eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +گفتم که...باید به خودم وقت می دادم.نیاز به خلوت داشتم. با دلهره می گوید:حالا تصمیم گرفتی؟ سر تکان می دهم و با لبخند می گویم:آره راست می گویم. تصمیم خودم را گرفته بودم. با خودم بنا گذاشتم و گفتم:"قرار نیست هیچ اتفاقی بیفتد. همه چیز مثل قرار قبلی پیش می رود. بعد از اینکه پدر بزرگ از آشتی بابا و عمو محمود مطمئن شد... هر چیز که بین من مسیح بوده پایان می گیرد". اما دیشب....اما اخمش....اما برق چشم هایش... پایم را سست کرد مردد شدم. نمی دانم...... باید خوب فکر کنم. اما چیزی که الان مشخص است ،نمی توانم ساعات اخر این سال را بد خلق باشم. نمی خواهم و نمی توانم. مگر دلم می آید شادی کنار هم بودنمان را به کام هر دویمان تلخ کنم ؟ تنها چیزی که از آن مطمئنم همین است. این فرصت ها تکرار نمی شود باید قدر شان را دانست...... لبخند روی لبم خیال مسیح را راحت می کند. با اشتها دوباره مشغول خوردن می شود. بی اختیار نگاهش می کنم نگاهی که می دانم دیگر گناه نیست. اوایل نسبت به صحیح بودن خطبه عقد شک داشتم. اما حالا بعد از پرس و جوهایی که با فاطمه کرده ایم مطمئن شدم که او حالا همسر من است. اما باز هم برابرش حدود شرعی را رعایت می کنم. نمی خواهم اتفاقی بیفتد که بیش از این مرا در باتلاق تردید بکشاند. مسیح با خجالت می گوید:دوست داشتم خرید خونه را با هم بکنیم ... 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