eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
103 ویدیو
16 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
👌😭 👌🏻تقدیم به آنها که به حسین (ع) اقتدا می کنند و نماز را اول وقت برپا میدارند 🙏🏻به پیشگاه (ع) تماشا ........ در بر شبِ آلوده ام قدری بتاب ای ماهْ بالا می روم بالا از آغوش تو... تا شاید بچینم از بلندای نخیلِ چشم هایت، چند با تو نورم بی تو کورم، صد از تو دورم یک راهی ام کن تا ، اماما...! با ، چنان... بی خود شد از خود! وای اگر ، می داد او را از تا ، با تو راهی نیست آقا یک دلِ افتاده می خواهد، کمی و در هر کس برای دلبری یک شیوه دارد من می شوم پر میکشم تا بیکران ها دل به می زنم با دیدن حوض قشنگت دیگران درگیر و من غرق پشت سرم بود و صدایش زیرِ گوشم چشم در چشم تو بود و با «»، دریا با زبان بی زبانی روضه ای خواند از در شبستانِ نگاهت ربّنا شد؛ گفت - از قنوتم می چکد بارانی از ها بسته ام بر ، دل را... ای مثل ناقوسی صدایم کرد و رفتم تا بخوانم رکعتی... بالاسرت را با تمنّا موج عشاقت مرا می برد از این سو به آن سو دست آوردم بگیرم را چون زلیخا زیر پا افتادم و شد روضه ای بر من مجسم و ها را دیدم و افتادم از پا در دورِ ضریحت در طوافند ، تو را دارند و مَستند از تولیّ از گرفتم را از هم گرفتم را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini
🖤😭 قصیده ای به ساحت (ع) ................. چشمان تو رنگین کمانِ نور و باران است سهم دلِ دریایی ات، امواج طوفان است و در سجده هایت آسمان پیداست اما شب قدری ، قدر تو پنهان است! ما با شما یک جورِ دیگر راحتیم آقا چون مادرت، فرزند ایران است ما... شاعرانی که گرفتیم از کلامت وام تو... آنکه چشمش چشمه چشمه، شعر جوشان است دیروز خواندم از کتابت چند برگ سبز باغِ ، ترجمانِ نور است آنچه «»، سحر با اشک می خوانَد بابِ «» جان است تا سیب طوبی می رسد از آسمانِ دست معراج، با چشمانِ لبریز تو آسان است با خطبه های آتشین گفتی به دنیا که گاهی ، گاهی ، شمشیر میدان است فتح الفتوحت را به شام، آسودگان دیدند حالا برای حال تو، شهری پریشان است نیمی از آن مجلس، به حال خویش گرییدند نیمی از آن قومِ خطا کرده، پشیمان است ، آن زمان، بود ، این زمان، است دعوای جدّت بر سر بود دعوای امروز تو هم بر است دلسنگ ها با تو چه کردند ای تماشایی!؟ آیینه از آیین چشمت، مات و حیران است با گریه های بی امان، روشنگری کردی این قطره ها شعرند و هر شعری پر از «آن» است پیمانه ی اشک تو را کشتند عاقل ها وقتی که فهمیدند چشمان تو میخانه ست دنیا اگر روزی بفهمد روضه هایت را باور نخواهد کرد این کارِ مسلمان است راه تو را یک مشت، گرگ تشنه سد کردند بر پیکر آهو، هزاران جای دندان است - (دندان... خدایا وای! دستت بشکند نامرد یک لحظه هم با خود نگفت: «ارباب، مهمان است»!) چشمان تو یادآور تاریخ عاشوراست ذبح عظیمی که همانا است یک گوشه از آنچه شما در کردید برپایی سبزِ قیام است ۱ یعنی ظلم خواهد رفت آنچه بجا میماند آزادی ست، ایمان است و رسم بزرگان است دنیا بداند هرکه اینسان است است ، جنگ میان حق و باطل بود آنجا که انسان روبروی هرچه شیطان است - یک سو جهنم بود و یک سو جنتُ المأوی هرچند در ظاهر، سراپایش بیابان است به افتاد اگر آن روز یک ، است و جهان با او است قم المقدسه ............................ ۱. سربداران نام جنبشی مردمی در روستای باشتین و سبزوار خراسان در سده هشتم هجری خورشیدی بود که علیه ستم و تعدی فرمان‌روایان مغول و عاملان آنان با شعار «سر به دار می‌دهیم تن به ذلت نمی‌دهیم» ایجاد شد و به یکصد و بیست سال چیرگی مغول‌ها بر ایران پایان داد. تلاش و پیگیری رهبران این قیام به تشکیل یک حکومت مستقل ملی و شیعه‌مذهب ایرانی در خراسان انجامید. مهم‌ترین ویژگی‌های این حکومت تنفر و انزجار از عناصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع دوازده‌امامی بود. رهبر مذهبی سلسله سربداران شیخ حسن جوری و مهم ترین رهبر سیاسی این سلسله سلطان وجیه الدین مسعود بود. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌😭 👌🏻تقدیم به آنها که به حسین (ع) اقتدا می کنند و نماز را اول وقت برپا میدارند 🙏🏻به پیشگاه (ع) تماشا ........ در بر شبِ آلوده ام قدری بتاب ای ماهْ بالا می روم بالا از آغوش تو... تا شاید بچینم از بلندای نخیلِ چشم هایت، چند با تو نورم بی تو کورم، صد از تو دورم یک راهی ام کن تا ، اماما...! با ، چنان... بی خود شد از خود! وای اگر ، می داد او را از تا ، با تو راهی نیست آقا یک دلِ افتاده می خواهد، کمی و در هر کس برای دلبری یک شیوه دارد من می شوم پر میکشم تا بیکران ها دل به می زنم با دیدن حوض قشنگت دیگران درگیر و من غرق پشت سرم بود و صدایش زیرِ گوشم چشم در چشم تو بود و با «»، دریا با زبان بی زبانی روضه ای خواند از در شبستانِ نگاهت ربّنا شد؛ گفت - از قنوتم می چکد بارانی از ها بسته ام بر ، دل را... ای مثل ناقوسی صدایم کرد و رفتم تا بخوانم رکعتی... بالاسرت را با تمنّا موج عشاقت مرا می برد از این سو به آن سو دست آوردم بگیرم را چون زلیخا زیر پا افتادم و شد روضه ای بر من مجسم و ها را دیدم و افتادم از پا در دورِ ضریحت در طوافند ، تو را دارند و مَستند از تولیّ از گرفتم را از هم گرفتم را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini