eitaa logo
꧁༒☬قطعه ای از بهشت☬༒꧂
134 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
80 فایل
❁﷽❁ _به قطعه‌ای از بهشت خوش‌آمدید... به نیت صاحب الزمان بیمه امام حسین خادم : @ba_n_oo123 ◦•●◉✿ تاریخ شروع ✿◉●•◦ ۲۴ تیر ۱۴۰۱ ڪپے آزادھ با ذڪر‌ صلوات اگه سخنی حرفی دارید در خدمتم❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
😂 یه روز یکی از رزمنده ها دیر به صبحگاه رسید ، فرمانده برای اینکه فرمانده ی بسیجی رو تنبیه کنه گفت : باید در دو دقیقه ۱۵۰ تا صلوات بفرستی😯😆 بسیجی دید نمیشه ولی کم نیاورد رو کرد به گردان و گفت : کل گرداااان صلواااات کل گردان که ۴۰۰ نفر بودن صلوات فرستادن 😆 بسیجی رو به فرمانده گفت ۱۵۰ تاش ماله امروز بقیش مال فردا😂
صرفا 😁 😄آقا پسر میگه؛ زین گلستان حضرت آقا اگر لطفی کنید... یک گل مومن برای بعدهای این حقیر... در نظر گیرید ممنون می‌شوم من از شما ای دهد ذات خداوند بر شما خیر کثیر یک جهاز خوب آرد با خود آن دردانه و... آشپزی خوب باشد او ما را نبندد بر پنیر گر نماز شب بخواند با حجاب فاطمی می شوم دیگر خدا داند به دستانش اسیر عقد را هم گر شما خوانید بوسم دستتان من که سربازم شما هستید آقاجان امیر ❤️آقا می فرمایند: گل پسر فعلا برو درست بخوان کاری بکن چند سال بعد گشتی مرد بیا و زن بگیر در پی ایمان و تقوا باش ای جان پدر تا شوی در دولت ایران عزیز من وزیر
1.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ہِ ؛ +عقل ؟! _نه ممنون ، من چاهزاده‌ام🙂 😂:///
1.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✰ کبری ۱۱😂😂 ♡   (\(\      („• ֊ •„) 
نحوه درس خوندن پسرا : خب این که به قیافش نمیخوره بیاد اینم که بلدم اینم که زیاده حتما نمیاد کتاب تموم شد 😂😂
لطفا بخوانید: هم طنزه و هم تا حدود عبرت آموز دل نوشته يك زن بعد از به دنیا آوردن فرزندم ، 40 روز خونه مادرم موندم روز چهلم همسرم تماس گرفت و گفت میخوام بیام دنبالت برای این که خونه بدون تو هیچ ارزشی نداره خواستم ناز کنم 4 تا خواهر مجردم هم تشویقم کردن بنابراین گفتم نه نمیام میخوام دو هفته بیشتر بمونم البته این حرف خواهرام بود منم حرف گوش کن ناراحت شد و تلاش کرد قانعم کنه ( این جمله رو نمیدونم چیه ) عصر دوباره زنگ زد و ازم خواست که برگردم خونه اما من بر نظر خودم اصرار کردم دیگه با من حرف نزد و سراغمو نگرفت تا دو هفته بعد اومد منو از خونه مادرم برد تو راه بهم گفت : من خواستم بیام ببرمت اما تو لج کردی منم نتونستم تو خونه تنها بمونم زن دوم گرفتم و طبقه بالای خونمون جاش دادم تلاش کردم باهاش حرف بزنم سرم داد زد : 👊اگر میخوای خونه پدرت بمونی بمون اگرم میخوای با من بیای بیا مطمئنا انتخاب من این بود که باهاش برم 👫 و قیافه زن دوم رو ببینم و حالشو بگیرم 😈 وقتی وارد خونمون 🏡 شدم از غصه و حرص سوختم چون می شنیدم صدای کفش پاشنه بلندش 👠 رو که مدام تو خونه حرکت می کرد این صدا گوشامو کر میکرد و از غصه می کشت😡 همسرم هرساعت میرفت بالا پیشش چیزی که خونمو بجوش می اورد 😡 صدای کفشش👠 بود یعنی 24 ساعته ⌚️ بخاطر همسرم بخودش رسیده 💃و تو خونه راه می ره دو روز بعد همسرم اومد و گفت میخوام آماده بشی تا بریم بالا به عروس👰 خانم یه سلامی کنی اینم اجباریه بهترین لباسامو 👗 پوشیدم 🕶 و باهم رفتیم بالا و دم در ایستادیم که کلید رو در بیاره و بذاره تو قفل در 🗝 در همین حین تا شنید کسی در 🚪 رو داره باز میکنه اومد سمت در منم که صدای کفشش👠 رو. شنیدم داره میاد تعادلمو از دست دادم و از هوش رفتم به هوش نیومدم تا این که دیدم همسرم بهم آب می پاشه 💦 صدام کرد و گفت پاشو ببین👀 وقتی نگاه کردم دیدم گوسفندی که سم هاش تو قوطیه 🛢 گفت این قربونیه سلامتی تو و نی نی 👶👸 فقط اشتباهی که کردی نمیخوام دیگه تکرار بشه عجیب ازگوسفنده این همه وقت یه صدا نداد بگه بعععععععع🐏😂😂
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره استاد حسن عباسی از شهید صیاد و شهید طهرانی مقدم شهید طهرانی مقدم: با شهید صیاد بهشت محشور نشی صلوات 😂