eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی شهید دانشگر
84 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 هنگامی که میخواهیم از ضررهای اقتصادی فیلتر شدن اینستاگرام و از بین رفتن تعدادی شغل در آن حرف بزنیم ، حتما باید از ضررهای اقتصادی فیلتر نشدن اینستاگرام و شغل‌هایی که باز بودنِ این پیامرسان آنها را نابود کرده هم حرف بزنیم! ⚠️چون معمولا کسی از قسمت دوم صحبت نمی‌کند! ❔آیا می‌دانید بخاطر خرید پهنای باند خارجی برای مصرف در سرویس های خارجی همچون واتسآپ و اینستاگرام ، سالانه میلیون ها دلار ارز از کشور خارج می‌شد⁉️ ❔آیا می‌دانید امکاناتی همچون پهنای باند وسیع ، سِرورهای متعدد و QoS [کیفیت خدمات] ، به این پلتفرم های خارجی اختصاص داده می‌شد و از آنجایی که پیامرسان های داخلی فاقد این امکانات بودند ، مردم از انها استقبال نمیکردند و به همین خاطر به سود دهی مالی نمی‌رسیدند و صنعت فضای مجازی ما نابود شده‌ بود⁉️ ❔آیا میدانید چه هزینه‌های سنگینی بخاطر جرم و جنایاتی که در پیامرسان های خارجی شکل می‌گیرد بر دولت و قوه‌ی قضائیه تحمیل می‌گردد⁉️ [به طور مثال همین آسیب‌های اخیر به اموال عمومی توسط اغتشاشگران که عمدتا در سرویس خارجی به اعمال مجرمانه تحریک می‌شوند] ❔آیا می‌دانید وقتی فضای مجازی کشورمان در انحصار پیامرسان های خارجی باشد ، پلتفرم های داخلی زمین می‌خورند و طبیعتا نمی‌توانند دست به توسعه‌ی فعالیت خود بزنند و به تبعِ آن هزاران جوان فارق التحصیل رشته‌ی IT [فناوری اطلاعات] در کشورمان بیکار می‌مانند⁉️ ❔آیا می‌دانید سرویس خارجی با اینکه فضای مجازی کشور را قبضه کرده بود و حتی اگر مارکتینگِ آن در ایران بسته باشد ، سود مالی کلانی از فعالیت ایرانیان برداشت می‌کند ، ریالی به عنوان مالیات به جمهوری اسلامی پرداخت نمی‌کرد و در عوض تمام پیامرسان های ایرانی باید مالیات بدهند⁉️ ✅آیا می‌دانید که [فارق از آسیب های فاجعه بارِ فرهنگی] ضرر اقتصادیِ نبستن اینستاگرام بسیار بسیار بسیار سنگین تر از ضرر فیلتر شدن آن است؟ ✍ میلاد خورسندی ✍️ من انقلابی‌ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️تفکر و تعقل ...! 🎙 سفارش امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) پسرم! چهار چيز از من يادگير (در خوبيها) و چهار چيز به خاطر بسپار (در هشدارها ) كه تا به آنها عمل كني زيان نبيني. 🌺خوبيها؛ 💫همانا ارزشمندترين بي نيازي عقل است 💫 و بزرگ ترين ترس بي خردي است 💫 ترسناك ترين تنهايي خودپسندي است 💫 و گرامي ترين ارزش خانوادگي، اخلاق نيكوست. 🔥هشدارها؛ 💫 پسرم! از دوستي با احمق بپرهيز، همانا مي خواهد به تو نفعي رساند اما دچار زيان مي كند. 💫 از دوستي با بخيل بپرهيز، زيرا از آنچه كه سخت به آن نيازي داري از تو دريغ مي دارد. 💫و از دوستي با بدكار بپرهيز كه با اندك بهايي تو را مي فروشد. 💫 و از دوستي با دروغگو بپرهيز كه او به سراب ماند دور را به تو نزديك و نزديك را دور مي نماياند. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌹سالگرد شهید طهرانی مقدم 🌹شهید حسن طهرانی مقدم در ۲۵ آذر ماه ۸۵ به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد؛ و سرانجام در ۲۱ آبان ماه ۹۰ در پادگان شهید مدرس و در حال آماده‌سازی آزمایش موشکی بر اثر انفجار زاغه مهمات، به همراه ۳۸ تن از همرزمانش به شهادت رسید. 🌍
👈حجاب در قرآن(چادر) سلام 😊 احوال شما 🌹 میان می گن حجاب برتر یعنی چادر . مگه اون زمان پیامبر هم حجاب بوده؟ 😳 اصلا چادر از کجا یهو اومده ؟ 😟 جواب : زمان پیامبر هم حجاب بوده . بیبین ! هم حجاب بوده و هم چادر . 😊 خب دلیل دارم که می گم . توی سوره نور آیه 31 خدا می فرماید : ...وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ... ترجمه : ... باید روسریهایشان بر گریبانشان بیندازند... یعنی چون اون زمان زنان روسری شون رو پشت گردنشون می بستن و خب ! قسمتی از گردنشون و اینا معلوم بود ، خدا به پیامبر فرمود : بگو به زنان که روسری هاشون رو روی گریبان شون بندازند. خیل خب ! ما متوجه شدیم که حجاب اون زمان پیامبر هم بوده .قبول . ولی چادر رو چی می گی ؟ هان ؟ چادر هم دستور خداست ؟ 😡 بله . 😊 توی قرآن سوره احزاب آیه 59 خدا می فرماید: ... يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ... ترجمه : ... پوشش های خود را بر خود فرو گیرند... جلباب یعنی پوشش سرتاسری . معني «جلباب» رو مفسران و اهل لغت گفته اند: ملحفه (چادر) و پارچه بزرگي که از روي سري بلندتر است و سر و گردن و سينه ها را مي پوشاند. پيراهن گشاد (ر.ک: لسان العرب، مجمع البحرين، مفردات راغب ...) اما بيشتر منظور پوششي است که از روسري بلندتر و از چادر کوچک تر است چنان چه نويسنده «لسان العرب» بر آن تکيه کرده است. (ر.ک: تفسير نمونه، ج 17، ص 428، ذيل آيه 59 از سوره احزاب) از اون طرف هم توی همین آیه خدا می گه : پوشش های خود را (همون جلباب) بر خود فرو گیرند . یه نکته مهم بگم : ☝️☝️☝️ اون اول آیه نوشته : یدنین . یعنی نزدیک کردن به بدن. بیا یه حساب دو دو تا چهار تا کنیم ببینیم از آیه ها چی نتیجه می گیریم؟😊😊😊 یه دونه جلابیب داریم یعنی پوشش سر تا سری (مانتو نه ها ،پوششی که روی سر می ندازن . فقط سرتاسری هست . یعنی بلند هست) به اضافه یه دونه هم نزدیک کردن اون پوشش سرتاسری به بدن مساوی با چادر 😊 غیر از چادر که چیزی نمی شه نتیجه گیری کرد ؟ آخه مانتو که روی سر نمی ندازند. 😁😉 آدرس کانال من https://eitaa.com/jshobhah آدرس وبلاگم http://j-shobhah.blogfa.com/ 😊🌹دمت گرم که به دیگران هم معرفیم می کنید 😊🌹
‎ ‎ ‎ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌─┅═🍃🌹🕊💠🕊🌹🍃═┅─ !! 🌷حکایتی که حاج غلامحسین پدر شهید حاج علیرضا موحد دانش برای من تعریف کرد: چند ماه بعد از شهادت علیرضا رفتیم به بچه‌های تیپ سیدالشهداء (ع) سر بزنیم. اون موقع تیپ در منطقه عملیات والفجر ۴ در پنجوین عراق بود و من به اتفاق حاج خانم و تعدادی از همراهان مجبور شدیم مسافت زیادی میان کوه‌ها و دره‌ها طی کنیم تا به مقر تیپ، بالای ارتفاع بلندی که نامش یادم نیست برسیم. 🌷آنجا که رسیدیم شهید حمید شاه حسینی و شهید سلمان طرقی و سایر فرماندهان تیپ هم بودند. زمستان بود و منطقه هم برفی و بارانی بود. موقع شام شد و سفره پهن کردند و من و حاج خانم شام رو توی سنگر کنار بچه‌ها خوردیم. بعد از شام ظرف‌های زیادی توی سفره جمع شده بود که باید شسته می‌شد. همه به هم نگاه کردند و گفتند: حالا توی این سرما ظرف‌ها رو چه کسی می‌شوره؟ 🌷شهید حمید شاه‌حسینی با خنده گفت: این چه سئوالیه. کی باید ظرف‌ها رو بشوره؟ همه با تعجب بهش نگاه کردن. حمید گفت: خب معلومه! مادر علی باید ظرف‌ها رو بشوره. همه زدند زیر خنده و حاج خانوم هم که از این حرف حمید تعجب نکرده بود گفت: با منت و افتخار ظرف‌ها رو می‌شورم. یکی از بچه‌ها توی جمع گفت: ما این‌جا شیر آب و منبع آب نداریم. آفتابه رو از چشمه آب پر می‌کنیم وظرف‌ها رو می‌شوریم. حالا آفتابه رو چه کسی برای حاج خانم آب پر کنه و کمک کنه. 🌷....باز شهید شاه‌حسینی گفت: اون هم معلومه. حاج آقا آفتابه رو آب می‌کنه و حاج خانم هم ظرف‌ها رو می‌شوره. من هم رو کردم به حاج خانم و گفتم: ببین ما رو به دردسر انداختی. خلاصه اون شب سرد زمستان، من و حاج خانم ظرف شام همرزمان حاج علی رو شستیم.» 🌹خاطره ای به یاد فرماندهان شهید حاج علیرضا موحد دانش، شهید حمید شاه حسینی و شهید سلمان طرقی راوی: رزمنده دلاور جعفر طهماسبی از رزمندگان تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) منبع: سایت ستاد مرکزی راهیان نور کشور ‎ ‎‎‌ ‎ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‎─┅═🍃🌹🕊💠🕊🌹🍃═┅─
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ 🌹جرعه‌ای از معرفت 🔅استاد فاطمی نیا رحمة الله علیه؛ 💢بعضی ها که حتی اهل جبهه، اهل دعای کمیل و ندبه و زیارت هستند، شنیده می شود که در منزل زبانشان را کنترل نمی کنند! با همسر و بچه، یا خواهر و برادر و والدین، برخورد نامناسب و تند دارند! ⭕️همین ها باعث محرومیت و بی توفیقی و بی حالی در عبادت است! مساله ی والدین شوخی نیست؛ خدا می داند یک پرخاش به پدر ومادر، انسان را صد سال عقب می اندازد! اگرکوتاهی کرده اید جبران کنید! اگر هم از دنیا رفته اند، با صدقه دادن و طلب مغفرت برایشان، رضایت شان را کسب کنید تا درآن عالم از شما راضی شوند. می توان با خیرات و مبرات و صدقه و دعا، آن ها را از خود راضی کرد. ᪥࿐࿇🌺✶🌺✶🌺࿇࿐᪥
✨﷽✨ ✍️ دست از مقایسه همسرت بردار 🔹روزی زنی به شوهرش گفت: امروز مقاله‌ای خواندم در یک مجله برای بهبود رابطه‌مان. حاضری امتحانش کنیم؟! 🔸مرد گفت: بله حتما. 🔹زن گفت: در مقاله نوشته بود که هر کدام از ما یک لیست جداگانه از چیزهایی که دوست نداریم طرف مقابل انجام دهد یا تغییراتی که دوست داریم در همسرمان رخ دهد، تهیه کنیم و بعد از یک روز فکرکردن و اصلاح آن، روز بعد آن را به همسرمان بدهیم. 🔸شوهرش با لبخند پاسخ مثبت داد و کاغذی برداشت و به اتاق‌نشیمن رفت و زن هم به اتاق‌خواب رفت و شروع به نوشتن کرد. 🔹صبح روز بعد هنگام خوردن صبحانه زن به همسرش گفت: حاضری شروع کنیم؟ من اول شروع کنم؟ 🔸شوهرش گفت: باشه شما شروع کن. 🔹زن چند ورق کاغذ درآورد که لیست بلندبالایی در آن‌ها نوشته بود و شروع به خواندن کرد: عزیزم، من دوست ندارم شما... 🔸و همینطور ادامه داد. از کارهای کوچک و بزرگی که همسرش انجام می‌دهد و او را اذیت می‌کند. 🔹مرد سکوت کرده بود و همسرش همچنان لیستی از تغییراتی که باید شوهرش در خود ایجاد می‌کرد را می‌خواند. تا اینکه زن احساس کرد همسرش ناراحت شده است. 🔸پرسید: عزیزم دوست داری ادامه بدم؟ 🔹مرد گفت: اشکالی نداره عزیزم، شما ادامه بده! 🔸بالاخره لیست زن تمام شد و به شوهرش گفت: حالا تو شروع کن. 🔹مرد کاغذی از جیبش درآورد و گفت: دیروز خیلی فکر کردم و از خودم پرسیدم که دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر کردم حتی یک چیز هم به ذهنم نرسید چون تو رو همین‌جور که هستی قبول کرده‌ام! 🔸سپس کاغذ را که سفید سفید بود به زنش نشان داد و ادامه داد: از نظر من، تو در نقص‌هایت کاملا بی‌نقصی! 🔹زن بغض کرده بود و شوهرش ادامه داد: من تو را با تمام نقاط مثبت و منفی‌ای که داری، قبول کرده‌ام. من کل این مجموعه را دوست دارم و من واقعا عاشقتم، همین. 🔸زن پس از شنیدن حرف‌های همسرش، کاغذهایی که نوشته بود را مچاله کرد. 🔹به یاد بیاورید چگونه عاشق همسرتان شدید. اگر او را به‌خاطر اینکه شوخی می‌کرد و آدم پرحرف و شادی بود، دوست داشتید، پس چرا حالا دوست دارید او زیپ دهانش را بکشد؟ 🔸اگر آدم قوی و جدی و ساکتی بود و به‌خاطر این موضوع عاشقش شدید، چرا حالا می‌خواهید او پرحرف و شوخ‌طبع باشد؟ 🔹اگر به‌خاطر گذشت و مهربانی‌اش عاشق او شدید پس چگونه اکنون او را به‌خاطر دل‌رحمی‌اش سرزنش می‌کنید؟ 🔸دست از مقایسه بردارید. هيچ‌کدام از آن‌هايی که همسرت را با آن‌ها مقايسه می‌کنی، هنوز با تو زندگی نکرده‌اند تا نقاط ضعفشان را هم ببينی! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ✍ تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت 🔹مردی به خانه‌اش می‌رفت. نزدیک خانه که رسید، جوان زشت و آبله‌رویی را دید. با چشمان چپ و سر بی‌مو و دهان گشاد و لب‌های کلفت و پوستی تیره. 🔸مرد رهگذر ایستاد و با نفرت به جوان زشت‌رو خیره شد و بعد ناگهان فریاد زد: ای مردک! از اینجا برو و دیگر هم به این کوچه نیا. دیدن تو شرم است و آدم را ناراحت می‌کند! 🔹جوان بدون اینکه ناراحت شود، نگاهی به قبای پاره مرد انداخت و ناگهان قبای نویی را که بر تن داشت، درآورد و به مرد گفت: بگیر مال تو! من قبایم را به تو می‌بخشم! 🔸مرد نگاهی به قبای خوش‌رنگ و رو و نو انداخت و ناگهان از کاری که کرده بود، شرمنده شد. 🔹کف دست راستش را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: مرا ببخش! من رفتار بدی با تو کردم اما تو داری قبایت را به من می‌دهی! 🔸جوان با همان لبخند گفت: ای دوست! بدان آدمی که ظاهر بد اما باطن و درون و قلب پاکی داشته باشد به مراتب بهتر از کسی است که ظاهر خوب اما قلبی ناپاک و سیاه دارد! 🔹چهره مرد رهگذر از خجالت سرخ شد و دیگر نتوانست حرف بزند. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
ازدواج سلیمان با بلقیس در دوران فرمانروایی حضرت سلیمان در شام، بلقیس ملکه ی سبا در یمن حکومت می‌کرد. هیأتی از جانب سلیمان به یمن رفتند و عظمت و توان قدرت سپاه سلیمان را به ملکه ی سبا گزارش دادند. ملکه ی سبا با فراست دریافت که ناچار باید تسلیم فرمان سلیمان که فرمان حق و توحید است گردد و برای حفظ لشگر و سلامتی خود، هیچ راهی جز پیوستن به امت سلیمان ندارد. بدین جهت، با گروهی از بزرگان و اشراف قوم خود به سوی شام حرکت کردند تا از نزدیک تحقیق بیشتری را انجام دهند. وقتی که سلیمان از آمدن بلقیس و همراهان به طرف شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود: کدام یک از شما توانایی دارد، پیش از آنکه آنان به اینجا بیایند، تخت ملکه ی سبا را برای من بیاورد. عفریتی از جن (یکی از گردنکشان جنیان) گفت: - من آن را نزد تو می‌آورم، پیش از آنکه از مجلس برخیزی سلیمان گفت: - من می‌خواهم کار از این زودتر انجام گیرد. آصف بن برخیا گفت: . من آن تخت را قبل از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد. لحظه ای نگذشت که سلیمان تخت بلقیس را در کنار خود دید و بی درنگ به ستایش و شکر خدا پرداخت. سپس سلیمان دستور داد تا تخت را جا به جا نموده، اندکی تغییر دهند و هنگامی که بلقیس وارد شد از او بپرسند، آیا این تخت او است یا نه؟ ببینید چه جواب می‌دهد. طولی نکشید بلقیس و همراهانش به حضور سلیمان رسیدند. شخصی به تخت او اشاره کرد و به بلقیس گفت: - آیا تخت تو این گونه است؟بلقیس باکمال زیرکی در جواب گفت: - گویا خود آن تخت است. بلقیس متوجه شد که تخت خود اوست و از طریق غیرعادی جلوتر از او به آنجا آورده شده، لذا تسلیم حق شد و آیین حضرت سلیمان را پذیرفت. او قبلا نیز نشانه‌هایی از حقانیت نبوت سلیمان را دریافته بود. به هر حال، به آیین سلیمان پیوست و به نقل مشهور با سلیمان ازدواج کرد و هر دو در ارشاد مردم به سوی یکتا پرستی کوشیدند . [۱] ---------- [۱]: بحار، ج ۱۴، ص ۱۱۱ https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی اون روز چه لباسی میپوشی؟ چه طلایی به خودت آویزون میکنی؟ با چه ماشینی گردش میکنی؟ کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب میکنی؟ شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم می فهمی حقیقت چیه وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره... خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه... طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمیکنه همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمیکنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی اون وقته که میبینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه. شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند ..... ♥️قـدر همدیگه رو بـدونیم♥️
🥀🕊 🌷در نهم آبان و پس از سقوط خرمشهر، ارتش بعث عراق، تصمیم گرفت که آبادان را نیز اشغال کند و به همین خاطر این شهر را محاصره کرد و از سمت ذوالفقاری به سمت شهر حمله کرد. این بخش از شهر دور از مرکز آبادان بود و با توجه به درگیری‌های فراوان نیروهای زیادی در آن‌جا نداشتیم تا آن که شهید دریاقلی که یک اوراقچی ذوالفقاری بود، متوجه شد. او با دوچرخه به سمت شهر حرکت کرد تا مسئولان سپاه را خبر کند و همان‌طور که رکاب می‌زد، فریادکنان مردم را به سمت ذوالفقاری هدایت می کرد. مردم هم با شنیدن فریادهای التماس گونه او از خانه‌ها خارج شدند و با هرچه که در دست داشتند به سمت ذوالفقاری حرکت کردند. 🌷دریاقلی که دوچرخه‌اش پنچر می‌شود، دیگر قادر به حرکت نبود پیاده می‌شود و با «دو» خود را به سپاه آبادان می‌رساند و موضوع را به فرماندهی سپاه می‌گوید که بچه‌های سپاه و بسیج هم سریع به سمت ذوالفقاری حرکت کردند. من هم که نوجوانی ۱۶ ساله بودم، همراه نیروها بودم. ما که به سمت ذوالفقاری می‌رفتیم، می‌دیدیم که مردم به صورت «سیل» به سمت ذوالفقاری در حرکتند. من با چشم خودم جوانی را دیدم که از او پرسیدم: تو که چیزی نداری چگونه می‌خواهی با دشمن مقابله کنی؟ همان‌طور که می‌دوید، گفت، می‌دوم شاید اسلحه‌ای پیدا کنم و با آن جلوی دشمن را بگیرم. آخر اگر ما نرویم، دشمن شهر را می‌گیرد. 🌷مردم در آن روز موفق نشدند دشمن را از ذوالفقاری عقب برانند و آرزوی استقلال آبادان را برایش به آرزویی دست نیافتنی تبدیل کنند، اما عدم سقوط آبادان در آن روز، نتیجه تلاش مخلصانه آن روز شهید دریاقلی بود. او وقتی خبر را به ما داد، درحالی‌که چند کیلومتر را دویده بود، طاقت نیاورد و دوباره آن مسیر را برگشت و در کنار مردم و بسیجیان و رزمندگان در برابر دشمن ایستاد و نیروهای عراق را به عقب نشینی وادار کرد. من او را می‌دیدیم که رجز می‌خواند و می‌جنگید. از شور و شوقی که داشت، می‌خندید و در اوج هیجان، به نیروهای مردمی روحیه می‌داد. این نشان دهنده اخلاص و ایمان او بود که تا عقب نشینی عراق ایستاد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز دریاقلی سورانی، (۱۳۵۹-۱۳۲۴) اهل آبادان که یک اوراقچی ساده بود و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است. راوی: رزمنده دلاور مهرزاد ارشدی همرزم شهید 🥀🕊 🥀🕊
🛑ابتکار هوشمندانه سرباز روس برای سنجش عیار انسانیت! 🔹️یک سرباز ارتش روسیه با انتشار این عکس مدعی می شود که به همراه همقطاران خود یک زن اوکراینی را اسیر کرده‌اند. 🔹در فاصله کوتاهی پس از انتشار عکس، بیش از ۲۰۰ هزار کاربر، کامنت‌های توهین آمیزی را ذیل پست منتشر شده از سوی او درج می‌کنند و می‌گویند «این عمل غیر انسانی است و شایسته انسان نیست. » 🔹️سرباز روسی ۲۴ ساعت پس از انتشار عکس، ضمن عذرخواهی اعلام می کند که عکس منتشر شده مربوط به یک زن فلسطینی است که توسط سربازان اسرائیلی اسیر شده است. 🔹️پس از این توضیح حتی یک کامنت دیگر نیز ذیل عکس منتشر نمی‌شود!
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ 💠 یک "عیب ندارد" که مؤمن در برابر مصائب می‎گوید، آتش غم را سرد و همه‎ی غم‎ها را باطل می‎کند.💠 🔻عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی🔻 🔸در زمان‎های سابق بچّه‎ها بازیی می‎کردند به نام حمومک مورچه داره، بشین و پاشو خنده داره . دنیا همان حمومک است و هیچ‎ کس ثابت و برای همیشه نمی‎تواند در آن بنشیند. امروز به آنها می‎گویند پشت میز فلان اداره یا داخل فلان ملک و خانه و بنشین و فردا می‎گویند پاشو. این نشستن و بلند شدن هر دو خنده دارند. نکند وقتی گفتند بلند شو، محزون و غصّه‎دار شوی. قرآن فرمود: لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما اتاکُم: تا بر آنچه از دستتان می‎رود، غصّه‎دار و از آنچه به شما داده می‎شود، خوشحال نشوید. امیرالمؤمنین علیه السّلام هم فرمود: زهد در بین همین دو جمله‎ی قرآن است. 📚مصباح الهدی ᪥࿐࿇🌺✶🌺✶🌺࿇࿐᪥
🛑🛑🛑🛑 📡 دلسوزیهای ماهواره ای ❓ اونایی که توی خونه شون ماهواره ای دارن می دونن جواب این سوالا چیه؟ 1️⃣ کشورهای غربی برای مردم کدوم کشور اینقدر شبکه رایگان ماهواره ای راه انداخته اند که برای ایرانی ها راه انداخته اند؟! 2️⃣ چرا کشورهای غربی از بین این همه آدم توی دنیا، تصمیم گرفته اند برای ایرانی ها دلسوزی بکنند؟! 3️⃣ واقعا این کشورهایی که اینقدر ایرانی ها رو تحریم می کنند، چی شده که اینجا حاضر شدن این همه هزینه بکنند و شبکه های فارسی زبان و برنامه های به ظاهر سرگرم کننده برای ایرانی ها درست کنند ؟! 4️⃣ بنظر شما این شبکه های فارسی زبان قراره چه دستاورد با ارزشی برای اونها داشته باشه که اینقدر دارن براش هزینه می کنند؟! 5️⃣ این ها همونهایی نیستن که 8 سال همه جوره از صدام حمایت کردند تا ایران رو نابود کنه!!  یعنی حالا قصدشون غیر از نابود کردن ایران و ایرانیه؟! 6️⃣ چرا BBC با فروش حق اشتراک برنامه هاش، از مردم کشور خودش پول میگیره اما بصورت کاملا مجانی در خدمت ایرانی هاست؟! ⁉️بهتر نیست در مورد بعضی چیزا بیشتر فکر کنیم؟! 🛑🛑
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 👨‍👧‍👦 💠 توبه قوم یونس 🌸🍃سعید بن جبیر و گروهی از مفسّرین، داستان قوم یونس را بدین گونه روایت کرده اند: قوم یونس مردمی بودند که در منطقه نینوا در اراضی موصل زندگی می‌کردند. آنان از قبول دعوت یونس داشتند، سی و سه سال مردم را به خداپرستی و دست برداشتن از گناه دعوت کرد، جز دو نفر کسی به او ایمان نیاورد، یکی شخصی به نام روبیل و دیگری به نام تنوخا. روبیل از خانواده ای بزرگ و دارای علم و حکمت بود و با یونس سابقه دوستی داشت، تنوخا مردی بود عابد و زاهد، و کارش تهیّه هیزم و فروش آن بود. یونس از دعوت قوم خود طَرْفی نبست، به درگاه حق از قوم نینوا شکایت برد، عرضه داشت: سی و سه سال است این جمعیت را به توحید و عبادت و کناره گیری از گناه دعوت می‌کنم و از خشم و عذابت می‌ترسانم ولی جز سرکشی و تکذیب پاسخی نمی دهند، به من به چشم حقارت می‌نگرند و به کشتن تهدیدم می‌نمایند. خداوندا! آنان را دچار عذاب کن که دیگر قابل هدایت نیستند. خطاب رسید: ای یونس! در میان این مردم اشخاص جاهل و اطفال در رحم و کودکان خردسال، پیران فرتوت و زنان ضعیف وجود دارند، من که خدای حکیم و عادلم و رحمتم بر غضبم پیشی جسته، میل ندارم بی گناهان را به گناه گنهکاران عذاب کنم، من دوست دارم با آنان به رفق و مدارا معامله کنم و منتظر توبه و بازگشتشان باشم، من تو را به سوی آنان فرستادم که نگهبان آنان باشی و با آنها با رحمت و مهربانی رفتار نمایی، و به واسطه مقام شامخ نبوّت درباره آنها به صبر رفتار کنی، و به مانند طبیب آگاهی که به مداوای بیمارانش می‌پردازد با مهربانی به معالجه گناهانشان اقدام کنی! از کمی حوصله برای آنان درخواست عذاب می‌کنی، مرا پیش از این پیامبری بود به نام نوح که صبرش از تو زیادتر بود و با قومش بهتر از تو مصاحبت داشت، با آنان به رفق و مدارا زیست، پس از نهصد و پنجاه سال از من برای آنان درخواست کرد و من هم دعایش را اجابت کردم. عرضه داشت: الهی! من به خاطر تو بر آنها خشم گرفتم، چه آنکه هر چه آنان را به طاعتت خواندم بیشتر بر گناه اصرار ورزیدند، به عزّتت با آنها مدارایی ندارم و به دیده خیرخواهی به ایشان ننگرم، بعد از کفر و انکاری که از اینان دیدم عذابت را بر اینان فرست که هرگز مؤمن نخواهند شد. از جانب حق پذیرفته شد، خطاب رسید: روز چهارشنبه وسط ماه شوال پس از طلوع آفتاب بر آنان عذاب می‌فرستم، آنها را خبر کن. زمانی که چهارشنبه وسط شوال رسید در حالی که یونس میان قوم نبود، روبیل آن مرد حکیم و آگاه بالای بلندی آمد، با صدای بلند گفت: ای مردم! منم روبیل که نسبت به شما خیرخواه هستم، اینک ماه شوال است که شما را در آن وعده عذاب داده اند، شما پیامبر خدا را کردید ولی بدانید که فرستاده خدا راست گفته، وعده خدا را تخلّفی نیست اکنون بنگرید چه خواهید کرد. مردم به او گفتند: به ما راه چاره را نشان بده، چه اینکه تو مردی عالم و حکیمی، و نسبت به ما مهربان و دلسوزی. گفت: نظر من این است که پیش از رسیدن ساعت عذاب، تمام جمعیّت از شهر خارج شوند، میان زنان و فرزندان جدایی اندازند، همه با هم روی به حق کرده از سوز دل به درگاه خدا بنالند و به حضرتش زاری و تضرع آرند، و از روی اخلاص توبه کنند و بگویند: خداوندا! ما بر خود کردیم، پیامبرت را تکذیب نمودیم، اکنون از گناهان ما بگذر، اگر ما را نیامرزی و به ما رحم ننمایی از جمله زیانکاران باشیم، خدایا! توبه ما را قبول کن و به ما رحم نما، ای خدایی که تو از همه بیشتر است. مردم نظر او را پذیرفتند و برای این برنامه معنوی حاضر شدند، وقتی روز چهارشنبه رسید روبیل از مردم کناره گرفت و به گوشه ای رفت تا ناله آنها را بشنود و توبه آنها را بنگرد. آفتاب چهارشنبه طلوع کرد، باد زرد رنگ تاریکی با صداهای مهیب و هولناک به شهر رو آورد که باعث وحشت مردم شد، صدای مرد و زن، پیر و جوان، غنی و ضعیف بیابان را پر کرد، از عمق دل توبه کردند و از خداوند نمودند، بچه‌ها به ناله جانسوز مادران می‌گریستند و آنان به ناله فرزندان گریه می‌کردند. آنان به قبول حق رسید، عذاب از آنان برطرف شد و مردم با خیال راحت به خانه‌های خود بازگشتند [۱] . ۱- تفسیر صافی: ۱ / ۷۶۷، به اختصار. 📚 عبرت آموز (مجموعه ای از نکته‌ها و داستان‌های کتب استاد حسین انصاریان) ، مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان ، صفحه ۱۲۵ 🌺فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ 🖋چرا اهالی هیچ کدام از شهرهایی که پیامبرشان را انکار کردند، به‌وقتش ایمان نیاوردند تا ایمانشان به‌دردشان بخورد؟‍! جز قوم یونس که وقتی با دیدن نشانه‌های عذاب، به‌موقع ایمان آوردند، به خفت‌وخواری در زندگی دنیا دچارشان نکن 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🌺اگر خدا بجای انسان بود،چه کار نیکی انجام میداد؟ ✳️حضرت موسی علیه السلام به خداوند عرض کرد: خدایا، اگر در این دنیا به جای من باشی، چه کار می کنی؟ 🔱خداوند در پاسخ نفرمودند: نماز شب می خوانم، هر سال به حج می روم و یا کربلا... 🌺 بلکه خداوند فرمود: ای موسی من اگر به جای تو باشم به گرفتارها کمک می کنم، به آنهایی که دستشان از همه جا کوتاه شده است.. ⚡️کسانی که آواره و درمانده شده اند، به پدری که از هر سو مورد مؤاخذه و سرزنش است، اگر عزت پایمال شده او را درست کنی و برگردانی، ارزش این کار را نمی توان جایی نوشت.... 🔵 تو اگر دست او را بگیری، او را از جهنم خارج نموده ای. این کار تو مانند ریختن آب بر روی آتش است، که آتش 🔥جهنم را خاموش می کند 📗برگرفته ازسخنرانیهای اخلاقی حجة الاسلام والمسلمین دکتر سید حسن عاملی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🔆 ✍ اشتباه‌کردن ایرادی نداره، عذرخواهی‌نکردن ایراد داره تا سوار تاكسی شدم، راننده گفت: تو كه سواد نداری، چرا می‌نويسی، تو روزنامه هم چاپ می‌كنی؟ گفتم: شما از كجا می‌دونين من بی‌سوادم؟ گفت: اين چی بود هفته پيش نوشته بودی؟ گفتم: چی نوشتم؟ راننده تاكسی گفت: شعر صائب رو غلط نوشته بودی. اصل شعر اينه؛ يک عمر می‌توان سخن از زلف يار گفت/در بند اين نباش كه مضمون نمانده است. ولی تو به جای «مضمون» نوشته بودی «موضوع». به مسافرهای تاکسی نگاه كردم. يک آقای حدودا ۶۰ساله، يک خانم حدودا ۳۰ساله و پسر جوانی كه به نظر دانشجو می‌رسيد توی تاكسی بودند و هر سه داشتند به من بی‌سواد نگاه می‌كردند. حس خوبی نبود. خواستم از زير بار اين نگاه‌های سرزنش‌بار بيرون بيايم. گفتم: بله، تو خيلی از نسخه‌ها مضمونه ولی تو بعضی از نسخه‌ها هم موضوع ثبت شده. مرد ۶۰ساله گفت: تو هيچ نسخه‌ای از ديوان‌های صائب موضوع نيومده. گفتم: مگه شما همه نسخه‌ها رو خوندين؟ مرد گفت: بله. گفتم: مگه می‌شه؟ شما چه‌كاره‌ايد؟ مرد گفت: استاد دانشگاه، رشته ادبيات فارسی. ‌ ‌با خودم فكر كردم چرا بايد سوار تاكسی‌ای شوم كه راننده‌اش صائب‌خوان باشد و مسافرش استاد ادبيات فارسی دانشگاه، آن هم دقيقا روزی كه هفته قبلش شعری از صائب را اشتباه نوشته بودم. چاره‌ای نبود. گفتم: ببخشيد، اشتباه كردم. راننده خنديد و گفت: اين شد. همه اشتباه می‌كنن، اشكالی هم نداره، به شرطی كه بعدش معذرت بخوان. با خودم فكر كردم كاش برای بقيه اشتباهات زندگی‌ام هم معذرت خواسته بودم. ولی ديدم خيلی وقت‌ها حتی نفهميدم كه اشتباه كرده‌ام. مثل همين هفته قبل و کسی هم نبود كه بگويد اشتباه كرده‌ام. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 این داستان مربوط به قبرستان تخت فولاد اصفهان است یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام از خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن احوال پرسی کردم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز زیارت عاشورا می خواند 📚حکایاتی از عنایات حسینی، ص۱۱۱ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✍تاجری را شاگردش از انبار او دزدی کرد. تاجر شاگرد را صدا کرد و از او توضیح خواست. شاگرد از ترس و شرم در پاسخ از این شاخه به آن شاخه پرید. تاجر برای شرمگین نشدن بیشترش به او گفت: گم شو! تاجر را دوست مؤمنی بود که این صحنه را می‌دید. تاجر گفت: به او گفتم گم شو، چون نخواستم دست و پای خود را بیشتر گم کرده و شرمنده شود. دوست مؤمن گفت: بدان به کسی که از ترس تو دست و پای خویش گم کند و خود را به خاطر خطایی که کرده در خود گم کرده باشد، گفتن «گم شو» احسان و نیکی نیست. قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى (263 - بقره) (فقیر سائل را به) زبان خوش و طلب آمرزش (رد کردن) بهتر است از صدقه‌ای که پی آن آزار کنند. اگر به کسی نیکی نکنیم بهتر از آن است که کار نیکی برایش انجام دهیم و بر سرش منت گذاریم. به عنوان مثال، قرضی به کسی بدهیم و منت بر سرش بگذاریم. اگر نمی‌توانیم قرض بدهیم و تاب تحمل از دست رفتن پول‌مان را نداریم از همان ابتدا بهتر است با زبان نیک عذرخواهی کنیم. ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🦋🦋🦋🦋 💠دعای رضیت بالله و اثر ویژه حضرت آیت الله شیخ محمد کوهستانی مازندرانی به شاگردانش فرمودند: آیا شما دعای «رضیت بالله ربا و بالاسلام دیناً» را از حفظ اید و بعد از هر نماز می خوانید یا نه؟  در پاسخ گفتیم: نه! نمی دانیم در کجا است. آن گاه معظم له فرمودند: این دعا در اعمال و تعقیبات مشترکه نماز در اوایل مفاتیح الجنان آقا شیخ عباس قمی است؛ شما آن دعا را ـ که متضمن اقرار به توحید و امامت و وحی و نوبت است ـ حفظ کرده و پس از هر نماز بخوانید، وقتی زبان شما به آن کلمات عادت پیدا کرد و هنگامی که شما را در قبر گذاشته و همه برگشتند و در حالت تنهایی قرار گرفتید چون عادت به آن دعا دارید شروع می کنید به خواندن آن دعا. این جا است که آن دو ملک برای سؤال قبر نزد شما می آیند و می بینید شما مشغول خواندن همان چیزی هستید که آن ها می خواستند از شما بپرسند. در این حال است که یکی از آن دو ملک می گوید: از این شخص بپرسیم! دیگری می گوید چه بپرسیم او که قبل از پرسش دارد می خواند. در نتبیجه تصمیم بر سؤال می گیرند و می گویند من ربک؟ من نبیک؟ شما در آن حال سربلند کرده و به آنها می گویید: مگر نمی شنوید که من دارم می خوانم: « رضیت بالله رباً و بالاسلام دیناً» دیگر این چه سؤالی است که از من می کنید. آن دو ملک خوشحال می شوند و قبر تو باغی از باغ های بهشت می گردد. 👇👇👇 💠📿💠📿💠📿💠 رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّا وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَبِيّا وَ بِالْإِسْلامِ دِينا وَ بِالْقُرْآنِ كِتَابا وَ بِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِيٍّ وَلِيّا وَ إِمَاما وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَئِمَّةً اللَّهُمَّ إِنِّي رَضِيتُ بِهِمْ أَئِمَّةً فَارْضَنِي لَهُمْ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ خشنودم به اينكه خدا پروردگارم باشد و محمّد(درود خدا بر او و خاندانش باد)پيامبرم،و اسلام آيينم و قرآن كتابم، و كعبه قبله‏ام،و على ولى و امامم،و حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى،و محمّد بن على و على‏ بن محمّد و حسن بن على و حجة بن الحسن كه درود خدا بر همه آنان باد پيشوايانم باشند.خدايا! خشنودم به اينكه آنان امامانم باشند،پس مرا مورد پسند و خشنودى ايشان قرار ده زيرا تو بر هر كارى توانايى. 💠📿💠📿💠📿
─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─ ▪️۲۴ آبان ، سالروز رحلت علامه طباطبایی (ره): گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می‌اندازد. ▪️علامه طباطبائي (قدس سره) مي‌‌فرمودند: در مدرسه ايستاده بودم و متوجّه شدم کسی دست خود‌ را روی شانۀ من گذاشت. برگشتم، مرحوم آیت الله آقاي قاضي (قدس سره) را دیدم. ایشان فرمودند: «فرزندم، اگر دنيا مي‌خواهي‌ نماز شب بخوان، اگر آخرت مي‌خواهي نماز شب بخوان، اگر هم دنيا و هم آخرت را مي‌خواهي، نماز شب بخوان» 🌹شادی روحشان صلوات ─┅═ೋ❅❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه دشمن از بستر فضای مجازی برای یک جنگ ترکیبی استفاده کرد؟ خانواده‌ها حتماً این کلیپ را در معرض مشاهده فرزندان خود قرار دهند تا با ترفندهای دشمن در آشنا شوند. 🌸🍃🌺🌸 🌸🌺🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃 "برچسب های نامرئی" اتومبیل جلویی لاک پشت وار پیش می رفت و با اینکه مدام بوق می‌زدم، به من راه نمی داد. داشتم خونسردی ام را از دست می‌دادم که یکدفعه چشم ام به برچسب کوچکی روی شیشه‌ی عقب اش افتاد: "نقص فنی، لطفا صبور باشید!" و این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم و سرعتم را کم کردم. راستش حتی مراقب آن ماشین و راننده اش هم بودم! چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود. ناگهان فکری تلنگر زد: اگر آن برچسب نبود من صبوری به خرج می‌دادم؟ چرا برای بردباری در برابر مردم به برچسب نیاز داریم!؟ و دست آخر اینکه: اگر مردم برچسب هایی به پیشانی خود بچسبانند، با دیگران صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ برچسب هایی چون: "کارم را از دست داده ام" " در حال مبارزه با سرطان" "در مراحل طلاق ناجوری گیر افتاده ام" "عزیزی را از دست داده‌ام" ، "احساس بی ارزشی و حقارت می‌کنم" ، "در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم" ... و صدها برچسب دیگر شبیه اینها. همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمی دانیم. حداقل کاری که می توانیم بکنیم، صبر و مهربانی است. بیائید به برچسب های نامرئی یکدیگر احترام بگذاریم ! 🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی برخورد کرد، به جای عذرخواهی و کمک کردن به پیرزن شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن، سپس راهش را ادامه داد و رفت، پیرزن صدایش زد و گفت: چیزی از تو افتاده است، جوان به سرعت برگشت و شروع به جستجو نمود، پیرزن به او گفت: مروت و مردانگی ات به زمین افتاد، هرگز آن را نخواهی یافت! "زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هیچ ارزشی ندارد" زندگی حکایت قدیمی کوهستان است! صدا می کنی و می شنوی، پس به نیکی صدا کن تا به نیکی به تو پاسخ دهد .. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
‍ ‍ ‍ •┈••✾♥️🍃🌼🍃♥️✾••┈• 🔴 سند ذکر «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» کجاست؟ 🔵 برخی می‏پرسند عبارت «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» که پس از صلوات بر محمد و آل محمد (ص) فرستاده می‏شود، آیا در احادیث معصومان(ع) وارد شده و مَنصوص است و یا از چیزهایی است که علاقه ‏مندان و ارادتمندان به آقا امام زمان(عج)، خودشان، پس از صلوات، آن را اضافه کرده‏ اند؟ 🌕 در پاسخ به این پرسش، به حدیث زیر توجه کنید که امام صادق علیه السلام می‏ فرمایند: . «مَنْ قالَ بَعدَ صَلوةِ الْفَجْرِ و بَعدَ صَلوةِ الظُّهرِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و اَلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُمْ لَمْ یَمُتْ حَتّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ مِن اَلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم؛ هر کس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»، از دنیا نمی‏رود مگر آن که قائم آل محمد (ص) را درک می‏ کند. 📚 بحار الانوار ج۵۳ ص۱۷ ‍ ‍ ‍ •┈••✾♥️🍃🌼🍃♥️✾••┈•