kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤'
#خادمانه | #ثمینه
• شب سیوششم چلھے حدیث ڪساء •
+درد و دل و حاجترواییهاتون:
@Daricheh_khadem
#ختم_چهل_روزه
#التماس_دعا
#حاجتروابشید💚
- عالَمبھفَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🖤'
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
♡ امروز
آفتاب را ببوے
و یڪ قاشق عشقـ💕
چاشنے تمام فنجآن هایت کن!
امروز رها باش
چون بارانِ بےهوآ🌧
چون آوازِ پرنده ها
چون خیالِ آنکه دوستش داری...♡
❤️|♡ #معصومه_صابر
😉|♡ #صبحتون_بهشـت
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
(😇💕) بہ سر هواےِ طُ دارم
(🙂✋🏻) خدا گواهِ من اسـت
(📿✨) اگـر رسیده نمـازمـ
(🤔👀) بہ رڪعت پـنجمـ
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
💍•. در ایام عقــد موقت بودیم.
با حمیــد رفتہ بودیم حلقـہ بخـریم.
😉•. موقع برگشت سر حرف ڪہ باز شد گفت: «یہ چیز؎ میگم لــوس نشیا.
یڪ هفتہ قبل از اینڪہ برا؎ بار دوم بیایم خـانہ شما رفتم حــرم حضرت معصـومہ(س).
♥️•. بہ خانم گفتم: یا حضرت معصـومہ(س) آیا میشود من را به اونی ڪہ دوستش دارم و دلــم پیشش مانده برسـانی؟ من تو را از حضـرت معصـومہ گرفتم».
📿•. بعد از مـراسم عـروسی هم ڪہ با فامیلها خداحافظی ڪردیم و آمدیم خانہ، بعد از آنڪہ قــرآن خواندیم، حمید سجــاده انداخت و بعد از نماز از حضرت معصـومہ(س) تشڪر ڪرد.
💚•. خیلی جــد؎ بہ این عنایت اعتقــاد داشت و بعد از هر نمــاز دستهایش را بلند میڪرد و همان جملہا؎ را ڪہ موقع سال تحــویل، رو بہ حرم حضرت معصـومہ(س) گفتہ بود تڪرار میڪرد:
«یا حضرت معصـومہ(س) ممنونم ڪہ خانـمم را بہ من داد؎ و من را بہ عشقــم رسـاند؎».
🌷شـهـیـد مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
✅ #حجاب یعنی #آزادی
ڪسیڪه اسیر هوای نفس هست؛ آزادی ندارد
چون هر لحظه در فڪر راضی نگه داشتن و
خودنــ🎭🤹🏻♀ــمایی بـہ مردم اسټ /:
اما ڪسیڪه حجاب دارد😌
آزادھ و ڪاملا اسیر عشق پروردگارش هست:)
💎در آغوش خدا بودن یعنی آزادے💎
در آغوش نفس اَماره بودن
یعنے زندانے شیـطان شـدن
☺️✓ آزادی را انتخاب ڪنیم✓☺️
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
آیا ازدواج❣ در سنین بالا و تأخیر در ازدواج ممڪن است پیامدهای منفی داشته باشد؟⁉️
همانگونه ڪه طبیعت چهار فصل دارد، طبیعت زندگی انسان هم بهار، تابستان، پاییز و زمستان دارد🦋✨
و بهترین فصل برای ازدواج، بهار زندگی یعنی ابتدای جوانی است.🌱
تأخیر در ازدواج و ڪشیده شدن به فصلهای بعدی زندگی، مشڪلاتی را پدید میآورد:⬇️
۱. از بین رفتن شادابی دختر و پسر😒
۲. از دست رفتن فرصتهای ازدواج بهویژه برای دختران😔
۳. فاصله سنی زیاد با فرزندان و ایجاد ضعف یا عدم درڪ متقابل در آینده☹️
۴. مشڪلات مربوط به فرزنددار شدن👶
#آرامش
#ازدواج_موفق
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
بدون مکالمه ⇦ رابطه ای وجود ندارد؛ بدون احترام ⇦ عشقی وجود ندارد
بدون اعتماد ⇦ دلیلی برای ادامه نیست.
پ.ن:
پس مڪالمه، احترام و اعتماد
به همسر یادتون نرھ💞
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 اسم همسر من اصغر آقا است
دوره ی نامزدی ما توی تابستان بود خونشونم
چون تقریبا نزدیک بود، یه روز درمیون میومد
بهم سر میزد...
آقا هرموقع میومد یه هندونه ی بزرگی هم
میگرفت یعنی فکر کنم میگشت اون بزرگ
بزرگ رو میخرید اینقدر این کار رو میکرد
یه بار برادر زادم پسر بود خندید
هندونه رو جلوش گذاشت گفت:
اصغر آقا بفرما قابل نداره بفرما
از اون بالا داد میزنه اصغر بابا بفرما😂
پشبندش بابام یه پس گردنی بهش زد گفت
پدرسوخته داماد منو اذیت نکن
برادر زادم گفت بخدا آقاجون میرم جلو آیینه
حس میکنم هندونه میبینم😄
همسرمم بنده خدا از خجالت فقط یه لبخند میزد
و عرق رو پیشونیش رو پاک میکرد خلاصه اصغر
آقا بود و هندونه هاش😍
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 522 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
AUD-20220906-WA0046.mp3
5.03M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
عالمیمیفرمودن:
بندهخداییاومدنپیشماگفتنآقاماتوبه
میکنیمخداقبولمیکنه؟!
