5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐹
⏝
֢ ֢ #نےنے_شو ֢ ֢
⤸😋 وقتی با پیتزا🍕
میاد خونه و خوشحالی😃
ولی یادت میاد که قهر بودی🤨
𐚁 نازُڪتَراَزگُلوخوشبوتَراَزگُلاب
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🐹
⏝
Lindsey Stirling - SONGSARA.NET02 Mirror Haus.mp3
زمان:
حجم:
9.49M
🎶
⏝
֢ ֢ #بی_کلام ֢ ֢
.
بذار یکم ازش بگذره...
بعد آدرنالینه که تو بدنت پخش میشه 💊💥
سرشار از هیجان و لذت میشی 🥰
𐚁 زَبانےڪهدِلها،باآنسُخَنمےگویَند
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🎶
⏝
👜
⏝
֢ ֢ #منو_مامانم ֢ ֢
.
📩 بزرگترین و لذت بخش ترین زمان
برای زنها جلو مادر شوهرشون میدونید
چه زمانیه؟!
وقتی که مادر به پسرش میگه پسرم
تو که این غذارو نمیخوردی🤔😐
عروسه مادر شوهرشو نگاه میکنه و میگه
نه مادر جان من عادتش دادم بخوره😎
برخی از محققان لذت این لحظه رو برای
عروس ها مساوی با پیروزی در جنگ
جهانی دومم دانستهاند🤣🏳
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1126 𓈒
تجربه مشابهی داری بفرست😉👇
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𐚁 دونفرههاےویژهبامامانبفرما
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
👜
⏝
🪁
⏝
֢ ֢ #پشتک ֢ ֢
.
🥲اولین شکست عشقیمو
اون موقع خوردم که فهمیدمـ
ابرها پنبه نیستن😂☁️
𐚁 بِگواِینازَنیندَرسَرچهدارے؟
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🪁
⏝
🥲
⏝
֢ ֢ #زوجوانه ֢ ֢
.
╮❥ یه ابراز علاقه کهکشانی
اینجوری بهش بگید که🥹👇🏻
╟🤍 «Elu Varv»
°یعنی؛
•به فردی گفته میشه که
به سیاه و سفید بودن
و روزای تکراری زندگیت رنگ میده :)
𐚁 خوشاَستاَزهَمهباهَرزَبانرَوایَتِعِشق
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🥲
⏝
💑
⏝
֢ ֢ #دلیار ֢ ֢
.
سلام یکے یدونه ے قلبـــَم🥰
خواستم بهت بگم🤭
من با تو فهمیدم زندگی چقدر شیرینه..
با تو فهمیدم عِشـْــق یعنی چی..
دلتنگی یعنی چی..
آخه میدونی گاهی وقتا اونقد
دلم برات تنگ میشه که قلبم انگار میخواد
از جاش کنده شه🥺..
یه وقتایی جوری نگرانت میشم که
دلشوره هام نمیزارن جز تو به چیزےفکر کنم.☹️...
من با تو فهمیدم میشه
تا خرخره غرق عشق یک نفر بشی..
میشه واسه یه نفر جونتم بدی🫀..
من واسه دیدنِ ذوق
تو چشات دنیامو میدم🫂..
واسه آوردن خنده رو لبات آسمونو به زمین میارم.🙃
من واسه تو هرکاری میکنم، هرکاری..
تو واسم خیلی مهمی..
خیلی با ارزشی..
خیلییی...💚
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
𐚁 مارابِهشتِنَقد،تَماشاۍدِلبَراَست
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
💑
⏝
987K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐹
⏝
֢ ֢ #نےنے_شو ֢ ֢
.
قیافه من 😏
وقتی مامانم تو جمع الکی از بچههاش تعریف میکنه تا کم نیاره😂😁
𐚁 نازُڪتَراَزگُلوخوشبوتَراَزگُلاب
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
🐹
⏝
👑
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
○تلخی روزگارم شیرین شود✨️●
●با یک استکان چایی شیرین تو☕️○
.
𐚁 سَررِشتهۍشادےستخیالِخوشِتو
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
👑
⏝
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱
⏝
֢ ֢ #دلانه ֢ ֢
.
