💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوچهار
قبل از اینکه چیزی بگویم، صدای آیفون میآید.
"ببخشید"ی میگویم و از جا میپرم.
'شاید مسیح باشد'
به طرف آیفون میروم.
چهره ی مامان و بابا را تشخیص میدهم و دکمه را فشار میدهم.
برمیگردم،زنعمو با لبخند میگوید
+:باهاشون هماهنگ کردیم؛مهمون ناخونده شدیم....
با لبخندی میگویم
:_اختیار دارین...
در واحد را باز میکنم و به طرف آشپزخانه میروم.
موبایل را از روی پیشخوان برمیدارم و با عصبانیت انگشتانم را روی صفحهی موبایل فشار
میدهم و برای مانی مینویسم:
"بابام و مامانم و عمو و زنعمو اینجان...
سراغ پسرعمو رو میگیرن من نمیدونم چی باید بگم"...
قبل از هیچ فکری، "ارسال" را فشار میدهم.
به طرف سالن میروم.
مامان و بابا وارد خانه میشوند.
جلو میروم و بابا را بغل میگیرم.
بابا با صدای بغضداری میگوید:خیلی بیوفا شدی نیکی خانم...
انتظار داشتم صبر کنی تا بیام...
سرم را پایین میاندازم،بابا روی موهایم را میبوسد.
صدای زنگ موبایلم بلند میشود.
هول شده ام،تا به حال میهمانداری نکرده ام.
با دست تعارف میکنم تا بنشینند و با سرعت به طرف آشپزخانه میدوم.
موبایلم را برمیدارم و جواب میدهم
:_سلام آقامانی...
صدای نفسنفس زدن میآید.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