eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی شهید دانشگر
83 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) : ✍ اَلصَّدَقَةُ تَدْفَعُ الْبَلاءَ وَ هِىَ أَنْجَحُ دَواءٍ وَ تَدْفَعُ الْقَضاءَ وَ قَدْ اُبْرِمَ إِبْراما وَ لايَذْهَبُ بِالأَْدواءِ إِلاَّ الدُّعاءُ وَ الصَّدَقَةٌ. 🖌 صدقه ، بلا را دفع مى‌کند و مؤثرترین داروست. 🖌 صدقه ، قضاى حتمى را دفع مى‌کند. 🖌 و درد بیمارى‌ها را چیزى جز دعا و صدقه از بین نبرد. 📔 بحار الأنوار ، ج93 ، ص137 🌱🌱🌱🌱🌱
🌾🌾🌾🌾🌾🌾 👨‍✈️خادم حرم امام رضا میگه:داشتم تو صحن ها قدم میزدم و مسئولیتم رو انجام میدادم،که دیدم بیسیم داره صدا میکنه:برید سمت صحن انقلاب،پشت پنجره فولاد خبریِ.... ✨میگه:خودم رو رسوندم صحن انقلاب،دیدم ازدحام جمعیت،لحظه به لحظه مردم دارن زیادتر میشن و سلام و صلوات...با چند تا دیگه از خُدام مردم رو شکافتیم،جلو رفتیم،دیدم یه مرد شهرستانی یه بچه ی سه چهار ساله بغلش، داره گریه میکنه،بچه هم داره گریه میکنه،لباس بچه رو تیکه پاره کردن،رسیدم بهش گفتم: چه خَبرِ؟حاجی چی شده؟گفت:بچه ام نابینا بود،کورِ مادرزاد،داره میبینه،میگه:اینجا حرم امام رضاست،چقدر حرم امام رضا قشنگِ... ✨گفتم:حاجی فقط سریع،خیلی جمعیت زیاد شده،کارمون سخت میشه....برگشت سمت گنبد،دیدم داره به امام رضا یه چیزایی میگه،صورتش غرق اشک شد...گفتم: حاجی بیا بریم،چی میگی به امام رضا؟گفت:حاجی بچه هام دوقلو هستند،جفتشون نابینا بودن،ما دو سه روزِ اومدیم مشهد،امروز به زنم گفتم:صبح اینو می برم،بعد از ظهر اونو می برم،من الان با چه رویی برگردم مسافرخونه،به اون بچه ام چی بگم؟ بگم:امام رضا تو رو دوست نداشت؟ ✨میگه:رسیدم توی دفتر، کاراشو انجام دادیم،یه ماشین دادم به یکی از خدام، گفتم:ببریمش محلِ اسکانش..گفتم:آدرس رو بلدی؟گفت:آره کارت مسافرخونه توی جیبمِ... پیچیدیم توی فرعی دیدیم تو کوچه ازدحامِ جمعیتِ،از ماشین پیاده شد،خادم میگه منم دنبالش دویدم،از مردم پرسیدم چه خبرِ اینجا؟ گفتن:نمی دونیم،میگن:امام رضا یه بچه ی چهار ساله ی نابینارو توی مسافرخونه شفا داده... ✨همش رو گفتم، بگم که:یا امام رضا! ما همه با هم اومدیم،میوه هم که میخری،میگن:درهم...سوا نکن...آقاجان! مارو با هم بخر،بد و خوب رو با هم....آقا! بهم بر میخوره،میگم:منو دوست نداشتی... 🌾🌾🌾🌾🌾🌾
💠حکایت جالب از لسان الغیب شدن حافظ! 🦋سالها پیش خواجه شمس الدین محمد شاگرد نانوایی بود .عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد .که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات . در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده می شد و شمس الدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش می داد . تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد ؛ " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج می کنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد !" 100 درهم, پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمی آمد که بتوانند این پول را فراهم کنند ! عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند تا در ناز و نعمت زندگی کنند ! در بین خواستگاران خواجه شمس الدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند . او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد می رفت و راز و نیاز می کرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند . شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که ازاین لحظه خواجه شمس الدین شوهر من است . شمس الدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد . اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمس الدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد . سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارق شده ام , نمی توانم این کار را انجام دهم اما آنان خنجر را بسوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تورا خواهیم کشت بنوش , خواجه شمس الدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنو ش َ , نوشید, گفتند:حال چه میبینی ؟ گفت: حس می کنم از آینده باخبرم و گفتند :بازهم بنوش , نوشید , گفتند: چه میبینی ؟ گفت :حس می کنم قرآن را از برم . و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آینده ی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت ! تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد . و شاه لقب لسان الغیب و حافظ را به او داد . ( لسا الغیب چون از آینده مردم می گفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود ). تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما ... حافظ او را نخواست و گفت : زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمی خورد ... تا اینکه باوساطت شاه با هم ازدواج کردند . این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند .    •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
✨✨✨✨✨✨ ‌‌ ☫بِسْـــــمِ‌الـلَّـهِ‌الرَّحْـمَنِ‌الرَّحِیـــــمِ☫ در شبهای ماه رجب سور مسبحات را بخوانید و به قرآن ناطق امام زمان عج هدیه کنید می بینید که در پایان ماه لطافت و روحانیت خاصی پیدا نمودید مُسَبِّحات سوره‌هایی از قرآن که با تسبیح خداوند آغاز می‌شوند.... یعنی حَدید، حَشْر، صَفْ، جمعه، تَغابُن و اَعْلی ع‍ـــــلامه 📚متن دروس و شرح دستورالعمل‌‌های عرفانی و اخلاقیِ سیر و سلوک علامه ذوفنون ✨✨✨✨✨✨
☘☘☘☘☘☘ 🔆سخن امام صادق (علیه السلام) درباره ی ابودجانه از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است: در جنگ احد، برخی از یاران رسول خدا (صل الله علیه و آله) گریختند و به جز تنی چند، از جمله علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ابودجانه، کسی در میدان، کنار پیامبر نماند رسول خدا (صل الله علیه و آله) فرمود: «ای ابودجانه، تو را از قید بیعتی که با من داشتی رها کردم. تو نیز برو. ولی درباره ی علی (علیه السلام)، من از او هستم و او از من است». ابودجانه در حالی که می گریست، گفت: «به خدا سوگند، من نمی گریزم». سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا سوگند، خود را از بیعتی که [باتو] کرده ام آزاد نمی سازم و از تعهد آن بیرون نمی آیم. ای رسول خدا، به سوی چه کسی باز گردم؟ آیا به سوی همسر و فرزندم که می میرند بازگردم، یا به خانه ام که خراب می شود، یا ثروتم که فانی می شود، یا اجلم که نزدیک شده است؟ این گفتار خالصانه، پرشور و پرسوز ابودجانه که با گریه همراه بود، دل پیامبر را سوزاند و دیگر به ابودجانه چیزی نگفت. سپس یک تنه با دشمن جنگید؛ به گونه ای که همه ی بدنش مجروح و به خونش رنگین شد. او در یک سوی پیامبر با دشمن می جنگید و حضرت علی (علیه السلام) در سوی دیگر. سرانجام، ابودجانه بر اثر زخم های بسیار پیکرش بر زمین افتاد. حضرت علی (علیه السلام) او را نزد پیامبر برد. ابودجانه به پیامبر گفت: «ای رسول خدا، آیا به بیعت خویش وفا کردم؟» پیامبر (صل الله علیه و آله) فرمود: «آری، به خیر باشی». 📚ابوجعفر محمدبن یعقوب الکلینی، روضه الکافی، ص 319، 320 ☘☘☘☘☘☘
🌿🌿🌿🌿🌿 🙏🤍 ✍️ راهی برای اینکه احساس خوشبختی کنید 🔹پسرک، در حالی‌ که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. 🔸در نگاهش چیزی موج می‌زد. انگاری که با نگاهش، نداشته‌هایش را از خدا طلب می‌کرد. 🔹خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک انداخت که محو تماشا بود. بعد رفت داخل فروشگاه. 🔸چند دقیقه بعد در حالی‌ که یک جفت کفش در دستانش بود، بیرون آمد و گفت: آهای، آقا پسر! 🔹پسرک برگشت و به‌سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد. 🔸وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد. پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: شما خدا هستید؟ 🔹زن گفت: نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم. 🔸پسر گفت: آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید. 💢کسی خوشبخت است که بیش از همه سعی کند دیگران را خوشبخت سازد. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
✨﷽✨ 🌻💛 . ♻️ تفاوت‌های پدر و مادر 🔘 شاید تا امروز دقت نکرده‌اید، ولی با کمی دقت می‌بینید: ▪️مادر تو را به جهان تقدیم می‌کند و پدر تلاش می‌کند تا جهان را به تو تقدیم کند. ▫️مادر به تو زندگی می‌دهد و پدر به تو می‌آموزد چگونه این زندگی را نگه‌داری و احیا کنی. ▪️مادر تو را ۹ ماه با خود حمل می‌کند و پدر باقی عمرت بدون اینکه متوجه شوی، تو را حمل می‌کند. ▫️مادر به وقت تولدت بر سرت فریاد می‌کشد و تو صدایش را نمی‌شنوی و پدر تا پخته شوی گاهی برای جلوگیری از سقوطت فریاد می‌کشد. ▪️مادر گریه می‌کند وقتی بیمار می‌شوی و پدر بیمار می‌شود وقتی گریه می‌کنی. ▫️مادر مطمئن می‌شود که گرسنه نیستی و پدر به تو یاد می‌دهد که گرسنه نمانی. ▪️مادر تو را روی سینه‌اش نگه می‌دارد و پدر تو را تا پایان عمر به دوش می‌کشد. ▫️مادر مسئولیت از دوش تو بر می‌دارد و پدر مسئولیت را در وجود تو می‌گارد. ▪️مادر دلسوزانه تو را از سقوط نگه می‌دارد و پدر می‌آموزد بعد از سقوط بلند شوی. ▫️مادر می‌آموزد چگونه روی پایت راه بروی و پدر یادت می‌دهد چگونه در راه‌های زندگی حرکت کنی. ▪️مادر زیبایی دنیا را منعکس می‌کند و پدر واقعیت‌های آن را به یادت می‌آورد. ▫️مهر مادری را هنگام ولادت حس می‌کنی و مهر پدری را وقتی پدر شدی حس خواهی کرد. ▪️مادر چشمه محبت است و پدر چاه حکمت. 🔲 برای همین، مادر با چیزی مقایسه نمی‌شود و پدر تکرار شدنی نیست. با آرزوی سلامتی برای تمام پدران و مادرانی که کنار فرزندانشان هستند و برای شادی روح تمام پدران و مادرانی که در قید حیات نیستند، فاتحه و صلوات 🔆🔆🔆🔆🔆
بسم الله النّور 💢 هدیۀ بهشتی شهید کاظم نجفی رستگار به مادرش ▪️سردار شهید کاظم نجفی رستگار، فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)، پس از شهادت به خواب مادر می‌آید و به او می‌گوید: در بهشت جایم خیلی خوب است، چی می‌خواهی برای شما بفرستم؟ 🔹 مادر می‌گوید: چیزی نمی‌خواهم؛ فقط جلسۀ قرآن که می‌روم، همه قرآن می‌خوانند و من نمی‌توانم بخوانم و خجالت می‌کشم. همه می‌دانند که من سواد ندارم و می‌گویند همان سوره توحید را بخوان! 🔹 کاظم لبخندی می‌زند و به مادرش می‌گوید: نماز صبح را که خواندی قرآن را بردار و بخوان! 🔹 حاجیه‌خانم رستگار بعد از نماز صبح به یاد حرف پسرش می‌افتد. قرآن را برمی‌دارد و شروع به خواندن می‌کند! 🔹 خبر همه جا می‌پیچد و برادر شهید ماجرای این کرامت را به آیت‌الله نوری همدانی اطلاع می‌دهد و از ایشان می‌خواهد که مادرش را امتحان کند. 🔹 آیت‌‌الله نوری همدانی نزد مادر شهید می‌رود. قرآنی را به او می‌دهد که بخواند. مادر شهید به راحتی شروع به خواندن می‌نماید، اما از بعضی جاها عبور می‌کند و نمی‌خواند. 🔹 آیت‌الله نوری همدانی می‌گوید: قرآن خودتان را بردارید و بخوانید. 🔹 مادر شهید بدون غلط آیات زیادی از قرآن را می‌خواند. آیت‌الله نوری همدانی گریه می‌کند، چادر مادر شهید را می‌بوسد و می‌‌گوید: جاهایی که مادر نمی‌توانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم. 🌹🌺🌹🌺🌹
🌾🌾🌾🌾🌾 🔆تشخيص حرام و حلال براى كودكى خردسال احمد بن اسحاق يكى از اصحاب و كسانى بود كه وجوهات شيعيان را جمع آورى مى كرد و خدمت امام حسن عسكرى عليه السلام تقديم مى نمود، او حكايت نمايد: روزى به قصد تحويل مقدار قابل توجّهى وجوهات شرعيّه به همراه تعدادى سؤ ال در مسائل مختلف ، به محضر مبارك امام حسن عسكرى عليه السلام عازم سامراء شدم . و چون وارد شهر سامراء گشتم ، به سمت منزل آن حضرت حركت نمودم ، هنگامى كه به منزل رسيدم ، اذن دخول طلبيده و وارد شدم ، چشمم به كودكى خردسال افتاد كه بر زانوهاى حضرت نشسته و بسيار خوش سيما و نورانى بود. همين كه كيسه هاى پول و جواهرات را خدمت حضرت نهادم ، امام عليه السلام نگاهى به كودك نمود و فرمود: اى پسرم ! اين اموال از شيعيان و دوستان تو مى باشد، آن ها را باز كن و تحويل بگير. ناگهان كودك اظهار داشت : اى پدر! و اى سرورم ! آيا جايز است كه دست به سوى اموالى دراز كنم كه آغشته به حرام است ؟! سپس امام حسن عسكرى عليه السلام خطاب به احمد بن اسحاق كرد و فرمود: آنچه در كيسه ها مى باشد، بيرون بياور تا فرزندم حلال و حرام آن ها را از يكديگر جدا نمايد. چون يكى از كيسه ها را خدمت حضرت نهادم ، كودك فرمود: اين مال فلان شخص است كه در فلان محلّه شهر قم سكونت دارد و مقدار آن 72 دينار است كه بابت فروش باغ ارثيه پدرش و نيز فروش هفت عدد پيراهن و كرايه مغازه هايش مى باشد. امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: عزيزم ! صحيح گفتى ، اكنون بگو كدام حرام است ؟ كودك اظهار داشت : در اين كيسه يك دينار مشكوك ، از اهالى شهر رى مربوط به فلان تاريخ مى باشد كه مغشوش مى باشد. بعد از آن اشاره به يكى ديگر از كيسه ها نمود و فرمود: و امّا صاحب اين كيسه فلانى است كه در فلان شهر مقدار يك مَن و يك چارك نخ ، جهت بافتن پارچه به فلان بافنده معروف داد و چون مدّتى طولانى سپرى شد، نخ ‌ها را دزد به سرقت برد. و صاحب نخ ‌ها نسّاج را تكذيب و جريمه كرده و به جاى آن ، يك مَن و نيم غرامت گرفت . پس يك دينار با تكّه اى پارچه در اين كيسه از چنين راهى به دست آمده است كه حرام مى باشد. سپس كودك به سوّمين كيسه اشاره نمود و اظهار داشت : آنچه درون آن است ، مال فلان شخص است كه در فلان محلّه قم زندگى مى كند و مقدار هفتاد دينار مى باشد كه نبايد دست زده شود. امام حسن عسگرى عليه السلام سؤال نمود: چرا؟ فرزند جواب داد: چون اين ها بابت فروش گندم هائى است كه مالك با كشاورز اختلاف داشتند و مالك سهم كشاورز را كمتر از حقّش داد. پدر فرمود: بلى ، صحيح است . پس از آن كودك فرمود: اى احمد بن اسحاق ! اين اموال را به صاحبانش ‍ برگردان ، ما نيازى به آن ها نداريم . و اكنون كيسه آن پيرزن را بياور. احمد گفت : من به طور كلّى آن كيسه را فراموش كرده بودم ... آرى براى امام معصوم ، چون از طرف خداوند متعال منصوب است ، سنّ و سال ، موقعيّت مطرح نيست ؛ بلكه هر زمان هر چه اراده نمايد حاصل خواهد شد و به همه امور آگاه مى گردد. پس مواظب اعمال و گفتار خود در تمام حالات باشيم كه امام زمان ، روحى له الفداء و سلام اللّه عليه غافل نخواهد بود. 📚احتجاج طبرسى : ج 2، ص 524 - 527، ينابيع المودّة : ج 3، ص ‍ 319، ح 5. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾 🔆نكات جالب : 🔅عاشق شدن تاثیری مشابه مصرف کوکایین بر مغز و اعصاب دارد. 🔅گرفتن دست کسی که دوستش دارید مثل مادر ،پدر می‌تواند درد فیزیکی، همین‌طور استرس و ترس را کاهش دهد. 🔅آدم‌هایی که اعتماد به نفس پایینی دارند تمایل دارند دیگران را “قضاوت” و آنها را تحقیر کنند 🔅 خاطرات به مرور زمان تحریف می‌شوند. ➖هر انسان به‌طور متوسط حداقل یک خاطره‌ی ساختگی دارد. 🔅 حدود ۸۰ درصد صحبت‌های گروهی آدم‌ها، گلایه است. 🔅 افسردگی نتیجه‌ بیش ‌از حد فکر کردن است. ➖ذهن مشکلاتی را خلق می‌کند که حتی وجود نداشته‌اند. 🔅 اگر خودتان را متقاعد کنید که خوب خوابیده‌اید، مغزتان فریب می‌خورد که شما واقعا خوب خوابیده اید. 🔅 هرچه نامطمئن‌تر باشید بیش‌تر جبهه می‌گیرید و از عقایدتان دفاع می کنید 🔅 امروزه سطح اضطراب یک نوجوان دبیرستانی به‌طور متوسط به اندازه‌ی یک بیمار روانی در دهه‌ی ۱۹۵۰ است. 🔅 درآغوش گرفتن یکی ازاعضای خانواده ، طولانی‌تر از ۲۰ ثانیه مواد شیمیائی در بدن‌تان ترشح می‌کند که باعث می‌شود به شخصی که در آغوش گرفته‌اید اعتماد کنید. 🔅 آدم‌ها در هنگام خستگی فیزیکی راستگوتر هستند. ➖برای همین است که آدمها‌ در مکالمات آخر شب دست به اعتراف می‌زنند. 🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ « اتحاد دجال و سفیانی » 👤 استاد رائفی پور 👹 شورش سفیانی به عنوان آخرین مهره و دژ دفاعی اسرائیل در برابر جبهه مقاومت شیعی در ماه رجب سال ظهور 👿 دجال جریان شیطانی حاکم بر جهان که با ابزار ثروت (بانک جهانی و اقتصاد و تحریم)، جنگ روانی و دروغ و فریب (رسانه و فضای مجازی) و رعب و وحشت (قدرت نظامی و تسلیحاتی)، که آخرین جنگ امام زمان علیه‌السلام پس از ظهور، جنگ با لشگر دجال (صهیونیسم جهانی) است. 🍂🍂🍂🍂🍂
✨✨✨✨✨✨ 🌹 امام صادق (علیه السلام) و روزهای بد معیشتی مردم ♦️امام صادق سلام‌الله علیه که به اقتضای زمان، زندگی را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقی کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود: چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است. ♦️فرمود: همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت: اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمی تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایی تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانی که تهیه می‌کند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنی از همان نانی باشد که اکثر مردم استفاده می‌کردند. ♦️ فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختی و تنگدستی نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات می‌کنم. 📚 مجموعه آثار شهید مطهری. ج ۱۸، ص ۴۳ شیوه ی زندگی ائمه ی اطهار ما اینگونه بوده و هست که ما افتخار میکنیم به این که شیعه ی اثنی عشری هستیم ✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 در خانه شما در فامیل شما در محل کار شما بدترین فرد از نگاه خدا، کیست؟ ‌🍂🍂🍂🍂🍂🍂
☘☘☘☘☘ 🔆فايده عطسه و برخورد با آن مرحوم شيخ صدوق ، طوسى ، طبرسى و برخى ديگر از بزرگان رضوان اللّه تعالى عليهم ، به نقل از نسيم - خادم امام حسن عسكرى عليه السلام - حكايت كنند: هنگامى كه حضرت صاحب الزّمان عليه السلام از رحم مادر به دنيا آمد، انگشت سبّابه خود را به سمت آسمان بلند نمود؛ و در همين لحظه نگهان عطسه اى كرد و سپس اظهار داشت : ((الحمد للّه ربّ العالمين ، و صلّى اللّه على محمّد و آله )). بعد از آن با كمال فصاحت فرمود: ظالمان و ستمگران گمان كرده اند كه حجّت و ولىّ خداوند متعال زايل و نابود شونده است ، چنانچه به ما اجازه سخن گفتن و بيان حقايق داده شود، همانا شكّ و شُبهه از بين خواهد رفت . همچنين به نقل از نسيم خادم حكايت نمانند: يك شب پس از آن كه حضرت مهدى موعود (عجّل اللّه تعالى فرجه الشرّيف ) تولّد يافت ، چند روزى بعد از آن به محضر مبارك آن حضرت شرفيات شدم ، هنگامى كه نشستم عطسه كردم . حضرت در حقّ من دعائى كرد و فرمود: ((يَرْحَمُكَ اللّهُ)). من از محبّت و دعاى حضرت ، بسيار خوشحال شدم . سپس به من فرمود: اى نسيم ! آيا مى خواهى تو را به نتيجه و فايده عطسه آشنا سازم ؟ عرضه داشتم : بلى ، فدايت گردم . حضرت در همان موقعيّتى كه تازه به دنيا آمده بود، فرمود: ((هُوَ أمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةُ أ يّامٍ)) يعنى ؛ عطسه انسان را از مرگ به مدّت سه روز در اءمان مى دارد. 📚- آدرس هر دو داستان : إكمال الدّين : ص 430، ح 5، غيبة شيخ طوسى : ص 232، ح 200، و ص 244، ح 211، إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 217، الخرائج و الجرائح :: ج 1، ص 465، ح 11، وج 2، ص 693، ح 7. ☘☘☘☘☘☘
🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🤲*نماز* 👥عده ای از مردم هستن ک فکر میکنن خوندن نماز یک اجباره و حتما باید انجام بدیم و همین باعث میشه از دین زده شن! اما این اجبار برای بدنه ؛ برای انسان خوندن نماز واجبه چون بدن بهش نیاز داره و چیزی مثل غذا میمونه! و خداهم توی قرآن انسان رو به اون دعوت کرده! هر قسمت از نماز تاثیر خیلی مهمی داره که اول با وضو شروع میکنم .. وضو گرفتن هم باعث بازگشایی چاکرا میشه و البته اب رسانی به ارنج و ناخن ها واجبه چون اگر این اتفاق نیفته انسان ممکنه دچار خشکی ارنج بشه و ناخن ها ترک بخورن! و البته تعادل در سمت راست و چپ بدن بوجود میاره! همینطور برای مثال ، ایستادن هنگام نماز باعث میشه تعادل رو حفظ کنیم و البته تبادل انرژی با زمین از طریق کف پا صورت میگیره و باعث گرفتن انرژی از چاکرای سر میشه. و البته سجده ؛  سجده کردن سبب تبادل انرژی‌های منفی با زمین از هفت منطقه‌ی چاکرای پیشانی، چاکرای زانوها، چاکرای کف دست‌ها و چاکرای روی پاها و گرفتن 'انرژی مثبت زمین' از طریق این چاکراها می‌باشد. انرژی زمین، احساس شادی، رضایت، امید، لذت و میل ‌ادامه‌ی حیات را ایجاد می‌کند و البته اگه طولانی باشه! توصیه میشه هنگام دعا کردنم به حالت سجده باشید تا هم برای بدنتون مفید باشه و هم عبادت کنید. حالا چرا حتما باید موقع اذان اینکارو کنیم و چرا انقد نماز اول وقت توصیه شده؟ چون هنگام اذان ، زمین حالتی داره که انرژی منفیو ازتون میگیره ، یجور جاذبه!!😉 🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🔆قاتل شيطان كيست ؟ اسحاق بن عمّار گويد: روزى محضر شريف امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون آيه شريفه قرآن : رَبّ فَأنْظِرْنى إلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ إلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ  سؤال كردم كه آخرين روز مهلت حيات شيطان چه زمانى است ؟ حضرت فرمود: آيا فكر مى كنى تا قيامت و صحراى محشر باشد؟! خير چنين نيست ، بلكه منظور روز ظهور و قيام قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم مى باشد؛ چون امام زمان (عجّل الله تعالی شریف) را ظاهر گردد و قيام كند، وارد مسجد كوفه خواهد شد و شيطان در مقابل حضرت دو زانو مى نشيند و مى گويد: واى از اين روز كه چه روز سختى است . پس از آن امام زمان عليه السلام او را به قتل مى رساند. بنابراين مهلت شيطان تا آن روزى خواهد بود كه به دست پُر توان حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله تعالی شریف) به هلاكت اءبدى خواهد رسيد. 📚تفسير عيّاشى : ج 2، ص 242، ح 14، بحارالا نوار: ج 63، ص 254، ح 116. 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🌿🌿🌿🌿🌿 🔰فتح خیبر توسط حضرت امیرالمومنین على ع (7ق) ♦️در این روز، سنه 7، فتح خیبر و قتل مرحب یهودى بردست معجز نماى حضرت اسدالله الغالب على بن ابیطالب (ع) واقع شد."1" ♦️بدانکه چون رسول خدا با اصحاب بجنگ خیبریان رفت و قلعه قموص را محاصره کرد هر روز یک تن از اصحاب علم بگرفت و به مبارزت شتافت و شبانگاه فتح ناکرده باز شد از جمله ، یک روز ابوبکر رایت بگرفت و برفت و هزیمت شده برگشت و روز دیگر عمر علم برداشت و بى نیل مقصود بازشتافت ، چنانچه ابن ابى الحدید که از بزرگان علمای سنت و جماعت است در قصیده خود در فتح خیبر باین مطلب اشاره کرده و گفته : و ان انس الاانس اللذین تقدما و فرهما و الفر قد علما حوب وللرایة العظمى و قد ذهبابها ملابسل ذل فوقها و جلابیب "2" عذر تکما ان الحمام لمبغض وان بقاء النفس النفس محبوب . "3" شیخ ازرى به نحو دیگر عذر خواسته و فرموده : ان یکن فیهما شجاتة قرم فلماذا فى الدین ما بذلاها ذخراها لمنکر و نکیر ام الخبار مالک دخراها"4" ♦️و بالجمله شباهنگاه که عمر باز آمد رسول خداى فرمود فردا این علم را به مردى دهم که ستیزنده ناگریزنده است دوست میدارد خدا و رسول را و خدا و رسول او را دوست میدارند و خداى تعالى خیبر را بدست او فتح کند، همه اصحاب آرزومند این دولت شدند و ندانستند که بهره که شود."5" روز دیگر رسول خدا(ص) فرمود:علی کجاست؟گفتند او را رمدی است که نیروی جنبش ندارد. فرمود: او را حاضر کنید سلمة بن الاکوع برفت و دست آن حضرت را گرفته به نزدیک پیغمبر آورد رسول خدا آن جناب را پیش خواست و سر او را در کنار گرفت و آب دهان به چشمهاى بمالید و گفت خدایا زحمت گرما و سرما از او بردار، از آن پس على مرتضى را درد چشم عارض نشد و از هیچ گرما و سرما آزرده نگشت ، پس رسول خدا زره خویشتن را بر او پوشانید و ذوالفقارش بر کمر بست و علم بدو سپرد و(ارکبه بغلته ثم قال امض یا على) جبرئیل بر یمین و میکائیل بریسار و عزرائیل از پیش ‍ روى و اسرافیل از پشت سر و نصرت خدا بر فوق و دعاى من نیز از پشت سر تست و هم آن حضرت را فرمود که در قتال تعجیل منماى و روان شو تا در عرصه ایشان فرود شوى ، آنگاه مسلمانى برایشان عرض کن ."6" فوالله یهدى الله بک رجلا واحدا خیر لک من ان یکون لک حمرالنعم ."7" پس امیرالمؤ منین علم بگرفت و تا پاى حصار قموص برفت و علم را برتلى بنشاند و اشعارى در باب شجاعت خود فرمود یک تن یهودى از بالاى حصار ندا در داد که تو کیستى فرمود: انا على و ابن عبدالمطلب متهذب ذوسطوه و ذو حسب "8". یهودى گفت : (غلبتم و ما انزل على موسى)"9" پس حارث جهود برادر مرحب با چند تن از قلعه بیرون شد و آغاز مبارزت نهاد و دو تن از مسلمین را شهید ساخت . امیرالمؤ منین چون این بدید بر او تاخت و بی توانى کارش بساخت . ♦️مرحب چون برادر را کشته دید مانند دیو دیوانه از قلعه بیرون شتافت و هیچکس از جهودان به جلادت و شجاعت او نبودند دو زره در برداشت دو عمامه به سر بسته. خودى بر زبر نهاده و با آن همه سنگى مانند دستاس از سوراخ کرده بر بالاى آن نهاده و دو شمشیر حمایل کرده و نیزه بردست گرفته که سنان آن سه من میزان میرفت پس ‍ مانند اژدهاى دمنده به میدان آمد و رجز خواند: قد علمت خیبر این مرحب ساکى السلاح بطل مجرب "10" از مسلمانان هیچکس نبود که با او هم ترازو، تواند شد لاجرم على مرتضى چون شیر غضبان بر وى در آمد و رجز خواند: انا الذى سمتنى امى حیدره ضرغام احام ولیث قورة "11" ♦️مرحب چون رجز امیر المؤ منین را شنید بیاد آورد آن خوابى را که همى دید شیرش میکشید سخت بترسید و هم دایه کاهنه او وقتى او را گفته بود که بر همه کسى غلبه توانى کرد الا آنکس که نام او حیدره باشد که اگر با او جنگ کنى کشته شوى و چون از رجز آن حضرت این نام بشنید فرار کرد. شیطان به صورت حبرى ممثل شده به مرحب گفت حیدره بسیار است از بهرچه میگریزى ؟ تو رزم می کن تامن جهودان را به مدد تو دعوت کنم و چون او را بکشى سیدقوم شوى ، پس مرحب دل قوى کرده باز شتافت و خواست که پیش دستى کند که امیر المؤ منین او را مجال نگذاشت و ذوالفقار بر سرش فرود آورده چنانکه دستاس و خود آهنین و دستارها را چاک زد و تیغ از حلقش بگذشت و او را دو پاره ساخت و بخاک در انداخت . ♦️پس از قتل مرحب مسلمانان حمله بردند و از جهودان بسى کشتند و امیر المؤ منین نیز جمعى از صنادید جهودان را بکشت ، پس داود بن قابوس و ربیع بن ابى الحقیق و عنتر و مره و یاسر و ضجیج که تمام از صنادید و شجاعان و ابطال یهود بودند یک یک به میدان على در آمدند و هریک رجز خواندند و طمع در کشتن امیر المؤ منین نمودند آن جناب یکیک رجزها را جواب داد و ایشان را با تیغ بگذارنید. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🏴🏴🌹🌸🌹🏴🏴 سلام و عرض تسلیت ؛ آیا می‌دانید چرا به امام هفتم علیه السلام ؛ باب الحوائج می‌گویند؟ بنا به نقل تاریخ ؛ یکی از دلایل آن اینطور بیان شده : در منزلی که آن حضرت"ع" در شهر مدینه زندگی می‌کردند، دو درب برای ورود و خروج داشت، که درب پشتی مخصوص امور مردمی بود و در روز افراد بسیاری از آن درب رفت‌وآمد می‌کردند و حوائج خود را با حضرت موسی بن جعفر"ع" بیان می‌کردند. از این روی آن درب ؛ به باب الحوائج ((درب ارائه و اجابت حوائج)) مشهور شد و خود امام "ع" مانند دیگر ائمه معصوم"ع" به باب‌الحوائج معروف شدند. 🖤 عمریست سایه همین در را روی سرم احساس می‌کنم... مگر می‌شود از در خانه‌ات دست خالی رفت؟!... آقای سخاء و کَرَم ...؛ التماس دعا 🏴🏴🌹🌸🏴🏴
امشب رضا ز سوز جگر گریه مى‏‌کند مانند سیل ز ابر بصر گریه مى‌‏کند تنها پسر نه، دختر چشم انتظار هم از داغ جانگداز پدر گریه مى‏‌کند 🥀 (ع)🖤 🥀 🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴اغثنی یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر علیه‌السلام... 🖤🖤🖤🖤 روضه😭 مهمان ما باشید ◻️😭◻️ جسمم اگر چه رفت روی تخته پاره دیگر نشد پیراهن من پاره پاره پیر لعینی باز هم زد استخاره با قصد قربت با عصا می زد دوباره نامردها جد مرا صد جور کشتند نامردها جد مرا بد جور کشتند 😭😭😭😭😭 🥀🖤🥀🖤🥀
▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 🌺اعجاب و اهمیت خواندن سوره توحید هنگام خواب!🌺 1⃣✨مرحوم آیت الله علی سعادت پرور فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند، واضح دیدم که انبیا و اولیای الهی در تشییع جنازه ام شرکت کرده اند 🔷واین به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر ،صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را با توجه می خواندم و به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر هدیه کرده ام» 2⃣🌺از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «هر کس که قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند، 🌼 خداوند پنجاه هزار ملک را بر او موکّل می‏نماید تا در آن شب حراستش کنند». 3⃣🌸امیر المؤمنین علیه السّلام نقل می‏نماید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: 💥«کسی که به هنگام خواب صد بار سوره توحید را بخواند، خداوند گناهان پنجاه سال او را می‏بخشد.» 4⃣🌻امام صادق علیه السلام فرموده اند: «هر که دچار مرض و یا گرفتاری شود و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نخواند و در آن بیماری و شدّت بمیرد از اهل آتش است.» 5⃣🌹 و«هر که به بستر رود و (توحید) را یازده بار بخواند خانه او و همسایگانش مصون است.» ▪️▪️▪️▪️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| امامِ باب‌الحوائجی که دشمنش رو شفا میده؛ کارکردش برای ما رفع این حوائج ساده نیست! منبع : شهادت امام کاظم علیه السلام 🥀🖤🥀🖤🥀