eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی شهید دانشگر
83 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍️ رزق‌وروزی ما آن نیست که در دست ماست، بلکه آن است که در دست خداست 🔹در یک روز سرد، از منزل خود به‌سوی محل کارم خارج شدم. 🔸برف بود. برای اینکه دست‌هایم گرم شود آن‌ها را در جیب گذاشتم. یک دانه تخمه آفتاب‌گردان پیدا کردم. آن را بیرون آورده و با دندان شکستم. 🔹ناگهان بذر وسط آن بیرون پرید و روی برف‌ها افتاد. 🔸ناخواسته خم شدم که آن را بردارم اما پرنده‌ای بلافاصله آمد آن را به نوک گرفت و پرید. 🔹فهمیدم که رزق‌وروزی ما آن نیست که در دست ماست، بلکه آن است که در دست خداست. 🔸این حکایت زندگی و دنیای ماست که به آنچه در جیب، در دست و جلوی چشممان هست، دلخوشیم و خیال می‌کنیم که همه‌اش رزق‌وروزی ماست. ولی همین که می‌خواهیم آن را در دهانمان بگذاریم و لذتش را ببریم، از ما می‌گیرند و به شخص دیگری می‌دهند. 🔹تمام عمر کار و تلاش می‌کنیم تا مالی پس‌انداز کنیم و راحت زندگی کنیم، ولی گاهی آنچه اندوخته‌ایم رزق‌وروزی ما نیست. 🔸اندوخته ما رزق‌وروزی کسانی می‌شود که بعد از ما می‌خورند یا در زمان حيات نصیب آن‌ها می‌شود و می‌خورند. 🔹رزق‌وروزی ما آن چیزی است که بخوریم و لذت استفاده آن را ببریم. نه اینکه رنج فراوان بر خود و خانواده تحمیل کنیم و در انتها لذتش برای دیگران باشد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💫✨💫✨💫✨💫 🍃 معیار به یاد خدا بودن🔻 💠 پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله): 🔸 "مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ فَقَدْ ذَكَرَ اللَّهَ وَ إِنْ قَلَّتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ وَ تِلَاوَتُهُ لِلْقُرْآنِ وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ فَقَدْ نَسِيَ اللَّهَ وَ إِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ وَ تِلَاوَتُهُ لِلْقُرْآنِ" 🔹 کسی که خداوند را اطاعت کند، خداوند را یاد نموده است؛ اگر چه نماز، روزه و قرآن‌ خواندنش کم باشد. و کسی که خدای را نافرمانی کند، خداوند را فراموش نموده؛ اگرچه نماز، روزه و قرآن خواندنش زیاد باشد. 📚 وسائل‌ الشیعه، ج۱۵، ص۲۵۷ 💫✨💫✨💫✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 ۲۳ ربیع الاول، سالروز ورود با برکت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به قم گرامی باد🌸 🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽💠 دلیل این که شهر قم، حرم اهل بیت علیهم السلام شده چیست؟! ♦️ 🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
✨﷽✨ 🔘 داستان کوتاه ✍سال ها پیش پدربزرگ از مکه آمده بود و برایمان سوغاتی آورده بود. برای من یک تفنگ آورده بود که با باتری کار می کرد.هم نور پخش می کرد و هم صدایی شبیه به آژیر داشت. آنقدر دوستش داشتم که صبح تا شب با خودم تفنگ بازی می‌کردم همه را کلافه کرده بودم می گفتند انقدر صدایش را در نیار انقدر تفنگ بازی نکن باتری اش تمام می شود یادم می آید می خندیدم و می‌گفتم خوب تمام شود می‌روم باتری می خرم و باز بازی می کنم چند روزی گذشت تا برایمان مهمان آمد. وسط تفنگ بازی با پسر مهمان دقیقا جایی که حساس ترین نقطه ی بازی بود باتری تفنگم تمام شد دیگر نه نور داشت و نه آژیر نمی توانستم شلیک کنم و بازی را باختم امروز به این فکر می کنم که چقدر شبیه کودکیم هست این روز ها تمام انرژی ام را بیهوده هدر دادم برای انسان هایی که نبودند یا نماندند برای کار هایی که مهم نبودند حالا که همه چیز مهم و جدی ست حالا که مهمترین