🌿🌿🌿🌿🌿
🌹و باز عصر جمعه ... * شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق، آب شده *
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»... ،
گناهکاریِ من، بین ما حجاب شده *
چقدر پیش نگاه تو معصیت کردم ،
چقدر پیش تو این عاشقات خراب شده *
به سیلی پدرانه همیشه محتاجم ،
که سربهراه شد آن طفل که عتاب شده *
چقدر «آه» نوشتم..، به دست تو نرسید... ،
فراقنامهی من این چُنین کتاب شده *
به غیر پشت در خانهات کجا برود؟! ،
همان گدایِ سرافکندهیِ جوابشده *
وصال یار..، به جز سوختن مُیَسَّر نیست...،
بگو به شمع که پروانهات مُجاب شده *
درختِ «آب» نخورده، ثمر نخواهد داد ،
دعا به لطف همین «گریه» مستجاب شده *
تو را به خونِ علیاصغرِ حسین..، بیا... ،
بیا که شیعهی تو غرق در عذاب شده *
سه شعبه خورد به مشکی و آبرویی ریخت... ،
رشید اهل حرم از خجالت آب شده *
عمو کجاست ببیند به جای جرعهی آب ،
طناب حرملهها قسمت رباب شده *
🌹و باز عصر جمعه ... * وقتش شده بیایی و درمانمان کنی ،
فکری به جسم زخمی ایمانمان کنی *
ما را فراق روی تو، تا کفر برده است ،
برگرد تا دوباره مسلمانمان کنی *
ما آبروبریم به دردت نمیخوریم !!! ،
حق میدهیم از همه پنهانمان کنی *
ابری شدیم و راه به گریه نبردهایم ،
داریم امید تا که تو بارانمان کنی *
ما را کنون که تا حرم شاه راه نیست ،
ای کاش تا که زائر سلطانمان کنی *
حالا که کاظمین نرفتیم کاش که ،
ما را غبار راه خراسانمان کنی *
امشب خودت گریز به کرب و بلا بزن ،
تا که فدای سید عطشانمان کنی *
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🥀🥀🥀🥀🥀
🌷 #با_شهدا_🌷
#ترس_عراقیها_از_رزمنده_۱۳_ساله!
🌷ساعت یازده – دوازده شب بود که با بچههای گردان به خط شدیم و به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم. تا ساعت چهار – پنج صبح پیادهروی کردیم. سپس نماز صبح را با تیمم و با تجهیزات کامل خواندیم. هوا که روشن شد، دیدیم عراقیها دارند ما را محاصره میکنند. ما هم سریع سنگر کندیم و در مقابل آنها موضع گرفتیم. در همین حین، فرمانده گردان دستور پیشروی داد. اما میدانستیم که این کار را در نظر میگرفتند. همین که از جایمان بلند شدیم، دیدیم تانکها و نفربرهای زرهی دشمن، از هر طرف به سمت ما میآیند. از حرکاتشان معلوم بود جای دقیق ما را نمیدانند؛ اما تا موضع ما را پیدا کردند، آرایش نظامی گرفتند و با گلولههای مستیم تانک، ما را زیر آتش گرفتند.
🌷در همان چند لحظه اول، سه – چهار نفر از بچهها با تیر مستقیم تانک به شهادت رسیدند و تکه تکه شدند. با شهادت این عزیزان، عزم ما جزم شد که هرطور شده، جلو عراقیها بایستیم؛ آنها با گلوله تانک، ما با ابتداییترین سلاحهای موجود! بچههای آر.پی.جیزن و تیربارچی در چند منطقه مستقر شدند تا بتوانیم یک خط دفاعی تشکیل بدهیم. در همین حین، برادر «حسوند» مسئول گروهان گفت: «بچههای آر.پی.جیزن اینجا بمانند و جلو پیشروی تانکها را بگیرند تا بقیه بچهها عقبنشینی کنند.» بچههای آر.پی.جیزن همینکه به زانو مینشستند تا تانکها و نفربرهای دشمن را بزنند، مورد اصابت مستقیم گلولههای تانک قرار میگرفتند و در نهایت مظلومیت به شهادت میرسیدند.
🌷تعداد تانکها و نفربرهای زرهی دشمن، بیش از صد و پنجاه دستگاه بود. من به همراه گروهی از بچهها به سمت عقب حرکت کردم. بین راه، برادر «سیربانی» را – که بچه دزفول بود و سیزده سال بیشتر نداشت – دیدم. گفت: «بچهها بروید جلو. نگذارید این نامردها بچهها را شهید کنند.» گفتم: «سیربانی بیا اینجا سنگر بگیر.» حرفم را برید و گفت: «مگر نمیبینی چطور آر.پی.جیزنهای ما را لت و پار میکنند؟ من باید بروم و انتقام این بچهها را بگیرم.» و درحالیکه فقط یک اسلحه کلاشینکف به دست داشت، به سمت نفربرها و تانکهای دشمن شروع کرد به دویدن. ما نگرانش بودیم و چشم از او برنمیداشتیم. او همینطور به سمت تانکهای دشمن میدوید که یکدفعه....
🌷یکدفعه در نهایت تعجب دیدیم چهار دستگاه تانک و خودرو عراقی دور زدند و فرار کردند. به این ترتیب، ما چند نفر از محاصره دشمن خارج شدیم؛ اما چند صد متر آن طرفتر، دوستان ما بدون مهمات در محاصره دشمن بودند. به همین جهت، ما مقداری مهمات و موشک آر.پی.جی برداشتیم و دوباره به سمت بچههایی که به محاصره بودند، حرکت کردیم؛ ولی در بین راه، به اسارت نیروهای دشمن در آمدیم....
#راوی: آزاده سرافراز علیرضا بُستاک
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
🥀🥀🥀🥀🥀
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔴چند وقت پیش رفتیم جایی؛ یکی از پیرزنهای مجلس شروع کرد فحش به نظام ✊
و دعا برای روح شاهنشاه ...😕
اون موقع چیزی نگفتم
اما بعد اینکه شام صرف شد، نشستم کنارش گفتم حاج خانوم شنیدم ماشالله همه بچه ها و نوه هاتون تحصیلکرده هستن !
لبخندی زد و با افتخار گفت بله اون پسرم لیسانس هست اون نوه ام دکتری هست اون یکی پزشکی میخونه و... خداروشکر نان حلال و زحمتکشی دادیم بهشون ☺️
گفتم : آفرین به شما ، خودتون تا کلاس چندم خوندین؟!
گفت: من تا کلاس پنجم درس خوندم 😓
گفتم : کدوم مدرسه؟
گفت : تا کلاس سوم مدرسه روستامون ، کلاس چهار و پنجم رو هم نهضت سواد آموزی خوندم
گفتم : پس هوش بچه ها و نوه هاتون به شما نرفته احتمالا به خاله ای و عمه ای کسی رفتن درس خون شدن 😉
گفت : نه خواهر برادرام هم بیشتر از دبستان سواد ندارن !! اتفاقا هوشی من داشتم هیچکس نداشت 😏
گفتم : پس چرا درس نخوندین ؟ حتما تنبل بودین ،! 😅
گفت: نخیر !! خیلی هم زرنگ بودم منتها بد شانسی ما اون موقع امکانات نبود ، مدرسه تو روستاها اکثرا نبود یا تا دبستان بود !! اگه امکاناتی که بچه های الان دارن من داشتم الان مدرک پروفسوری داشتم 😌 قدیم اصلا برای سواد ارزش قائل نبودن ، از بچگی دست چپ و راستم شناختم بردنم پشت دار قالی ، تو قالیباف خونه بزرگ شدم ، صبح تا شب باید برای ارباب قالی میبافتیم بعدشم بدو بریم از سرچشمه آب بیاریم گاو و گوسفند علف بدیم و مثل الان لوله کشی و لباسشویی و این حرفا نبود ... وقتی برای درس خوندن نداشتیم همون سه کلاس رو هم شبانه خوندم !!
گفتم : خب نمیرفتین قالیباف خونه ،
گفت: خب اگه نمیرفتیم چیزی نداشتیم بخوریم باید قالی میبافتیم که اخر برج پدرمون پولی از ارباب بگیره قند و چایی و کبریت وبقیه مایحتاجمون رو بخره
گفتم: شاه میدونست شما اینجور زندگی دارید؟! آخه زندگی سردار سلیمانی خوندم مثل شما بود ، پدر خودمم مثل شما بوده و تو سختی زندگی میکردن ، چرا شاهنشاه براتون کاری نمیکرد؟! چرا ۸۰ درصد مردم ایران تو زمان شاه بیسواد بودن؟! تازه انقلاب اومده یک نهضت راه انداخته که بتونه بیسوادی رو ریشه کن کنه؟!
حاج خانوم یک نگاهی کرد 😨
گفتم : چرا دارید حقایق رو وارونه جلوه میدین ؟
گفت: چی بگم از بس گرونیه
گفتم : مدل ماشین بابات زمان شاه چی بود؟! حتما تو اون ارزانی ها بهترین ماشین خریدین؟
گفت : ما اصلا ماشین نداشتیم فقط ارباب داشت !
گفتم : زمان شاه مستطیع شدین رفتین حج حاج خانوم شدین؟!
گفت : نه چند سال پیش رفتم مکه سوریه و کربلا هم رفتم
گفتم : چرا تو زمان شاه همه چیز ارزون بود نرفتین
گفتم : شاهنشاه استان بحرین رو چند فروخت؟!
دشت ناامید و هیرمند را چند؟ جزایر اریایی و زردکوه را چطور؟و......
گفت : مگه شاه فروخت ؟!
گفتم : وقتی استان فروخته، نفهمیدین؛ چطوری از بقیه اختلاس هاشون باخبر میشدین؟!
خلاصه گفتم تاریخ رو تحریف نکنید لطفا از شاه اسطوره تو ذهن بچه هایی که حاضر نیستن لحظه ای تو شرایط و امکانات زمان شاه زندگی کنند نسازید !!!
سرش انداخت پایین و چیزی نگفت.😂
اینطوری هم میشه جهاد تبیین کرد
#دهه_فجر
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکتر_الهی_قمشه_ای
از خدا زیاد بخواه...
طمع کن و از اوطلب کن...
🍃🍃🍃🍃🍃
💠 مرحوم حاج اسماعیل دولابی:
☘در دنیا آنچه نیست که نیست، آنچه را هم هست نیست فرض کن. دندان طمع دنیا را یکجا بکن.
🍀 در مسافرت اگر دندان طمع را بکنی، سفر خوش می گذرد. در دنیا ما مسافریم. دندان طمع دنیا را بکن. [به هیچ نفع و بهره ای از دنیا امید نداشته باش]
🍀 حتی اگر دیدی هر چه سعی میکنی نماز و عباداتت هم درست نمی شود، دندان طمع آخرت را هم بکن. طمع فقط به خدا خوب است.
🍀 [یعنی به خودت بگو فرض می کنم پاداش و بهشتی هم نیست، من فقط می خواهم این نماز را برای خدا بخوانم]
📚 کشکول فرحزاد ، جلد ۲ ، صفحه ۹۲.
✨✨✨✨✨
✅ داستان کوتاه
🌺 آشتی با همسر
رسول خدا (ص) به منزل همسرش ام سلمه وارد شد. بوي خوشی به مشامش رسید. فرمود: آیا حولاء به خانه ما آمده است؟
حولاء نام یک زن عطرفروش بود.
ام سلمه عرض کرد: آري، او آمده است. او از شوهر خود شکایت دارد و می گوید شوهرش او را رها کرده و به نزد او نمی آید.
در این وقت حولاء، از در وارد شد و گفت: یا رول الله پدر و مادرم فداي تو باد! شوهرم از من رو برگردانده و به من توجهی نمی کند.
حضرت فرمود: اي حولاء! عطر بزن و خودت را در خانه بیشتر خوشبو کن. شاید او را به خویشتن جلب کنی.
حولاء گفت: هیچ بوي خوشی نمانده، مگر آنکه خود را با آن خوشبو کرده ام و او باز هم از من کناره گیري می کند.
حضرت فرمود: او نمی داند که اگر به تو روي آورد و آشتی کند، چه ثوابهایی برایش حاصل می گردد.
حولاء گفت: یا رسول الله! اگر همسرم به من روي آورد و آشتی کند، چه ثوابهایی برایش نوشته می شود؟
پیامبر فرمود: هنگامی که او جهت آشتی به سوي تو گام بر دارد، دو فرشته اطراف او را می گیرند، و ثوابش مانند ثواب کسی است که با شمشیر در راه خدا جهاد می کند. و در موقع هم بستري، #گناهانش مانند برگ خزان فرو می ریزد و آنگاه که غسل می کند، همه #گناهانش بخشیده شده، و #گناهی در پرونده اعمال او باقی نمی ماند.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 6 ص 39
🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان_آموزنده
✅گوشه مقنعه
💠آقا سید محمدباقر سلطانآبادی که از بزرگان ارباب فضایل و راسخین در علم بوده، فرمود وقتی، در شهر بروجرد به مرض درد چشم سختی مبتلا شدم که علمای طب از معالجه آن درمانده شدند.
ازآنجا مرا به سلطانآباد (اراک) آوردند و آنقدر مرض شدّت کرد و ورم نمود که دیگر سیاهی چشم نمایان نبود. دیگر خوابم نمیبرد و همه اطبای شهر از معالجه اظهار عجز نمودند و بعضی میگفتند: تا شش ماه احتیاج به معالجه است. روح افسرده و حوصلهام تنگ و فوقالعاده نگران شدم؛
▫️تا یکی از دوستانم گفت: بهتر است برای شفا همراه من به کربلا بیایی تا از تربت، سرمه به چشم بکشی و شفا یابی.
💠گفتم اگر طبیب اجازه بدهد؛ چون به طبیب مراجعه کردم، گفت اصلاً حرکت جایز نیست که نابینا میشوی.
دوستم به کربلا رفت؛
▪️یکی دیگر از دوستان آمد و گفت: من 9 سال مبتلا به تپش قلب بودم و از تربت امام حسین استفاده کردم و مداوا شدم، توکل بر خدا کن و بهطرف کربلا برو.
💠لذا با توکل حرکت کردم و در منزل دوم، مرض شدّت گرفت و چشمم بدرد آمد که از فشار درد چشم راست، چشم چپ هم به درد آمد.
🔳همراهان هم مرا ملامت کردند و گفتند: بهتر است که به شهر خود مراجعت کنی.
💠هنگام سحر که شد درد آرام گرفت، به خواب رفتم. در عالم رؤیا حضرت زینب کبری را دیدم و بر او وارد شدم و گوشه مقنعه او را گرفتم و بر چشم خود کشیدم!
وقتی از خواب بیدار شدم هیچ دردی را در چشم احساس نمیکردم و هیچ فرقی میان دو چشم از نظر سلامت نبود؛
برای همراهان نقل کردم و آنان از این کرامت بسیار خوشحال شدند؛ و سفر را به پایان رساندم.
📔فتوحات
عارف واصل مرحوم حاج سید علی اکبر صداقت رحمة الله علیه.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فطرس که بود؟!
فطرس یا فطروس یا پتروس ملک فرشته ای بودهاست که شفا یافتن او در خرائج راوندی نقل شدهاست.
هنگامی که حسین ابن علی متولد شد خداوند به جبرئیل فرمان داد با گروه بسیاری از فرشتگان به حضور رسول اکرم آیند و به او تبریک بگویند. جبرئیل در مسیر فرود از آسمان به زمین فرشتهای به نام فطرس (پطرس) را دید که در جزیرهای افتاده (خداوند فطرس را مأمور کاری میکند و او در آن کار کندی کرده و در نتیجه به کیفر شکست بالهایش گرفتار شده است)
فطرس به جبرئیل گفت: به کجا میروید؟ جبرئیل گفت: به سوی محمد(ص). فطرس گفت: مرا نیز با خود حمل و نزد محمد(ص) ببر شاید برایم دعا کند؛ جبرئیل خواسته او را پذیرفت و با هم همراه فرشتگان دیگر به حضور محمد رسیدند و تولد حسین را تبریک گفتند. آنگاه جبرئیل ماجرای فطرس را به عرض رسانید. پیامبر فرمود به او بگو پیکرش را به فرزندم (حسین) بمالد فطرس همین کار را کرد و همان دم خداوند فطرس را تندرست کرد و به حال اول برگرداند سپس فطرس همراه جبرئیل به آسمان پرگشود.
هنگام پرواز به سوی آسمان به محمد (ص) گفت: اکنون که من به خاطر وجود حسین شفا یافتم باید حق او را ادا و احسانش را جبران کنم؛ هرکس حسین را زیارت کند زیارتش را به او ابلاغ میکنم و هرکس در هر کجا به او ( بهترین خلق خدا) سلام کند یا درود فرستد سلام و درود او را به آن خواهم رساند.
.
منابع:
1) ابن قولویه، کامل الزیارات، 1356ش، ص66.
2) مسعودی، اثبات الوصیة، 1426ق،
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 ماه شعبان از اول تا آخرش عید است...
🌙این ماهِ شیرین بر شما مبارک
🕊صلوات
🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
☘☘☘☘☘
🌧 #خداحافظ آسمان رجب ...
آنقدر بی صدا باریدی و تطهیرمان کردی؛
که خودمان هم، سابقه خرابمان، فراموشمان شد!
🌟آنقدر دامنت را برای پروازمان باز کردی؛
که زخمی بالانی چو ما نیز، جرأت بال زدن یافتیم!
🔆دیگر سفره ات آهسته آهسته جمع می شود ....
و ما دوباره دلمان برای نوای "یا من أرجوا"
برای "سبحان الله و أتوب إلیه"
و برای عاشقانهترین ترانه "لااله الا الله" تنگ میشود!
🌟آمدی، تطهیرمان کردی، تا در نیمه شعبان، برای زیباترین جشنِ زمین، آماده شویم....
🔆تا زیر سایه تنها باقیمانده خدا، آشتی کنانی راه بیندازیم و در ضیافت رمضان، غریبگی نکنیم!
🌧دست مریزاد بر آسمان تـو ؛
که ندیده خرید ... و چشم بسته بارید.
🌟خداحافظ ماهِ استغفار 🌜
برای دیدنِ دوباره ات، باز منتظر می مانیم!
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
☘☘☘☘☘
🌷سلام بر شعبان و اعیادش ، سلام بر حسین و عباسش ، سلام بر سجاد و سجودش ، سلام بر نیمه شعبان و ظهور مولودش. آغاز ماه رسول خدا ، ماه شادی آل الله مبارک باد
✨حلول #ماه_شعبان مبارک✨
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
حضور گسترده ملت ایران در راهپیمایی 22 بهمن نشانگر وفاداری به آرمان های انقلاب اسلامی است
✌️#الله_اکبر🇮🇷
✌️"اللّه اکبر» ؛ به چهل و پنج سال وحدت و انسجام ملی
✌️"الله اکبـر" ؛ به چهل و پنج سال جهاد و مقاومت ، ایثار و شهادت
✌️"الله اکبـر" ؛ به چهل و پنج سال عزت و سربلندی در سایه سار اندیشه های ناب قرآن کریم و ائمۀ معصومین «علیهم السلام »
✌️"الله اکبـر" ؛ به چهل و پنج سال مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر
✌️"الله اکبـر" ؛ به چهل و پنج سال فتح قله های رفیع عزت و شرافت
✌️"الله اکبـر" ؛ به چهل و پنج سال استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی
✌️"الله اکبــری" ؛ به بلندای تاریخ پر افتخار انقلاب اسلامی
✌️"الله اکبــری" ؛ به بلندای راست قامتان جاودانۀ تاریخ
✌️"الله اکبــری" ؛ به بلندای تاریخ چهل و پنج ساله غیرت دینی و عقلانیت ملی
🌟 به شکرانه چهل و پنج سال عزت و افتخار جمهوی اسلامی ایران🇮🇷
✌️ #یوم_الله_22_بهمن🇮🇷
✌️ #دهه_فجر 🇮🇷
🤘# فردا_ همه_ میاییم🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💫✨💫✨💫✨💫
#حدیث_روز
🌹 ماه شعبان را بزرگ بشماریم
🌺 پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله :
« إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا كَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ أَمَرَ بِأَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتُفَتَّحُ وَ يَأْمُرُ شَجَرَةَ طُوبَى فَتُطْلِعُ أَغْصَانُهَا عَلَى هَذِهِ الدُّنْيَا. ثُمَّ يُنَادِي مُنَادِي رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ: يَا عِبَادَ اللَّهِ، هَذِهِ أَغْصَانُ شَجَرَةِ طُوبَى، فَتَمَسَّكُوا بِهَا تَرْفَعْكُمْ إِلَى الْجَنَّةِ ... وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً، إِنَّ الْمُتَعَلِّقِينَ بِأَغْصَانِ شَجَرَةِ طُوبَى تَرْفَعُهُمْ تِلْكَ الْأَغْصَانُ إِلَى الْجَنَّةِ »
🌼 همانا وقتی روز اوّل ماه شعبان می شود، خداوند به درهای بهشت امر می کند که باز شوند، پس درهای بهشت باز شده
🌴وخداوند به درخت طوبی امر می کند، و درخت طوبی شاخه های خود را روی اهل این دنیا می اندازد.
🌴 آن گاه منادیِ پروردگار ندا می کند:
ای بندگان خدا، این شاخه ها، شاخه های درخت طوبی است. به آنها در آویزید، که شما را به سوی بهشت می برند .
📚 بحارالأنوار ج۹۷ص ۶۱
💫✨💫✨💫✨💫
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌷امام حسین علیه السلام کشتی نجات و چراغ هدایت
شيخ صدوق رحمه الله در كتاب «عيون اخبار الرضا عليه السلام» از امام حسين عليه السلام نقل كرده است كه فرمود:
خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم رسيدم و نزد آن حضرت ابىّ بن كعب بود،
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به من فرمود:
مرحباً بك يا أبا عبداللَّه، يا زين السماوات والأرضين.
خوش آمدى اى ابا عبداللَّه!
اى زينت بخش آسمانها و زمين.
ابىّ بن كعب عرض كرد: اى رسول خدا! چگونه ممكن است كسى غير از شما زينت بخش آسمانها و زمين باشد؟ فرمود:
يا اُبيّ، والّذي بعثني بالحقّ نبيّاً إنّ الحسين بن عليّ عليهما السلام في السماء أكبر منه في الأرض، وإنّه لمكتوبٌ عن يمين عرش اللَّه: «حسين مصباح هدى و سفينة نجاة».
