مادر یکی از والیبالیستهای قهرمان جهان، درخواست کرده پسر و هم تیمی هاش با رهبری دیدار کنند، قشنگ معلومه پول گرفته بچه به دنیا بیاره، بزرگش کنه و بفرستتش والیبالیست بشه تا قهرمان جهان بشه، بعدش بیاد درخواست دیدار کنه😜
#کارخودشونه
#رهبر_معظم_انقلاب
#قهرمانی_والیبال
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
خدا_بیامرز (۲)
محمدرضا شاه:
بحرین دخترمان بود که شوهرش دادیم
سیدعلی خامنه ای:
ما جان میدهیم تا جان وطن را نگیرند
#پهلوی #شاه
#مقام_معظم_رهبری
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_چهل_هشتم
دسته گل
از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ...
پرواز هم با تاخیر به زمین🛬 نشست ... روی صندلی بند نبودم ...
دلم برای اون صدای شاد و چهره خندانش تنگ شده بود ... انرژی و شیطنت های کودکانه اش ...
هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ تر شده بود ...
توی سالن بالا و پایین می رفتم ... با یه دسته گل 💐و تسبیح به دست ... برای اولین بار ...
تازه اونجا بود که فهمیدم ... چقدر سخته منتظر کسی باشی که این همه وقت ... حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی ...
پرواز نشست ...
و مسافرها با ساک می اومدن ... از دور، چشمم بین شون می دوید تا به الهام افتاد ... همراه مادر، داشت می اومد ... قد کشیده بود ...
نه چندان اما به نظرم بزرگ تر از اون دختر بچه ریزه میزه ی سیزده، چهارده ساله قبل می اومد ...
شاید تا نزدیک قفسه سینه من می رسید ...
مادر، من رو دید ...
و پهنای صورتم لبخند بود ... لبخندی که در مواجهه با چشم های سرد الهام ... یخ کرد ...
آروم به من و گل های توی دستم نگاه کرد ... الهامی که عاشق گل بود ...
برای استقبال، کلی نقشه کشیده بودم ... کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره خواهر کوچیکم ...
اما اون لحظه نمی دونستم ... دست بدم؟ ... روبوسی کنم؟ ... بغلش کنم؟ ... یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش ... کفایت می کرد؟ ...
کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش ...
- الهام خانم ، داداش ... خوش اومدی ...
چند لحظه بهم نگاه کرد ... خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت ...
سرم رو بالا آوردم ...
و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد ...
حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود ...
تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم ... نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند ...
- دیگه جلوتر از این نرو ... تا همین حد کافیه ...
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_چهل_نهم
آدم برفی
اون دختر پر از شور و نشاط ...
بی صدا و گوشه گیر شده بود... با کسی حرف نمی زد ... این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه جدید ازمون خواست بریم مدرسه ...
الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ... اینطوری نمی شد ... هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم ... مغزم دیگه کار نمی کرد ...
نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود ... نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می شناختم ...
دیگه مغزم کار نمی کرد ...
- خدایا به دادم برس ... انگار مغزم از کار افتاده ... هیچ ایده و راهکاری ندارم ...
بعد از نماز صبح، خوابیدم ... دانشگاه نداشتم
اما طبق عادت، راس شیش و نیم از جا بلند شدم ...
از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد ...
حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو ... از برف، سفید شده بود ... اولین برف اون سال ... ❄️🌨یهو ایده ای توی سرم جرقه زد ...
سریع از اتاق اومدم بیرون ...
مادر داشت برای الهام، صبحانه ☕️حاضر می کرد ...
- هنوز خوابه؟ ...
- هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه ...
رفتم سمت اتاق ... دو تا ضربه به در زدم ... جوابی نداد ...
رفتم تو ... پتو رو کشیده بود روی سرش ... با عصبانیت صداش رو بلند کرد ...
- من نمی خوام برم مدرسه ...
با هیجان رفتم سمتش ... و پتو رو از روی سرش کنار زدم ...