قسمت بازی ست انرژی ام تمام شده بعضی وقتا نمی دانی چقدر از انرژیت باقی مانده فکر می‌کنی همیشه فرصت هست ولی حقیقت این ست گاهی هیچ فرصتی نداری اگر روزی صاحب فرزند شدم به او خواهم گفت مراقب باتری زندگی ات باش بیهوده مصرفش نکن شاید جایی که به آن نیاز داری تمام شود ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌴🌴🌴🌴🌴 جوابی که همه را حیرت زده کرد: پسر کوچکی بعد از بازگشت به نزد خانواده اش از آنها خواست که یک عالم دین برای او حاضرکنند تا به 3سوالی که داشت جواب بدهد. بالاخره یک عالم دین برای ایشان پیدا کردند و بین پسربچه و عالم صحبتهای زیر رد و بدل شد؛ پسربچه: شما کی هستی؟ و آیا می توانی به سه سوال بنده پاسخ دهی؟ معلم: من عبدالله، بنده ای از بندگان خدا هستم و به سوالات شما جواب خواهم داد، به امید خدا. پسربچه: آیا شما مطمئنی جواب خواهی داد؟ چون اکثر علما نتوانستند به سه سوال من پاسخ بدهند! معلم: تمام تلاشم را میکنم و با کمک خدا جواب میدهم. پسربچه: سه سوال دارم، سؤال اول: آیا در حال حاضر خداوندی وجود دارد؟ اگر وجود دارد شکل و قیافه آن را به من نشان بده؟ سؤال دوم: قضا و قدر چیست؟ سؤال سوم: اگر شیطان از آتش خلقت شده است، پس برای چی او در آخرت در آتش انداخته خواهد شد؟ چون بر ایشان تأثیری نخواهد گذاشت! معلم کشیده ی محکمی را به صورت پسربچه زد، پسربچه گفت: برای چی به من زدی و چه چیزی باعث شد که از من ناراحت و عصبانی شوی؟ معلم جواب داد: من از دست شما عصبانی نشدم و این ضربه ای که به شما زدم جواب هر سه سوال شماست. پسربچه: ولی من هیچی را نفهمیدم. معلم: بعد از اینکه شما را زدم چه چیزی حس کردی؟ پسربچه: حس درد بر صورتم دارم. معلم: پس آیا اعتقاد داری که درد موجود است؟ پسربچه: بله. معلم: پس آن را به من نشان بده. پسربچه: نمیتوانم. معلم: این جواب اول من بود.همگی به وجود خداوند اعتقاد داریم ولی نمیتوانیم او را ببینیم. سپس اضافه کرد که آیا دیشب خواب دیدی که من تو را خواهم زد؟ پسربچه: نه. معلم: آیا گاهی به ذهنت آمد که من تو را روزی خواهم زد؟ پسربچه: نه. معلم: این قضا و قدر بود. سپس اضافه کرد: دستی که با آن تو را زدم از چه چیزی خلق شده است؟ پسربچه: از گل. معلم: وصورت تو از چی؟ پسرپجه: باز از گل. معلم: جه چیزی حس کردی بعد از اینکه بهت زدم؟ پسربچه: حس درد داشتم. معلم: آفرین، پس دیدی چطور گل بر گل درد وارد میکند، این با اراده خدا انجام میشود، پس با اینکه شیطان از آتش خلق شده، اما اگر خدا خواست این آتش مکان دردناکی برای شیطان خواهد بود. ارزش خواندن و نشر را دارد... این چنین معلمی میتواند نسلها را تربیت کند 🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌱🌱🌱🌱🌱 💠ابراهيم بن مهران يكي از راويان احاديث شيعه و مردي مورد وثوق و اطمينان و راستگوست فرمود: در همسايگي منزلم در كوفه مردي بنام ابوجعفر زندگی مي‌كرد او مردی خوش معامله و نيكوكار بود، بطوريكه هرگاه شخص سيّدي محتاج به پول ميشد و نزد او ميرفت فورا به او كمك ميكرد. اگر سيّدي مي‌توانست پولش را پس بدهد، اسمش را از دفتر خط مي‌زد و اگر سيّدي قادر به باز پرداخت بدهي اش نبود، ابوجعفر به غلامش دستور مي‌داد در دفتر بنويس اين مبلغي است كه امیرالمومنین علیه السلام آن را قرض گرفته است. مدتي گذشت و ابوجعفر فقير و درمانده شد و تمام ثروتش را از دست داد و در نتيجه خانه نشين شد. روزها در خانه مي‌نشست و دفترش را پيش رويش مي‌گذاشت و به دفتر نگاه مي‌كرد و اگر اسم بدهكاري را مي‌يافت، كسي را به دنبال او مي‌فرستاد كه اگر زنده است بيايد و بدهي اش را بپردازد و اگر بدهكار مُرده بود روي اسمش را خط می‌كشيد. روزی همانطور که به دفترش نگاه میکرد يكی از دشمنان شيعه از كنارش گذشت، آن سني چون از ماجرای ابوجعفر با خبر بود، در حاليكه او را مسخره ميكرد با طعنه گفت: بدهكار بزرگت علی بن ابيطالب بدهيت را داد يا نه؟ ابوجعفر از حرفهای آن مرد سنی غمگين و ناراحت شد برخاست و داخل خانه رفت و آن شب دل شكسته خوابيد. در عالم خواب ديد محضر مقدّس پيامبر و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) مشرف شده پيامبر رو به اين دو بزرگوار نمود و فرمود: پدرتان اميرالمؤمنين كجاست؟ حضرت تشريف آورده و فرمود بنده اينجا هستم اگر فرمايشي داريد بفرمائيد. پيامبر اكرم به حضرت فرمود چرا حق ابوجعفر را نمي پردازی؟ آقا اميرالمؤمنين فرمود: پولش را آماده كرده‌ام و همين اَلان به او پس میدهم. در همين حال آقا امیرالمؤمنین كيسه ای از پشم سفيد را آورد و به ابوجعفر عنايت فرمود. پيامبر به ابوجعفر فرمود: اين را بگير، اما اگر از فرزندان من كسی به نزد تو آمد او را نااميد از در خانه ات بيرون نفرست زيرا خداوند به تو بركت داد و بعد از اين هرگز فقير نخواهی شد. ابوجعفر از خواب بيدار شد به دستش نظر انداخت كيسه ای از پشم سفيد را در دستش ديد همان لحظه همسرش را بيدار كرد و گفت: چراغ را روشن كن، وقتی كه چراغ را روشن كرد، مرد سر كيسه را باز كرد. هزار اشرفی طلا در آن ديد، پس از آن دفترش را آورد و پولهايی را كه به سادات داده بود و به حساب آقا امیرالمومنین نوشته بود جمع بست، ديد همان مقدار پولي است كه به سيدها و اولاد مولا امیرالمومنین داده دقيقا همان است. 📚کرامات العلویه 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖐پنج درس زندگی؛ 🍂قبول کن گذشته ها گذشته ... 🍂مسیر زندگی هرکسی با دیگری فرق می کنه ... 🍂بیش از حد فکر کردن باعث میشه غمگین بشی ... 🍂مراقب افکارت باش که زندگیت رو میسازن ... 🍂زمان بهترین حلال مشکلاته ...
🌺 شیطان با این پنج نفر مشکل دارد! 🌷 امام صادق (عليه السّلام) می فرمایند : ✅ ابليس گفت: پنج نفر هستند که هيچ چاره اي براي آنها ندارم اما ديگر مردمان در مشت من هستند : 1⃣ هر که با نيت درست به خدا پناه برد و در همه کارهايش به او تکيه کند 2⃣ کسي که شب و روز بسيار تسبيح خدا گويد 3⃣ کسي که براي برادر مؤمنش آن پسندد که براي خود مي پسندد 4⃣ کسي که هر گاه مصيبتي به او مي رسد، بي تابي نمي کند 5⃣ و هر کسي که به آنچه خداوند قسمتش کرده، خرسند است و غم روزيش را نمي خورد. 📙 الخصال، ج ۱، ص ۲۸۵ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🥀🥀🥀🥀🌱 🔆منزلى از ياقوت قرمز ❄️هنگامى كه شهادت امام حسن مجتبى عليه السّلام نزديك شد و أ ثرات زهر در بدن شريفش ظاهر گشته بود، برادرش حسين عليه السّلام كنار بستر او آمد و نشست ؛ و سپس اظهار داشت : چرا چهره ات به رنگ سبز متمايل گشته است ؟ ❄️امام حسن عليه السّلام گريست و فرمود: برادرم ، سخن جدّم درباره من عملى شد، وبعد از آن يكديگر را در بغل گرفته ؛ و هر دو گريان شدند. ❄️و پس از لحظاتى فرمود: جدّم مرا خبر داد: موقعى كه در شب معراج در يكى از باغ هاى بهشت وارد شدم و بر منازل مؤ منين عبور كردم ، دو قصر و آپارتمان بسيار مجلّل كنار هم ، مرا جلب توجّه كرد كه يكى از زبرجد سبز و ديگرى ياقوت قرمز بود. به جبرئيل گفتم : اين دو قصر مربوط به كيست ؟ ❄️پاسخ داد: مربوط به حسن و حسين است . گفتم : چرا يك رنگ نيستند؟ پاسخى نداد و ساكت ماند، گفتم : چرا سخن نمى گوئى ؟ ❄️گفت : از تو خجالت دارم و شرمنده ام . گفتم : تو را به خدا سوگند مى دهم ، مرا از علّت آن خبر دهى ، كه چرا داراى دو رنگ مى باشند؟ ❄️اظهار داشت : آن ساختمانى كه سبز رنگ است مربوط به حسن عليه السّلام خواهد بود، چون كه او را مسموم مى كنند و موقع مرگ ، رنگش سبز خواهد شد. ❄️و ساختمانى كه قرمز مى باشد مربوط به حسين عليه السّلام است ، چون كه او را خواهند كشت و رنگش از خون ، قرمز خواهد شد. ❄️هنگامى كه امام حسن عليه السّلام اين مطلب را بيان نمود، با برادرش حسين عليه السّلام همديگر را در آغوش گرفته و سخت گريستند؛ و تمامى افراد حاضر در كنار ايشان ، شروع به شيون و گريه كردند. 📚بحارالانوار: ج 44، ص 145. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🌷 🌷 ...!! 🌷من به همراه یکی دیگر از رزمنده‌ها مأمور مین‌گذاری زیر پل ماووت به سلیمانیه عراق شدیم. صبر کردیم تا کلیه بچه‌های گردان رزمی منطقه را تخلیه کنند. بعد از رفتن آن‌ها کارمان را شروع کردیم. برادر سلیمان آقایی به من گفته بود بعد از مین‌گذاری زیر پل باید به تنهایی یکی از جاده‌های فرعی را هم مین‌گذاری کنم. شهید ابوالفضل رضایی و برادر وهابی ـ اگر اسمش را به درستی به خاطر داشته باشم ـ و یکی دیگر از دوستان که قدی بلند داشت مأمور مین‌گذاری اطراف پاسگاه‌های شمشیری ۱ و ۲ شده بودند. هنوز کار ما در زیر پل تمام نشده بود، آن برادری که قدش بلند بود با تنی مجروح خودش را به ما رساند و با ناراحتی گفت:... 🌷گفت: ضدتانک منفجر شده و ابوالفضل پودر شد! پرسیدیم: تو چطور مجروح شدی؟ گفت: می‌خواستیم با برادر وهابی از جاده مال‌رو بیاییم که بی‌سیمچی گفت: جاده مالرو مین‌گذاری شده و از جاده اصلی بروید! نگو بی‌سیمچی اشتباه کرده و برعکس جاده اصلی تله‌گذاری شده بود و ما پایمان به سیم‌تله M16 خورده و هر دو مجروح شدیم. وقتی حال وهابی را پرسیدیم گفت: نتوانست راه بیاید. سریع دو نفر از بچه‌هایی که جاده را تله‌گذاری کرده و آشنا به محیط بودند رفتند و وهابی را به عقب آوردند و هر دو نفر را به عقب فرستادیم. من که از شهادت ابوالفضل شوکه بودم با چشمانی اشک‌بار به سرعت خودم را به شهر ماووت رساندم تا خبر شهادت ابوالفضل را به برادر آقایی بدهم تا برای برگرداندن بقایای پیکر مطهرش فکری بکنند. 🌷برادر آقایی قبل از این‌که در مورد ابوالفضل چیزی بگویم از من پرسید: آن جاده را مین‌گذاری کردی؟ گفتم: نه، آمدم خبر شهادت را بدم. برادر آقایی با ناراحتی گفت: ابوالفضل شهید شده که شده تو چرا مأموریتی که بهت محول شده را انجام ندادی. من تازه آن‌جا فهمیدم موقعیت‌شناسی یعنی چه. اجرای مأموریتی که باعث تأخير در حرکت عراقی‌ها می‌شد واجب‌تر از رساندن خبر شهادت بود. با این حرف برادر آقایی سریع برگشتم و مأموریت‌ام را انجام دادم ولی در دل ناراحت ابوالفضل بودم. دم دمای صبح چند نفر از بچه‌ها که سراغ ابوالفضل رفته بودند فقط با پیدا کردن مقداری از پوست سر او برگشتند. صبح شده بود و ما شهر را با انواع مین‌ها آلوده کرده و همراه سایر نیروهای باقی مانده برای همیشه از ماووت عقب‌نشینی کردیم. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ابوالفضل رضایی : رزمنده دلاور حسین گودرزی از نیروهای تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز 🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌹داستان آموزنده🌹. چون خلافت به بنی العباس رسید، بزرگان بنی امیه فرار کردند و مخفی شدند. از جمله ابراهیم بن سلیمان بن عبدالملک که پیرمردی دانشمند و ادیب بود. از اولین خلیفه عباسی، ابوالعباس سفاح برای او امان گرفتند. روزی سفاح به او گفت: مایلم آنچه در موقع مخفی شدنت اتفاق افتاد بگوئی. ابراهیم گفت: در (حیره) در منزلی نزدیک بیابان پنهان بودم روزی بالای بام پرچم‌های سیاهی از کوفه نمودار شد، خیال کردم قصد گفتن مرا دارند و فرار کردم به کوفه آمدم و سرگردان در کوچه‌ها می‌گشتم به درب خانه بزرگی رسیدم. دیدم سواری با چند نفر غلام وارد شدند و گفتند: چه می‌خواهی؟ گفتم: مردی هراسانم و پناه به شما آورده‌ام. مرا داخل یکی از اطاقها جای داده و با بهترین وجه از من پذیرائی نمودند نه آن‌ها از من چیزی پرسیدند و نه من از آن‌ها درباره صاحب منزل سئوالی کردم. فقط می‌دیدم هر روز آن سوار با چند غلام بیرون می‌روند گردش می‌کنند و برمی گردند. روزی پرسیدم: دنبال کسی می‌گردید که هر روز جستجو می‌کنید؟ گفت: بدنبال ابراهیم بن سلیمان که پدرم را کشته می‌گردیم تا مخفی گاه او را پیدا کنیم و از او انتقام بکشیم. دیدم راست می‌گوید پدر صاحب خانه را من کشتم. گفتم: من شما را به خاطر پذیرائی از من، راهنمائی می‌کنم به قاتل پدرت، با بی صبری گفت: کجاست؟ گفتم: من ابراهیم بن سلیمان هستم! گفت: دروغ می گوئی، گفتم، نه بخدا قسم در فلان تاریخ و فلان روز پدرت را کشتم! فهمید راست می گویم، رنگش تغییر کرد و چشم‌هایش سرخ شد، سر را بزیر انداخت و پس از گذشت زمانی سر برداشت و گفت: اما در پیشگاه خدای عادل انتقام خون پدرم را از تو خواهند گرفت، چون به تو پناه دادم تو را نخواهم کشت، از اینجا خارج شو که می‌ترسم از طرف من به تو گزندی برسد. هزار دینار به من داد. از گرفتن خودداری کردم و از آنجا و از آنجا خارج شدم، اینک با کمال صراحت می گویم بعد از شما، کسی را کریم تر از او ندیدم. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🍁🍁🍁🍁🍁 های عزیز 😉 مقایسه کردن ممنوع⛔️ 🔵یه نقص خیلی بزرگ و بد که میخوایم از امروز بذاریمش کنار مقایسه کردنه 👈برای یه مرد هیچی سخت تر از این نیست که با کسی مقایسه ش کنی... 🔵این جملات مقایسه ای را ببین: ❌شوهر خواهرم خواهرم اینا را دائم میبره مسافرت ولی من دق کردم تو این خونه ❌آقای فلانی همسایه کناریمون هروقت میره خونه دوتا پلاستیک پر دستشه کلی چیز خریده واسه تو خونه ولی تو همیشه دست خالی میای... ❌همه شوهر دارن ما هم شوهر داریم😒 🔵یه موقع هایی هم مستقیما مقایسه نمیکنی ها ولی غیر مستقیم نیتت مقایسه است،فکر نکن شوهرت متوجه نمیشه: ❌بابات خیلی خریداش خوبن همیشه ❌بابای من خیلی خانواده دوسته و به زن و بچش میرسه ❌کاش قد بچمون به داداشم ببره ماشاالله خیلی قدش بلنده ❌فلان بازیگر چقدر خوش تیپ و خوشگله،دلم ضعف میره براش(خیلی زشته یه زن درمورد یه مرد غریبه جلوی شوهرش چنین چیزی بگه) 🔵یا خیلی وقت ها اصلااااا منظوری نداری ها ولی باز هم باید خیلی مواظب باشی که یه وقت حرفات جنبه ی مقایسه ای نداشته باشن 💟عزیزدلم؛ بذار شوهرت فکر کنه تنها قهرمان زندگی توئه🏋 بذار فکر کنه بهترینه ❌پس هیچوقت هیچ مردی را نکوبون تو سرش🔨 نمیدونی این چقددددر براش سخته... 🔵حتی یه مقایسه ای که از نظر تو خیلی کوچولو و پیش پا افتاده ست... -با مقایسه خیلی از زندگیت دلسرد میشی؛نکن این کارو -همیشه زندگیتو با پایین تر از خودت مقایسه کن؛اینطوری به زندگیت دلگرم میشی🔥 -تمرکزتو بذار رو مثبت ها و خوبی های زندگیت 🔵 -راستی یه چیز دیگه؛ اون مردایی که شوهرتو باهاشون مقایسه میکنی؛تو که تو زندگیشون نیستی ببین باطنش چه خبره🔍،تو فقط یه ظاهرو میبینی... شاید خیلی ها هم آرزوی شوهر تو رو دارن هروقت از شوهرت دلسرد شدی و خواستی با مرد دیگه ای مقایسه ش کنی خصوصیات مثبتش را مرور کن📝مطمئنم خییییییلی ویژگی های مثبت زیادی داره😊 ❌ پس یادت بمونه: از امروز؛مقایسه،ممنووووع⛔️ 🍁🍁🍁🍁🍁
🔺🔹🔺🔹🔺🔹🔺 🔆ثروت قارون 🪴قارون پسرعمو یا پسرخاله‌ی حضرت موسی بود که در علم و زیبایی همتای او نبود و تورات را از همه بهتر می‌خواند و صدای بسیار جذابی داشت. 🪴او در طول زمان، کم‌کم به دنیاپرستی روی آورد و به قولی به علم کیمیا دست یافت و مس را طلا می‌کرد. 🪴هر روز ثروتش سرشار و اندوخته‌ی طلا و نقره‌اش بیشتر می‌شد. کم‌کم علو و زیبایی و صدای خوب، با ثروت بی‌کران سبب گردید تا با موسی علیه‌السلام مقابله کند و مردم را علیه موسی بشوراند. 🪴انبارهای طلا و نقره و اندوخته‌اش به‌قدری زیاد بود که به جای کلیدهای آهنی برای انبارداران که محل آن‌ها کار دشواری بود، کلید چرمی می‌ساخت تا حمل‌ونقل آن برایشان آسان‌تر باشد. 🪴کار بنی‌اسرائیل به‌جایی رسیده بود که آرزو می‌کردند همانند قارون دارای ثروت می‌بودند، اما او زکات نمی‌داد و از تبلیغ تورات دست کشید و مردم را با اطعام و پول دادن به خود مجذوب می‌کرد. 🪴روزی مقداری خاکستر با خاک مخلوط کرد و از بالای بام بر سر موسی ریخت… پس به امر خداوند، زمین، قارون را با ثروتش بلعید و به عذاب ابدی دچار کرد. 📚(تاریخ انبیاء، ج 2، ص 157) 🔺🔹🔺🔹🔺🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ " اصــــحـــــــاب المــهــــــدی عج " ویژگی های محقق شده و محقق نشده یاران امام زمان(عج)... # اللهم - عجل - لولیک - الفرج ☘☘☘☘☘
💫✨💫✨💫✨💫 💠اثر توکل💠 🌟امیرالمومنین على عليه السلام : 💎اَلتَّوَكُلُّ عَلَى اللّه نَجاةً مِنْ كُلِّ سوءٍ وَ حِرْزٌ مِنْ كُلِّ عَدُوٍّ؛ 💎توكل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است. 📚 بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75، ص 79 ، ح 56. 💠توکل عامل فراهم شدن اسباب💠 🌟امیرالمومنین على عليه السلام : 💎مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الأَسْبابِ؛ 💎هر كس به خدا توكل كند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برايش فراهم مى گردد. 📚 تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 197 ، ح 💫✨💫✨💫✨💫
🌱🌱🔅🌱🌱🔅🌱🌱🔅🌱🌱 🔆ارث دو عمو ❄️پارسا زاده‌ای بر اثر مرگ دو عمویش، دارای ارث و ثروت بسیار گردید. او آن ثروت را به فسق، اسراف و ریخت‌وپاش زیاد و در راه‌های بد مصرف می‌کرد و به هر گناهی دست می‌زد. سعدی می‌گوید از روی نصیحت به او گفتم: ای فرزند! درآمد، همچون آب جاری است و زندگی همانند آسیابی است که به‌وسیله‌ی آن آب، در گردش است. (اگر) آب کم شود یا از بین برود، سنگ آسیاب از گردش می‌افتد. بیهوده خرج مکن که به روز دشواری می‌افتی. ❄️جوان در جوابم گفت: «آسایش زندگی حاضر را نباید به خاطر رنج آینده به هم زد. نقد را بگیر و دست از نسیه بردار.» دیدم نصیحت مرا نمی‌پذیرد، هم‌نشینی با او را ترک کردم. ❄️مدتی گذشت. همان‌طور که من پیش‌بینی می‌کردم، بر اثر عیاشی و اسراف، کارش به‌جایی رسید که دیدم، لباس پر وصله‌ی پاره‌پاره پوشیده و لقمه‌لقمه به دنبال غذا بود. وقتی او را این‌چنین دیدم، خاطرم دگرگون شد. دیدم از مردانگی به دور است که اکنون نزدش بروم و با سرزنش کردن، نمک بر زخمش بپاشم. 📚حکایت‌های گلستان، ص 245 🔸🔸امام عسگری علیه‌السلام فرمود: «از اسراف کردن دوری کنید که اسراف از کار شیطان می‌باشد.» 📚بحارالانوار، ج 50، ص 292 🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱
🍁🍁🍁🍁🍁 هفت پند مولانا :👇 ➊ شب باش : در پوشیدن خطای دیگران ➋ زمین باش : در فروتنی ➌ خورشیدباش : در مهر و دوستی ➍ کوه باش : در هنگام خشم و غضب ➎ رود باش : در سخاوت و یاری به دیگران ➏ دریاباش : در کنار آمدن با دیگران ➐ خودت باش : همانگونه که می نمایی.. 👈 ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ : ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ….. 👈 همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت!.. چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی . همیشه شکست با کوزه است ... 🍁🍁🍁🍁🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم حاصل یک عمر تلاش یک حشره شناس که به تمام نقاط جهان سفر کرد و هرکجا که میتوانست از حشرات نایاب و کمیاب درحال پرواز فیلم گرفت ۲۰نوع از حشراتی که نقش های جالب و باورنکردنی روی بالها و پشت‌شان حکاکی شده بود.😳🤔🕊🕊🌷🕊🕊🤔😳😊 🪴ظهورات وتجلیّات پروردگاردر (شگفتیهای آفرینش)😍 # اللهم - عجل - لولیک - الفرج 🌿🌿🌿🌿🌿
🍃🍃🍃🍃🍃 🔆دو جريان عبرت انگيز و آموزنده 🌸اسامه كه يكى از اصحاب پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله بود؛ و همچنين يكى از كسانى بود كه نسبت به بيعت با امام علىّ عليه السّلام سر باز زد و تخلّف كرد. 🌸روزى سخت مريض شده بود، همان مريضى كه نيز سبب مرگ و فوت وى گرديد. 🌸امام حسين عليه السّلام چون شنيد كه اُسامه مريض شده و در بستر بيمارى افتاده است ، تصميم گرفت تا به عنوان عيادت و ديدار از او به منزلش برود. 🌸وقتى حضرت وارد منزل اُسامه گرديد، كنار بستر او نشست و جوياى احوال وى شد. اُسامه كه انتظار چنين برخورد محبّت آميزى را از امام نداشت ؛ آهى كشيد و اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! غم و اندوه بسيارى دارم . 🌸حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام به او خطاب كرد و فرمود: مشكل و ناراحتى تو چيست ؟ اُسامه اظهار داشت : قَرْض و بدهى سنگينى بر دوش دارم كه به مقدار شصت هزار درهم مى باشد. 🌸حضرت او را دلدارى داد و فرمود: ناراحت نباش ، تمام قرضى كه بر عهده دارى ، من تعهّد مى نمايم كه آن ها را بپردازم . 🌸اُسامه گفت : مى ترسم پيش از آن كه بدهكارى هايم پرداخت شود، از دنيا بروم . امام حسين عليه السّلام فرمود: مطمئن باش پيش از آن كه من ، بدهى تو را نپرداخته ام ، هرگز نخواهى مُرد. 🌸سپس حضرت . از نزد اُسامه حركت نمود تا قرض هايش را پرداخت نمايد؛ و پس از آن كه بدهكارى هايش پرداخت شد، فوت كرد.(1) 💥💥همچنين آورده اند: روزى حضرت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام در مجلس معاوية ابن ابى سفيان شد و ديد كه يك نفر عرب بيابان نشين از معاويه تقاضاى كمك دارد، ولى معاويه از كمك به آن عرب ، خوددارى نمود؛ و با حضرت مشغول صحبت گرديد. 🌺عرب بيابان نشين از برخى افراد حاضر در مجلس سؤ ال كرد: اين شخص تازه وارد كيست ؟ 🌺پاسخ دادند: او حسين فرزند علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است . 🌺آن گاه اعرابى حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : اى فرزند رسول خدا! من از شما خواهش مى كنم تا نسبت به رفع مشكل من با معاويه صحبت كنى ؟ 🌺حضرت هم درخواست اعرابى را پذيرفت و سفارش او را به معاويه كرد و معاويه هم خواسته اعرابى را برآورد و نيازش را برطرف ساخت . 🌺سپس أعرابى با اشعارى چند امام حسين عليه السّلام را مدح و ثناء گفت ؛ و از آن حضرت قدردانى و تشكّر كرد. 🌺معاويه به اعرابى معترض شد كه من به تو كمك نمودم و تو حسين را تمجيد و تعريف مى كنى ؟! 🌺أعرابى در پاسخ گفت : اى معاويه ! آنچه را كه تو به من دادى از حقّ آن حضرت بود كه سفارش و وساطت او را پذيرفتى ؛ و به جهت او مرا كمك و يارى كردى .(2) (1) - حياة الا مام الحسين عليه السّلام : ج 1، ص 128، بحارالا نوار: ج 44، ص 189. (2) - بحارالا نوار: ج 44، ص 210، مناقبآل ابى طالب : ج 4، ص 81. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌴🎋🌴🎋🌴 تأكید در احترام به مادر بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم عربى به حضور پیامبر (ص) آمد و گفت: اى رسول خدا! به چه كسى نیكى كنم؟ پیامبر: به مادرت. عرب: سپس به چه كسى نیكى كنم؟ پیامبر: به مادرت. عرب: سپس به چه كسى نیكى كنم؟ پیامبر: به مادرت. عرب: سپس به چه كسى نیكى كنم؟ پیامبر: به پدرت. منبع: اصول کافی - باب البر بالوالدین، حدیث 9، ص 159 و 160، ج 2 -نظیر این مطلب ، حدیث 17، ص 162. اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم امام صادق(ع) فرمود: برترین کارها عبارتست از: 1 - نماز در وقت 2 - نیکی به پدر و مادر 3 - جهاد در راه خدا. بحار الانوار، ج 74، ص 85 🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴🎋🌴
✨﷽✨ 🌼عنایت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)به زائران مرقد مطهرش . ✍حجت الاسلام والمسلمین مرحوم شیخ عبدالله موسیانی، از مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله مرعشی نجفی نقل کردند که : . شب زمستانی بود که من دچار بی‌خوابی شدم. خواستم حرم بروم، دیدم بی موقع است. آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد خواب نمانم. در عالم خواب دیدم خانمی وارد اتاق شد (که چهره مبارکشان را به خوبی دیدم، ولی آن را توصیف نمی‌کنم) به من فرمود : . «سید شهاب ! بلند شو و به حرم برو؛ عدّه ای از زائران من پشت در حرم، از سرما هلاک می شوند، آنها را نجات بده» . ایشان می فرمایند: من به طرف حرم راه افتادم. دیدم پشت درِ شمالیِ حرم (طرف میدان آستانه) عدّه‌ای زائران اهل پاکستان یا هندوستان (با آن لباس‌های مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند می لرزند. درب را زدم، حاج آقا حبیب (که جز خدّام حضرت بود) با اصرار من درب را باز کرد. من از مقابل و آنها هم از پشت سر من وارد حرم شدند و آنها در کنار ضریح آن حضرت مشغول زیارت و عرض ادب شدند. من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجّد وضو ساختم. 📗 فروغی از کوثر ، صفحه 55 . ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🌷 🌷 .... 🌷آتش دشمن بسیار سنگین بود. من مشغول دیدبانی بودم که دو نفر از نیروهای پیاده همان خط پیش من آمدند و گفتند در سمت ما تانک‌های دشمن منطقه را ناامن کرده است و از من تقاضا کردند که کاری کنم؛ با اصرار آن‌ها پذیرفتم. آن سمتی را که آن‌ها گفتند را با دوربین رصد کردم و شیاری در بین تپه ۱۱۰ تا ۱۱۲ نظرم را جلب کرد. تانک‌ها به نوبت از پشت تپه خارج شده و شلیک می‌کردند و دوباره به پشت تپه برمی‌گشتند. با توپخانه تماس گرفتم و درخواست گلوله کردم. سرهنگ محمدی (فرمانده آتشبار توپخانه) پشت خط بود و خودش تطبیق آتش را بر عهده گرفت و مختصات را گفتم. 🌷نیت حضرت ابوالفضل(ع) کردم که آقا یاری کند و از آتشبار تقاضای یک راکت اولیه کردم. یک موشک کاتیوشا شلیک شد. در همان لحظه تانک در حال شلیک بود که موشک کاتیوشا درست به بُرجک تانک اصابت کرد. با مهماتی که تانک داشت انفجار مَهیبی رخ داد. رزمندگان در خط، بلند تکبیر گفتند. ۴۰ موشک دیگر برای همان نقطه درخواست کردم که به محض اجرا و انفجار موشک‌ها‌، منطقه‌ای که تانک‌ها در آن مستقر بودند به جهنم عراقی‌ها تبدیل شد. این یک امداد غیبی بود که گلوله مستقیماً به هدف خورد و خط در آن روز و شب امن و امان شد. : جانباز سرافراز فیروز احمدی فرمانده دید‌بانان گردان بریر(ادوات) تیپ ۱۰ حضرت سیدالشهدا(ع) و تیپ ۱۱۰ خاتم(ص) در خصوص عملیات والفجر یک گفت. منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز 🥀🥀🥀🥀🥀🥀