eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
469 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
195 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
😭🙏🏻 برای (س) زنی را... ................ زنی را میشناسم دامنش دریا زنی را میشناسم سینه اش صحرا زنی نستوه، همچون کوه، پابرجا همان دختر که شد همسر به همان خواهر که شد مادر به زنی را میشناسم مرتضی سیرت زنی را میشناسم فاطمه صورت زنی که عالَمی دارد سرش غیرت همان خورشیدِ بی سایه، همان ماهی که هر شب با علی می کرد همراهی نگو ! بگو نگو ! بگو شیرخدا... نگو ! بخوانش «ألَم نَشرح لکَ صَدرک» مرام اوست «شکیبایی» همان درس قیام اوست نگو ! بگو سردار و سرلشکر نگو ! بگو ، بگو اکبر نگو ! بگو آب آور پناه خیمه ها در بوده همان که خطبه غراء فرموده خدایا کن سینه ی ما را بیاور با ، آیینه ی ما را معطر کن از او آدینه ی ما را که ما شب زنده داران در پی نوریم اناالحق گوی دارِ صبحِ منصوریم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻🌷 پیشکش به حضرت .............. غرّش را در نگاه دید آمد و دور سر آن گردید مست از آن شد که ، در دلش می گفت نوری از گذر کرد و به دشت مرده تابید آینه در آینه با غرق خدا شد که رویش را غزل می کرد خورشید شد جهانی روشن از برق نگاه آن شب نور او بر سایه تا که تابید او که بود و زائرهای مکه، تشنه ی او با به دنیا داد را وُ... بارید! این دو مثل و ، شفیع عالمینند هستند و در تقویم شمسی چون سفره ی عقد ، را مژده می داد از دهان آن شب فقط گل می تراوید شد آماده ی مهمان‌نوازی از مرادش دور هفت باری با چرخید تا تبر زد بر بت خود، شد گریبان‌چاکِ با آمد می لرزید چون جز ، را نوشتند آسمان ها از چشمش، خوشه خوشه چید دست در دست ، یا گفت روز میلاد ، شد خود سبز و جاوید آن که در ازل، خودش را ساخت با او آن که منبرش برپاتر است از آن که در دل ، شد در پر قصه از توهین و تهدید آن که در از جان گذشت و زنده تر شد خلق را کرد! آن شب که در آن خانه از نفس می گیرم از ، شهادت هردو، در جهانِ مرگ و تبعید یک برای اُمّتی بس باشد آری باید اما از ، بسیار ترسید ای ، شرک است مثل موریانه دینتان را از بپرسید! - این که می آید پس از نام را کنیه ای تنها نبینید، این همان نور است و امّید یک کافیست تا شأن و مقامش را بدانیم است آنکه در کند یک لحظه تردید عده ای بی‌مایه گفتند او بوده یا نه!؟ غافل از اینکه دمادم دم زد او از و کلید قفل ها توست عده ای در پی‌ات، دنبال تقلید - عده ای که قبر تو را ویرانه کردند تا که از ارباب خود گیرند بلکه مُهر تایید ، و از است ی ما در هست و نمی خواهد روادید خوش به حال هرکه بِن سلمان نبود و مثل با ماند و را آنچنان که بود فهمید قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻🌷 پیشکش به (ع) ................ هبوطِ اشک چشمانش، شروع جاده‌ی نور است قنوتِ غرق دستانش، طلوع باده‌ی نور است صلاة ظهر، خورشید است مُهر جانماز او نگاهِ ماهِ آلوده بر این سجاده‌ی نور است زلال است و درونش را ملائک، نور می‌بینند که روی شانه‌های تیره‌اش، لباده‌ی نور است نور و نور و نور و هم نور در این خانه حکایت، ماجرای ساده‌ی نور است به حکم شیر پاک مادرم، بیزارم از ظلمت که ، را می‌فهمد و دلداده‌ی نور است سگ کوی توام مولا، مرا این مرحمت بس که به روز حشر، دور گردنم قلاده نور است قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🙏🏻🌷 تقدیم به .............. در شبِ ظلمت همینکه جلوه گر شد روی ماهت جان گرفت آیینه ی از نگاهت ۱ شد دلت زندانی ، سفر کردی به خویشت با راضی شدی از انتخاب دلبخواهت گوهر گرفتی از با هر دل به دریای زد نغمه ی جانسوز آهت با خودت آوردی از جای پایت سبزه رویید و جهان شد رو به راهت ها دنبال می دویدند و بریدند! در شبِ «»، در دل و ۲ آن ، آمدند از چون تو هم مانند ، بود گناهت روزها را روزه بودی و شبت پر بود از ابر قطره قطره، شمع جانت آب می شد از جراحت شیعیان را با همان حال نزارت، چاره بودی بسترت، شد و در حسرتت ماند استراحت ، دارد بر تو ، از کلامت می هراسد دارد از ، ترس دارد از سپاهت را نه، که ایرانی به دستت دارد این حرم یعنی ، چه دارد تکیه گاهت!؟ هم پریشان و هم پریشان شد هرکه دادت یک سلام و خیره شد بر بارگاهت گفت یک به آقا: «بچه ی پایینِ شهری... که کبوتربازها را هم گرفتی در پناهت #«طیّب» از خورشیدِ خشت گنبدت، شد آسمانی آفتابا...! نقره‌داغم کن که هستم روسیاهت» قم المقدسه .................................................. ۱. عبدالعظیم حسنی در روز پنج‌شنبه چهارم ماه ربیع‌الثانی سال ۱۷۳ قمری، در زمان پیشوای هفتم شیعیان در شهر مدینه زاده شد. ۲. نجاشی به نقل از احمد بن محمد بن خالد برقی نقل کرده است که عبدالعظیم در حال فرار از سلطان، به ری آمد و در سرداب خانه یکی از شیعیان در محله «سِکة المَوالی» (کوچه و محله دوستان اهل‌بیت) ساکن شد. او در همان سرداب به عبادت می‌پرداخت، روز را روزه می‌گرفت و شب را به عبادت می‌گذراند. وی مخفیانه از منزل بیرون می‌آمد و به زیارت قبری می‌رفت که آن را قبر یکی از فرزندان موسی بن جعفر(ع) می‌دانست. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻🌷 پیشکش به حضرت .............. غرّش را در نگاه دید آمد و دور سر آن گردید مست از آن شد که ، در دلش می گفت نوری از گذر کرد و به دشت مرده تابید آینه در آینه با غرق خدا شد که رویش را غزل می کرد خورشید شد جهانی روشن از برق نگاه آن شب نور او بر سایه تا که تابید او که بود و زائرهای مکه، تشنه ی او با به دنیا داد را وُ... بارید! این دو مثل و ، شفیع عالمینند هستند و در تقویم شمسی چون سفره ی عقد ، را مژده می داد از دهان آن شب فقط گل می تراوید شد آماده ی مهمان‌نوازی از مرادش دور هفت باری با چرخید تا تبر زد بر بت خود، شد گریبان‌چاکِ با آمد می لرزید چون جز ، را نوشتند آسمان ها از چشمش، خوشه خوشه چید دست در دست ، یا گفت روز میلاد ، شد خود سبز و جاوید آن که در ازل، خودش را ساخت با او آن که منبرش برپاتر است از آن که در دل ، شد در پر قصه از توهین و تهدید آن که در از جان گذشت و زنده تر شد خلق را کرد! آن شب که در آن خانه از نفس می گیرم از ، شهادت هردو، در جهانِ مرگ و تبعید یک برای اُمّتی بس باشد آری باید اما از ، بسیار ترسید ای ، شرک است مثل موریانه دینتان را از بپرسید! - این که می آید پس از نام را کنیه ای تنها نبینید، این همان نور است و امّید یک کافیست تا شأن و مقامش را بدانیم است آنکه در کند یک لحظه تردید عده ای بی‌مایه گفتند او بوده یا نه!؟ غافل از اینکه دمادم دم زد او از و کلید قفل ها توست عده ای در پی‌ات، دنبال تقلید - عده ای که قبر تو را ویرانه کردند تا که از ارباب خود گیرند بلکه مُهر تایید ، و از است ی ما در هست و نمی خواهد روادید خوش به حال هرکه بِن سلمان نبود و مثل با ماند و را آنچنان که بود فهمید قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻✋🏻🌹 در پاسداشت مقام که همواره زنده است و زندگی می بخشد .............. بی جلیقه، بی محافظ، خاکریزی را قدم زد رعد و برقی شد همینکه ابر ابرو را به هم زد نقشه‌ی نابودی ، گذشت از ذهن قلبش با سرانگشتش به خاک مرده، نقشی از عدم زد شیر میدان بود و نامش بر لب آمد ناخودآگاه هرکجا هرکس به جمعی، حرفی از یک جو جنم زد ذوالفقارش در غلاف صبر و تدبیر و حیا بود هر زمان گفت ای ، می زنم... زد! گاه، شد به عشق و سرها هوا رفت گاه، مضطر شد کنار و سر به حرم زد روستایی‌زاده‌ای بود و دمادم گفت از ولایت بود و عمری از نیز دم زد بارها دیدند چون ارگ‌بمی در خود فرو ریخت هر کجا اما کم آورد او، دم از زد در میان سیل آتش، زلزله در دل بپا کرد خنده‌های گاهگاهش، دست رد بر هرچه غم زد او بود دست‌هایش را قلم کرد و به عَلم زد دست‌های میوه دارش، ریشه زد یک بار دیگر شاعری نقاش آمد بال هایش را قلم زد دست‌هایش... دست‌هایش، شانه‌هایم را تکان داد چشم‌هایش... چشم‌هایش، سرنوشتم را رقم زد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻🌷 درود بر و ✊🏻😡 نفرین بر و ............. نگیری از سر ما را! نگیری از دل ما را! ، فرصت زیبای همدلی با توست نگیری از نفسِ ما دمی، را! دوباره ، ما را کشت نگیری از شب ما، را! ببند دست مرا و نبند چشمم را! بگیر جان مرا و نگیر را! چه‌شد که هموطنم شد ... چه‌شد!؟ چگونه درک کنم این همه را هزار مرتبه به آنکه شد به باد داد به چند اشرفی، را هزار مرتبه به آن که خرجِ کشور بیگانه کرد را هزار مرتبه به هرچه ـ که آفتابِ خودش کرد را هزار مرتبه به آنکه با نوشت و ، نوشت را هزار مرتبه به هرچه که با سروده‌ست را هزار مرتبه به آنکه بود ـ و در ، شکست را... اگرچه سه‌رنگ بوده و هست نشان و واژه‌ی «»، گفته: را به نامِ نامی که با هستم ببین که می‌فشرم باز، را دارد و با هم‌پیمان نمی‌پذیرد اگر ، و را چنان زدیم که فرماندهانشان ماند‌ند ـ چگونه جمع کنند این همه را؟! جهانِ بی‌خبر از روحیات اسرائیل مباد گم بکند را...! ـ که اوست آنکه است و که اوست آنکه عیان کرد را رسانه‌های معاند، دوباره مشغولند مگر به هم بزنند را رسانه‌های قسم‌خورده، انعکاس دهید را، را...! مگر نه اینکه به خاک افتاد مگر نه اینکه شکستیم پشت را بگو که ثبت کند شکوه این و موج این را به ما بپیوندید رها کنید کمی خواب و استراحت را اگر که ما نخروشیم مثل دریاها زمین نمی‌فهمد عمق این را! خدا به می‌کند اما مباد قدر ندانیم باز را ، ! خدا کند که ببینم شبی را! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🙏🏻 برای (س) زنی را... ................ زنی را میشناسم دامنش دریا زنی را میشناسم سینه اش صحرا زنی نستوه، همچون کوه، پابرجا همان دختر که شد همسر به همان خواهر که شد مادر به زنی را میشناسم مرتضی سیرت زنی را میشناسم فاطمه صورت زنی که عالَمی دارد سرش غیرت همان خورشیدِ بی سایه، همان ماهی که هر شب با علی می کرد همراهی نگو ! بگو نگو ! بگو شیرخدا... نگو ! بخوانش «ألَم نَشرح لکَ صَدرک» مرام اوست «شکیبایی» همان درس قیام اوست نگو ! بگو سردار و سرلشکر نگو ! بگو ، بگو اکبر نگو ! بگو آب آور پناه خیمه ها در بوده همان که خطبه غراء فرموده خدایا کن سینه ی ما را بیاور با ، آیینه ی ما را معطر کن از او آدینه ی ما را که ما شب زنده داران در پی نوریم اناالحق گوی دارِ صبحِ منصوریم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
(ع) (س) بند سوم ترک عافیت ........... به خانه آمده، ابراز صدها تسلیت کرده شبیه ، او نیز ترک عافیت کرده در پیش بود و او تمام عمر با تدبیر برای یک سفر، خود را کرده از او یک دیگر بنا کرده، که را میان آن برادرها پر از جذابیت کرده کسی جرأت ندارد سمت آن کوچه بیاید باز که هرکس اینچنین کرده، غلط کرده غلط کرده خدا لعنت کند آن را که حرمت را شکست اینجا همان که بعد از آن ، هزاران کرده تا آخر عمر از پرده برمی‌داشت چرا که او، اظهار بر حقانیت کرده از آنکه با ، کرد باید گفت که تکیه بر مقام و جایگاهی عاریت کرده همانی که از او گرفت الگو به همانی که به ، را بی‌جمعیت کرده لگدها قسمت شد در کوچه ی گودال به قربان تنش که شد به نعل اسب ها پامال قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻🌷 پیشکش به (ع) ................ هبوطِ اشک چشمانش، شروع جاده‌ی نور است قنوتِ غرق دستانش، طلوع باده‌ی نور است صلاة ظهر، خورشید است مُهر جانماز او نگاهِ ماهِ آلوده بر این سجاده‌ی نور است زلال است و درونش را ملائک، نور می‌بینند که روی شانه‌های تیره‌اش، لباده‌ی نور است نور و نور و نور و هم نور در این خانه حکایت، ماجرای ساده‌ی نور است به حکم شیر پاک مادرم، بیزارم از ظلمت که ، را می‌فهمد و دلداده‌ی نور است سگ کوی توام مولا، مرا این مرحمت بس که به روز حشر، دور گردنم قلاده نور است قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🙏🏻🌷 پیشکش به (ع) ................ هبوطِ اشک چشمانش، شروع جاده‌ی نور است قنوتِ غرق دستانش، طلوع باده‌ی نور است صلاة ظهر، خورشید است مُهر جانماز او نگاهِ ماهِ آلوده بر این سجاده‌ی نور است زلال است و درونش را ملائک، نور می‌بینند که روی شانه‌های تیره‌اش، لباده‌ی نور است نور و نور و نور و هم نور در این خانه حکایت، ماجرای ساده‌ی نور است به حکم شیر پاک مادرم، بیزارم از ظلمت که ، را می‌فهمد و دلداده‌ی نور است سگ کوی توام مولا، مرا این مرحمت بس که به روز حشر، دور گردنم قلاده نور است قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
🌷🙏🏻 برای (ع) .................. بلایای عظیمی بود در راه از تک‌تک آنها خبر داشت جهان می‌خواست نباشد ولی رسید و باز نگذاشت از به قتل او کمر بستند اما تنها به میدان آمد آن شب بود و بود و دهان وا کرد از دور صدا زد را با هیاهو هوای گرگ‌ومیش بود و در تعقیب وقتی بخواهد بودنت را برایت معجزاتی می‌فرستد می‌نشیند روی تخمش به زنده می‌ماند را با غل و زنجیر بردند علی آن ندای آمد به گوشش رفت از آن جهنم پسر عمّ و برادر بود و و برادر جان! ، جانِ بود از این جانِ ، ساده نگذر قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15