- کی گفت بری مدرسه؟ ... پاشو بریم توی حیاط آدم برفی ☃😃درست کنیم ...
زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش ...
- برو بیرون حوصله ات رو ندارم ...
اما من، اهل بیخیال شدن نبودم ... محکم گرفتمش و با خنده گفتم ...
- پا میشی یا با همین پتو ... گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها ...😃
پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد ...
- گفتم برو بیرون ... نری بیرون جیغ می کشم ...
این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود ... شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست ...
لبخند شیطنت آمیزی صورتم رو پر کرد ...
- الهی به امید تو ...
همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود ... منم، گوله شده با پتو بلندش کردم ...
.
.
ادامه دارد...
🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #صد_و_پنجاهم
اعلان جنگ
صدای جیغش بلند شده بود ... که من رو بزار زمین ...😵
اما فایده نداشت ...
از در اتاق که رفتم بیرون ... مامان با تعجب😳 به ما زل زد ...
منم بلند و با خنده گفتم ...😁
- امروز به علت بارش برف، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد ... از مادرهای گرامی تقاضا می شود ... درب منزل به حیاط را باز نمایند ... اونم سریع ... تا بچه از دستم نیوفتاده...😁
یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد ...
سوز برف که به الهام خورد ... تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم ...
سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد ...
- من رو نزاری زمین ... نندازی تو برف ها ...
حالتش عوض شده بود ... یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن ...
آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن ...
منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها ...
جیغ می زد و بالا و پایین می پرید ...
خنده شیطنت آمیزی زدم 😁و سریع یه مشت برف از روی زمین❄️ برداشتم ...
و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش ... خورد توی سرش ...
با عصبانیت داد زد ...
- مهران ...😠
و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه ... گوله بعدی رفت سمتش ...
سومی رو در حالی که همچنان جیغ می کشید ... جاخالی داد ...
سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد ...
- دیوونه ها ... نمی گید مردم سر صبحی خوابن ...😠
گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید ... هر چند، حیف ... خورد توی پنجره ...
- مردم ... پاشو بیا بیرون برف بازی ... مغزت پوسید پای کتاب ...😜😁
الهام تا دید هواسم به سعید پرته ...
دوید سمت در ... منم بین زمین و آسمون گرفتمش ...
و دوباره انداختمش لای برف ها ... پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط ...
بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت ... و پرت کرد سمتم ...
تیرم درست خورده بود وسط هدف ... الهام وارد بازی و برنامه من شده بود ...
جنگ در دو جبهه شروع شد ...
تو اون حیاط کوچیک ... گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد ...
تا اینکه بالاخره عضو سوم هم وارد حیاط شد ...
برعکس ما دو تا ... که بدون کاپشن و دست و کلاه ... و حتی کفش ... وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم ...
سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود ...😄
از طرف عضو بزرگ تر اعلان جنگ شد ... من و الهام، یه طرف... سعید طرف دیگه ...
ماموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید ... و در آوردن چکمه هاش ...
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ایمانی🌺
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
امام صادق علیه السلام :
زمانی که حضرت قیام می کنند، سرزمینی باقی نمی ماند جز اینکه ندای شهادتین لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله و علیه و آله ، از آن برخواهد خواست
بحارالانوار، ج ۵۲ ، ص ۲۴
#سلام_امام_مهربانم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🌹ختم #صلوات به نیت
🌹شهید محمد حسین عطری
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
🍃🌹بخش هایی از وصیتنامه شهید محمد حسین عطری :
«تفکر کردن بهتر از زیاد سخن گفتن است. زیرا تفکر، انسان را آگاهتر و زیاد سخن گفتن، انسان را دچار آفت زبان میکند که اعم است از دروغ و غیبت و ...
🍃🌹حیا داشتن مرد و زن نمیشناسد؛ چه در رفتار و چه در گفتار ..
