eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
12.9هزار دنبال‌کننده
23.4هزار عکس
3هزار ویدیو
90 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
⧉ 🧸 ‌ ୧ . . •بفرمایید نی نی پا برگر😋😍 شما با چه سسی میل میکنید؟😍 . . رَنگےْ‌ترین‌بخـش‌زندگے‌مامانْ‌باباꪆ ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🧸
⧉ ✈️ ‌ ‌୧ . . گیرےم ڪه من نگویم دوستت دارم...❤️‍🩹 تو نباید بگویے دوستت دارم..؟💝 تا برایت به اندازه ے همین خط باریڪ عاشقانه بمیرم ...🔫🥰🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ꪆ عــَطرِ تو بــرایِ ریـہ‌هایـَــم خـوب اســت ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ ✈️
⧉ 🪅 . . ‌୧ . . اوج بگیر تا ببینی نه که دیده بشی(:💙🕊 . . ‌ ꪆگـَر‌شــَود‌عالـَم‌نگارسـتان‌نگار‌ِمن‌یکی‌‌سـت ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪅
⧉ 💞 . ‌ ୧ . ╮❥ تو اتاقم نشسته بودم، نوشت 🤭👇🏻 ╟🤍 «لبخندت نماز دلمه» ° یعنی هر لبخندت، حال دلم رو جا به جا می‌کنه 🕊️💛 ﹆🛍 ﹆🏡 . ꪆ تـو مـِـثـل‌خـــون‌تـوےِرَگهـامے ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 💞
⧉🧔🏻‍♂ ‌ ୧ . 📩) همیشه میگه «چراغای اضافی رو خاموش کنین!» بعد خودش تو اتاق خوابیده، چراغ هالوژنای پذیرایی روشنه 😐😂 تجربه مشابهے دارے بفرست🧑‍💻 𖢆📞𖢆 @Khadem_Daricheh . ꪆ اینجاباباهامیدون‌دارن ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🧔🏻‍♂
هدایت شده از هیئت مجازی
24.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊹🖤✨⊹ ¦ ᴋʜᴀᴅᴇᴍᴀɴᴇʜ ❜❜↲ تنها بنایی که به هر دو قبله ی مسلمانان وصل مشه😱😎👌 تاکید میشه که این شاید یکی از هزاران حکمت زاویه دار بودن حرمین باشه نه دلیل اصلی ...✋ ‹ ❤️‍🩹›↝ ‹ 🫀 ›↝ ੭੭ ‌‌حال‌ِقلب‌ِما‌وصل‌به‌خوشی‌و‌غم‌شماآل‌علی‌ست ╰─ @Heiyat_Majazi ⊹🖤✨⊹
737.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉👒 . . ‌ ୧ 🪡 یه روش خاص برای گرم کردن غذا😋 بدون اینکه خشک بشه 😍☝️ . ꪆ تَرْفَنْدْهاٰیِ کاٰرْبُرْدیْ بَراٰیِ خاٰنُمِ خوُنِه ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉👒
⧉ 🦩 . . ‌୧ . . یکی بهم میگفت اگه تو تمام لحظات تصورش میکنی؛ اگه نمیتونی فراموشش کنی،🥺 یعنی روحت تو اون آدم گیر کرده. قشنگترین نوع دلبستگی همینه که روحت گیر اون آدم باشه؛ 🥨 جوری که دلت بخواد تو لحظه لحظه ی زندگیت، تو خوشحالیت، تو شادیات، تو ناراحتیت، تو غم هات باشه 🖤 . . ‌ ꪆدل‌ها‌نَجـوا‌میڪنند‌اینجا ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🦩
www.ziaossalehin.ir | علی فانی - محسن فرهمند - سید مصطفی موسوی014-Dua-Kumayl-www.Ziaossalehin.ir-Farahmand-Musawi-Fani.mp3
زمان: حجم: 28.24M
⧉ 📀 . . ‌୧ ‌يارَبِّ! قَوِّ عَلى خِدمَتِكَ جَوارِحي💪 وَاشدُد عَلَى العَزيمَةِ جَوانِحي❤️ ꪆهَـر‌نَفَــس‌آواز‌ِعشق‌می‌رِسَـد‌از‌چــپ‌و‌ُراســت ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 📀
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉ 👑 . . ‌୧ . . خلوت نشینِ گوشه‌ی گوهرشادِ تو منم✨️ یک شب سری بزن به من و کنجِ عُزلتم🌙 . . ‌ ꪆ ٖساعت‌۸؛دل‌هایمان‌پابوس‌ْامام‌رضا ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 👑
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
⧉ 🪄 . . ‌#عشقینه ୧ . داســـٺان جذاب و واقعی #قیمت_خدا نام دیگر رمـــان؛ #تمام_زندگی_من 💫قسمت
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ . . داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ 💫قسمت ۳۴ 💫با هر بسم الله . . پدرم به سختی حرکت می کرد … روزی که داشتم خونه رو ترک می کردم … روی مبل، کنار شومینه نشسته بود … اولین بار بود که اشک رو توی چشم هاش می دیدم … . . – آنیتا … چند روز قبل از اینکه برگردی خونه … اون روزها که هنوز تهران شلوغ بود … خواب دیدم موجودات سیاهی … جلوی کلیسای بزرگ شهر … تو رو به صلیب کشیدن … . . به زحمت، بغضش رو کنترل کرد … . . – مراقب خودت باش دخترم … . . خودم رو پرت کردم توی بغلش … . . – مطمئن باش پدر … اگر روزی چنین اتفاقی بیوفته … من، اون روز جانم رو با معامله کردم … و شک نکن پیش حضرت مریم، در بهشت خواهم بود … . . خواب پدرم برای من مفهوم داشت … روزی که اون مرد گفت… روی استقامت من شرط می بنده … اینکه تا کی دوام میارم … . . آرتا رو برداشتم و به آپارتمان کوچک اجاره ایم رفتم … . . توی کشوری که به خاطر کمبود نیروی تحصیل کرده و نیروی کارجوان تحصیل کرده وارد می کنه … من بعد از مدت ها دنبال کار گشتن … با مدرک دانشگاهی … توی یه شهر صنعتی … برای گذران زندگی … داشتم … زمین، پنجره و توالت های یه شرکت دولتی رو می شستم …! . . با هر بسم الله، وارد شرکت می شدم … و با هر الحمدلله از شرکت بیرون می اومدم … اما تمام اون یک سال و نیم … ای پشیمون … 💫ادامه دارد.... نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے . . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ . . داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ 💫قسمت ۳۵ 💫جاسوس ایران کم کم ارتقا گرفتم … دیگه یه نیروی خدماتی ساده نبودم … جا به جا کردن و تحویل پرونده ها و نامه هم توی لیست کارهای من قرار گرفته بود … . . اون روز که برای تحویل رفته بودم … متوجه کوچکی توی داده ها شدم … بدجور ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود … گاهی انجام یه اشتباه کوچیک هم در مقیاس بزرگ، سبب خطاهای زیاد میشه … از طرفی به عنوان یه نیروی خدماتی چی می تونستم بگم … . . تمام روز ذهنم درگیر بود … وقتی ساعت کاری تموم شد و نیروهای کشیک شب توی اتاق نبودن … رفتم اونجا … کارت خدماتی من به بیشتر درها می خورد …. . . نشستم پشت سیستم و داده ها و محاسبات رو درست کردم … . . فردا صبح، جو طور دیگه ای بود … کسی که محاسبات رو انجام داده بود توی چک نهایی، متوجه تغییر اونها شده بود … اما نفهمیده بود محاسبات صحیحه … . . یه ساعت نگذشته بود که از حفاظت اومدن سراغم … به جرم اختلال و نفوذ در سیستم های دولتی دستگیر شدم … ترس عمیقی وجودم رو پر کرده بود … … اگر کاری که کردم پای یه عمل تروریستی حساب بشه چی؟ … . . بعد از چند ساعت توی بازداشت بودن … بالاخره رئیس حفاظت اومد … نشست جلوی من … . . – خانم کوتزینگه … شما با توجه به تحصیلات تون چرا توی بخش خدمات مشغول به کار شدید؟ … هدف تون از این کار چی بود؟ … . . خیلی ترسیده بودم … . . – چون جای دیگه ای بهم کار نمی دادن … . . – شما حدود سه سال و نیم در زندگی کردید … و بعد تحت عنوان فرار از ایران به اینجا برگشتید … یعنی می خواید بگید بدون هیچ هدفی به اینجا اومدید؟ … . . نفسم بند اومده بود … فکر می کرد من یا نیروی ایرانم … یهو داد زد … . . – شما پای اون سیستم ها چه کار می کردید خانم کوتزینگه؟ … 💫ادامه دارد.... 🕋نویسنده: . . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