eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
670 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20211103-WA0012.mp3
4.27M
⭕️ استاد رائفی پور 💚 « وظایف منتظر امام زمان » 🌸 وظایف منتظران یکی از اصلی‌ترین موارد ظهور است...
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ماکان گلویش را صاف کرد و به دختری که داشت با دقت براندازش می کرد گفت: -سرکار خانم اگر امکان داره چند لحظه منتظر بمونید خبرتون می کنم. فعلا کسی داخله. بعد با لحن خیلی جنتل من منشانه! ادامه داد: -امکانش هست؟ شهرزاد نگاه دیگری به سر تا پای ماکان انداخت و لبخند پر نازی زد و گفت: -البته. ماکان که ته دلش از این بازی لذت می برد رو به منشی اش گفت: -خانم دیبا به آقای حیدری بگید از سرکار خانم شهرزاد پذیرائی کنن تا من برسم خدمتشون. بعد لبخند موقرانه ای به شهرازد زد با گفتن با اجازه ای وارد اتاقش. نیشش تا بنا گوش باز شده بود. با خودش گفت: آقا ماکان روزی امروزتم رسید. دختر هم با حالت خاصی به در بسته ای که ماکان در پشتش پنهان شده بود خیره شد و برای خودش لبخند زد. آقای حیدری با یک فنجان قهوه و چند عدد بیشکوئیت رسید. سالمی به شهرازد کرد و بعد از کاویدن سر تا پای شهرزاد ازآنجا خارج شد. شهرزاد با اکراه قهوه اش را مزه مزه کرد و بعد با اخم ان را روی میز برگرداند و زیر لب غر زد: مزه آب حوض میده. چند دقیقه ای خودش را با مجله های روی میز سر گرم کرد و وقتی داشت کم کم حوصله اش سر می رفت بالاخره در باز شد و مردی از اتاق ماکان بیرون آمد. نگاه شهرزاد روی ماکان ثابت مانده بود. ماکان بعد از بدرقه کردن مرد به طرف شهرزاد چرخید و گفت: -عذر می خوام خانم شهرازد. خواهش می کنم بفرمائید. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 شهرزاد با یک حرکت سریع از جا بلند شد و به طرف در اتاق رفت. و در همان حال لبخند اغوا کننده ای به ماکان زد که او هم جوابش را با لبخند گرمی داد. ماکان بیرون از اتاق ایستاد و با دست به او تعارف کرد که وارد شود. بعد در را بست و به مبل اشاره کرد: _بفرما. راحت باشید. و در حالی که به سمت میز می رفت تمام اندام او را با چشم کاوید و لبخند زد. به قول خودش اندام میزانی داشت. رفتار ماکان بیش از حد محترمانه بود که دهان شهرزاد را آب بیاندازد. ماکان کارش را خوب بلد بود. این روش همیشه جواب می داد و باعث میشد طرف اگر اهلش باشد خیلی زود نخ را بگیرد و ول هم نکند. ماکان خیلی رئیس مابانه برای به رخ کشیدن موقعیت خودش پشت میزش و روی صنذلی پشت بلند چرخانش نشست. نگاه نافذش را به چشمان شهرزاد دوخت و گفت: _خوب من در خدمتم خانم شهرزاد. شهرزاد از لحنی که ماکان او را مورد خطاب قرار می داد لذت می برد. به پشتی مبل راحتی تکیه داد و پای راستش را روی پای چپش گرداند و گفت: _ببینید آقای... ماکان درست مثل خود شهرزاد و با لحن نمایشی گفت: _اقبال...ماکان اقبال. شهرازد به نام او لبخندی زد و گفت: _جناب اقبال من واقعا تعجب می کنم از چنین مدیری همچون کارمندایی. ماکان فکر کرد: منم تعجب می کنم نه از اون جیغ و دادت نه از این کلاس گذاشتنت. ولی جای این حرفا چهره مشتاقی به خود گرفت، آرنج یکی از دست هایش را روی میز گذاشت و در حالی که صندلی اش را به آرامی می چرخاند کمی به سمت میز متمایل شد و گفت: _لطف دارین. ولی مگه طراحای ما چکار کردن که گرفتار خشم شما شدن؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 چشم های شهرزاد با این حرف برق زد و ماکان ته دلش از خنده ریسه رفته بود که باعث شده بود لبخند جذابی روی لب هایش شکل بگیرد. در همان حال داشت با چشم هایش تک تک اعضای چهره شهرزاد را وارسی می کرد. چشم هایش تیره بود قهوه ای خیلی تیره مثل یک شکلات گرم و داغ. ابروهایش هشتی با فاصله متناسب از چشمها. بینی اش سر بالا و باریک بود وجای تعجب داشت که نمی شد اثری از عمل بر روی ان دید. برخلاف بینی لب هایش برجسته بود و کاملا معلوم بود دست کاری شده اند با برق لب بیش از حد درخشان شده بودند. چانه گرد و خوش فرم در انتهای صورتش را تکمیل کرده بود. چهره اش را موهای رنگ کرده فندقی قاب گرفته بود که با رنگ چشم هایش هم خوانی زیادی داشت. ماکان حسابی محو چهره شهرزاد شده بود بدون عذاب وجدان. شهرزاد داشت حرف می زد و ماکان با خودش فکر میکرد. اگر می خواست کسی اینجوری نگاش نکنه خودشو این ریختی نمی کرد. همیشه با این حرف خودش را توجیه می کرد. وقت دید زدن چهره شهرزاد تمام شد یک اوکی به خودش داد. از لحاظ چهره و اندام تایید شده بود. باید می دید تا چه حد با او راه می آید.شهرزاد نگاه خیره ماکان به خودش را نادیده گرفت و گلویش را صاف کرد و گفت: -من مدتی پیش یک تابلو برای یک سری فروشگاه فروش مبلمان سفارش داده بودم. بعد از گفتن این حرف از جا بلند شد و کاغذی که طرح تابلو را رویش پریت گرفته بود از کیفش برداشت و خم شد و جلوی ماکان روی میز گذاشت. بوی عطرش فضای اطراف را پر کرد. ماکان نفس عمیقی کشید و با خودش گفت: نه تو انتخاب عطرم خوش سلیقه اس. بعد کاغذ را برداشت و با اخم ظریفی که می دانست چهره اش را جذاب تر می کند به کاغذ خیره شد. هنوز ماکان دهان باز نکرده بود که شهرزاد که دوباره سر جایش نشسته بود گفت: ملاحظه می کنید. ماکان که نمی توانست هیچ اشکالی توی کار ترنج پیدا کند با نگاهی پر سوال به شهرزاد نگاه کرد و گفت: -شما با کدوم قسمتش مشکل دارین؟ شهرزاد کلافه دستش را توی هوا تکان داد و با لحن پر نازی گفت: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @Abbasse_Kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
💔 🌼دلخوش نڪن بہ«ندبہ ی جمعه»خودٺ بیا ✨بـا ایـن همہ«گناه»نگیـرد دعای شهـر 🌼اینجـا ڪسی برای تـو ڪاری نمی ڪند ✨فهمیده ام ڪہ خستہ ای از اِدعای شهـر 🌹🍃🌹🍃
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا @Abbasse_Kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | بی قرار تو اوج بی کسی دیدم کنارمی من بی قرارتم تو بی قرارمی بیرون نکن منو از بین زائرات وقتی فقط خودت دار و ندارمی 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🌾🌻🍂 🌾🌻🍂 🌻🍂 🍂 💭 درد دل‌هایی با پدر مهربان 🔹️اسیر 🌹یا صاحب الزمان! ◽️می‌گوییم سلامتی و شفا ولی شما معنی کنید فرج و گشایش‌تان! ◽️می‌گوییم دارایی و وسعتِ رزق اما مولای غریب، منظورمان ظهور وفرمانرواییِ شماست! ◽️اگر فرزند و همسر و زندگیِ خوب می‌خواهیم، در حقیقت دلِ غمگین‌مان بهانه‌ی شما را می‌گیرد ای مهربان پدر! 🌹یا حجة اللّه! ◽️ما را عفو کن، که عمریست نیازِ حقیقی‌مان را نفهمیدیم!😔 ◽️بر ما ببخش که دین‌مان را مثل دنیامان به بازی گرفته‌ایم!😔 ◽️ببخش که خودمان را اسیرِ حاجاتِ بی‌پایانمان کردیم و شما را این گونه به استیصال کشانده‌ایم!😔 🍂شرمنده‌ی شماییم یا صاحب الزّمان! ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج❣ 🍂 🌻🍂 🌾🌻🍂 🍁🌾🌻🍂
⚪️امام مهدی علیه‌السّلام: مَنْ كَانَ فِی حَاجَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ اللَّهُ فِی حَاجَتِه‏ هر کس دنبال خواستهٔ خداوند باشد، خدا هم در پی حاجت اوست. 📚کمال‌الدّین ج۲ ص۴۹۳ پ.ن: هر کس در راه بزرگترین خواسته خدا، یعنی تعجیل ظهور منجی عالَم تلاش کند، خدا هم حاجات شخصی او را برآورده می‌کند! «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»🤲
💚 رویت امام زمان(عج) در نماز سید بحرالعلوم.. 👤 ملا زین العابدین سلماسی، شاگرد علامه بحرالعلوم می گوید: در خدمت بحر العلوم به حرم مطهر امام حسن عسکری علیه السلام رفتیم، برای زیارت و نماز. پس از زیارت، چند نفر بودیم که به امامت علامه نماز خواندیم. ایشان پس از تشهد رکعت دوم، کمی ایستاد و به جایی خیره ماند. توقفش از حالت عادی بیشتر شد. پس از تمام شدن نماز، کنجکاو شده بودیم تا بدانیم علت توقف علامه چه بود؛ اما هیچکدام از ما جرات نمی کرد از ایشان علت را سوال کند. برگشتیم منزل. سر سفره یکی از دوستان به من گفت: شما از سید بپرس. گفتم: شما از من به سید نزدیکتری، خودت بپرس. 🌸 آرام صحبت می کردیم، اما علامه متوجه ما شد و گفت: شما دو نفر درباره چی حرف می زنید؟ من جرات کردم و گفتم: آقا می خواهیم بدانیم سر توقف شما در حال نماز چه بود؟ 🌼 ایشان با آرامش جواب داد: در حال نماز بودیم که حضرت بقیة الله ارواحنا الفداء برای زیارت پدر بزرگوارش وارد حرم شد، من از دیدن چهره نورانی حضرت مبهوت شدم و آن حالت به من دست داد. 📚 بهترین پناهگاه/ رحیم کارگر محمدیاری
🔴استاد پناهیان : 🔸امام صادق(ع) می‌فرماید: ایمان خود را تا قبل از ظهور تکمیل کنید. چون در لحظات ظهور ایمان‌ها به سختی مورد امتحان و ابتلا قرار می‌گیرند. هیچ وقت یک امام معصوم سخن به گزافه نمی‌گوید... 🔸آخرالزمان شبیه آخر عمر یک انسان است که در روایات دارد ابلیس بیشترین فشارش را در لحظات پایان عمرانسان بر انسان تحمیل می‌کند. در پایان دوران غیبت و غربت و آغاز دوران ظهور که مرگ ابلیس را به همراه دارد طبیعی است که او فشار بیشتری وارد کند. اتفاقا ما که درایت ابلیس را داریم و یا بیشتر از او باید بفهمیم، انَّ کَیدَ الشیطان کانَ ضَعیفا... ما باید خیلی خوب دست ابلیس را بخوانیم.
‌‌‌‌﷽ ❣ زندگینامه❤️ ❣ پیشنهاددانلـــــود👌
❣ 💚زندگی نامه شهیدنورالله یزدانی (ت 1337ش – م 1363ش)     سردار شهید سید نور الله یزدانی در تابستان 1337شمسی در روستای ناظر آباد (کشک آباد) شهرستان بجنورد استان خراسان شمالی به دنیا آمد. پدرش سید میرزا؛ نام پدرش را بر او نهاد، نور الله، پدر را به یاد پدرش که از مردان خوب روزگار بود، می انداخت. دوران کودکی وی در کنار پدر و مادرش، مثل تمام بچه های روستا گذشت و فقط تصویری از یک کودک چند ساله ساکت و مظلوم در ذهن اهالی روستا باقی ماند. سید نور الله دوران ابتدایی را در روستا درس خواند. پدرش کشاورزی می کرد و مادر با خیاطی و خشت مالی و گاه کمک به شوهر در کشاورزی، روزگار می گذراند. نور الله بزرگ و بزرگ تر می شد. اهل دعوا و جار و جنجال و سر و صدا نبود که برای خانواده اش مشکل ساز شود. از 6-7 سالگی روزه گرفتن را تمرین می کرد و به مسائل و احکام دین علاقه فراوان داشت. پنجم ابتدایی را که تمام کرد، چون در روستا مدرسه راهنمایی نبود و مجبور بود برای ادامه تحصیل به شهر برود، ترک تحصیل کرد.💚
❣ 💚    فاصله این دوره تا رفتن به خدمت مقدس سربازی را کشاورزی می کرد. گاه دامداری، حتی مدتی تعمیرکار دوچرخه بود. شهید سید نور الله قبل از جنگ به خدمت سربازی رفت و در تهران خدمت کرد. بعد از پایان دوران سربازی ازدواج کرد. مدتی زیادی از دوران نامزدی اش نگذشته بود که ناغافل بیماری به سراغش آمد و هر دو پایش فلج شد. به علت این که در روستا و حتی در شهرستان بجنورد، امکانات پزشکی وجود نداشت، در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد بستری شد. مدتها بستری شد و آزمایشات مختلف نتیجه نداد، نور الله، خسته و مستاصل به خانه منتقل شد و پدر و مادر وظیفه نگهداری از او را به عهده گرفتند. نور الله از این که روی دوش پدر و مادر به هر طرف می رفت و نمی توانست کارهای شخصی اش را انجام دهد، غمگین و ناراحت بود. چند سال به این منوال گذشت تا این که در اوایل جنگ تحمیلی، صدای مارش عملیات را از رادیو شنید. دلش می گیرد و به علت این که در تمام دوران نوجوانی و جوانی اش مرتب قرآن تلاوت می کرد، متوسل به خدا، کلام خدا و پیامبران و امامان می شود و خوب می شود.💚
❣ 💚سردار شهید سید نورالله یزدانی در سال 1360 بعد از بهبودی، برای ادای دین و نذر به جبهه می رود. عضو تیپ ویژه شهدا می شود و بعد از گذراندن دوره های طاقت فرسای آموزش در پادگان امام حسین (ع) تهران به جبهه کردستان اعزام می شود.  با وجود سواد پایین، از مدیریت بالای اجرایی و فرماندهی برخوردار بود و در بسیاری از عملیات با تدبیر خاصی به موفقیت رسید. وی در 15 دی 1363 به عنوان فرمانده گردان از تیپ ویژه شهدا، در عملیات سختی در روستای سرو به دست نیروهای ضدانقلاب دمکرات می افتد. در مدت زمان کوتاهی که اسیر می شود، او را به سخت ترین شکل شکنجه می کنند و بعد به شهادت می رسانند.💚  
❣ 💚قسمتی از وصیتنامه شهید یزدانی:    « با سلام و درود به امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی، خلاصه وصیتم را عرض می کنم: اول وصیتم به ملت شهید پرور ایران هیچگاه و در هیچ زمانی امام امت را تنها نگذارید. بعد از آن وصیتم به پدرم، پدرجان اگر نتوانستی خودت هم از این دریای نعمت فیض ببری و به جبهه ها قدم بگذاری و اگر مشکلات زندگی نگذاشت شما این کار را بکنید، خواهش دارم از شما که نشود مزاحم برادرانم شوید، بگذارید آنها هم از این دریای نعمت بهره مند شوند و این وصیتم به مادرم، مادر عزیز از این که از دوری من رنج می بری، باید مرا ببخشی. از این که شما را گذاشتم و مدت دو سال است که به کردستان آمدم، بدان که فقط و فقط برای رضای خدا به اینجا آمده ام، باید شما به بزرگواری خودتان مرا ببخشید، مادر عزیزم از تو می خواهم که اگر توانستم راه بسته شده کربلا را برایت باز می کنم و اگر نتوانستم و لیاقت شهادت را پیدا کردم خواهشی از شما دارم که دست یتیمانم را بگیرید و به کنار قبر اباعبدالله الحسین (ع) ببرید و سلام مرا به آقا امام حسین (ع) برسانید.💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @Abbasse_Kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
♥ و... تو... همان‌اڪسیرآرام‌بخش زمینی؛ ڪه‌سالهاست،آن‌رابرمدارش،آرام‌نگه داشته‌ای! میدانی؛ زمین‌شیفته‌نگاه‌توست... ڪه‌هرصبح‌وشام، دورسرت‌مےگردد! ...🌼
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا @Abbasse_Kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️کلیپ‌تصویری 🎙سخنرانی 👤 حاج آقا عالی 💠موضوع: صدقه برای امام زمان ‌‌‌‌ 🤲 
⭕️قبل از ظهور، دو کار مهم را انجام دهید! 🔰1⃣ اول سعی کنید وجودتان امام زمانی بشود. خانه دلتان را به نام امام زمان بزنید. هیچ چیز جز خواسته امام زمان را به دلتان وارد نکنید. 🔹 مثل سربازی باشید که در پادگان، مدل لباس، مدل مو و مدل عملکردش باید طبق نظر فرمانده باشد. قبل از هر کار فکر کنید آیا این فکر، این عمل، این نحوه لباس پوشیدن مورد رضایت امام زمانم هست؟ 🔸2⃣ دوم . اینکه امام زمان که تشریف بیاورند، برای برگرداندن دین به مسیر اصلی، بسیار اذیت می شوند. مسیحیها زودتر به حضرت ایمان می آورند ولی بعضی شیعیانی که ادعای اسلام و مسلمانی دارند ولی نمی خواهند ساخته شوند، برای حضرت اسباب زحمت می شوند. 🌱سعی کنید در برابر امام زمان سختی و لجاجت نشان ندهید. در برابر امام زمان تسلیم باشید، فرمانبردار باشید. تسلیم و فرمانبردار بودن در برابر امام زمان را تمرین کنید. 👤 استاد زعفری زاده 🤲