🔴 دعای روز بیست وچهارم ماه رمضان
🔹 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِيهِ مَا يُرْضِيكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا يُؤْذِيكَ، وَ أَسْأَلُكَ التَّوْفِيقَ فِيهِ لِأَنْ أُطِيعَكَ وَ لا أَعْصِيَكَ، يَا جَوَادَ السَّائِلِينَ.
🔺 خدایا در این ماه آنچه تو را خشنود می کند از تو درخواست می کنم، و از آنچه تو را ناخشنود می کند به تو پناه می آورم، و از تو در این ماه توفیق اطاعت و ترک نافرمانی ات را خواستارم، ای بخشنده به نیازمندان.
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
1_12785612_5913612372462798846.mp3
2.03M
❤️شرح دعای روز بیست وچهارم ماه مبارک
و احکام، ویک نکته اخلاقی شیرین
آیت الله مجتهدی
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
مشترک گرامی
شما ۸۰% بسته سی روزهٔ خود را مصرف کردهاید و بستهٔ شما رو به اتمام است.
پس از پایان حجم باقیمانده
عبادات شما با نرخ عادی محاسبه میشود
دیگر قرائت یک آیه قرآن ، برابر با ختم قرآن نخواهد بود‼️
دیگر نفس هایتان تسبیح پروردگار محاسبه نمیشود‼️
دیگر خوابتان عبادت شمرده نمیشود ‼️
تمدید این بسته تا سال دیگر امکان پذیر نیست
از فرصت باقیمانده استفاده کنید✅
و هرگز ناامید نباشید
هیچکس تنها نیست
همراه اول و آخر ، خدا❤️
🌱🌱🌱🌱🌱
🌿🌿🌿🌿🌿
#داستان_آموزنده
🔆برخورد امام عليه السّلام با شير
حارث همدان ، كه يكى ازاصحاب باوفاى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام است ، گويد:
روزى به همراه آن حضرت در بيرون يكى از محلّه هاى شهر كوفه قدم مى زديم كه ناگهان شيرى درّنده از دور نمايان شد و جلو آمد، پس ما راه را براى حركت آن شير باز كرديم .
وقتى آن شير نزديك ما رسيد، خود را در مقابل حضرت امير عليه السلام خاضعانه روى زمين انداخت ، در اين هنگام حضرت علىّ عليه السلام خطاب به شير كرد و فرمود: برگرد، حقّ ورود به شهر كوفه را ندارى ، همچنين پيام مرا به ديگر حيوانات درّنده نيز مى رسانى كه آنان هم حقّ ورود به اين شهر را ندارند؛ و چنانچه بر خلاف دستور من عمل نمائيد، خودم در بين شما حكم خواهم كرد.
حارث همدانى گويد: تا زمانى كه امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام زنده بود، هيچ درّنده اى نزديك شهر كوفه نمى آمد.
موقعى كه حضرت به شهادت رسيد، زياد بن اءبيه ، استاندار كوفه شد؛ و در آن موقع درّندگان از هر سو وارد كوفه و باغستان هاى آن شهر مى شدند و ضمن اين كه خسارت وارد مى كردند، به مردم هم ، نيز حمله مى كردند.
📚شجره طوبى : ص 33، مجلس 12، هداية الكبرى : ص 152، ص 2.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🍂🍂🍂🍂🍂
#داستان_آموزنده
🔆سرنوشت دختر مراكشی
دختر مراکشی بود. پدری داشت که با نخریسی روزگار را میگذراند. صنعت دست پدر رونق یافت و پولی به هم زد و دخترش را به گردشی در آبهای مدیترانه برد. مرد میخواست متاعش را بفروشد، و به دختر نیز سفارش کرد که او هم به جستجوی مرد جوانی برآید که شوهر شایستهای برایش باشد. کشتی در نزدیکیهای مصر به کام طوفان افتاد، پدر جانش را از دست داد و دختر به ساحل افتاد. دخترک بینوا و از پا افتاده که تقریباً چیزی نیز از گذشته به خاطر نداشت آنقدر در ساحل گشت و گشت تا عاقبت به خانوادهای رسید که حرفهشان نساجی بود. این خانواده دختر را نزد خود بردند و به او پارچهبافی یاد دادند.
تا اینجا دختر از آخر و عاقبت خود خیلی هم شاکر بود. اما این عاقبت بخیری چندان نپایید، چند سال بعد دختر در ساحل توسط بردهدزدی ربوده شد که کشتیاش رو به سمت استانبول در خاور داشت و دختر را به بازار بردهفروشیاش برد. مردی که سازندهی دَكَل کشتی بود به این بازار رفت تا بردهای بخرد که وردستش باشد، اما وقتی چشمش به دختر افتاد دلش برای او سوخت، او را خرید و به خانه برد تا کمک همسرش باشد.
اما دزدان دریایی محمولهی این مرد را دزدیدند، و برای خرید بردههای دیگر دستش خالی ماند. مرد و همسرش و دختر به ناچار از اول تا آخر دَكَل سازی را خود به عهده گرفتند. دختر سخت و هشیار کار میکرد. دکلساز که دختر را لایق دید آزادیاش را به او بخشید و شریک کارش کرد، که سبب شعف خاطر دختر شد. روزی مرد دكلساز از دختر خواست با یک محموله بار دكل به جاده برود. اما نرسیده به سواحل چین کشتی با طوفانی شدید روبهرو شد. یک بار دیگر آب دختر را به ساحلی بیگانه برد، و یك بار دیگر دخترک به شِکوه از تقدیر به زاری افتاد. پرسید: «چرا، چرا باید تمام اتفاقات بد برای من بیفتد؟» هیچ پاسخی نشنید. از روی ماسهها بلند شد و رو به شهر گرفت. افسانهای در چین حکایت میکرد که روزی یک زن خارجی پیدا خواهد شد که خیمهای برای امپراتور خواهد ساخت.
چون هیچکس در چین صنعت چادرسازی را نمیدانست، تمام مردم چین، که شامل نسل بعد از نسل امپراتوران هم میشد، چشم به راه وقوع این افسانه بودند. سالی یک بار امپراتور فرستادههایش را روانهی شهرها میکرد تا هر جا که چشمشان به یك زن خارجی بیفتد، او را به دربار ببرند. در تاریخ یاد شده زن کشتی شکسته به حضور امپراتور رسید. امپراتور توسط مترجم از او پرسید آیا میتواند چادر بسازد. زن گفت: «فکر میکنم بتوانم.» زن طناب خواست، اما چینیها طناب نداشتند، پس زن با به یاد آوردن دوران بچگی و بزرگ شدن زیردست پدر ریسنده، ابریشم خواست و آن را ریسید و طناب را بافت.
بعد تقاضای پارچه کرد، اما چینیها پارچه نداشتند، پس زندگی خود با نساجها را به یاد آورد و پارچهی مناسب چادر را بافت. بعد تقاضای دیرک چادر کرد، اما چینیها دیرک نداشتند، پس زندگی خود با دكلساز را به یاد آورد و دیرک چادر را ساخت. وقتی تمام این لوازم آماده شد، کوشید تمام چادرهایی را که در زندگیاش دیده بود به یاد آورد. سرانجام خیمهای ساخت. امپراتور از ساخت خیمه و به تحقق رسیدن پیشگویی افسانه مبهوت شد، به دختر گفت هر آرزویی دارد بگوید تا او برآورده سازد. دختر با شاهزادهای زیبا ازدواج کرد و با فرزندانش در چین ماندگار شد و سالیان سال خوش و خوشبخت زندگی کرد. متوجه شد که گرچه ماجراهای زندگیاش به هنگام وقوع ترسناک به نظر میرسیدند، اما در نهایت برای خوشبختیاش ضروری بودند.
🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماها همیشه قدر چیزهایی که داریم رو نمیدونیم...
جوونی...
زمان...
پدر...
مادر...
دوستان...
سلامتی...
یه قطره ای آزادی...
حواسمون به چیزهایی که داریم باشه...
و بابتشون شکرگزار باشیم❤🌹
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🕌🕯💔🕌🕯💔🕌🕯💔🕌🕯💔🕌
💠عار نداشتن از کار
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم❤️
روزی امیر المؤمنین علیه السلام در حالی که در منزل غذای کافی را نداشتند از خانه بیرون آمدند و دنبال کار رفتند. به نخلستان های اطراف مدینه سر زد تا ببیند کارگر نمی خواهند، کسی کارگر نمی خواست، بازار کار کساد بود
حضرت از مدینه بیرون آمدند، دیدند خانمی کنار باغی ایستاده دائم به این طرف و آن طرف نگاه می کند
حضرت پرسید: خانم دنبال چه می گردی؟
عرض کرد: کارگر می خواهم
دیوار باغ فرو ریخته ، حیوانات و کودکان می آیند خرما ها را می برند
کارگری می خواهم که تا شب این دیوار را درست کند.
حضرت فرمودند:
من درست می کنم. وارد باغ شدند و تا آخر شب خودشان با سطل از چاه آب کشیده و گل درست کردند و دیوار را تعمیر کردند
آخر وقت صاحب باغ گفت: آقا! با شما طی نکرده بودم ولی خرما هست، هر چقدر می خواهید خرما بردارید
مقداری خرما به حضرت امیر علیه السلام داد، آن حضرت با خوشحالی خرما را به خانه آوردند و با خانواده استفاده کردند.
📙بحارالانوار ج ۴۱، ص ۳۳
نکته: یکی از عواملی که باعث می شود فقر در جامعه از بین برود، عار نداشتن از کار است.
🕌🕯💔🕌🕯💔🕌🕯
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
✨﷽✨
✍آیت الله بهجت (ره)
✅استادم سيدعلي قاضي را در خواب ديدم به او گفتم چه چيزي حسرت شما در دنياست كه انجام نداده ايد. ايشان فرمودند: حسرت ميخورم كه چرا در دنيا فقط روزي يك مرتبه زيارت عاشورا ميخواندم. وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبرميگذارند. شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟
امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم. امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نمي خوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.
اگر خواستيد قرائت زيارت عاشورا را ترويج كنيد براى ديگران ارسال نماييد...اميدوارم هر دستى كه اين پيام را مى فرستد آتش جهنم را لمس نكند!!!
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
#روز_قدس
💠 حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (دامت برکاته):
🔷 حضور حماسی امت اسلامی در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان سنت حسنه ای از امام خمینی (قدس سره) جهت آزادسازی قدس از الحاد و شرک و رهایی قدسیان فلسطینی از ظلم و آوارگی است.
🔷 روز قدس تنها برای آزادسازی محرومان فلسطین نیست، بلکه #روز_قدس قداستی دارد به طول و عرض جهان اسلام.
🔷 حضور همگان در «راهپیمایی روز قدس» هم تقویت عدل است و هم تضعیف ظلم، هم تقویت مظلوم است و هم تضعیف ظالم، هم امنیت داخلی را تضمین می کند، هم امان مسلمانان را حفظ می کند، هم امنیت و امان «قدس» را تأمین می کند، هم امنیت و امان فلسطینی های مطرود و مظلوم را تأمین می کند و هم استکبار و صهیونیست را محکوم و مخذول می کند و جهان را برای ظهور و حضور صاحب اصیل و اصلی اش فراهم می کند، که امیدواریم اینچنین باشد.
🔷 امیدواریم همگان در این آخرین جمعه ماه مبارک رمضان که پیام امام راحل را احیا می کنند، در راهپیمایی شرکت نمایند.
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
#روز_قدس
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
✨اندکی تأمل 👇
🍃 نعمتهایمان را از این زاویه ببینیم🍃
🌿 «قارون» هرگز نمی دانست که روزی،
کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند، ما را به آسانی مستغنی میکند.
🌱 و «خسرو پرويز» پادشاه ایران نمیدانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است.
🍃 و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند، کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید.
🌱 و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند؛ هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید...
🌿 و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد
🍃 بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان گذشته نيز اینگونه نمی زیستند اما باز گله منديم! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم...!
🔍زندگی و نعمت هایمان را از هر زاویه ایی که نگاه میکنیم باید همیشه شکر گذار خداوند باشیم و زبان به تحمید و تقدیر او بگشاییم ....
