𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_2❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 خب خب اینم تموم شد آخرین جزوه رو هم نوشتم و ول
#مســـیر_عشـــق_3❤️
بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝
تازه یک روز از اسکان خانواده آقای نقیبی تو این ساختمون میگذشت و تقریبا برای رفت و آمد محدود تر شده بودم...
بیخیال پایین رفتن شدم و وارد آشپزخونه شدم . چای تازه دم مامان سر گاز بود و خودشم نمیدونم کجا رفته بود...
دو لیوان چایی ریختم و رفتم سمت اتاق متین ، چند تقه به در زدم و وارد اتاق شدم
+ به به مهسا خانوم ، از این طرفاااااا! راه و گم کردی احیانا؟
جامدادی و از سر میز برداشتم و پرت کردم سمتش
- ساکت شو بینم ، اصلا میرم😒
+ باشه بابا غلط کردم خوبه😢
- آهاااااا حالا شد😌
+ والا یه دونه آبجی خوشگل که بیشتر نداریم😅
- آجی فدات شه الهی😍
+ بفرمایید بشینید دم در بده😁
خنده ای کردم و نشستم سر تخت کنارش...
از زبان محمد :
ترافیک خیلی سنگین و حوصله سربر بود . با کلافگی کوبیدم رو فرمون و خیره شدم به پارچه های مشکی که به در و دیوار شهر زده بودن : باز این چه شورش است که در خلق عالم است...
عجب ملت املی داریم بخدا.. هرسال هرسال این بساط مسخره رو بپا میکنن ، میشنن واسه یه آدمی که هزار و خورده ای سال پیش مرده گریه زاری میکنن!!
قدم به قدم ایستگاه صلواتی زده بود و یه عده آدم با پیراهن مشکی از مردم پذیرایی میکردن . افسرده های بدبخت!!!!😏
غرغر کنان به خونه رسیدم و از خستگی زیاد زود خوابم برد🥱
.
.
نیمه های شب با صدای ناله ای سوزناک بیدار شدم ، ترسیده به اطرافم نگاه کردم اما....😦
ادامــہ دارد...🕊
#ڪپۍممـنوع❌
@istafan🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش کشاورزی توسط حامد زمانی 😂
#ایستا_خند
#حامد_زمانی
@istafan
اگه ببینیو لف بدی حرومه
کپی فقط با ذکر منبع یا فروارد
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_3❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 تازه یک روز از اسکان خانواده آقای نقیبی تو این
#مســـیر_عشـــق_4❤️
بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝
نیمه های شب با صدای ناله ای سوزناک بیدار شدم ، ترسیده به اطرافم نگاه کردم اما خبری از هیچ کس نبود.. . صدای ناله ترسناک نبود اما عدم وجود یه آدم تو اتاقم با وجود این صدا خیلی ترسناکش کرده بود...
چندین بار از خواب پریدم ولی انگار این صدا تو بیداری نبود و درواقع یه کابوس بیش نبود
دم دمای طلوع آفتاب خوابم برد که دوباره با صدای تلویزیون از خواب پریدم
یه روز تعطیلم ظاهرا نمیشه بخوابیم😒
پاشدم اما حوصله تو خونه موندن رو نداشتم .
- ماهان ، ماهان ، ماهان...
+ هووووووی چته سر آوردی؟ یه وقت در نزنی بیای داخل!!
- اه پاشو پوکیدم تو خونه بریم یه دور بزنیم بیایم
- حوصله بیرون ندارم جون داداش😶
- پس بشین تو همین لونهت تا کپک بزنی
+ چقد لوسی تو پسر ، وایسا الان میام
.
بعد از نیم ساعت دور زدن تازه یاد سفارشای مامان افتادم که تاکید داشت زودتر برگردیم تا آشی که پخته بود و ببرم طبقه پایین بدم
در حیاط با تیکی باز شد و ماهان جلوتر رفت تو
داداش مهسا سر تاب حیاط نشسته بود و مشغول درس خوندن بود
با آرنج زدم تو پهلوی ماهان که با آخی برگشت سمتم :
+ احیانا مریضی؟!
- ببین میگما خیلی دلم میخواد با این پسره دوست بشم..
ماهان رد نگاهمو دنبال کرد تا رسید به داداش مهسا و بعد با چشمای از حدقه در اومده برگشت سمتم :
+ اینو میگی؟!😳تو که از این تریپ آدما بدت میومد ، الان میخوای بری با این دوست شی؟😐
خودمم نمیدونستم چرا اما بی توجه به حرفای ماهان ازش فاصله گرفتمو نشستم سر تاب..
بالاخره بعد از کلی حرف زدن فهمیدم اسمش متینه و داداش دوقلوی مهساست
اما برعکس خواهرش که طبق معمول اخماش توهم بود ، متین خیلی خوشرو و خوش اخلاق بود
.
.
از زبان مهسا :
داشتم غذای شامو آماده میکردم که صدای زنگ در اومد . حدس میزدم مامان و بابا از بیرون برگشته باشن اما چادرمو سرکردم و درو باز کردم ، که بعلهههه خداروشکر همینجوری باز نکردم چون باز این جناب سیریش بود😑
نیشش و تا بناگوش باز کرد و سلام بلندی کردی . هی من حوصله جلف بازیای اینو ندارم این بدتر میکنه🤨
- سلام بفرمایید؟
+ ظاهرا تنهایین نه؟😁
با عصبانیت اومدم جوابشو بدم که پیش دستی کرد و ظرف آش رو گرفت سمتم و گفت که مامانش داده
با اخم ممنونی گفتم و تا اومدم درو ببندم ، محکم درو هل داد...🤯
ادامــہ دارد...🕊
#ڪپۍممـنوع❌
@istafan🎬
34.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:))))♥️شهید جهاد مغنیه
@istafan
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_4❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 نیمه های شب با صدای ناله ای سوزناک بیدار شدم ، ت
#مســـیر_عشـــق_5❤️
بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝
با اخم ممنونی گفتم و تا اومدم درو ببندم ، محکم درو هل داد :
+ راستی موهات چه خوشگله😝
بعدم خندید و سریع رفت بالا
درو بهم کوبیدم و خودمو تو اینه کنار در دیدم . ای خاک تو سرم ، چادرم رفته بود عقب و موهام معلوم بود😢😖
دلم میخواست بشینم گریه کنم ، من از وقتی که به سن تکلیف رسیده بودم هیچ نامحرمی موهامو ندیده بود اونوقت الان...😭
همنطور که زیر لب فحش نثارش میکردم مشغول کارم شدم که متین سروکلش پیدا شد
تند تند به صورتم آب زدم تا چیزی نفهمه ، چون اگه میفهمید زندش نمیزاشت!!
.
.
امروز تو دانشگاه همایشی برگزار میشد که قرار بود منم قسمتی از برنامه اجرا داشته باشم
همینطور که قدم میزدم و جملات رو پشت سر هم تو ذهنم مرور میکردم با صدای بوق ماشینی سر بلند کردم
+ جیگر سوار شو برسونمت😍
از شدت عصبانیت نمیتونستم درست نفس بکشم ، حتی تو خیابونم این پسره عوضی عین کنه ول کن نبود😡
با فریاد انگشت اشارمو به سمتش گرفتم :
- یا میری گم میشی دیگه دور و بر من پیدات نشه🤬 یا هرچی دیدی از چشم خودت دیدی آقای نقیییبی🤬
نقیبی رو خیلی غلیظ و با تهدید گقتم و از اونجا دور شدم..
هرچی امید و انگیزه از صبح داشتم بر فنا رفت😪
با کلافگی وارد حیاط دانشگاه شدم و زهرا با دیدنم به سمتم پاتند کرد که با قیافه پنچر من مواجه شد
+ سلامممم مهسا خانوم گل ، چطوری؟ چرا پکری انقدر؟
- سلام عزیزم تو خوبی ، چیزی نیست استرس دارم یکم
+ آره جون خودت ، هرکی تورو نشناسه من میشناسمت . بگو چیشده؟
- حالا مفصله میگم بعدا برات ، فعلا بیا بریم الان برنامه شروع میشه
بعد از همایش دو تا کلاس هم داشتم که از شانس بدم نقیبی هم تو کلاس بود
.
حین تدریس استاد یکدفعه با حس کردن چیزی که کنار چادرم وول میخورد سرمو برگردوندم
یه مارمولک بیـــــریخت زشــــــــــــت.. منم که عین ســــــــــــــــــگ میترسیدم
با جیغی که دختر پشت سریم زد همه پاشدن و غلغله ای تو کلاس بپا شد
منم با یه دست چادرمو گرفته بودم و با یه دستم جلو دهنم
استاد با یه حرکت مارمولک رو گرفت و منم پشت بندش افتادم رو میز . فشارم حسابی افتاده بود و همه دورم جمع شده بودن
یکی از دخترا برام آب قند اورد که نگاهم به لبخند موذیانه محمد افتاد اما با صدای استاد حسابی رنگش پرید :
- نقیبی بازم؟؟؟؟😡 دیگه نمیخوام سر کلاس ببینمت!!!
