eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💑 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . اینقدر آدم تو این دنیاست... ولی من فقط تورو میبینم.. عاشق توام،روی تو حساسم.. تو برام مهمی که کی رفتی کی اومدی چی پوشیدی چی خوردی،☺️ کسی بهت چیزی نگفت که ناراحت بشی🥲.. وقتی بیرونی کسی اذیتت نکرده باشه.. یه موقع قلب قشنگت رو کسی نشکسته باشه😞.. وقتی خسته ای یه موقع کم نیاورده باشی.. راستش رو بخای من شبو روز بفکر توام.. فکر همه ی چیزایی که به تو مربوط میشه.. راه میرم تو فکرمی،می‌شینم تو فکرمی میخوابم تو فکرمی🥰.. ⧉💌 ⧉🤫 𐚁 مارابِهشتِ‌نَقد،تَماشاۍدِلبَراَست ╰─ @Asheghaneh_Halal . 💑 ⏝
🐹 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . بهترین منظره‌ای🌱 که صبح‌‌ها🌤 می‌شه شاهدش باشی👀😍 𐚁 نازُڪ‌تَراَزگُل‌وخوش‌بوتَراَزگُلاب ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🐹 ⏝
🪁 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ ‌ 🐼) پاندای بزرگ پرسید: «کدومش مهم‌تره، سفر یا مقصد؟» اژدهای کوچک گفت: «همسفر»❤️ 𐚁 بِگو‌اِی‌نازَنین‌دَرسَرچه‌دارے؟ ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🪁 ⏝
👑 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ برای قلب های صبور💚 . 𐚁 سَررِشته‌‌ۍشادےست‌خیال‌ِخوش‌ِتو ╰─ @Asheghaneh_Halal . 👑 ⏝
📱 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . گفت در چشمان من ، غرق تماشایی چقدر ؛ گفتم آری ، خود نمیدانی که زیبایی چقدر ..😍 . 𐚁 مَنبَعِ‌اِستورےهاۍ‌عاشِقونه ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📱 ⏝
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐹 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ ⤸🐈 فقط قیافه‌ی گربه‌هه😂 داره میگه عجب گیری افتادم😅😂 پ.ن: پیشی آزاری بشدت رد میشه! 𐚁 نازُڪ‌تَراَزگُل‌وخوش‌بوتَراَزگُلاب ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🐹 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
📚 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_پانصدوهشتاد یعنی هیچی که نه... وای اصلا خودم نمی دونم چ
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . البته حق دارد. رفتار من با او،صد برابر توهین آمیز بود... بفرما نیکی خاتون! چشم عمووحید روشن.. دل برادرزاده اش را شکسته ای.... با خجالت می گویم:مگه نمی ریم خونه؟ برمی گردد. سیگار را زیر پنجه ی پای راستش له می کند و با پوزخند چشم به صورتم می دوزد . از نگاهش می ترسم. شبیه مسیح بهمن ماه شده . مسیحی که بار اول دیدم. خشک و جدی و سرد... با دو شیشه ی تاریک درون چشمانش. از خودم متنفر شده ام،یعنی تا این حد از من ناراحت شده... پوزخند روی لب هایش آزارم می دهد :_میریم،نه..بهتون پیشنهاد می کنم با کسی که بهش اعتماد ندارین؛جایی نرید. خطرناکه... طاقت نمی آورم. من این مسیح را نمی شناسم. بی طاقت صدایش میزنم +:مسیح.. خواهش می کنم..نکن اینجوری... اشک درون چشمانم حلقه می زند و صدایم می لرزد. پوزخندش محو می شود. غم جای شیشه های بی روح چشمانش را می گیرد. باز همان برق تسخیر کننده درون چشمانش می درخشد. اشک هایم برای ریختن سبقت می گیرند. چشمه ی چشم هایم می جوشد و آب زلالش صورتم را خیس می کند. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . دوباره می گویم:خواهش می کنم با من اینجوری حرف نزن.. حق داری..حق داری ناراحت باشی.. من عذر می خوام،ببخشید..ولی واقعا منظوری نداشتم. اصلا نمی دونم اون حرفا رو چطوری زدم.. از دست دانیال عصبانی بودم،از حرفایی که زد... از دست خودم عصبانی شدم که نتونستم تهمتاش رو جواب بدم..