📱
⏝
֢ ֢ #دلانه ֢ ֢
.
دیدم که شاخههای درختانِ خشک هم
از مِهرِ آسمانِ نگاهت، شکوفه داد ..(:🌱
.
𐚁 مَنبَعِاِستورےهاۍعاشِقونه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📱
⏝
🍃💌
•• #پیامچه ••
.
سلام و نور☺️ 🌱
اصلا وقتی میبینیم چنین مخاطبای خلاقی داریم ذوق میکنیم😍😍
خداروشکر که مطالبو دوست دارید💚
- شنوایِشما :
° @Khadem_Daricheh
.
#ارسالی_شما
#عاشقانههایحلال
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
💌🍃
عاشقانه های حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_ششصدوچهار نگاهی به دور تا دور اتاقش می اندازم نسبتا بزرگ
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوپنج
متعجب از رفتارش میگویم:چطوری؟؟
مانی با غرور میگوید:گفتم که...بسپارش به من...
به حرکاتش خیره میشوم.
بلند میگوید:نیکی...نیکی جان
سقلمه ای به پهلویش میزنم و با اخم نگاهش میکنم.
مانی سریع حرفش را تصحیح میکند:زنداداش...زنداداش....
مامان با تعجب میگوید:چه خبرته مانی جان؟؟؟
نیکی به طرفمان میآید:بله؟چی شده؟؟؟
و بعد به من نگاه میکند.
شانه بالا میاندازم:از خودش بپرس...
مانی بلند میشود و برابر نیکی میایستد:یه تصمیم یهویی گرفتم...
نیکی سرش را بلند میکند ،به مانی نگاه میکند و بعد به طرف من برمیگردد:اتفاقی افتاده؟؟
مانی میگوید:نه نه!تصمیم گرفتم همین الآن یه بازی بکنیم،سه نفری!
من وتو و مسیح..چطوره؟؟
نیکی سعی میکند لبخندش را قورت بدهد:یعنی به خاطر این،من رو صدا زدین؟
مانی با خونسردی میگوید:من یه همچین آدم باحالی هستم!
نیکی با تعجب نگاهم میکند و پقی میزند زیر خنده.
غرق ِشکر صدای خندهاش میشوم...
*
به دستور مانی،روی زمین نشستهایم.
نیکی به بابا و عمو زل زده.
خودم را کنارش میکشم:به چی فکر میکنی؟
به طرفم برمیگردد:مشکوک نیست؟؟انگار نه انگار تا دیروز سایهی هم رو با تیر میزدن..
ببین چقدر صمیمی باهم حرف میزنن!
سر تکان میدهم و به عمو خیره میشوم:بدیش اینه نمیتونیم بفهمیم راجع چی حرف میزنن..
نیکی،نگاهم میکند و با خجالت سرش را پایین میاندازد.
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوشش
مثل بچههای خطاکار میگوید:من قصدم فالگوش وایسادن نبود...ولی وقتی چایی بردم
واسشون،شنیدم صحبت از طراحی یه محصول و همکاری بود...ولی من چیز زیادی نفهمیدم..
فقط عذاب وجدانش واسه من موند..
لبخند میزنم و سرم را نزدیک گوشش میبرم.
صدای نفس کشیدنش را به وضوح میشنوم.
آرام و زیرلب میگویم:تو چرا اینقدر خوبی؟؟
صدای سرفهی مانی میآید،نیکی سریع سرش را عقب میکشد.
مانی با لبخند شیطنت آمیزی نگاهمان میکند.
نیکی،سرش را پایین میاندازد.
گونههایش رنگ گرفتهاند و دستهایش را درهم قفل کرده.
گلویم را صاف میکنم و میگویم:کجایی پس مانی؟؟؟
مانی با خباثت میخندد:واسه شما که بد نشد..
و بعد مثل کسی که دزدی را حین سرقت گرفته به من خیره میشود.
با چشم و ابرو تهدیدش میکنم و سرزنشوار میگویم:مآنی...