ما نباید فکر کنیم چون مرد هستیم میتوانیم از هر گفتاری و یا از هر پوششی استفاده کنیم.
🍃🌹از نظر بنده جوان با حیا کسی است که بالاتر مچ دستش را نامحرم نبیند.
سفارش من به همسر و دخترم حفظ حجاب برتر است.
از همسر بزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد؛ زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه ی مظلومان عالم است.»🍃🌹
KayhanNews75979710412148535684254.pdf
11.68M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات روزنامه کیهان
امروز سه شنبه ۸ مرداد ۹۸
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فائزه هاشمی:طرح مجلس برای جایزه ازدواج زیر20سال،نقصی خطرناک دارد،کف سن ازدواج برای دختر و پسر باید18سال باشد
*فائزه هاشمی در16سالگی با حمید لاهوتی ازدواج کرده!
*بارها در مصاحبه هاش اعلام کرده از زندگی شخصیش راضیه!
*قبل تر نیز درباره #برجام گفته بود:موافق است اما متنش را نخواندهام!
#فائزه_هاشمی
#ازدواج_آسان
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
هدایت شده از یهتدون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از دیدن این کلیپ بود که یافتم‼️
ارتباط مستقیم حس غرور را با جریان خون در رگ ها
که منجر به شوق رزم و حق طلبی در جان جوان و شجاعت میشود 😊
همینه که سپاهیان و رزمندگان اسلام همیشه شوق رزمندگی کشور اسلامی و دارند
✍ مـحـمــ🔆ــد
💯%یهتدونی باشيم 😎 👇
@yahtadoon
🔴فوری/خبر خوش: ۲۰ سال حبس برای یک نورچشمی گردن کلفت
هادی رضوی داماد شریعتمداری وزیر دولتهای روحانی و خاتمی به 20 سال حبس 74 ضربه شلاق محکوم شد
⏪احسان دلاویز هم به ۱۰ سال حبس محکوم شد
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از 🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
رهبر معظم انقلاب :
از آفات بزرگی که در زندگی ما انسانهافراوان دیده می شود ، آفت تکلف است .
وقتی کاری را که می توان به راحتی و آسانی انجام داد با مشقت و کلفت همراه می کنیم ، در حقیقت خود و دیگران را به سختی انداخته ایم. تولید شرطهای خیالی و وهمی در کش دادن عرض و طول کارها، یعنی افتادن به دام خطرناک تکلیف
#ازدواج_آسان
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️بحث و جدل در شبکه دویچهوله بر سر خلیج فارس و دفاع تمام قد کارشناس عرب از اسم #خلیج_فارس
🔻مقایسه کنید با روزنامه صدای اصلاحات که حاضر نشدن از اسم خلیج فارس در روزنامهشون استفاده کنن❗️
مگه صدای اصلاحات رو از ریاض و ابوظبی میشنویم؟!
#سرطان_اصلاحات
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
ناگفتههای بطحایی از استعفا تا دانشگاه آزاد
وزیر سابق آموزش و پرورش:
🔹وقتی خدای نکرده آموزش و پرورش رنگ و بوی سیاسی به خودش گرفت و سیاسیکاری کرد، این سیاسیکاری حتماً مأموریت اصلیاش را تحتالشعاع قرار خواهد داد.
🔹در دانشگاه آزاد اسلامی، میتوانم با ابعادی کوچکتر اما با انعطاف بیشتر از آموزشوپرورش، سند تحول را پیاده کنم.
🔹کسانی که از اسناد غربی دفاع می کنند سند تحول داخلی را مطالعه هم نکردهاند.
🔹آموزه های تعلیم و تربیت اسلامی ما خیلی بالاتر از سند ۲۰۳۰ است.
🔹سند ۲۰۳۰ با هویت ما بیگانه است.
🔹هدف ذاتی طرحی که فقط برای بانوان اجرا می شود دو قطبیسازی است.
🔹کنکور یک دشمن اصلی برای فعالیتهای پرورشی و تربیتی.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI