eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
469 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
195 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
👌🌷 تقدیم به مولا علی (ع) و کتاب ارزشمندش ............... خوشم هر بار با ! که ریشه هست و اوست ساقه نشسته در دل هر برگ سبزش مهماتِ کلامش، زاغه زاغه وقتی سخن می گفت از حق فرو می رفت در گِل، پای ناقه همان که با سکوتش فتح کرده هرات و بلخ و ری را تا مراغه خدا را دیده در هفت آسمانش خدا گفته... اگر گفته، به واقع در او، شور و شعور و شعر جاری ست به هر دلداده ای کرده افاقه از این دریای نور و عشق بردار - برای خود به قدر یک ملاقه برادرجان! ، حرف حق است ندارد ارتباطی با علاقه بقیعِ سینه ات را... ماه، باید! به یاد آن مزارِ بی چراغِ ... قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 به سرِ خط ............. « را تو مپندار که شهری ست فقط» ۱ را تو مپندار عطش در لب شطّ را تو مپندار فقط روضه و اشک را تو مپندار شکست و ذلّت نقطه ی آغاز مسلمانی بود بنویسید سرِ نیزه نشین را سر خط! نقطه ی پایان دورویی ها بود نورِ خدا بود میان ظلمت این است که اسلام به او تکیه زده اوست که بالاست هنوز از او همان ، همان بود که سر نیزه نمی گفت مگر از او بود و به دنبال می رفت : است! امان از ؟! او بود و پی آمد بارها داد به صد شکل به دشمن مهلت بر سر دست گرفت را تا نگویند نیاورد برامان آیت! را که امامِ پس از او بود شکست بود در آنجا که نگو... از ، شیرین تر از این...! «هم بخوری» با نیزه کِش بیایی چو در بغل مولایت!؟ سپرِ جان عمو شد پسر شیر او گرفت از همه ی مدعیانش سبقت ساقی اش داد به عالَم آن روز آب را دید و گذشت از لب دریا راحت تا بگیرد سر خود را بشریّت بالا از سر اسب، زمین خورد چنان... با صورت دل هزار آینه شد در خیمه سجده اش نور شد و نور، سرآغازِ لغت افتاد به خاک و سفری داشت به عرش تا به روی همه در وا بکند از آتش افتاد به دامان سه ساله، اما خورد سیلی و نشد ثانیه ای بی عفت آمد که بگوید همهْ زیبایی بود ، قصه ی عشق است! ندارد غایت قطعه ای از باغِ بهشتِ ابدی ست که به اندازه ی قلبِ همه دارد وسعت از دور شدیم و به خدا مشکوکیم از تُهی و پُر شده ایم از کشته شد تا که نمیرد جنگ ما بود ولی بر سر ، فقط بود و ما ‌عطش داشته ایم آه... به می توان بود و طلبید می توان بود و شد از ، سقط می توان بود ، آینه ی کبر شکست می توان بود عُمَر، با همه گفت از بیعت من از هیجان لبریزم خانه ی اول من بوده و باشد تا به لب داشته باشم سر قبرم بگذارید به کامم، این است که خونش به رگ ما جاری ست این است که سر داد ولی با عزت نشد ای دل، سر خود را ببُریم! وای به ما هر چه گفتیم از اندیشه ی او... بود غلط « منتظر ماست بیا تا برویم» ۲ غافل از قافله ایم! آه و دریغ از حسرت! که بود و چه شد آزادترین شد به جهان!؟ هیچ...! تنها به خودش داد فقط وقت، تنگ است! کمی مانده که برسد آه... این بار بیا جان بگذاریم وسط قم المقدسه ............................................‌....... ۱. از نوشته های معروف شهید مرتضی آوینی ۲. از نوحه های معروف حاج صادق آهنگران در هشت سال دفاع مقدس 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
ترکیب بند مادر حضرت عباس (ع) حضرت ام‌البنین (س) بند چهارم بوریای خون ............... تنَش و هر برگی به نعل تازه... تا خورده میان ، شده چون فرش پا خورده تحمل کردنِ بی حرمتی ها سخت دشوار است چه دیده خواهرش بر که اینطور جا خورده چرا نفرین نکردی آه ای به !؟ شنیدم که دهان نیلی ات خیلی خورده شنیدم در آتش را بغل کردی تنم سرخ است از داغت، غمت روح مرا خورده شنیدم دخترت تا آمدی در مجمر شامی - زبان وا کرده و یک لقمه هم با تو غذا خورده اگر چه او میان راه، سیلی نوشِ جان کرده اگر چه مثل ضربه های بی هوا خورده گرفته دست بر پهلو، هوا را تار می بیند از اینها می شود فهمید ضربه از کجا خورده! نپرس از من چرا اینقدر می ریزم به هم با تو دلم گفته ست و مُهر خورده قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤 تقدیم به ☀️خورشید اهل بیت و 🌙ماه بنی هاشم آن ................... نام او را گفت آدم، صورتِ انسان گرفت نام او را گفت خاتم، معنیِ یزدان گرفت ما مسلمانیم اما آنچنان تسلیم نه درس ها باید که پای مکتب سلمان گرفت تاک بر پای جهان پیچید و ساقی شد مرده از این باده خورد و تا همیشه جان گرفت ای به قربان ، آن سیّد بخشنده که شهر با دستان پر مِهرش، کمی سامان گرفت ای به قربان امامی که نشد حجش تمام از طوافش باد اما... هیئت طوفان گرفت ای به قربان نگاهی که دل از حر برد و رفت لشکری آماده را با ابرو و مژگان گرفت چشم او «آن» است و این آن را نباید ساده دید باید از این آن، برای این و آن هم، آن گرفت ، ست - آن زمان که روی دست خسته اش گرفت لحظه ی گودال را تصویر کردن مشکل است با صدای خس خسی، قلب جهان یک آن گرفت داشت هرکس کینه از مولا ، آمد جلو ابن‌ملجم شد به گودال، از پسر تاوان گرفت ای به قربان تنی که شکل آن تغییر کرد زیر پای اسب ها، امضا شد و پیمان گرفت ای به قربان سری که شمعِ روی نیزه بود قطره قطره آب شد تا عمر جاویدان گرفت ما گدایان را سفارش کرده اند از دیرباز و را باید از گرفت هر که جامانده بگوید و را غیر از او از هیچکس نتوان گرفت ، میخانه ی عشاق آل مصطفاست باید از این سرزمین، آرامش و ایمان گرفت ازدحام ، وحدت در عین کثرت است با بصیرت می توان از چشم ها عرفان گرفت ای بنازم آن غیوری را که گفت مرگ را باید شبیه زندگی آسان گرفت رخصت از گرفتم تا که سقایی کنم او که از دستش زمین و آسمان ها نان گرفت آه از آن ساعت که دریای حرم را خشک دید آه از آن ساعت که آمد اذن بر میدان گرفت آه از آن ساعت که مشکش را پر از امّید کرد آه از آن ساعت که راهش را به نخلستان، گرفت آبِْ روی آب بود و آبرویش در خطر دست هایش پر کشید و مشک بر دندان گرفت تیرها در چله آمد تا به خاک افتاد ماه ابر، پیراهن درید و بعد از آن، باران گرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🖤 به و سرِ خط ............. « را تو مپندار که شهری ست فقط» ۱ را تو مپندار عطش در لب شطّ را تو مپندار فقط روضه و اشک را تو مپندار شکست و ذلّت ، نقطه ی آغاز مسلمانی بود بنویسید سرِ نیزه نشین را سر خط! ، نقطه ی پایان دورویی ها بود ، نورِ خدا بود میان ظلمت این است که اسلام به او تکیه زده پرچم اوست که بالاست هنوز از غیرت او همان ، همان بود که سر نیزه نمی گفت مگر از رحمت او بود و به دنبال عدالت می رفت : است! امان از غفلت؟! او بود و پی آمد بارها داد به صد شکل به دشمن مهلت بر سر دست گرفت را تا نگویند نیاورد برامان آیت! را که امامِ پس از او بود شکست بود در آنجا که نگو... از ، شیرین تر از این...! «هم بخوری» با نیزه کِش بیایی چو در بغل مولایت!؟ سپرِ جان عمو شد پسر شیر او گرفت از همه ی مدعیانش سبقت درس وفا داد به عالَم آن روز آب را دید و گذشت از لب دریا راحت تا بگیرد سر خود را بشریّت بالا از سر اسب، زمین خورد چنان... با صورت دل هزار آینه شد در خیمه سجده اش نور شد و نور، افتاد به خاک و سفری داشت به عرش تا به روی همه در وا بکند از آتش افتاد به دامان سه ساله، اما خورد سیلی و نشد ثانیه ای بی عفت آمد که بگوید همهْ زیبایی بود ، قصه ی عشق است! ندارد غایت قطعه ای از باغِ بهشتِ ابدی ست که به اندازه ی قلبِ همه دارد وسعت از دور شدیم و به خدا مشکوکیم از تُهی و پُر شده ایم از کشته شد خون خدا تا که نمیرد ایمان جنگ ما بود ولی بر سر پست و قدرت!؟ درد اصحاب، فقط دین خدا بود و خدا ما ‌عطش داشته ایم آه... به مسئولیّت می توان بود و شهادت طلبید می توان بود و شد از ننگ، سقط می توان بود ، آینه ی کبر شکست می توان بود عُمَر، با همه گفت از بیعت من نسبم از هیجان لبریزم خانه ی اول من بوده و باشد تا به لب داشته باشم سر قبرم بگذارید به کامم، این است که خونش به رگ ما جاری ست این است که سر داد ولی با عزت نشد ای دل، سر خود را ببُریم! وای به ما هر چه گفتیم از اندیشه ی او... بود غلط « منتظر ماست بیا تا برویم» ۲ غافل از قافله ایم! آه و دریغ از حسرت! حُر که بود و چه شد آزادترین شد به جهان!؟ هیچ...! تنها به خودش داد فقط یک فرصت وقت، تنگ است! کمی مانده که برسد آه... این بار بیا جان بگذاریم وسط قم المقدسه ............................................‌....... ۱. از نوشته های معروف شهید مرتضی آوینی ۲. از نوحه های معروف حاج صادق آهنگران در هشت سال دفاع مقدس 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
برای و در ................ برای ما معنا کن بودن را نمی از آن دریای غریب بودن را عجب شبی بود آن شب، که نشانتان داد و بودن را اینجا باشد کسی نمی‌خواهد بی‌نصیب بودن را کجاست آنکه بفهمد میان این مردان برای رفتن بودن را کجاست آنکه بپرسد برای دادن دلیلِ این میزان بودن را کجاست آنکه ببوسد را همینکه دم می‌گیری بودن را کجاست آنکه ببیند به زانوان سرِ رضا دادن را، نجیب بودن را (چقدر دلتنگیم ای خدا! به حق نگیری از ما بودن را) بگو که از روی نیزه‌های غروب «چگونه» دیدی بودن را!؟ تو خوانده روی بگو دمی با ما بر بودن را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌🏻🤦🏻 به ساحت _حسین_بن_علی (ع) ......... شاعران، پیدا کنید را شاعران رسوا کنید اندیشه_افراط را و و و بر زمین خواهد زد آخر، را دین اگر باقیست زیر دِین امثالِ ست او که بود و گفت انجیل را... تورات را از قلم خون می چکد تا می نویسد یا ! دم به دم می بارد و دق می دهد خطاط را سوزنی بالا و پایین می رود در چشمشان پاره پاره کرده روضه، قلب هر خیاط را ، است و خونبها تا ولایت، جان ببخشد مرگ استنباط را خسته از گودال، بیرون آمد اما بس نبود حمله ور شد شمر و آتش زد دل فسطاط را ۱ سوره های پرپرش را باد با خود می بَرد شرحه شرحه شرح باید داد این آیات را تا جهان خالی شود از ظلم و ظلمت ها، خدا - تا چهل منزل به نی ها برد این مشکات را ۲ نور حق را منعکس می کرد بر دل ها سنگ ها طاقت نیاوردند این مرآت را ۳ خیزران آمد! خدایا... واکن و قدری ببند دست های بسته را و چشم های مات را رفتید... با خود چشمه ی اشک آورید هر ، به یاد آرید این سوغات را قم المقدسه ............................ ۱. فسطاط: خیمه بخشی از مقتل لهوف ثُمَّ إِنَّ شمر بنَ ذِی الْجَوْشنِ حَمَلَ عَلى فُسطَاطِ الْحُسَینِ فَطعَنَهُ بِالرُّمْحِ ثُمَّ قالَ عَلَیَّ بِالنَّارِ أُحْرِقُهُ عَلى مَنْ فِیه فَقالَ لهُ الْحسَین (ع) یَا ابنَ ذِی الْجوْشنِ أَنتَ الدَّاعی بِالنَّار لِتُحرقَ عَلى أَهلی أَحْرَقکَ اللَّهُ بِالنَّار ۲. مشکات: چراغدان ۳. مرآت: آیینه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤 تقدیم به ☀️خورشید اهل بیت و 🌙ماه بنی هاشم آن ................... نام او را گفت آدم، صورتِ انسان گرفت نام او را گفت خاتم، معنیِ یزدان گرفت ما مسلمانیم اما آنچنان تسلیم نه درس ها باید که پای مکتب سلمان گرفت تاک بر پای جهان پیچید و ساقی شد مرده از این باده خورد و تا همیشه جان گرفت ای به قربان ، آن سیّد بخشنده که شهر با دستان پر مِهرش، کمی سامان گرفت ای به قربان امامی که نشد حجش تمام از طوافش باد اما... هیئت طوفان گرفت ای به قربان نگاهی که دل از حر برد و رفت لشکری آماده را با ابرو و مژگان گرفت چشم او «آن» است و این آن را نباید ساده دید باید از این آن، برای این و آن هم، آن گرفت ، ست - آن زمان که روی دست خسته اش گرفت لحظه ی گودال را تصویر کردن مشکل است با صدای خس خسی، قلب جهان یک آن گرفت داشت هرکس کینه از مولا ، آمد جلو ابن‌ملجم شد به گودال، از پسر تاوان گرفت ای به قربان تنی که شکل آن تغییر کرد زیر پای اسب ها، امضا شد و پیمان گرفت ای به قربان سری که شمعِ روی نیزه بود قطره قطره آب شد تا عمر جاویدان گرفت ما گدایان را سفارش کرده اند از دیرباز و را باید از گرفت هر که جامانده بگوید و را غیر از او از هیچکس نتوان گرفت ، میخانه ی عشاق آل مصطفاست باید از این سرزمین، آرامش و ایمان گرفت ازدحام ، وحدت در عین کثرت است با بصیرت می توان از چشم ها عرفان گرفت ای بنازم آن غیوری را که گفت مرگ را باید شبیه زندگی آسان گرفت رخصت از گرفتم تا که سقایی کنم او که از دستش زمین و آسمان ها نان گرفت آه از آن ساعت که دریای حرم را خشک دید آه از آن ساعت که آمد اذن بر میدان گرفت آه از آن ساعت که مشکش را پر از امّید کرد آه از آن ساعت که راهش را به نخلستان، گرفت آبِْ روی آب بود و آبرویش در خطر دست هایش پر کشید و مشک بر دندان گرفت تیرها در چله آمد تا به خاک افتاد ماه ابر، پیراهن درید و بعد از آن، باران گرفت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 قصیده ای به ساحت (ع) ................. چشمان تو رنگین‌کمانِ نور و باران است سهم دلِ دریایی‌ات، امواج طوفان است و در سجده‌هایت آسمان پیداست اما شب قدری ، قدر تو پنهان است! ما با شما یک جورِ دیگر راحتیم آقا چون مادرت، فرزند ایران است ما... شاعرانی که گرفتیم از کلامت وام تو... آنکه چشمش چشمه‌چشمه، شعر جوشان است دیروز خواندم از کتابت چند برگ سبز باغِ ، ترجمانِ نور است آنچه «»، سحر با اشک می‌خوانَد بابِ «» جان است تا سیب طوبی می‌رسد از آسمانِ دست معراج، با چشمانِ لبریز تو آسان است با خطبه‌های آتشین گفتی به دنیا که گاهی ، گاهی ، شمشیر میدان است فتح‌الفتوحت را به شام، آسودگان دیدند حالا برای حال تو، شهری پریشان است نیمی از آن مجلس، به حال خویش گرییدند نیمی از آن قومِ خطا کرده، پشیمان است ، آن زمان، بود ، این زمان، است دعوای جدّت بر سر بود دعوای امروز تو هم بر است دلسنگ‌ها با تو چه کردند ای تماشایی!؟ آیینه از آیین چشمت، مات و حیران است با گریه‌های بی‌امان، روشنگری کردی این قطره‌ها شعرند و هر شعری پر از «آن» است پیمانه ی اشک تو را کشتند عاقل ها وقتی که فهمیدند چشمان تو میخانه‌ست دنیا اگر روزی بفهمد روضه‌هایت را باور نخواهد کرد این کارِ مسلمان است راه تو را یک مشت، گرگ تشنه سد کردند بر پیکر آهو، هزاران جای دندان است - (دندان... خدایا وای! دستت بشکند نامرد یک لحظه هم با خود نگفت: «ارباب، مهمان است»!) چشمان تو یادآور تاریخ عاشوراست ذبح عظیمی که همانا است یک گوشه از آنچه شما در کردید برپایی سبزِ قیام است ۱ یعنی ظلم خواهد رفت آنچه بجا میماند آزادی‌ست، ایمان است و رسم بزرگان است دنیا بداند هرکه اینسان است است ، جنگ میان حق و باطل بود آنجا که انسان روبروی هرچه شیطان است - یک سو جهنم بود و یک سو جنتُ‌المأوی هرچند در ظاهر، سراپایش بیابان است به افتاد اگر آن روز یک ، است و جهان با او است قم المقدسه ............................ ۱. سربداران نام جنبشی مردمی در روستای باشتین و سبزوار خراسان در سده هشتم هجری خورشیدی بود که علیه ستم و تعدی فرمان‌روایان مغول و عاملان آنان با شعار «سر به دار می‌دهیم تن به ذلت نمی‌دهیم» ایجاد شد و به یکصد و بیست سال چیرگی مغول‌ها بر ایران پایان داد. تلاش و پیگیری رهبران این قیام به تشکیل یک حکومت مستقل ملی و شیعه‌مذهب ایرانی در خراسان انجامید. مهم‌ترین ویژگی‌های این حکومت تنفر و انزجار از عناصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع دوازده‌امامی بود. رهبر مذهبی سلسله سربداران شیخ حسن جوری و مهم ترین رهبر سیاسی این سلسله سلطان وجیه الدین مسعود بود. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤🙏 برای (ص) خدا بخیر کند... ................... بود امان از ! از آتشی که دویده به پنبه‌های یکی به فکر بود و دیگری پی یکی سقیفه‌نشین شد به راه داد ادامه از لب او می‌چکید و... بارانی بود و رنگ و بوی کلامش دوباره بود دو یادگار خودش را سفارشی دیگر کرد برای و دوباره لب را تر کرد نگاه کرد به ، نگاه کرد به کشید آهِ بلندی و پر کشید از دنیا ، او که شرابِ همیشه بود چگونه به زهرِ انگوری شد از آسمان، وارونه!؟ دسیسه‌ها کردند آن سه نابکار، سه ملعون را دیدند و ریختند از او خون خدا بخیر کند قصه‌های بعدِ را خدا بخیر کند این تب ابولهبی را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 برای (ص) آفتاب .................... او آفتابِ محضِ خدا بود و سایه داشت آن سایه یا گفت! آن سایه، مایه داشت دیگر ندید را آینه ولی شکر خدا پذیرفت و دایه داشت تا عالَمی نمک‌گیر از سفره‌اش شوند خرما و نان و آب، به قدر کفایه داشت با مردمش سخن می‌گفت از امید و عشق او ساده بود ساده... ولی چند لایه داشت لنگِ نبود که از عدل بگذرد ، بهشت رضوان را در کرایه داشت ، خاطره‌ی اوست با برای این دو برادر، صد داشت در ، همزاد مرگ شد در این مسیر، همسفری سخت، پایه داشت روز ، دَمِ اهل کساء رسید تا بهتر از خدا گوید چارپایه داشت! او را هزار مرتبه کشتند اگر چه او از جن و انس در صف محشر، طلایه داشت با اینکه شکوه‌ها از کرد در خانه‌ی بصیرت، داشت هرگز به روی خویش نیاورد، اگرچه که یک سینه‌ی پر آه از طعن و کنایه داشت بعد از ، سقف جهان را ترک گرفت از آنچه رفت بر سر مکتب، گلایه داشت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😢 (ع) .............. در راه برگشتم ولی دیدارم دوباره گفتم خداحافظ ولی دارم دوباره ای کاش می شد دردها و خستگی های سفر را قبل از همه، دست تو بسپارم دوباره ای هرچه خدا یکجا به من بخشیده، مولا...! این بار هم بخشیدی و خیلی بدهکارم دوباره انگار الان بود در آغوش تو خوابیده بودم - مابینِ ...! خوابم یا که بیدارم دوباره!؟ اصلا نفهمیدم چطوری آمد از راه بی تاب و و و دوباره مجبورم آهسته قدم بردارم و در خود ببارم وقتی نمی آید دلم... چشم از تو بردارم دوباره راهم بده حتی همین حالا که دستم از تو دور است بر ، سر باید که بگذارم دوباره باید که برگردم ، مثل کبوترها بگردم در بیکران صحن تو ای آسمان پرستاره قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15