🌹 *عرفه فرصت طلایی و ناب در بخشش گناهان و بازگشت در مسیر سعادت است.*
برخی از ایام به لحاظ معنوی و ارزشی که دارند قابل قیاس با هیچ روزی در زندگی نیست و عرفه یکی از این روزهای مهم است.
این روز دارای آثار شگرفی است که باید قدردان لحظات آن بود و فارغ از روزمرگی و زندگی عادی با دعا و نیایش و ذکر، غرق در برکات و آثارش شد.
در این روز گرهگشایی از مشکلات و گرفتاریهای بشری را با ظهور ولی عصر(عج) از درگاه الهی طلب کنیم.
در این روز بزرگ، شیطان خوار و حقیرتر و راندهتر و استجابت دعا نزدیکتر است عرفه روز دعاست و درب های مغفرت الهی در چنین روزی باز است.
اعمال زیادی در این روز ذکر شده است،اگر بتوان به شناخت خود و خدا دست یافت به سرچشمه عظیمی از سعادت و کمال دست می یابیم.
در واقع خداوند روز عرفه و سرزمین عرفات را بهانهای برای بخشش گناهان و خطاهای بشری قرار داده است و باید چنین توفیقی را در یافت.
هر دعای خیری که انسان در روز عرفه قرائت کند از ارزش والایی نزد خدای متعال برخوردار است.
مهم ترین آثار و برکات دعا و نیایش رهایی از منیت ها و خودخواهی ها و پیوند با معبود است در این روز عظیم و بزرگ و با ارزش قرائت زیارت امام حسین(ع) اجر و پاداش زیادی دارد.
اگر ارزش و بهای دعا و وصل بودن با خدا را دریابیم چه بسا گرفتاری ها و مشکلات و آسیب هایی که گریبانگیر بشریت است از میان برود.
ان شاءالله
*عرفه روز توبه*
🔺️فَتَلَقی آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلماتًُ فتابَ عَلیهِ اِنَّه’ هو التَّوابُ الرّحیمْ
آدم از پروردگارش كلماتی دریافت داشت و با آن بسوی خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذیرفت، چه او توبه پذیر مهربان است.
آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنیا، چهل روز هر بامداد بر فرار كوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود، جبرئیل بر آدم فرود آمد و پرسید:
ـ چرا گریه می كنی ای آدم ؟
ـ چگونه می توانم گریه نكنم در حالیكه خداوند مرا از جوارش بیرون رانده و در دنیا فرود آورده است.
ـ ای آدم به درگاه خدا توبه كن و بسوی او بازگرد.
ـ چگونه توبه كنم؟
جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منا برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئیل به صحرای عرفات رفت، جبرئیل بهنگام خروج از مكه، احرام بستن را به او یاد داد و به او لبیك گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسید تلبیه را قطع كرد و به دستور جبرئیل غسل نمود و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتی را كه از پروردگار دریافت كرده بود به وی تعلیم داد، این كلمات عبارت بودند از:
خداوندا با ستایشت تو را تسبیح می گویم: سُبحانَكَ اللهُمَ وَ بِحمدِك
جز تو خدایی نیست: لا الهَ الاّ اَنْتْ
كار بد كردم و بخود ظلم نمودم: عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسی
به گناه خود اعتراف می كنم : وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبی اِغْفرلی
تو مرا ببخش كه تو بخشنده مهربانی : اِنَّكَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحیمْ
آدم (ع) تا بهنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك می ریخت، وقتیكه آفتاب غروب كرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نیز با كلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو ببینیم 😍😍
یکم حالمون خوب بشه😊😊😊
کوهنوردی آقا ببینید مردان وقتی آقا را میبینم چه حالی پیدا می کنم
🎊 عیدغدیر مبارڪ🎊
🎉🌺❤عـــیــد
🎉🌺❤سعيــد
🎉🌺❤غدیرخم
🎉🌺❤بر شــما
🎉🌺❤دوستان
🎉🌺❤عزيز و
🎉🌺❤خانواده
🎉🌺❤محترمتان
🎉🌺❤مبــــــارڪ
🎉🌺❤و فرخنده
🎉🌺❤بــــــاد
❤️🌺💐❤️🌺💐❤️🌺💐❤️
یا حسین:
✅ عاشقانه شهدایی🌹
♥️🍃 #رمان_یادت_باشد... 🍃♥️
🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹
🍃قسمت3
حمیدشش تابرادروخواهردارد،فاصله سنی ماچهارسال است،بیست وسه بهمن آن سال آقاسعیدبامحبوبه خانم عقدکرده وحالابعدازبیست وپنج روزعمه رسمابه خواستگاری من آمده بود.پدرحمیدمیگفت:"سعیدنامزدکرده،حمیدتنها
مونده،مافکرکردیم الان وقتشه که برای حمیدهم قدم پیش بذاریم،چه جایی بهترازاینجا".
البته قبل ترهم عمه به عموهاوزن عموهای من سپرده بودکه واسطه بشوند،ولی کسی جرات نمیکردمستقیم مطرح کند،پدرم روی دخترهایش خیلی حساس بودوبه شدت به من وابسته بود،همه فامیل میگفتند:"فرزانه فعلادرگیردرس شده،اجازه بدیدتکلیف کنکورودانشگاهش روشن بشه بعداقدام کنید".
نمیدانستم بامطرح شدن جواب منفی من چه اتفاقی خواهدافتاد،درحال کلنجاررفتن باخودم بودم که عمه داخل اتاق آمد،زیرچشمی به چهره دلخورعمه نگاه کردم،نمیتوانستم ازجلوچشم عمه فرارکنم،باجدیت گفت:"ببین فرزانه تودختربرادرمی،یه چیزی میگم یادت باشه،نه توبهترازحمیدپیدامیکنی،نه حمیدمیتونه دختری بهترازتوپیداکنه،الان میریم ولی خیلی زودبرمیگردیم،مادست بردارنیستیم!".وقتی دیدم عمه تااین حدناراحت ودلخورشده جلورفتم وبغلش کردم،ازیک طرف شرم وحیاباعث میشدنتوانم راحت حرف بزنم وازطرف دیگرنمیخواستم باعث اختلاف بین خانواده هاباشم،دوست نداشتم ناراحتی پیش بیاید،گفتم:"عمه جون قربونت برم چیزی نشده که،این همه عجله برای چیه؟یکم مهلت بدین،من کنکورم روبدم،اصلاسری بعدخودحمیدآقاهم بیادماباهم حرف بزنیم،بعدبافراغ بال تصمیم بگیریم،توی این هاگیرواگیرودرس وکنکورنمیشه کاری کرد"،خودم هم نمیدانستم چه میگفتم،احساس میکردم باصحبت هایم عمه راالکی دلخوش میکنم،چاره ای نبود،دوست نداشتم باناراحتی ازخانه مابروند.
تلاش من فایده نداشت،وقتی عمه خانه رسیده بودسرصحبت وگلایه رابا"ننه فیروزه"بازکرده بودوباناراحتی تمام به ننه گفته بود:"دیدی چیشدمادر؟برادرم دخترش روبه مانداد!دست ردبه سینه مازدن،سنگ رویخ شدیم،من یه عمربرای حمیددنبال فرزانه بودم ولی الان میگن نه،دل منوشکستن!".
ننه فیروزه مادربزرگ مشترک من وحمیداست که ننه صدایش میکنیم،ازآن مادربزرگهای مهربان ودوست داشتنی که همه به سرش قسم میخورند،ننه همیشه موهای سفیدش راحنامیگذارد،هروقت دورهم جمع میشویم بقچه خاطرات وقصه هایش رابازمیکندتابرای ماداستانهای قدیمی تعریف کند،قیافه من به ننه شباهت دارد،ننه خیلی درزندگی سختی کشیده است،زنی سی ساله بودکه پدربزرگم به خاطررعدوبرق گرفتگی فوت شد،ننه ماندوچهارتابچه قدونیم قد،عمه آمنه،عمومحمد،پدرم وعمونقی،بچه هاراباسختی وبه تنهایی باهزارخون دل بزرگ کرد،برای همین همه فامیل احترام خاصی برایش قایل هستند.
&ادامه دارد...
سرِ بازار محبت که همه حیرانند
غم ندارم که حسین است خریدار دلم
#قدیمیترینرفیقمحسین
4_5796312769749846971.mp3
4.11M
ماگشتیمدیوانه توکلتُعلیالله
#حسینجانم💔