گفتم:خدادنبالاونبندههاشکهگناه
کردنواصلایادشونرفتهتوبهایمهست،
میدوئهمیگهبندمبیاتوبهکن
تاببخشمت❤️(:
نمیخوامغرقگناهبشیدورتبگردم
اونوقتشماکهخودتتوبهکردی،
میگیمنومیبخشهیانه؟!
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
حتماااااا میشه😌💪...
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
مبتلایم کردهای!🤕
درمان نمیخواهم،
که عشق..💞
بیگمان شیرینترین
بیماریِ دورانِ ماست..😍
#شیرینیزندگیمن🍬
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هفتادودوم] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_هفتاوسوم ]
فاطمه قبل تر از من رسیده بود ، آراگل بعد چند دقیقه با سینی لیوان های شربت برگشت ، کمی حرف زدیم...
این خانه بوی زندگی داشت !
یاد حرف های گل بی بی افتادم
^ زن اگه زن باشه میتونه یه مرد سفت و سخت رو هم مدیریت کنه ^
و خوب خانم دکتر چشم عسلی مان خانوم خوبی بود!
وقتی از دوقلوهایشان پرسیدم ، با خنده گفت :
خونه دوست آرادن ، عاشق خانوم دوستشن مخصوصا اون سارگل وروجک ؛ جونش واسه نوا در میره،
منم یه خورده کاری هایی داشتم برا همون نرفتم اونا که ماشالله یه جا بند نیستن که ...
با لبخند نگاهش کردم ، راست میگفتن دورت که شلوغ باشد
حالت هم بهتر می شود ، درمان خیلی از درد ها تنهایی نبود !
دلم می خواست گشتی در خانه ای که عجیب بوی زندگی و امید می داد بزنم ...ولی خب زشت بود فعلا ...
بعد هم با کیک های شکلاتی در دست برگشت ،
فاطمه چشم غره ای برای آراگل رفت :
به شرطی قبول کردم بیام که به زحمت نیفتی با این همه سر شلوغی هات
آراگل چشمکی نثار فاطمه کرد :
غر نزن خواهری ! من عادت دارم به این سر شلوغی ها
با کنجکاوی عیانی گفتم :
مزاحم شدیم آراگل خانوم ؟! کار خاصی داشتید ؟!
لبخند محوی روی لب هایش نشست :
اینطوری صدام کردی یاد آراد افتادم ! اون اوایل ..
بعد هم مراحمین ، فاطمه میدونه چقدر بدم میاد از این جمله
و سوما
قبل تمام شدن جمله اش فاطمه با خنده گفت :
برای اینکه نفسی تازه کنی من میگم ، دخترمون داره فشرده کار میکنه این روز ها ، تا آقاشون راضی بشه یه سر برن جنوب ، از اون طرف هم
جاریش که زیادی عزیزه واسه این خانوم بارداره
_ وای فاطمه نگو ، آراد حرصم رو در آورده ، امید هم که رو اعصابمه ، نمیدونم بهتر عاشق چی این بشر شده ؟!
فاطمه نگاهی به من کرد :
دروغ میگه ها ، جونش واسه همسر محترم در میره ، برادر شوهر محترم هم که نگم چقدر عزیزه واسش ، یادش رفته چند سال پیش رو انگار !
آراگل سریع بغضش گرفت ، برایم زیادی عجیب بود
_ یادم ننداز فاطمه اون روز ها رو ،
هر چند شیرینی خاص خودشون رو داشتن
برای بار دوم مخاطب حرف های فاطمه شدم:
خوش بین تر از من تو این دنیا ، آراگله
از اتفاقی که می گفتن خبر نداشتم فقط لبخندی زدم..
به فاطمه گفته بودم که اساسی کارش دارم او گفته بود بعد خانه آراگل ، سری به مزار می زنیم
بدون اختیار از آراگل پرسیدم:
یه سوال آراگل جان ؛ ماشالله با این همه مشغله منبع انرژی هستین، به ما هم یاد بدین رمز موفقیت رو !
بلند زیر خنده زد ، شیرین می خندید با آن چال گونه های بامزه اش!
فاطمه به جایش جواب داد :
سوال بسی به جایی هست ،
این دختر ما سیم انرژیش وصله به آقای تهرانی ، اصلا چنان شارژش میکنن حتی از راه دور که نگو و نپرس
آراگل چشم غره بامزه ای نثارش کرد و بعد رو به من حرف های فاطمه رو تایید کرد ..
به شوخی بلند گفتم :
خدااااایا منبع انرژی ما رو هم بفرست
بعد دو ساعتی همراه فاطمه به مزار رفتیم ..
باید تکلیفم را یک سره می کردم ...همین امروز ..
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal