🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_286
. با خیال راحت به ترنج زل زده بود چون همه حواسشان پی او بود و کسی متوجه حال خرابش ارشیا
نبود.
ترنج اینقدر بی حال بود که حتی نمی توانست لبهایش را از هم باز کند. ارشیا بالاخره طاقت نیاورد و با صدایی
که سعی می کرد هیچ احساس و نگرانی تویش نمایان نباشد گفت:
_فکر نمی کنین بهتر باشه ببرینش درمونگاهی
جایی؟
سوری خانم که سعی می کرد آب قند را به دهان ترنج بریزد گفت:
-فشارش افتاده. امروز از صبح کلاس داشت
عصرم همش کمک بود. هیچ استراحتی هم نکرده.
ماکان هم حرف ارشیا را تائید کرد:
-ارشیا راست میگه بهتره ببریمش دکتر. اگه فشارش هم افتاده باشه باید سرم بزنه.
مسعود هم تائید کرد.
-آره می بریمش.
بلند شد و گفت:
-من می رم ماشین و بیارم جلو در. ماکان بیارش بیرون.
سوری دوید طرف اتاق و گفت:
-صبر کن منم بیام.
ماکان زیر بازوی ترنج را گرفت و بلندش گرفت:
-ترنج می خوایم بریم دکتر
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_286
. با خیال راحت به ترنج زل زده بود چون همه حواسشان پی او بود و کسی متوجه حال خرابش ارشیا
نبود.
ترنج اینقدر بی حال بود که حتی نمی توانست لبهایش را از هم باز کند. ارشیا بالاخره طاقت نیاورد و با صدایی
که سعی می کرد هیچ احساس و نگرانی تویش نمایان نباشد گفت:
_فکر نمی کنین بهتر باشه ببرینش درمونگاهی
جایی؟
سوری خانم که سعی می کرد آب قند را به دهان ترنج بریزد گفت:
-فشارش افتاده. امروز از صبح کلاس داشت
عصرم همش کمک بود. هیچ استراحتی هم نکرده.
ماکان هم حرف ارشیا را تائید کرد:
-ارشیا راست میگه بهتره ببریمش دکتر. اگه فشارش هم افتاده باشه باید سرم بزنه.
مسعود هم تائید کرد.
-آره می بریمش.
بلند شد و گفت:
-من می رم ماشین و بیارم جلو در. ماکان بیارش بیرون.
سوری دوید طرف اتاق و گفت:
-صبر کن منم بیام.
ماکان زیر بازوی ترنج را گرفت و بلندش گرفت:
-ترنج می خوایم بریم دکتر
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_287
لبهای ترنج به آرامی تکان خورد. ماکان گوشش را جلو
برد و گفت:
-چی میگی نمی فهمم.
دوباره لبهایش به هم خورد. ماکان کلافه گفت:
-وای خدا نمی فهمم.
ترنج هر چه انرژی داشت جمع کرد و زمزمه کرد:
-چادرم.
ماکان با تعجب گفت:
- چادرت؟
سوری خانم که لباس پوشیده رسیده بود
گفت:
-نگاش کن داره می میره ول کن نیست. مامان تو که پوشیده ای بیا بریم. دیگه.
ترنج چشمان نیمه باز را به ماکان دوخت. دلش نمی خواست بدون چادرش از خانه بیرون برود.ارشیا انگار خودش هم باورش نشد که دهان باز کرده و گفته:
-کجاست؟ آتنا میاره.
ماکان نگاهی به ارشیا انداخت وگفت:
-تو اتاقشه.
آتنا دوید سمت پله و وقتی همه رسیده بودند توی حیاط با چادر ترنج برگشت.
چادر را داد دست سوری خانم و او هم با حرص کش چادر را انداخت
پشت سر ترنج. سوری خانم رو به مهرناز گفت:
- به خدا ببخشید شما دیگه بفرمائید.
-وای این حرفا چیه سوری جون. به خدا ترنج و اندازه آتنا دوست دارم
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#سلام_امام_زمانم♥️
سلامتی؛
ارمغانِ سلام است!
و تـــو؛ جلوهی تمام و کمالِ سلام!
سَلامِ بر سلام؛
نورٌ علیٰ نور است
برای آنان که به تلالؤ
پسِ پردهات نیز، دلگرمند...
#سلام بر تـــو
حضرت صاحب دلم؛
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
باز هم ساعت دلم به وقت یادت کوک شد
دلبر بےنشانم ؛
بهار یادت همیشه در وجودم سبز خواهد ماند
برگرد ..........
مولاجان
امروز ، اگرچه دوباره چشمهایم از خواب برخواسته و ناکام ماندند؛
اما دل خوش شدم از اینکه یک روز ، به دیدارتان نزدیکتر شدم
و شاید همین امید و آرزوے دیدار است ، که در این وانفساے بلا مرا به زندگے امیدوار کرده.
دلتنگے این روزهاے من براے شما قابل وصف نیست
من هر روز وعده آمدنتان را به دل بےقرارم مژده میدهم
نمیدانم زمان ظهورتان را درک خواهم کرد یا نه؟
اماآقاجان اگر آمدے من نبودم حلالم کن.😔
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
#مولاےمهربانغزلهاےمنسلام✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ🎬
چرا امام زمان (عج) بیش از هزار سال، آواره است؟
چرا خداوند اجازهی ظهور ایشان را نمیدهد؟
#استادشجاعی🌱
🔴 رضایت مادر موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد
🔵 جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ... ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
🌕 شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب خضر میباشد. روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که رضایت مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ... با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ...
🌹 از شیخ محمد علی پرسیدند: چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟
شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود.
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام
🔹 یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی: احسان به والدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️کلیپ_مهدوی
👤حجتالاسلام والمسلمین سعیدی
⁉️ حاضری به خاطر #امام_زمان (عج) دنیا تو فدا کنی؟
💖🍃💞🍃💖🍃💞🍃💖
🔶 برخی از #نشانه_های_ظهورِ امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف در روایات معصومین علیهم السلام
🌸 حضرت علی علیه السلام :
در آن زمان کلامشان فحش است و عملشان وحشی گری و کردارشان خبیث می باشد.
📚 " الزام الناصب جلد۲ صفحه ۱۸۵ "
🌸 امام صادق علیه السلام :
امر ظهور امام عصر علیه السلام به انجام نمی رسد مگر در دوران زندگی بدترین مردمان.
📚" غیبت نعمانی باب ۱۷ ، حدیث ۱ ، صفحه ۴۱۴ ..... اصول کافی جلد ۱ ، صفحه ۳۳۳ ... بحارالانوار جلد ۵۲ ، صفحه ۹۳
🌸 پیامبراکرم صلوات الله علیه :
در آن زمان بدها بر نیکان مسلط می شوند ، دروغ فراوان و لجاجت ظاهر می گردد. در آن زمان تنگدستی زیاد شده و مردم با لباس بر یکدیگر مباهات می کنند.
📚 " الملاحم طاوویی صفحه ۱۵ ؛ بحارالانوار جلد ۳ ؛ صفحه ۱۷۸
🌸پیامبراکرم صلوات الله علیه :
ساعت ظهور برپا نمیشود تا آنکه امت من روش کفارِ قرنهای گذشته را وجب به وجب و ذراع به ذراع (یعنی بدون هیچ کم و کاست) اتخاذ می کنند.
📚" الملاحم طاوویی بخش ۲ ، باب ۴۹ ، صفحه ۱۲۲ "
➖➖➖➖➖➖➖
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_288
و رو به ارشیا گفت:
-مامان تو هم برو همراهشون من دلم طاقت نمی آره بی خبر
بمونم.
مسعود از پشت فرمان گفت:
-نه بابا لازم نیست مزاحم ارشیا جان بشیم.
ارشیا خودش را انداخت وسط :
-نه نه میام چه مزاحمتی.
و رو به پدرش گفت:
-شما برین دیگه بابا
مهرناز خانم بالاخره رضایت داد و سوار شد.ارشیا تا دم
ماشین همراهشان رفت و در آخرین لحظه گونه مادرش را بوسید و گفت:
-به خدا خودم نوکرتم.
مهرناز خانم خندید و گفت:
-خیلی خوب برو دیگه.ارشیا دوان دوان رفت پیش ماکان و گفت:
-دیگه بابات نمی خواد بیاد ما می ریم.