ببخشید... بی هیچ حرفی برمی گردد و پشتش را به من می کند. صدای خش دارش قلبم را می لرزاند:گریه نکن.. با شنیدن این جمله،گریه ام شدت می گیرد. آرام می گویم +:یادته بالای اون کوه گفتی نمی دونی چطوری باید معذرت خواهی کنی؟ الآن من ، تمام قد با همه ی اون کلمه ها و جملات و عبارات ازت معذرت می خوام... ببخش دیگه مسیح... من....من واقعا بهت اعتماد دارم... جواب نمی دهد. بعد از چند ثانیه،آرام و با اطمینان به طرف ماشین می رود. بدون اینکه نگاهم کند،سوار می شود و ماشین را روشن می کند. وا می روم. عجز و لابه ام اثر نداشت. تاثیر نکرد... خراب شد... تمام شد،نیکی! اشتباه کردی.. حالا تاوانش را بده. شیشه ی کمک راننده،آرام پایین می رود. مسیح خم می شود و می گوید:معطل چی هستی؟ شوکه می شوم. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . در کمال حیرت و ناباوری،اشک هایم را پاک می کنم. سعی می کنم لبخند بزرگ روی لب هایم را کنترل کنم و سوار ماشین می شوم. ماشین سریع حرکت می کند و از باغ بیرون می آییم. مسیح بدون اینکه کلمه ای حرف بزند،به روبه رو خیره شده و مشغول رانندگی است. به خیابان های خلوت شب عید نگاه می کنم و شیشه را کامل پایین می آورم. باد آخر زمستان،به صورتم می خورد و سرمای مطبوعی در وجودم می پیچد. سکوت مسیح آز اردهنده است. ماشین پشت چراغ قرمز متوقف می شود. عددهای کامپیوتری ثانیه شمار قرمز رنگ،به سمت صفر،تغییر شکل می دهند. نیم رخ مسیح را نگاه می کنم +:قهری؟ بدون اینکه نگاهم کند،می گوید :_قهر؛ مال بچه هاست... +:پس دلخوری؟ چیزی نمی گوید. کامل به طرفش برمی گردم +:ای بابا مسیح خواهش می کنم،قهر نباش دیگه... آرام برمی گردد و نگاهم می کند. بدون هیچ حرفی،کمی در چشم هایم خیره می شود. بعد به پشت سرم. آرام می گوید :_سردت نیست؟ سرم را به نشانه ی نفی تکان می دهم. +:نه هوا خیلی خوبه. بدون اینکه چشم از صورتم بردارد،دستش را جلو می برد و دکمه را فشار می دهد. سقف با صدای خفیفی کنار می رود. مسیح برمی گردد و هر دو دستش را روی فرمان می گذارد. 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
📚 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . در همان حال می گوید :_اگه سرما بخوری،تقصیر خودته... لبخند می زنم و می گویم +:این یعنی آشتی؟ دستش را به طرف دستگاه پخش می برد و می گوید:موزیک گوش میدی؟ مثل یک کودک لج باز،سماجت می کنم. +:آشتی؟؟؟؟ برمی گردد و نگاهم می کند نافذ...طوری که تا عمق استخوانم را می لرزاند. :_نیکی من واقعا قصد نداشتم ناراحتت کنم،اصلا نمی دونم چی شد که دستت رو گرفتم.. نیکی،من... لبخند می زنم +:می دونم...راستش اول خیلی جا خوردم،ولی الآن بهت حق میدم.اون حرفام کاملا از رو عصبانیت بود.. واقعا تو این مدت،چیزی ندیدم که حتی سر سوزن بخوام نسبت بهت بی اعتماد بشم... :_راجع اون حرفایی هم که دانیال می زد... می خوام بدونی من اصلا اهل اون کارا... به میان کلامش می دوم +:می دونم... روز اول تو کافی شاپ گفتی،گفتی اهل این کارا نیستی...نه اینکه شبیه من باشی ولی از این کارای بیخود خوشت نمیاد... با خجالت نگاه از صورتم می گیرد :_اون موقع یه جور دیگه راجع بهت فکر می کردم... لبخندم را قورت میدهم. شاید آخرین بار باشد که اینقدر حال دلم خوب است. آخرین بار تا آخر عمرم... شاید دیگر هیچ وقت تا این حد از ته دل،نتوانم خوش حال باشم... 🔖لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ¤📄به قلم: 𐚁 سِپُردن‌ِاِحساسات‌به‌ڪاغَذِسِپید ╰─ @Asheghaneh_Halal . 📚 ⏝
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ √ دانه تسبیح📿 •یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را🌱 •یک بار به نام من محتاج بینداز🙂 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1583 𓈒 𐚁 مَن‌مَدَدتَنهاطَلَب‌اَزذاتِ‌حِيدَرمےڪُنَم ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🌙 ⏝