الحمد لله رب العالمین ... 💚
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🔹 دعاى روز بیست و پنجم ماه رمضان:
اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فیهِ مُحِبَّاً لاَِوْلِیآئِکَ، وَمُعادِیاً لاَِعْدآئِکَ، مُسْتَنّاً بِسُنَّهِ خاتَمِ اَنْبِیآئِکَ، یا عاصِمَ قُلُوبِ النَّبِیّینَ
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
خدایا قرارم ده در این ماه دوستدار دوستانت و دشمن دارنده دشمنانت و پیرو راه و روش خاتم پیمبرانت اى نگهدارنده دلهاى پیمبران
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
1_12785166_5915840605790931142.mp3
2.09M
❤شرح دعای روز بیستم وپنجم ماه مبارک
و احکام، ویک نکته اخلاقی شیرین
#استاد_مجتهدی
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
💫✨💫✨💫
✅ وداعِ جمعۀ آخر ماه مبارک رمضان
▪️ سيّد بن طاووس و شيخ صدوق از جابر بن عبدالله انصارى روايت كردهاند كه در جمعۀ آخر ماه رمضان خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم رسيدم، چون نظر آن حضرت بر من افتاد، فرمودند: اى جابر اين آخرين جمعه از ماه رمضان است، پس آن را وداع كن و بگو:
✨ اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِی مَرْحُوما وَ لا تَجْعَلْنِی مَحْرُوما ✨
▫️ خدايا! اين ماه را آخرين دورۀ روزهداری ما قرار مده، و اگر قرار دادى، پس مرا رحمت شده قرار بده و محروم از رحمت قرار مده.
▪️ هر كه اين دعا را در اين روز بخواند به يكى از این دو خصلت نيكو ظفر مىيابد:
▫️رسيدن به ماه رمضان آينده
▫️آمرزش خدا و رحمت بىانتها.
💫✨💫✨💫
🥀🕊🥀🕊🥀
﴾﷽﴿
#خاطرات_شهید
.
«از دامن زن مرد به معراج میرود»
این جملهی امام خمینی(ره) وقتی برایم معنی پیدا کرد که خبر شهادت آقا وحید رو بهم دادند...
.
اون لحظهای که بدون توجه به اطرافم بی امان اشک میریختم!
بی تابی و دلتنگی امانم را بریده بود.
هرچه گریه میکردم آرام نمیشدم.
انگار قلب و جگرم میسوخت.
در میان بیقراریهایم دستانِ پر از مهرش را روی دستانم حس کردم.
نگاهش کردم، نگاهم کرد.
دستی به سر و صورتم کشید و گفت:
«دخترم ناراحت نباش، بیتابی نکن، انقدر گریه نکن وحید الان پیش امام حسینه، همون جایی که دوست داشت. آروم باش، تمام نگرانی من تویی، کمتر اشک بریز. جای بدی که نرفته، هدیهای ناقابل تقدیم خدا کردیم تو هم راضی باش عزیزم.»
چقدر بزرگ بود، چقدر روحِ عظیمی داشت.
چقدر آرامم کرد.
انگار فرشتهای بود از جانب خدا...
عطرِ بهشتی وحید را همراه خود داشت.
عجب جملهی درستی؛
امام راست میگفت.
وحید از دامن پاک مادرش به معراج رفت...
✍ راوی: مادربزرگوار شهید
#شهید_وحید_زمانی_نیا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🥀🕊🥀🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀 گلایه پسری از پدر به امام جواد علیه السلام
🎥دکتر رفیعی
🍃🍃🍃🍃🍃
🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان_آموزنده
🔆پذيرائى از هفتاد ميهمان و سخن آهو
يكى از اصحاب امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه حكايت كند:
روزى آن حضرت از شهر مدينه منوّره عازم شهر شام شد.
من نيز با عدّه اى - كه تعداد آن ها هفتاد نفر بود - به همراه حضرت حركت كرديم .
امام عليه السلام هنگام حركت ، روزه بود و هيچگونه آذوقه و زاد و توشه اى همراه خود برنداشته بوديم .
چون مقدارى از مسافت را پيموديم ، خورشيد غروب كرد و نماز مغرب و عشاء را به امامت آن حضرت خوانديم ؛ و بعد از نماز، حضرت دست به دعا برداشت .
و هنگامى كه دعايش به درگاه خداوند متعال پايان يافت ، ناگاه متوجّه شديم كه درى از آسمان گشوده شد و ملائكه الهى به همراه زنبيل هايى كه پر از ميوه و اشياء خوراكى بود، وارد شدند.
و سپس آن غذاهاى داغ و لذيذ؛ و همچنين ميوه ها را جلوى ميهمانان امام حسن مجتبى عليه السلام چيدند؛ و همه ما به همراه آن حضرت از آن غذاها و ميوه ها ميل كرديم .
و چون بسيار خوش طعم و لذيذ بود؛ و از جهتى ما نيز راه زيادى را پيموده بوديم و خسته و گرسنه شده بوديم ، طبيعى بود كه زياد خورديم .
ولى بدون آن كه چيزى از غذاها و ميوه ها كم شده باشد، ملائكه ها آن ها را جمع كرده و به آسمان بالا بردند.(1)
همچنين آورده اند:
يكى از راويان حديث و از اصحاب امام حسن مجتبى عليه السلام حكايت كند: روزى به همراه عدّه اى از دوستان در خارج از شهر مدينه ، كنار آن حضرت نشسته و مشغول صحبت بوديم .
ناگهان گله آهوانى را در بيابان مشاهده كرديم كه دسته جمعى در حال عبور بودند.
حضرت مجتبى سلام اللّه عليه فريادى بر آن ها كشيد؛ و تمامى آن ها با نداى لبيّك ، فرياد امام عليه السلام را پاسخ گفتند و ايستادند.
پس از آن حضرت به آهوها اجازه حركت داد و آن ها به راه خود ادامه دادند و رفتند.
جمعيّت اظهار داشتند: ياابن رسول اللّه ! اين ها حيواناتى وحشى بودند؛ و اين كرامتى ، زمينى بود؛ چنانچه ممكن باشد كرامتى بر ما ارائه فرما كه آسمانى باشد.
و ناگهان گوشه اى از آسمان شكافته شد و نورى فرود آمد كه روشنائيش تمام خانه هاى شهر مدينه را فرا گرفت و پس از آن به وسيله آن نور زلزله و حركتى عجيب در ساختمان ها ظاهر گشت كه تمامى افراد وحشت زده شدند؛ و به امام عليه السلام گفتند: ياابن رسول اللّه ! ديگر بس است ، همين معجزه ما راكفايت كرد و ايمان آورديم ؛ اكنون دستور بده تا اوضاع به حالت طبيعى خود باز گردد.
پس امام حسن مجتبى عليه السلام جمعيّت را مخاطب قرار داد و فرمود: ما - اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام - اوّل همه اشياء و آخر همه امور هستيم .
و ما قبل از آفرينش دنيا؛ و بلكه قبل از تمام موجودات جهان آفريده شده ايم و تا آخر دنيا نيز جاويد خواهيم بود
و ما اگر بخواهيم مى توانيم در امور طبيعت با اءمر و نهى تصرّف نمائيم و در آن ها دگرگونى به وجود آوريم .(2)
1- مدينة المعاجز: ج 3، ص 235، ح 854، اثبات الهداة : ج 2، ص 561، ح 25.
2- مدينة المعاجز: ج 3، ص 234، ح 857، اثبات الهداة : ج 2، ص 562، ح 28.
📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🔹 دعاى روز بیست و ششم ماه رمضان:
اَللّـهُمَّ اجْعَلْ سَعْیى فیهِ مَشْکُوراً، وَذَنْبى فیهِ مَغْفُوراً، وَعَمَلى فیهِ مَقْبُولاً، وَعَیْبى فیهِ مَسْتُوراً، یا اَسْمَعَ السّامِعینَ
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
خدایا قرار ده کوششم را در این ماه مورد سپاس و تقدیر و گناهم را در آن آمرزیده و عملم را در آن پذیرفته و عیبم را در آن پوشید اى شنواترین شنوایان
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
doa26_721038705925554979.mp3
4.28M
🌹شرح دعای روز بیست وششم ماه مبارک رمضان
🌹آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🕌🕯💔🕌🕯💔🕌🕯💔🕌🕯💔🕌
💐 حلقه ی در بهشت 💐
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند :
خداوند پایه و ستونی در بهشت قرار داده که برای اهل آن نور می دهد همان طور که خورشید برای اهل زمین نور افشانی می کند و به آن پایه جز علی علیه السلام و شیعیان او دسترسی ندارند،
و ان حلقة باب الجنة من یاقوتة حمراء طولها خمسون عاماً علی صفائح من ذهب،إذا نقرت طنت و قالت فی طنینها : یا علی،
و همانا حلقه ی در بهشت از یاقوت سرخ است ( طول آن مسافت ۵۰ سال راه است) که بر روی پهنه ای از طلاست، و وقتی بر آن کوبیده می شود
آوازی دارد و می گوید: یا علی.
شاعر چه نیکو سروده است :
یک حلقه به باب جنت آویزان است
دائم به علی علی علی گویان است
این شاهد آن است که در بست بهشت
مختص علی و جمله یاران است
شاعر دیگر گفته است:
با دست ولا درب جنان کوبیدم
از حلقه ی در نام علی بشنبدم
یعنی که خداوند جهان فرماید
در بست جنان را به علی بخشیدم
📙 مشارق الانوار ص ۶۸
امالی صدوق ص ۶۸۴ ح ۳ مجلس ۸۶
مدينة المعاجز ج ۲ ص ۳۶۲ ح ۶۰۶
بحارالأنوار ج ۸ ص ۱۲۲ ح ۱۳
القطرة ج ۱ ص ۲۳۱
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ولاية علی بن ابی طالب علیه السلام حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌴🌴الحمد لله الذي اجعلنا من المتمسکین بولاية مولانا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و الأئمة المصومین علیهم السلام 🌴🌴
جااااانم فداااای آقا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام❤️❤️❤️
گوارای وجودتون
🕌🕯💔🕌🕯💔🕌🕯💔🕌🕯💔🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ تصویری:«هر چه آن خسرو کند شیرین بود!»
🔻 بیانات بسیار زیبا و شنیدنی از حضرت آیتالله بهجت قدسسره در دیدار با یکی از بزرگان رحمتالله علیهما:
▫️▫️▫️
🔹مزاجاً چطورید؟
🔸 آیتاللّٰه بهجت قُدّس سِرّه: الحمدلله الحمدلله؛
«هر چه آن خسرو کند شیرین بود»،
باید حمد کنیم در فرض کنید آنجاهایی که مرض ندارد،
«لَئِن شَکَرتُم لَأزیدَنَّکُم»،
جاهای دیگه خوب میشود،
خدا إنشالله به زودی عافیت کامله مرحمت کند.
🔸بله ما هم إنشالله از گدایی دست بر نمیداریم.
🔸این را فراموش نکنید:
تربت و آب زمزم را فراموش نکنید.
صدقه بر افراد متعدد زیاد، آن را هم فراموش نکنید.
اگر هر شبی کسی پیش شما باشد، بخواند برای شما، شما هم بخوانید حدیث کسا را إنشٰاءاللّٰه تعالی، کارش درست است انشاءالله.
🔸خدا إنشاءالله به زودی عافیت کامله مرحمت کند و إنشالله حال شما خوب شد برای ما پیغام بدهید، که إنشاالله تعالی.
▫️▫️▫️
🔹من منتظرم نظری بکنید که انشالله بهتر شوم!
🔸ما، علیٰ أی حال، کسانی هم که به ما چیزی، سفارشی هم نکردهاند، بعد از هر نماز همه اینها را ولو مؤمنین و مؤمناتی که در چین هستند [دعا میکنیم]، و إلا ناقص الایمانیم اگر فراموش کنیم.
🔸خدا إن شٰاءاللّٰه به زودی عافیت کامل عطا کند. یا أرحم الراحمین...
🌱🌱🌱🌱🌱
🌾🌾🌾🌾🌾
#داستان_آموزنده
🔆پنج نان و سوّمين نفر
در روايات متعدّدى وارد شده است :
روزى دو نفر مسافر جهت خوردن غذا و استراحت در محلّى فرود آمدند، يكى از آن دو نفر سه قرص نان و ديگرى پنج قرص نان همراه خود داشت .
در اين بين شخص ثالثى نيز از راه رسيد؛ و پس از سلام و احوالپرسى ، كنار آن ها نشست و هر سه نفر مشغول خوردن غذا شدند و آن هشت نان را، بطور مساوى خوردند تا سير گشتند.
شخص ثالث موقع خداحافظى مقدار هشت درهم در مقابل آنچه خورده بود، به آن ها داد و رفت .
و بين آن دو نفر صاحب نان ها نزاع در گرفت ؛ و صاحب پنج قرص نان گفت : از اين مقدار پول ، پنج درهم آن براى من است و سه درهم باقى مانده براى تو مى باشد كه سه نان داشته اى ، ولى او نپذيرفت ؛ و چون به توافق نرسيدند، جهت حلّ اختلاف محضر مبارك امام علىّ عليه السلام شرفياب شدند.
وقتى موضوع را مطرح كردند، حضرت به صاحب سه نان فرمود: اى مرد! رفيق تو انصاف را رعايت كرده است و بهتر است كه به همان مقدار راضى باشى .
او در پاسخ گفت : قبول ندارم مگر آن كه پول ها به عدالت در بين ما تقسيم شود.
اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام اظهار نمود: من اگر بخواهم پول ها را به عدالت تقسيم كنم به ضرر تو مى باشد، چون حقيقت عدالت ، آن است كه يك درهم حقّ و سهم تو خواهد بود؛ و هفت درهم ديگر سهم صاحب پنج نان مى باشد.
آن شخص اعتراض كرد و گفت : يا اميرالمؤ منين ! او حاضر بود كه سه درهم به من بدهد، ولى من نپذيرفتم ، اكنون شما مى فرمائيد كه تنها يك درهم سهم من مى باشد؟!
سپس افزود: يا اميرالمؤ منين ! تقاضا دارم برايم توضيح دهيد.
امام عليه السلام فرمود: شما روى هم ، هشت عدد نان داشته ايد، كه سه نفر با هم خورده ايد؛ و مجموع سهام ، 24 سهم مى شود كه 15 سهم حقّ صاحب پنج نان است ؛ و 9 سهم حقّ تو خواهد شد.
و صاحب پنج نان 13 از پانزدهم سهم خود را خورده است ، بنابر اين هفت سهم يعنى 7 درهم طلب دارد؛ و تو هم 13 يعنى 8 سهم از 9 سهم خود را خورده اى و يك درهم طلب دارى .
او هم راضى شد و قبول كرد، كه يك درهم حقّ اوست .
📚اعيان الشّيعة : ج 1، ص 343.
🌾🌾🌾🌾🌾
🥀🕊🥀🕊🥀
🌷 #با_شهدا🌷
#طوفان_الحاق
🌷یکی از خاصترین لحظات جنگ، لحظه اِلحاق با لشكر بغل بود، در بيم و دلهره دو طرف به هم نزدیک میشدند، لباس سبز وجه تمایز دو طرف بود. امّا دشمن نیز لباس سبز داشت. در فاصلههای نزدیک که بهم میرسیدند؛ یکی از دو طرف متوجه میشدند كه نیروی مقابل، دشمن است و آن وقت....
🌷و آن وقت طوفانی به پا مىشد و دو طرف بارانی از گلوله را به سمت هم شلیک میکردند، آر.پى.جیها سینه آسمان را میشکافتند و در اطراف منفجر مىشدند. نارنجكهای ۴۰ تكه کوپ کوپ منفجر مىشدند و تيرهاى کلاش و تيربار آهنگ باران را مىنواختند. گلولهها در اطراف بر زمين میخوردند و با صدايى سریع از كنار گوش رد میشدند. دوستانی که بلند نمیشدند و آسمانى میشدند....
🌷آدرنالین خون بالا میزد و هر كس با هر چه دم دستش بود شليك میکرد. هيچكس به فكر فرار نبود! چون میدانستند باید جلوى دشمن را بگيرند. ایستادن، خون میخواست و شهدا با خون خود پاى ایستادگی را مُهر میکردند.
#راوى: رزمنده دلاور علی ملاشاهی
🥀🕊🥀🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻خانمها ١۴ نفر به شماها محرم هستند نه همه مردم شهر...
صحبتهای زیبای شیخ حسین انصاریان درباره فرمانبرداری از دستورات خدا مثل روزه، حجاب و....
آیا خدایی که خالق ماست بد خدایی بود که مخالفت میکنید؟ یه ناهارتو برای خدا نخور و روزهبگیر
خدا میگه یعفوا عن کثیر، بیشتر گناهان رو میبخشم. و برخیش رو در دنیا بهت تلنگر میزنم. اگه همه اش را میخواستم در دنیا جواب پس بدی جوانمرگ میشدی...
در قرآن میگه خانمها به ١۴ نفر محرم هستند. خواهرم چرا محدوده این ١۴ نفرو شکستی و همه مردم شهر رو به خودت محرم کردی؟ برخی دلشون بیماره، نگذارید از دیدن شما سوء استفاده کنند.
#حجاب
#کلام_علما
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
#اَلّلهمَ_صَلِّ_عَلی_مُحمَّد_وَ_آلِ_مُحمَّد_وَ_عَجِّل_فَرَجهُم
🍂🍂🍂🍂🍂🍂