😭🖤 قصیده ای چهل بیتی نثار قلب داغدار #سیدالساجدین (ع)
او بود...
.........
«پرده اول»
او بود امامی که به بازار رسید
او بود غلامی که کس او را نخرید
او بود یتیمی که پر از مقتل بود
«مَن ماتَ علیٰ حبّ #علی، ماتَ شهید»
ای وای از آن زمان که افتاد زمین
با هروله اما سوی گودال دوید
گودال، قصیده را غزل کرد و غزل
از وزن نشد خارج و شد شعر سپید
بر خاک کشید
جسم بی جانش را دریا
امواجِ پریشان شد
باید ببرد بر سر دوشش خود را
تا شام
یک قافله در او غرق
ساحل، که سرابی بود
گم کرد نگاهی را
طوفانِ شب از راه آمد
فانوس، زمین افتاد
از دستِ کمین خورده ی ماه
در مقتلِ عشق
با دستِ سپید
زد رو به سیاهی ها آه...
آن دست بلندی که کمی بالا رفت
مست از مِی سیب شد ولی سیب نچید
بی تاب ترین ماه زمین بود #علی
آن روز که از نیزه برآمد خورشید
بنویس چه آمد به سر برکه ی سبز
بنویس چه آمد به سر قوی سفید
بنویس چه آمد به سر نیلوفر
بنویس چه آمد به سر سرو رشید!
از کوچ پرستو بنویس، از آن تیر
از خون اناری که رسید و نرسید
بنویس: چرا شمر به گودال رسید!؟
بنویس: چرا حرمله تکبیر کشید!؟
بنویس چگونه آب شد قلب #علی
بنویس چه چیز را شنید و نشنید!؟
مظلوم تر از او چه کسی بود!؟ آنکه
در تشت طلا زد به لبش چوب...! یزید
در غربت یک مدینه ی غرقِ نفاق
مثل #حسن از عطش، به خود می پیچید
«پرده دوم»
سجاده اش آسمان شد و مُهرش ماه
هر کس که تو را به قدر وسعش فهمید
من، آن شتری که با تو ده ها حج رفت
اما به جز عشق و معرفت از تو ندید ۱
من، شاپرکی که بر سر شانه نشست
اما به هوای «دیگری»، از تو... پرید
باید به تو برگردم و عاشق باشم
ای وعده ی آشکار، الوعده وعید
من در رمضان تو گرفتار شدم
ای ماه ترین ماه من، ای عید سعید
اعجازِ مناجاتِ شما راهگشاست
از گنجِ #صحیفه ات بده شاهْ کلید
شد شبنم اشک در قنوتِ صدفت
تسبیحِ نجات بخشی، از مروارید
در ساحت آن پنجره که رو به شماست
باید که #مفید بود یا #شیخ_مفید
امثال #ابوحمزه و #انصاری ها
از حنجره ی سبز تو گشتند پدید
بذر کلمات تو به بار آورده
علامه و مرعشی، خمینی و وحید
آرامشِ پنهان شده در هر سخنت
از معرفت توست به قرآن مجید
بگذار سلامی بدهم قبرت را
بگذار زیارت کنمت، عبدِ عبید
«پرده سوم»
می سوزم از آن گنبد و گلدسته که نیست
در ذهن من است طرح یک صحن جدید
باید که #بقیع تو گلستان بشود
نابودی این حرامیان نیست بعید
زیباست چراغ سبز در صحن #حسن
در صحن تو سجاده ای از سنگ سفید
خیبرشکن از راه می آید یک روز
تا گردنِ کفر بشکند بی تردید
ما منتظران، شوق رسیدن داریم
پیش قدمش...آه، مرا سر بزنید!
خالی ست اگرچه دستمان مولاجان
داریم به ذوالفقارِ دستت... امّید
«پرده چهارم»
تو خاطره ی خونِ حسینی، #سجاد
تو... آنکه تمام روضه را درد کشید
مداح از آن رو که تو غش می کردی
از خواندن روضه، پیش تو می ترسید
هر بار که گفت از قتیل العبرات
از شدت اشکت، آسمان هم بارید
دیدند که بارشِ شهابی دارد
چشمان تو زیرِ تیربارانِ شدید
کشتند خدا را و نمی دانستند
او بوده و هست «اَقربُ مِن حبل ورید»
دستی که به او سنگ زد این بار ولی
بیرون شد از آستینِ آن روح پلید
مرگ آمد و پنجه بر حقیقت انداخت
انگار قیامت شد و در صور دمید
پایان تو را نوشت با جامِ سراب
دستی که عطش را به گلویت پاشید
جامی که به لب رسید با دست ولید
جانی که به لب رسید با دست ولید ۲
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
#شهادت_امام_زینالعابدین_علیهالسلام
......................
۱. امام سجاد (ع) شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.
خبر به امام باقر (ع) رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:«آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر (ع) باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: «او را رها کنید! او میداند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت.
بحارالانوار، ج ۴۶، ص۱۴۷ و ۱۴۸، حدیث ۲ و۳ و۴ به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج ۱، ص ۴۶۷، حدیث ۲و۳و۴
۲. مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمیتوانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود.
برگرفته از: بحارالانوار، ج ۴۶، ص۱۵۲، حدیث ۱۲ و ص ۱۵۳ و ۱۵۴
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
😭🖤 قصیده ای چهل بیتی نثار قلب داغدار #سیدالساجدین (ع)
او بود...
.........
«پرده اول»
او بود امامی که به بازار رسید
او بود غلامی که کس او را نخرید
او بود یتیمی که پر از مقتل بود
«مَن ماتَ علیٰ حبّ #علی، ماتَ شهید»
ای وای از آن زمان که افتاد زمین
با هروله اما سوی گودال دوید
گودال، قصیده را غزل کرد و غزل
از وزن نشد خارج و شد شعر سپید
بر خاک کشید
جسم بی جانش را دریا
امواجِ پریشان شد
باید ببرد بر سر دوشش خود را
تا شام
یک قافله در او غرق
ساحل، که سرابی بود
گم کرد نگاهی را
طوفانِ شب از راه آمد
فانوس، زمین افتاد
از دستِ کمین خورده ی ماه
در مقتلِ عشق
با دستِ سپید
زد رو به سیاهی ها آه...
آن دست بلندی که کمی بالا رفت
مست از مِی سیب شد ولی سیب نچید
بی تاب ترین ماه زمین بود #علی
آن روز که از نیزه برآمد خورشید
بنویس چه آمد به سر برکه ی سبز
بنویس چه آمد به سر قوی سفید
بنویس چه آمد به سر نیلوفر
بنویس چه آمد به سر سرو رشید!
از کوچ پرستو بنویس، از آن تیر
از خون اناری که رسید و نرسید
بنویس: چرا شمر به گودال رسید!؟
بنویس: چرا حرمله تکبیر کشید!؟
بنویس چگونه آب شد قلب #علی
بنویس چه چیز را شنید و نشنید!؟
مظلوم تر از او چه کسی بود!؟ آنکه
در تشت طلا زد به لبش چوب...! یزید
در غربت یک مدینه ی غرقِ نفاق
مثل #حسن از عطش، به خود می پیچید
«پرده دوم»
سجاده اش آسمان شد و مُهرش ماه
هر کس که تو را به قدر وسعش فهمید
من، آن شتری که با تو ده ها حج رفت
اما به جز عشق و معرفت از تو ندید ۱
من، شاپرکی که بر سر شانه نشست
اما به هوای «دیگری»، از تو... پرید
باید به تو برگردم و عاشق باشم
ای وعده ی آشکار، الوعده وعید
من در رمضان تو گرفتار شدم
ای ماه ترین ماه من، ای عید سعید
اعجازِ مناجاتِ شما راهگشاست
از گنجِ #صحیفه ات بده شاهْ کلید
شد شبنم اشک در قنوتِ صدفت
تسبیحِ نجات بخشی، از مروارید
در ساحت آن پنجره که رو به شماست
باید که #مفید بود یا #شیخ_مفید
امثال #ابوحمزه و #انصاری ها
از حنجره ی سبز تو گشتند پدید
بذر کلمات تو به بار آورده
علامه و مرعشی، خمینی و وحید
آرامشِ پنهان شده در هر سخنت
از معرفت توست به قرآن مجید
بگذار سلامی بدهم قبرت را
بگذار زیارت کنمت، عبدِ عبید
«پرده سوم»
می سوزم از آن گنبد و گلدسته که نیست
در ذهن من است طرح یک صحن جدید
باید که #بقیع تو گلستان بشود
نابودی این حرامیان نیست بعید
زیباست چراغ سبز در صحن #حسن
در صحن تو سجاده ای از سنگ سفید
خیبرشکن از راه می آید یک روز
تا گردنِ کفر بشکند بی تردید
ما منتظران، شوق رسیدن داریم
پیش قدمش...آه، مرا سر بزنید!
خالی ست اگرچه دستمان مولاجان
داریم به ذوالفقارِ دستت... امّید
«پرده چهارم»
تو خاطره ی خونِ حسینی، #سجاد
تو... آنکه تمام روضه را درد کشید
مداح از آن رو که تو غش می کردی
از خواندن روضه، پیش تو می ترسید
هر بار که گفت از قتیل العبرات
از شدت اشکت، آسمان هم بارید
دیدند که بارشِ شهابی دارد
چشمان تو زیرِ تیربارانِ شدید
کشتند خدا را و نمی دانستند
او بوده و هست «اَقربُ مِن حبل ورید»
دستی که به او سنگ زد این بار ولی
بیرون شد از آستینِ آن روح پلید
مرگ آمد و پنجه بر حقیقت انداخت
انگار قیامت شد و در صور دمید
پایان تو را نوشت با جامِ سراب
دستی که عطش را به گلویت پاشید
جامی که به لب رسید با دست ولید
جانی که به لب رسید با دست ولید ۲
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی
قم المقدسه
#شهادت_امام_زینالعابدین_علیهالسلام
......................
۱. امام سجاد (ع) شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.
خبر به امام باقر (ع) رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:«آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر (ع) باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: «او را رها کنید! او میداند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت.
بحارالانوار، ج ۴۶، ص۱۴۷ و ۱۴۸، حدیث ۲ و۳ و۴ به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج ۱، ص ۴۶۷، حدیث ۲و۳و۴
۲. مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمیتوانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود.
برگرفته از: بحارالانوار، ج ۴۶، ص۱۵۲، حدیث ۱۲ و ص ۱۵۳ و ۱۵۴
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15
🖤😭 قصیده ای به ساحت #زینالعابدین #امام_سجاد (ع)
#شب_قدر
.................
چشمان تو رنگین کمانِ نور و باران است
سهم دلِ دریایی ات، امواج طوفان است
#سجادی و در سجده هایت آسمان پیداست
اما شب قدری #علی، قدر تو پنهان است!
ما با شما یک جورِ دیگر راحتیم آقا
چون #شهربانو مادرت، فرزند ایران است
ما... شاعرانی که گرفتیم از کلامت وام
تو... آنکه چشمش چشمه چشمه، شعر جوشان است
دیروز خواندم از کتابت چند برگ سبز
باغِ #صحیفه، ترجمانِ نور #قرآن است
آنچه «#ابوحمزه»، سحر با اشک می خوانَد
بابِ «#مناجات_امیرالمومنین» جان است
تا سیب طوبی می رسد از آسمانِ دست
معراج، با چشمانِ لبریز تو آسان است
با خطبه های آتشین گفتی به دنیا که
گاهی #زبان، گاهی #قلم، شمشیر میدان است
فتح الفتوحت را به شام، آسودگان دیدند
حالا برای حال تو، شهری پریشان است
نیمی از آن مجلس، به حال خویش گرییدند
نیمی از آن قومِ خطا کرده، پشیمان است
#امربهمعروف، آن زمان، #معیار_ایمان بود
#امربهمعروف، این زمان، #معیار_ایمان است
دعوای جدّت بر سر #عدل_و_عدالت بود
دعوای امروز تو هم بر #عهد_و_پیمان است
دلسنگ ها با تو چه کردند ای تماشایی!؟
آیینه از آیین چشمت، مات و حیران است
با گریه های بی امان، روشنگری کردی
این قطره ها شعرند و هر شعری پر از «آن» است
پیمانه ی اشک تو را کشتند عاقل ها
وقتی که فهمیدند چشمان تو میخانه ست
دنیا اگر روزی بفهمد روضه هایت را
باور نخواهد کرد این کارِ مسلمان است
راه تو را یک مشت، گرگ تشنه سد کردند
بر پیکر آهو، هزاران جای دندان است -
(دندان... خدایا وای! دستت بشکند نامرد
یک لحظه هم با خود نگفت: «ارباب، مهمان است»!)
چشمان تو یادآور تاریخ عاشوراست
ذبح عظیمی که همانا #عید_قربان است
یک گوشه از آنچه شما در #کربلا کردید
برپایی سبزِ قیام #سربداران است ۱
#هیهات_مِنَّ_الذِّله یعنی ظلم خواهد رفت
آنچه بجا میماند آزادی ست، ایمان است
#آزادی و #آزادگی رسم بزرگان است
دنیا بداند هرکه اینسان است #انسان است
#کربوبلا، جنگ میان حق و باطل بود
آنجا که انسان روبروی هرچه شیطان است -
یک سو جهنم بود و یک سو جنتُ المأوی
هرچند در ظاهر، سراپایش بیابان است
#آتش به #دامان_خلیل افتاد اگر آن روز
یک #خیمه، #سبز است و جهان با او #گلستان است
#محمد_عابدی
قم المقدسه
#شهادت_سیدالساجدین_ع
............................
۱. سربداران نام جنبشی مردمی در روستای باشتین و سبزوار خراسان در سده هشتم هجری خورشیدی بود که علیه ستم و تعدی فرمانروایان مغول و عاملان آنان با شعار «سر به دار میدهیم تن به ذلت نمیدهیم» ایجاد شد و به یکصد و بیست سال چیرگی مغولها بر ایران پایان داد. تلاش و پیگیری رهبران این قیام به تشکیل یک حکومت مستقل ملی و شیعهمذهب ایرانی در خراسان انجامید. مهمترین ویژگیهای این حکومت تنفر و انزجار از عناصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع دوازدهامامی بود. رهبر مذهبی سلسله سربداران شیخ حسن جوری و مهم ترین رهبر سیاسی این سلسله سلطان وجیه الدین مسعود بود.
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @Pelak15