آبی اقیانوس قلبت، همون اقیانوس بی پایانی که دوست دارم در اعماقش نفس بکشم، همون اقیانوس بی انتها با عجایب و راز های پیچیده و نهفته، گم شدم لا به لای رگ های پر پیچ و تاب و رودخانه مانند قلبت، چشمانم را بسته و رها کردم تمام خودم را..و تو نفهمیدی چه کرد، دریای بی کران آبی رنگ قلبت با من!
The Neighbourhood the_neighbourhood_reflections 128.mp3
زمان:
حجم:
9.8M
I see my reflection in your eyes
من انعکاس خودم رو توی چشمات میبینم؛
(I sold my soul for you!)
2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درد داره، فهمیدن حقیقت وقتی تمامتو از دست بدی...
اونموقع میفهمی، اگه دستاشو رها کردی، دوستش داشتی، میدونستی آسیب میبینه..بخاطر خودش رهاش کردی..
وقتی قلبت اونقدر پر از درد میشه که نفس کشیدن سخت میشه برات، میفهمی نفس کشیدن هم میتونه سخت باشه..
وقتی از خونه فرار میکنی تا دنبال آرامش بگردی..وقتی از جاده ها و مسیر خسته میشی، اونموقع دلتنگ خونه میشی..شاید دلتنگ جایی که روزی ازش متنفر بودی!
وقتی قلبت پره، اما باز هم حرف زدن برات سخته، میفهمی کسی نیست که باهاش راحت باشی..شاید حس نا امنی و بی اعتمادی نسبت به همه؛ و تویی و خدایی که تورو آفرید و اون دیوار رو به روت، دیواری برای مشت های پر از دردت، برای فریاد های بی صدات..و اونها هیچ کینه ای از تو به دل نخواهند گرفت...
دارم میمیرم،
یعنی مرگ، بیشتر از زندگی توی این دنیای بی رحم درد داره..؟
«G.N»
وسط همون پارک متروکه، جای همیشگیمون، روی تاب نشسته بودم، طلوع خورشید رو تماشا میکردم؛ اما این بار تاب بغلی من خالی بود، و دستای تو، کیلومتر ها دور از من..!