+ ولی استاد..
- بیرون!😡
ادامــہ دارد...🕊
#ڪپۍممـنوع❌
@istafan🎬
قوانین 🔏✒️✒️ :
ارسال همه چیز در این گروه آزاد است
به جز :
محتواهایی حاوی نوشته ها و یا عکس های🔞....
ارسال محتوا حاوی
پیام فورواردی
لینک ها
و...
آزاد است 💪
خوش بگذره ♻️✅🈯️❇️
https://eitaa.com/joinchat/3225354424Gc9ad10e680
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_5❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 با اخم ممنونی گفتم و تا اومدم درو ببندم ، محکم
#مســـیر_عشـــق_6❤️
بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝
بعد از ۲ تا کلاس دیگه با زهرا به سمت خونهشون رفتیم . قرار بود فردا برم شهر خودمون و خداروشکر دیگه کلاس های آموزشیم توی این دانشگاه تموم شده بود . از اینکه دیگه با نقیبی قرار نیست تو یه کلاس باشم خوشحال بودم و با خودم گفتم حالا یه مدتی هم خونمون هستن و بعدش میرن .
تو آشپزخونه پیش مامان زهرا بودم که زهرا اومد تو و گوشیشو به سمتم گرفت ،
+ مهسا مامانت زنگزده میخواد باهات صحبت کنه
گوشی رو ازش گرفتم از آشپزخونه بیرون رفتم
- سلام مامان قشنگم چطوری؟
+ سلام به روی ماهت عزیزم خودت خوبی
بعد احوال پرسی کوتاهی مامان گفت :
+ راستی مهسا زنگ زدم بگم آقا محمدم قراره فردا صبح بیاد ، پدرتم موافقت کرد.
- چیییییی؟! وای نه مامان اصلا فکرشم نکن ، خودم میام.
+ یعنی چی خودم میام؟ دختر دیوونه شدی؟
- مامان من معذبم ، تازه با اونم نمیتونم کنار بیام.
+ پس با پدرت حرف بزن ؛ دیگه من کاری نمیتونم بکنم
فهمیدم بحث کردن کاملاً بیفایده است و بابا هرچی بگه رو حرفش میمونه .
.
.
بعد از نماز دیگه خوابم نبرد و تصمیم گرفتم وسایلم رو جمع کنم .
ساعت نزدیک ۸ بود که گوشیم زنگ خورد
- بله؟
+ سلاممم مهسا خانوم . صبح شما بخیر😄
یعنی اگه یه درصدم قبول کرده بودم با این بیام دیگه پشیمون شدم
چند ثانیه ای مکث کردم و جواب دادم
- بفرمایید؟
+ اگه زحمتی نیس لطف کن آدرس بفرست بیام دنبالت😇
فقط به گفتن : (پیامک میکنم) اکتفا کردم و تماس و قطع کردم . حالم از این مفرد حرف زدناش بهم میخورد
آدرس و براش پیامک کردم و وسایلمو تا پایین بردم . با صدای بوق ماشین از زهرا و مامانش تشکر و خداحافظی کردم و رفتم بیرون .
نفس عمیقی کشیدم و با بسم الله سوار ماشین شدم که دوباره نیشش اندازه غار علیصدر وا شد
ای کاش میتونستم همینجا دندوناشو بریزم تو حلقش دیگه نتونه دهنشو وا کنه😤
چشم غره ای بهش رفتم و سرمو برگردوندم سمت شیشه
- میل ندارید راه بیوفتید؟!
- بله بله چراکه نه😃
بعد از رسیدن تشکری سرسری کردم و منتظر واکنشش نموندم
وسایلمو گرفتم و تند تند رفتم بالا که بعلههههه هنوز استراحت نکرده فهمیدم مادر گرامی زحمت کشیدن شامم خانواده آقای نقیبی رو دعوت کردن🙂💔
ولی بعد از یکم فکر کردن چیزی تو ذهنم جرقه زد...😈
ادامــہ دارد...🕊
#ڪپۍممـنوع❌
@istafan🎬
کسانی که این مدته قصد تبادل داشتن و نشده
واسه تب امشب
با این آیدی
@Ghaemi3133
هماهنگ کنن جهت تبادل