مانی شانه بالا میاندازد و میگوید:رفتم بطری پیدا کنم تا "جرئت،حقیقت" بازی کنیم.حالا
آقامسیح،ببخشیدا عزیزم،اگه ایرادی ندازه یهکم از خانومت فاصله بگیر،اینطرفتر بشین
..آها...یهکم دیگه...بشین اینور،انگار رأسهای یه مثلث هستیم...خوبه!
نیکی با تعجب میگوید:سهنفری؟!
مانی مثل معلمهای سختگیر میگوید:بله...من خودم هم حاکمم هم داور،هم بازیکن!
مانی "یک،دو،سه" میگوید و بطری را میچرخاند.
دو بار اول،روی محیط خالی میایستد،اما دفعهی سوم،رو به نیکی و مانی!
مانی با لبخندی عمیق میگوید:خب نیکیجان...جرئت یا حقیقت؟
نیکی با دلهره میگوید:فکر کنم حقیقت بهتره!
مانی دستهایش را بهم میکوبد:خب....حقیقت...بذا بیینم چی باید بگیم....
یک دفعه،تند و جدی میگوید:عاشق شدی؟
نیکی چند لحظه بیحرکت به مانی زل میزند و بعد سرش را پایین میاندازد:چرا مثل دخترای
دبیرستانی بازی میکنین؟
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوهفت
مانی با شیطنت میخندد:تازه اولشه..
زود،تند،سریع جواب بده:عاشق شدی؟؟
نیکی بدون اینکه سرش را بلند کند،زیرلب میگوید:آره،شدم!
بدون فکر،سریع میگویم:عاشق کی؟؟
نیکی سرش را بلند میکند،سعی میکند به چشمانم خیر ه نشود و مضطرب میگوید:هردفعه یه
سوال...
این قانون بازیعه...
و بطری را میچرخاند.
مانی با چشمانش من را به آرامش دعوت میکند.
دوباره بطری،فضای خالی را نشان میدهد و بعد از چرخش دوباره،این بار سر بطری به طرف مانی
میایستد.
نیکی با خنده می گوید:خب،آقامانی!
میخندم:گذر پوست به دباغخونه افتاد مانیجان...بهرام که گور میگرفتی همه عمر...
نیکی با شیطنت چشمانش را گرد میکند و میپرسد:جرئت یا حقیقت؟؟
مانی،نمایشی آبدهانش را قورت میدهد:شما خیلی ترسناک هستین...همون حقیقت!
نیکی نگاهم میکند،چشمک ریزی میزند و به طرف مانی برمیگردد.
:_آقامانی خودتون عاشق شدین؟؟
مانی دستش را زیر چانهاش میزند و میگوید:چی شد نیکی خانم؟؟
و بعد در حالی که ادای نیکی را درمیآورد،میگوید:مثل دخترای دبیرستانی!
نیکی شانه بالا میاندازد
:_هیچ نقطهی تاریکی تو زندگی شما نیست..
فقط دوست دارم بدونم به کسی علاقمند هستین یا نه؟؟به هرحال،جاری من میشه دیگه!!
کورسوی امید درون قلبم،جان میگیرد.
نیکی،باور دارد که همسر برادر من،جاری او میشود.
این خیلی چیزها را ثابت میکند.
یعنی به رفتن و دلکندن فکر نمیکند،یعنی همیشه میماند،یعنی تا ابد همسر من محسوب
میشود.
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
📚
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_ششصدوهشت
مانی شانه بالا میاندازد و با بیخیالی میگوید:من تا حالا به هیچ جنس مخالفی علاقمند
نشدم،صرفا دهنم بوی شیر میده و مثل این آقامسیح نیستم!
آداب حالیمه،بزرگترو کوچیکتر برام مهمه و تا وقتی عمووحیدجان،عذب اوغلی محسوب
میشن،من زن نخواهم گرفت،والسلام!
به چهرهی نیکی نگاه می کنم.
هنوز تحت تأثیر نطق غرای مانی است و سعی دارد خندهاش را کنترل کند.
نگاهی به من میاندازد،نمیتوانم اصلا تحمل کنم و همزمان با نیکی میخندیم.
مانی انگار هیچ اتفاقی نیفتاده،با لحن مسخره ای میگوید:بله نیکی خانم بخند...حرف حق که
جواب نداره!
نیکی خندهاش را کنترل میکند و با لحن جدی میگوید:بازی تازه شروع شده آقامانی!
بطری دوباره میچرخد.
دوباره سر بطری به طرف نیکی میافتد.
نیکی پوف میکند و میگوید:من جرئت میخوام،حقیقتها خیلی مسخرهان!
مانی نگاه معناداری به من میکند و میگوید:بله، صحبت عشق و عاشقی بایدم برای تو مسخره
باشه،تو که درد هجر نچشیدی...
گونههای نیکی رنگ میگیرند.
سریع سرش را پایین می اندازد و هیچ نمیگوید.
مانی سقلمهای به پهلویم میزند و با چشم و ابرو به نیکی اشاره میکند.
بعد بلند میگوید:حالا بعدا سرخ و سفید میشی نیکی، فعلا بیا این جرئت رو جواب بده،تا ببینیم
بعدی رو حقیقت میگی،یا نه!
نیکی با ترس به هردویمان زل میزند.
مانی با تحکم می گوید:جعبه ی سیگارت رو بده مسیح.
با خنده ،جعبهی سیگار را از جیبم درمیآورم و به طرفش میگیرم.
مانی رو به نیکی میگوید:سیگار بکش!
با تعجب نگاهش می کنم.
نیکی انگار درست متوجه حرف مانی نشده،ابروهایش را بالا میبرد و میگوید:چی کار کنم؟؟
شانه بالا میاندازم و مانی با خونسردی می گوید:سیگار بکش،یه پک هم بکشی کافیه!
🔖لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
¤📄به قلم: #فاطمه_نظری
𐚁 سِپُردنِاِحساساتبهڪاغَذِسِپید
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📚
⏝
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
╕🌐 خبر
│👌 خوش
│🌹 حضرت آقا
╛👥 به جوانان
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰#⃣ #ماه_رجب | #فوری_سراسری
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1589 𓈒
𐚁 مَنمَدَدتَنهاطَلَباَزذاتِحِيدَرمےڪُنَم
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🌙
⏝
🌤
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
خدایا شکـــرت برای دیـــدن گلهای خـــوشرنگی که آفریــــدی🤍
𐚁 یِڪصُبحمُعَطَّلِسَلامَتماندِه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🌤
⏝
📿
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
💎 امام حـسـن عسکرے عليه السلامـ :
🔆 أعْرَفُ النّاسِ بحُقوقِ إخْوانِهِ و أشَدُّهُم قَضاءً لَها أعْظَمُهُم عِند اللّهِ شَأنا.
🌱 آن كه به حقوق برادران خود آشناتر باشد و در رعايت كردن آنها كوشاتر، نزد خداوند ارجمندتر است .🔆
☜ الاحتجاج، ج۲، ص۵۱۷
𐚁 قَشَنگتریننِعمتِخُدابامَنه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📿
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
ز کدام رَه رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده ناگه به درون دل فِتادی💙
𐚁 باعِثِخوشحالۍجانِغَمینِمَنڪُجاست؟
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🧣
⏝
🤭
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
🖇اگر مشکلی وجود دارد که باعث به هم ریختن آرامش شما میشود💔
حتما آن را با همسر خود در میان بگذارید؛✅
مطمئن باشید که همیشه صحبت کردن و برقراری ارتباط با او بسیار تأثیرگذار است.😊👌
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
𐚁 تَنهاتویےڪهمےڪِشےاَمسَمتِزِندگے
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🤭
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
عشــقِ من..!♡
تـُورا نمیتوانِ دوست داشت
باید عاشقَــــت بود...
مثل نفس در سینـــهٔ ایِ
اَحیـــا میکُنی تمام جــان مَرا
«تــــــوُ»کاملترینِ واجبات زنــدگیِ منی🌱
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
𐚁 مُعادِلهۍپیچیدهۍدوستداشتَن
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
💍
⏝