eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
448 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
185 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤😭 نثار (ع) پراکنده .................... هر که در راه خدا هست خدابنده شده ست طالب عشق شده ست، از عطش آکنده شده ست عطش و آتش عشق است که جان می بخشد هر که فانی شده در عشق تو پاینده شده ست ای به قربان تنی که نخ تسبیحت بود حال اما سرِ سجاده، پراکنده شده ست می رود تا بزند بوسه به دستان در عبای پدر خود چه برازنده شده ست قفسِ تنگ، مجال و آلش نیست بی سبب نیست که چون طوطیِ پر کنده شده ست پسری آب طلب کرد و پدر داد کشید پدری آب شد و علقمه، شرمنده شده ست لب دریا شده خشک از لب عطشان (ع) لب صحرا ولی از فاصله، پُر خنده شده ست پرده در پرده «حجاز» است و «عراق» است لبش تار در دست گرفته ست و نوازنده شده ست هر چه دادند به اهل خِرد از حیرت بود هر که حیران شده در آینه، تابنده شده ست قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
💔 به روح چاک چاک (علیه السلام) 😭 سوگواره ................... او یک غزل نبود! که یک چهارپاره بود او چهارپاره هم نه... که صد سوگواره بود روحش نه کهکشان که جهانی دوباره بود جسمش نه آسمان که شبی پر ستاره بود از گوشه ی لبش، غزل ناب می چکید او عشق بود و عشق از او استعاره بود در قتلگاه، می شد ورق ورق در کوفه...شیخ، منتظر استخاره بود گودال دید هر چه که ندید را نفْسِ هم... نفسش در شماره بود هی می بُرید شمر و... کمی دست می کشید رسید و باز...! گلو نیمه کاره بود در حین دست و پا زدن، از خون وضو گرفت چندی گذشت... نوبت چندین سواره بود تصویر کن خیام حرم را...! را...! وقتی سپاه منتظر یک اشاره بود در دشتِ لاله های سفر کرده، باغ دید دعوا سر کشیدنِ یک گوشواره بود از چادرِ نسوخته، معجر درست کرد برای اهل حرم، راه چاره بود اگرچه تشنه... عطش را بهانه کرد در علقمه، پیِ بدنی پاره پاره بود شبیه با نیزه قد کشید بالاتر از همیشه سر شیرخواره بود قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 نثار (ع) پراکنده .................... هر که در راه خدا هست خدابنده شده ست طالب عشق شده ست، از عطش آکنده شده ست عطش و آتش عشق است که جان می بخشد هر که فانی شده در عشق تو پاینده شده ست ای به قربان تنی که نخ تسبیحت بود حال اما سرِ سجاده، پراکنده شده ست می رود تا بزند بوسه به دستان در عبای پدر خود چه برازنده شده ست قفسِ تنگ، مجال و آلش نیست بی سبب نیست که چون طوطیِ پر کنده شده ست پسری آب طلب کرد و پدر داد کشید پدری آب شد و علقمه، شرمنده شده ست لب دریا شده خشک از لب عطشان (ع) لب صحرا ولی از فاصله، پُر خنده شده ست پرده در پرده «حجاز» است و «عراق» است لبش تار در دست گرفته ست و نوازنده شده ست هر چه دادند به اهل خِرد از حیرت بود هر که حیران شده در آینه، تابنده شده ست قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15