مسعود
قبول کرد و جایش را به ماکان داد. سوری خانم عقب نشسته بود و سر ترنج را توی بغلش گرفته بود.ارشیا نشست
کنار ماکان و راه افتادند.ساعت از یک گذشته بود و درمانگاه حسابی خلوت بود. ماکان و سوری خانم ترنج را کشان
کشان بردند سمت اتاق دکتر. همان طور که ماکان گفته بود دکتر سرم داد.
اتاق تزریقات خلوت بود و ماکان و
سوری خانم کنار ترنج ایستاده بودند و ارشیا از کنار در به چهره رنگ پریده ترنج که آن چادر مشکی رنگ پریدگی
اش را بیشتر نشان میداد نگاه میکرد
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_289
.صدای ماکان باعث شد نگاهش را از ترنج بگیرد.
-می
خواین ببریمش خونه؟
-نمی دونم برو بپرس می تونیم؟
ماکان ازدر خارج شد و ارشیا هم دنبالش راه افتاد. دکتر اجازه
داد و گفت:
-مشکل خاصی ندارد و بقیه سرم را هم می تونید در خانه دریافت کند.
ماکان دوباره به ترنج کمک کرد و
راهی خانه شدند. ماکان بعد رفت و ارشیا را رساند.
ارشیا دست در جیب قدم زنان عرض حیاط را پیمود. هوای اوایل
مهر مطبوع و دوست داشتتنی بود.
دلش می خواست مدتی با خودش خلوت کند. همانجا کنار باغچه روی نیمکت
نشست.
دستهایش را از دو طرف باز کرد و سرش را به پشتی نیمکت تیکه داد. دلش جور خاصی بود. چنین حالتی را
هرگز توی زندگی تجربه نکرده بود.
نگاهش را چرخاند توی آسمان پر ستاره کویر. هر جا که نگاه می کرد چهره
رنگ پریده ترنج پیش چشمانش پر رنگ میشد
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_290
همانجور که به آسمان نگاه می کرد. گفت:
-بابا بزرگ آبروتو بردم.
گند زدم به هر چی گفته بودی. ارشیات نوه گلت گل سر سبد فامیل آقای به تمام معنا. خیلی مغرور شده بودم بابا بزرگ.
فکر کردم هنر کردم نماز می خونم روزه می گریم.حلال حروم سرم میشه. نگام و هرز نمی گردونم. خیلی
خوش خیال بودم بابا بزرگ. حالا یادمه می گفتی. تکبر آافت دینه. دیدیش؟ ترنج و دیدی؟ دیدی امشب چه جوری
وایساد پای اعتقادش. نه توهین کرد نه طفره رفت. کاری که من سه سال پیش کردم. وقتی ترنج بهم اعتراف
کرد.بابا بزرگ از خودم بدم اومده بود. ترنج داره تنبیهم میکنه. داره زجرم میده. یادمه نگاش نمی کردم. یادمه اصلا
نمیدیدمش. حالا می فهمم چرا این همه بلا سرم میاورد. می خواست توجه منو جلب کنه.من احمقم که اینقدر از غرور
باد کرده بودم که اونو ندیدم. خدایا هر بلایی سرم بیاره شکایت نمی کنم. فقط دست رد به سینه ام نزنه که طاقتشو
ندارم. نگاهشو ازم دریغ کرده بابا بزرگ.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#سلام_مولاے_مڹ♥
ما بہ طلوع صبح دل انگیز ظہورت
بسیار مشتاقیم اگر چہ در تمناے
لحظہ بہ لحظہ ایڹ وصڸ ڪاهلیم
بہ یاریماڹ بیا
و خودت براے فرج دعاڪڹ
تا امیدماڹ بہ هر چہ زودتـر آمدنت،
شعلہور شود و قلبہایماڹ آرام بگیرد
و نواے جاڹهایماڹ گردد
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفرج🌼
⚘﷽⚘
سلام صاحب ما ، مهدے جان
هرچند دیدگان ما از دیدار روے دلرباے زهرایےات ، محروم است اما قلبهاے شکستهےما حضورِ مهربان و امیدآفرینت را احساس میکند .
تو با دعاے خیرت
با نوازش هاے مداومِ پدرانه ات
با نگاه سبز و بارانےات
با توجه گرم و حیات آفرینت
همواره به ما امان میدهے
از ما مراقبت میکنے و جان پناهمان هستے
شکر خدا که در سایه سار توایم ...
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 خلاصهٔ تدریسِ استاد رائفی پور
🔮 « فلسفهٔ غیبت و فواید امام غایب »
🔺قسمت اول
🔹عوامل غیبت امام زمان چه چیزهایی هستند؟
:
🔶دغدغه و بیقراری امامان در غیاب #امام_مهدی عجل الله 💚
🌹امیرالمومنین علی علیهالسلام میفرمایند:
آه آه چقدر مشتاق ديدارش هستم، آه چقدر مشتاقم که آنها را در حال ظهور دولتشان دیدار نمایم.
🌹امام حسین علیهالسلام میفرمایند:
اگر زمان حضرت مهدی علیهالسلام را درک کنم، همه عمر به خدمت او کمر میبندم، اگر در زمانش میبودم تا آخرین نفس خدمتش را میکردم.
🌹امام سجاد علیهالسلام میفرمایند:
خدایا مرا از پیروان حضرت مهدی علیهالسلام قرار بده و شهادت در پیش روی او را روزیام کن، تا تو را در حالی دیدار کنم که از من خشنودی.
🌹امام محمد باقر علیهالسلام میفرمایند:
اگر در زمانش بودم جانم را برای او نگه میداشتم و خود را فدای او میکردم.
🌹امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
ای سیّد و سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده، آسایش و آرامش را از دلم سلب کرده است.
🌹امام موسی کاظم علیهالسلام میفرمایند:
پدرم فدای او باد، پدرم فدای او باد.
🌹امام رضا علیه السلام میفرمایند:
پدر و مادرم فدای حضرت مهدی علیه السلام كه هم نام جدّم و شبيه من است.
➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«ظهور بسیار نزدیک است»
✍️ شیعیان سال ۶۱ هجری، برای امام حسین (ع) نامه نوشتند و گفتند: بیا که منتظریم و خسته از جور ظالمان؛ بیعت نامه نوشتند، اما بیعت شکستند.
▪️و امروز نوبت امتحان ما شیعیان عصر غیبت است؛ مایی که خود را منتظر و مشتاق ظهور میدانیم.
وقت آن رسیده که بیعت کنیم و پای بیعت خود بمانیم.
(اللهم عجل الولیک الفرج مان، مثل نامه کوفیان نباشد.)
🔸چیزی تا طلوع خورشید «ظهور» نمانده است؛ مبادا که خواب باشی و از قافله یاران امام زمان جا بمانی.
➖➖➖➖➖➖➖
🔴 فردا ۲۴ ذی الحجه روز مباهله است.
🔵 حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی:
🌕 از غریب ترین ایام زندگی ما ایام مباهله است. خیلی از ما عالمانه حرف میزنیم و عوامانه فكر میكنیم در نتیجه آن اركان ولایت را تقریباً از دست میدهیم در حالی که آن اجزای غیر ركنی را خیلی محترم میشمریم مانند اول ذیحجه که سالروز ازدواج وجود مبارك حضرت امیر با فاطمه زهرا(سلام الله علیهما) است اینها جزء واجبات غیر ركنی است.
در نماز یك واجب ركنی داریم یك واجب غیر ركنی، در خصوص امامت و ولایت نیز همین طور است؛ غدیر جزء واجبات ركنی امامت است، مباهله جزء واجبات ركنی ولایت است ، با سالروز ازدواج فرق میكند. در حالی که نه رسانهها از او نام میبرند و نه حوزهها خبری هست! آن وقت آن مسائل واجبات غیر ركنی را خیلی دامن میزنیم، آنها هم واجب هست اما مثل اجزای نماز است لکن حمد و سوره كجا، ركوع و سجود كجا؟! حمد و سوره واجب غیر ركنی است اما ركوع و سجود واجب ركنی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀برای امام زمانم چه کنم؟🥀
💠استاد رائفی پور
📝 «چقدر بچه هامونو برای یاری امام زمان آماده کردیم؟»
🎤سخنرانی نقش خانواده در تربیت جامعه مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست_ویژه۲ امروز کانال منتظران ظهور
چه کسانی رجعت میکنن به دنیا
از زبان استاد عالی 🌹🌹
➖➖➖➖➖➖➖