اى اُبى!⭐️⭐️
💌 سوگند به آن كسى كه مرا به رسالت برانگيخت، حسين بن على عليهما السلام در آسمان جلوه بيشترى دارد
🎈 و از عظمت والاترى برخوردار است، و اهل آسمان او را بهتر از اهل زمين مى شناسند و احترام مى گذارند،
و در طرف راست عرش الهى نوشته شده است:
💌حسين عليه السلام چراغ هدايت و كشتى نجات است[۱]
[۱]: عيون اخبار الرضاعليه السلام: ۵۹/۱ ح ۲۹،
بحار الأنوار: ۱۸۴/۹۴ ح۱، وج: ۲۰۴/۳۶ ح ۸ به نقل از كمال الدين: ۲۶۴/۱ ح ۱۱،
اعلام الورى: ۴۰۰،
مدينة المعاجز: ۵۱/۴ ح ۱۳۳،
منتخب: ۱۹۷ و در آن عبارت آخر حديث اينگونه است: «إنّ الحسين مصباح الهدى وسفينة النجاة».
🌾🌾🌾🌾🌾🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت یونس توجیه نکرد، اشتباهشو قبول کرد
خدا گفت این نسخه فقط برای حضرت یونس نیستا
🍁🍁🍁🍁
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#وقتی_دلم_لرزید....
🌷عمهها آمده بودند و خانهمان شلوغ بود، همه بودند ولی من دائم در اتاقها با نگاهم احمدرضا را دنبال میکردم، وسایلی را جمع میکرد و انگار او میهمان بود و مهیای رفتن، جلو رفتم و گفتم: «احمدرضا جان! مادر، میهمان داریم. کجا قصد کردی بروی که داری وسایل جمع میکنی؟» آرام و مطمئن نگاهم کرد: «امروز عصر اعزام داریم، من هم با بچهها میروم.» با ناراحتی گفتم: «امشب عمهها هستند نمیخواد بری.» لبخند زد! یعنی همه بروند من برای میهمانی بمانم، همه دوستانم بروند من بمانم و خوش بگذرانم. از کمان نگاهش قصدش را خواندم.
🌷رفت، آرام نداشتم. راه افتادم ببینم با کدام گردان و به کجا میرود، دوستان همرزمش چه کسانی هستند، وسیلهی ارتباطی نبود اما میشد از طریق رزمندگان دیگر خبر گرفت، دوربینهایی بود که از اعزام نیروها فیلم میگرفت و با آنها مصاحبه میکردند. احمدرضا را دیدم مثل آدمی که سرما آزارش میدهد، کت نظامیاش را روی صورت کشیده بود. میخواست تصویری از او نباشد. سوار ماشین که شدند دوستانش برای خداحافظی آمده بودند، نگاهش میکردند و تکرار میکردند: «شفاعت، احمدرضا شفاعت» دلم لرزید!
🌷....گفتم: «مادر مگر میخواهی شهید شوی که میگویند شفاعت شفاعت....» لبخند آرام و مهربانی زد: «نه مادرِ من، بین بچههای جبهه مرسوم است طلب شفاعت کردن.» همیشه برای رفتن عجله داشت، من احمدرضا را تکهای از وجود خودم میدانستم. رفتنش سخت بود اما او هدیه و امانت موقتی بود که زندگی ما را زیبا کرده بود و زیباتر از آمدنش، رفتن او پیش پروردگارش بود. با چهرهای تابان و شوقی وصفناپذیر و پروازی لبریز از عشق به سوی معشوق!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال ۶۴
🔰 تنها وصیتنامه به جا مانده از شهید احمدرضا احدی👇
«بسم الله الرحمن الرحیم
فقط، نگذارید حرف امام به زمین بماند همین
والسلام
کوچکترین سرباز امام زمان (عج الله)
احمدرضا احدی»
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
💠 (ناسزاگویی) 💠
🍀پيامبر صلى الله عليه و آله:
إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَحَّاشٍ بَذِيءٍ قَلِيلِ الْحَيَاءِ- لَا يُبَالِي مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ لَه
خداوند بهشت را بر هر فحّاش بد زبان بى شرمى كه باكى ندارد چه گويد و چه شنود، حرام كرده است.
📚 اصول كافي ،ج 2، ص 323، ح 3
________
💢چرا دعایم را اجابت نمی کنی😫
✍امام صادق علیه السلام فرمودند:
عابدی از بنی اسرائیل، سه سال-پیوسته- دعا میکرد ولی به حاجت خود نمیرسید. روزی به ستوه آمد و عرض کرد: خدایا ! چرا دعایم را اجابت نمیکنی؟!
در جواب به او گفته شد: سه سال است که خداوند را با زبانی که آلوده به فحش و ناسزاست میخوانی. اگر میخواهی که دعایت مستجاب شود، فحاشی را رها کن، قلبت را از آلودگی پاک و نیت خود را نیکو کن. او چنان کرد و دعایش مستجاب شد.
📚اصول کافی ،جلد ۲ ،صفحه ۳۲۵
________
❌❌یکی از بدترین گناهان فحش و ناسزاگویی مخصوصا درباره ی برادر مومن است که چون موجب آزار و بی حرمتی او میشود باید رضایت وی را جلب کرد.
________________
#گناهان_کبیره
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🌱🌱🌱🌱🌱
روزی حضرت سلیمان با لشکریان خود بر مرکب باد می گذشت . کشاورزی را دید که با بیل کار میکند و هیچ به عظمت سلیمان و سپاه او نمی نگرد. سلیمان در شگفت شد و گفت: ما از هر جا که گذشتیم کسی نبود که ما را و بزرگی ما را نظاره نکند . و پیش خود گفت این مرد یا خیلی زیرک و دانا و عارف است یا بسیار نادان و جاهل ....
پس فرمان ایست داد. سلیمان فرود آمد و گفت : ای جوانمرد جهانیان را شکوه و هیبت ما در دل است و از سیاست ما می ترسند. چون بزرگی ما را ببینند در شگفت شوند. و تو هیچ به ما ننگری و تعجب نکنی؟و این نوعی بی اعتنائی است که همی کنی .
آن مرد گفت :
لیکن ای سلیمان من در نظاره جلال خدا و قدرت او چنان مستغرق هستم که نیروی نظاره دیگران ندارم .ای سلیمان عمر من این یک نفس است که میگذرد چگونه به نظاره خلق آن را تباه کنم.
سلیمان گفت : اکنون از من حاجتی بخواه اگر حاجتی در دل داری؟ گفت : آری حاجتی در دل دارم و مدت هاست که من در آرزوی آن حاجتم و آن این است که مرا از دوزخ رها کن.
سلیمان گفت: این نه کار من است که کار آفریدگار عالم است .
گفت: پس تو هم چون من عاجزی و از عاجز حاجت خواستن به چه روی بود ؟
سلیمان دانست که مرد هوشیار و بیدار است .
پس به او گفت : مرا پندی ده...
مرد گفت : ای سلیمان در ولایت حاضر منگر بلکه در عاقبت بنگر ...
ای سلیمان چشم نگاه دار تا نبینی که هر چه چشم نبیند دل نخواهد و سخن باطل مشنو که باطل نور دل را ببرد ...
📕کشف الاسرار: خواجه عبدالله انصاری
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
✍🏻 امام على(ع):
ريشه سالم ماندن از لغزشها، انديشيدن پيش از عمل كردن است وسنجيدن پيش ازسخن گفتن
أصلُ السَّلامَةِ مِن الزَّلَلِ الفِكرُ قَبلَ الفِعلِ؛والرَّوِيَّةُ قَبلَ الكلامِ
📙 غررالحكم حدیث3598
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#بر_چهره_دلگشای_مهدی_صلوات
🎋🎋🎋🎋🎋🎋
🌺جوانمردی حضرت علی علیه السلام در برخورد با کافر
✳️ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻫﺎی میان ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺸﺮﮐﯿﻦ ،ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫر کسی ﺑﺎ ﺣﺮﻳﻒ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﻮﺩ، ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺎ ﻣﺸﺮﻛﻰ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺷﺪ.
♨️در میان ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻜﺴﺖ.
🔰ﺷﺨﺺ ﻣﺸﺮﮎ که بی دفاع شده بود به امام علی ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻯ ﻋﻠﻰ ! ﺷﻤﺸﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ!
🌺امام علی علیه السلام ﺑﯽ ﺩﺭﻧﮓ ﺷﻤﺸﻴﺮﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
💥ﺩﺷﻤﻦ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ و پرسید:
ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﺧﻄﺮﻧﺎﻛﯽ، ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﻣﻰ ﺑﺨﺸﻰ؟
🌹ﺍمیرالمومنین ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺣﺎﺟﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﻦ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﺮﺩﻯ.ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻛَﺮَﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺤﺮﻭﻡﻛﻨﻢ...
⚡️ﻣﺮﺩ ﻣﺸﺮﻙ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ تر ﺷﺪ ﻭ
ﮔﻔﺖ : اﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺭﺳﻢ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺎﺯﺣﺎﺟﺘﻤﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
آنگاه به حقانیت علی علیه السلام اعتراف کرد وهمان جا ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪ...
📘فرﻭﻉ ﻛﺎﻓﻰ، جلد ۴ ، صفحه ۳۹
📒ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺮ ﺁﺷﻮﺏ، جلد ۲ ، صفحه ۸۷
🎋🎋🎋🎋🎋🎋
🍂🍂🍂🍂🍂
📗گول شیطان را خوردم!
یڪ آقای فرش فروش ڪه اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یڪ ڪسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد. گفتم: وقت نماز است.
گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار ڪردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یڪ قدری ڪه از نماز اول وقت گذشت،
دیدم همین آقای مشتری ڪه خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بڪنم! و از خرید منصرف شد!!
شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را.
امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:
اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد.
✍ آیت الله حق شناس (ره)
📚 ز ملڪ تا ملڪوت جلد 1 ص 213•
🍂🍂🍂🍂🍂
✨﷽✨
✅روکشهای زندگیات را کنار بزن
✍️داشتم به میهمانم میگفتم که اگر راحتتر است رویه نایلونی روی مبلهای سفید را بردارم، نرسیده بودم قبل از رسیدنشان برشان دارم، او تعارف کرد و گفت راحت است من اما گرمم شد و برش داشتم، بعد یک دفعه حس کردم چقدر راحتتر است. سه سالی میشود خریدمشان اما هیچ لک و ضربهای بر آنها نیفتاده اگرچه اکثر اوقات به دلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتیشان محروم ماندهایم. بعد یاد همه روکشهای روی اشیای زندگی خودم و اطرافیانم میافتم.
روکشهای روی موبایلها، شیشهها، روکشهای صندلی ماشین، روکشهای روی کنترلهای تلویزیون، روکشهای روی لباسهای کمد و.. همه این روکشها دال بر پذیرش دو نکته است یا بر نامیرایی خود باور داریم و یا اینکه قرار است چنین چیزهای بیارزشی را به ارث بگذاریم. هر روز در روابط روزمرهمان نیز همین روکشها را بر رفتارمان میگذاریم تا فلانی نفهمد عصبانی هستیم، فلانی نفهمد چقدر خوشحالیم، فلانی نفهمد چقدر شکست خوردهایم. روحمان را از تماس با دنیا محروم میکنیم تا روزی این لذت را به او ببخشیم که بیمحابا دنیا را لمس کند، غافل از اینکه امروز همان روز است و همان روز اگر در انتظارش باشی هرگز فرا نمیرسد.
میهمان من تلنگری کوچک به من زد. جلد همه وسایلی را که از ترس خش افتادن پوشاندهام، باز میکنم. دلم میخواهد اشیا هم دموکراسی را تجربه کنند. ضربه خوردن به قیمت لذت بردن از خود حقیقی. ما همهمان فکر میکنیم عمر نوح خواهیم کرد. در پس ذهن بشر همیشه همچنین باوری جا خوش کرده، من تصمیمم را گرفتهام. همه نایلونها و روکشها را کنار میزنم. من ترجیح میدهم لذت ضربه خوردن را تجربه کنم تا سلامت دور از دسترس ماندن را؛ شما چه؟
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐من فاطمه
🎊بر اهل کسا نور دو عینم
💐من مــادر
🎉شاهـنشه بین الحـرمینم
💐از شهر مدینه
🎊بدهم مژده به عُشاق
💐یک روز فقط
🎉مانده به میلاد حسینم..
💐پیشاپیش
🎊میلاد امام حسین (ع)
و روز پاسـدار مبارک 💐
#ماه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌼🌸🌼🌴🌼🌺❤️ صلیالله علیک یا اباعبدالله الحسین علیهالسلام 🌺ولادت امام حسین علیه السلام 🌺بر عاشقان مبارک باد 🌺
❤️🌺🌼🌴🌼🌸🌼❤️
🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان_آموزنده
🔆آشنائى به درون و استجابت دعا
قاسم بن العلاء حكايت كند:
روزى مشكلات خود را در نامه اى نوشتم و اظهار داشتم كه مدّتى از عمر من سپرى گشته و فرزندى ندارم ، سپس آن نامه را براى حضرت صاحب الزّمان عليه السلام فرستادم .
پس از مدّتى كوتاه جواب نامه آمد ولى اشاره اى نسبت به فرزند نفرموده بود؛ پس نامه اى ديگر براى حضرت نوشتم و تقاضا كردم تا دعائى نمايد كه خداوند، فرزندى پسر به من عنايت فرمايد و نامه را ارسال كردم ؛ در حالى كه هيچ خبرى از وضعيّت همسرم نداشتم .
و چون جواب نامه آمد، نوشته بود: خداوندا! فرزندى پسر، عطايش فرما كه چشمش به آن روشن گردد و وارث او باشد.
پس به منزل رفته و از همسرم جويا شدم كه آيا آبستن مى باشد؟
پاسخ داد: بلى ، ناراحتى و مانعى كه وجود داشت برطرف شد و در حال حاضر آبستن مى باشم ؛ و خداوند متعال به بركت دعاى حضرت ، فرزندى پسر به من عنايت فرمود.
📚اثبات الهداة : ج 3، ص 701، ح 141، مدينة المعاجز: ج 8، ص 106، ح 2721، بحارالا نوار: ج 51، ص 303، س 20.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