زندگی عاشقونه یعنی این(:
ماجرای هادی و ایلاف
هادی متاسفانه هردوچشم خودش رو
درحادثه انفجار پیجرها درلبنان ازدست میده :(
ولی با این حال نامزدش میگه 🌱
من نمیخوامازت جدا بشم و عقد میکنن😍
.
𐚁 مَنبَعِاِستورےهاۍعاشِقونه
╰─ @Asheghaneh_Halal
.
📱
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_پانصدوچهلوچهار تا حدی متعصب و عاشق سینه چاک اهلبیت.. حا
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_پانصدوچهلوپنج
+:من برم بخوابم... بازم تبریک سالروز میلادت...خداروشکر گوشیت خراب شده بود،بانکا
سورپرایزو خراب نکردن!
مسیح میخندد
:_بهترین سورپرایز عمرم بود..
+:خداروشکر...شب بخیر
مسیح چشمانش را روی هم میگذارد و باز میکند
:_شب شمام بخیر خانم،اگه زبونم لال چیزی شد حتما صدام بزن..
+:چشم
به سمت اتاق میروم.
دوباره صدایم میزند.
انگار دلش نمیآید از هم جدا شویم.
:_نیکی؟
+:جانم؟
بی اختیار میگویم.
حاضرم قسم جلاله بخورم که جانانهترین "جانم" های عمرم را ناخودآگاه خطاب به مسیح گفتهام.
از خجالت سرم را پایین میاندازم.
مسیح با اینکه متوجه شده،با شیطنت میگوید
:_کیک و نوشتهی روش هم عالی بود.
گونههایم گر میگیرند.
بی هیچ حرفی به طرف اتاق میروم و در را میبندم.
به در تکیه میدهم و روی زمین فرود میآیم.
لبخندی ناخواسته،لبهایم را از هم باز کرده.
به حرفهایش که فکر میکنم،قلبم جان میگیرد و محکم خودش را به دیوار سینهام میکوبد.
نفس عمیقی میکشم و زیر لب میگویم:خدایا شکرت..
★
مقنعهام را مرتب میکنم و جزوههایم را داخل کیف میگذارم.
چادرم را جلوی آینه سر میکنم و کش را دور سرم تنظیم میکنم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_پانصدوچهلوشش
کیف را برمیدارم و با عجله از اتاق خارج میشوم.
با دیدن صحنهی پشت در،هین بلندی میکشم
مسیح،پشت در اتاقم،روی پارکتها خوابش برده.
نه زیراندازی دارد و نه پتو و بالشی..
بازوی چپش را زیر سرش گذاشته ، به پهلو خوابیده و ' قیدار ' ،کنارش روی زمین است.
از صدایم بیدار میشود و نگاهم میکند.
موهایش بهم ریخته و تیشرت خاکستریاش کاملا چروک شده.
آرام سر جایش مینشیند.
با صدای خواب آلودش میگوید
:_بیدار شدی نیکی جان؟
ترسیدهام،تند و بی فاصله نفس میکشم و ضربان قلبم بالا رفته.
+:اینجا...اینجا چرا خوابیدی آخه؟
دستی به موهایش میکشد و از جا بلند میشود.
:_خب ترسیدم یه وقت حالت بد بشه..خوبی؟؟
سرم را پایین و بالا میکنم.
+:من خوبم...ولی الآن خیلی دیرم شده،سریع باید برم دانشگاه.
:_صبر کن خودم میرسونمت.
میدانم اصرار بیهوده است،به عللوه هرچه سریعتر باید به دانشگاه برسم.
سر تکان میدهم و به طرف آشپزخانه میروم.
تا مسیح آماده شود،دو لقمهی نان و پنیر و گردو درست میکنم.
مسیح،پیراهن سفیدِ با خطوط افقی و عمودی ریز سرمهای و قرمز به تن کرده.
با شلوار جین سرمهای و بادگیر همرنگش.
نگاه از استیل ساده و شیکش میگیرم و میگویم:بریم؟
مسیح لبخند میزند
:_بریم تا خانمم بیشتر از این دیرش نشده...
برق از تنم میگذرد.
اولین بار است که با این اصطلاح، خطابم میکند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