eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
452 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
190 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
برای و یارانش .............. سخت است که کنی و باشی دلواپس باشی سخت است ملتی تو باشد اما تو هنوز باشی صد مرده کنی زنده به لطف نفْس گرمت آخر به امید خلق، بر باشی سخت است که با این همه و از هرچه رفاه و وام، بی‌نصیب باشی سخت است که در پاسخ گستاخی لبخند به لب داشته و نجیب باشی _ از پنجره‌ی سینه‌ی تو نور ببارد باشی یک عمر گرفتارِ لب دوست شوی تا در سایه‌ی خال‌ی، نفسی باشی با ذکر توسل به می‌شود آری هم و هم و هم باشی بیا تا که تو را خوب ببینم یا حق بده از دور کمی عجیب باشی! در که تو را سرودند گفتند که صد پنجره، باشی مربع ای آنکه دم از زدی باز او رفته و باید پس ازین شکیب باشی پر کشیدند به یک آن تا شوی و باشی! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak_15
🖤😭 به سرِ خط ............. « را تو مپندار که شهری ست فقط» ۱ را تو مپندار عطش در لب شطّ را تو مپندار فقط روضه و اشک را تو مپندار شکست و ذلّت نقطه ی آغاز مسلمانی بود بنویسید سرِ نیزه نشین را سر خط! نقطه ی پایان دورویی ها بود نورِ خدا بود میان ظلمت این است که اسلام به او تکیه زده اوست که بالاست هنوز از او همان ، همان بود که سر نیزه نمی گفت مگر از او بود و به دنبال می رفت : است! امان از ؟! او بود و پی آمد بارها داد به صد شکل به دشمن مهلت بر سر دست گرفت را تا نگویند نیاورد برامان آیت! را که امامِ پس از او بود شکست بود در آنجا که نگو... از ، شیرین تر از این...! «هم بخوری» با نیزه کِش بیایی چو در بغل مولایت!؟ سپرِ جان عمو شد پسر شیر او گرفت از همه ی مدعیانش سبقت ساقی اش داد به عالَم آن روز آب را دید و گذشت از لب دریا راحت تا بگیرد سر خود را بشریّت بالا از سر اسب، زمین خورد چنان... با صورت دل هزار آینه شد در خیمه سجده اش نور شد و نور، سرآغازِ لغت افتاد به خاک و سفری داشت به عرش تا به روی همه در وا بکند از آتش افتاد به دامان سه ساله، اما خورد سیلی و نشد ثانیه ای بی عفت آمد که بگوید همهْ زیبایی بود ، قصه ی عشق است! ندارد غایت قطعه ای از باغِ بهشتِ ابدی ست که به اندازه ی قلبِ همه دارد وسعت از دور شدیم و به خدا مشکوکیم از تُهی و پُر شده ایم از کشته شد تا که نمیرد جنگ ما بود ولی بر سر ، فقط بود و ما ‌عطش داشته ایم آه... به می توان بود و طلبید می توان بود و شد از ، سقط می توان بود ، آینه ی کبر شکست می توان بود عُمَر، با همه گفت از بیعت من از هیجان لبریزم خانه ی اول من بوده و باشد تا به لب داشته باشم سر قبرم بگذارید به کامم، این است که خونش به رگ ما جاری ست این است که سر داد ولی با عزت نشد ای دل، سر خود را ببُریم! وای به ما هر چه گفتیم از اندیشه ی او... بود غلط « منتظر ماست بیا تا برویم» ۲ غافل از قافله ایم! آه و دریغ از حسرت! که بود و چه شد آزادترین شد به جهان!؟ هیچ...! تنها به خودش داد فقط وقت، تنگ است! کمی مانده که برسد آه... این بار بیا جان بگذاریم وسط قم المقدسه ............................................‌....... ۱. از نوشته های معروف شهید مرتضی آوینی ۲. از نوحه های معروف حاج صادق آهنگران در هشت سال دفاع مقدس 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🖤 به و سرِ خط ............. « را تو مپندار که شهری ست فقط» ۱ را تو مپندار عطش در لب شطّ را تو مپندار فقط روضه و اشک را تو مپندار شکست و ذلّت ، نقطه ی آغاز مسلمانی بود بنویسید سرِ نیزه نشین را سر خط! ، نقطه ی پایان دورویی ها بود ، نورِ خدا بود میان ظلمت این است که اسلام به او تکیه زده پرچم اوست که بالاست هنوز از غیرت او همان ، همان بود که سر نیزه نمی گفت مگر از رحمت او بود و به دنبال عدالت می رفت : است! امان از غفلت؟! او بود و پی آمد بارها داد به صد شکل به دشمن مهلت بر سر دست گرفت را تا نگویند نیاورد برامان آیت! را که امامِ پس از او بود شکست بود در آنجا که نگو... از ، شیرین تر از این...! «هم بخوری» با نیزه کِش بیایی چو در بغل مولایت!؟ سپرِ جان عمو شد پسر شیر او گرفت از همه ی مدعیانش سبقت درس وفا داد به عالَم آن روز آب را دید و گذشت از لب دریا راحت تا بگیرد سر خود را بشریّت بالا از سر اسب، زمین خورد چنان... با صورت دل هزار آینه شد در خیمه سجده اش نور شد و نور، افتاد به خاک و سفری داشت به عرش تا به روی همه در وا بکند از آتش افتاد به دامان سه ساله، اما خورد سیلی و نشد ثانیه ای بی عفت آمد که بگوید همهْ زیبایی بود ، قصه ی عشق است! ندارد غایت قطعه ای از باغِ بهشتِ ابدی ست که به اندازه ی قلبِ همه دارد وسعت از دور شدیم و به خدا مشکوکیم از تُهی و پُر شده ایم از کشته شد خون خدا تا که نمیرد ایمان جنگ ما بود ولی بر سر پست و قدرت!؟ درد اصحاب، فقط دین خدا بود و خدا ما ‌عطش داشته ایم آه... به مسئولیّت می توان بود و شهادت طلبید می توان بود و شد از ننگ، سقط می توان بود ، آینه ی کبر شکست می توان بود عُمَر، با همه گفت از بیعت من نسبم از هیجان لبریزم خانه ی اول من بوده و باشد تا به لب داشته باشم سر قبرم بگذارید به کامم، این است که خونش به رگ ما جاری ست این است که سر داد ولی با عزت نشد ای دل، سر خود را ببُریم! وای به ما هر چه گفتیم از اندیشه ی او... بود غلط « منتظر ماست بیا تا برویم» ۲ غافل از قافله ایم! آه و دریغ از حسرت! حُر که بود و چه شد آزادترین شد به جهان!؟ هیچ...! تنها به خودش داد فقط یک فرصت وقت، تنگ است! کمی مانده که برسد آه... این بار بیا جان بگذاریم وسط قم المقدسه ............................................‌....... ۱. از نوشته های معروف شهید مرتضی آوینی ۲. از نوحه های معروف حاج صادق آهنگران در هشت سال دفاع مقدس 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🌹 پیشکش به () و ............... رفته بودم تا که با بنشینم کمی شاید از دلتنگی ام کمتر شود اما نشد بوسه بر آن زدم تا نشکند اشک سردم بر زمین افتاد و از جا پا نشد ، پایان جهانم می شود یا مثل او می کِشد بیرون، مرا از خاطرات!؟ یک نفر به دستم داد و گفت: آرام باش! تا هست احتیاجی نیست بر یا باش و شعری بکش یا باش و از دم بزن تا که ، جلوه گر باشد به شعر و و را دمادم هم بزن فی المثل از بگیر الهام و عشق یا بگیر از وام و دوام این دو یعنی ای از یعنی بودن و رفتن به دل را بشوی و بر قلبت بزن تا از شانه های ناگهانت گل کند یک می تواند غصه ات را بشنود بر سر ذوق آید و با شعر تو کند یعنی گوش دادن بر پنجره یعنی و نور یعنی دیدن انگوری سیاه یعنی بر تنهایی خاکی نمور حرف های پیرمرد از عمق جانش می رسید رفت تا بنشیند آن سوتر کمی بر صندلی که پشتش بود چشمم را زد و گفتم اسمت چیست آقا!؟ گفت: من!؟ قم المقدسه ............................................ ۱. آیین سنتی و مذهبی قالی‌شویان فین کاشان و روستای خاوه اردهال که همه ساله در دومین جمعه مهرماه در مشهد اردهال در ۴۲ کیلومتری غرب کاشان برگزار می‌شود، تنها آیین مذهبی اسلامی است که به تقویم خورشیدی برپا می‌شود. در این مراسم نمادین، شرکت‌کنندگان که از منطقه فین برای برگزاری این مراسم آمده‌اند، در حالی که چوب‌هایی به دست دارند که نشان مبارزه با دشمنان دین است، قالی را به عنوان پیکر نمادین علی بن محمد باقر در چشمه‌ای می‌شویند. ۲. مزار سهراب سپهری در صحن حضرت سلطانعلی در مشهد اردهال می باشد. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🌹 پیشکش به () و ............... رفته بودم تا که با بنشینم کمی شاید از دلتنگی ام کمتر شود اما نشد بوسه بر آن زدم تا نشکند اشک سردم بر زمین افتاد و از جا پا نشد ، پایان جهانم می شود یا مثل او می کِشد بیرون، مرا از خاطرات!؟ یک نفر به دستم داد و گفت: آرام باش! تا هست احتیاجی نیست بر یا باش و شعری بکش یا باش و از دم بزن تا که ، جلوه گر باشد به شعر و و را دمادم هم بزن فی المثل از بگیر الهام و عشق یا بگیر از وام و دوام این دو یعنی ای از یعنی بودن و رفتن به دل را بشوی و بر قلبت بزن تا از شانه های ناگهانت گل کند یک می تواند غصه ات را بشنود بر سر ذوق آید و با شعر تو کند یعنی گوش دادن بر پنجره یعنی و نور یعنی دیدن انگوری سیاه یعنی بر تنهایی خاکی نمور حرف های پیرمرد از عمق جانش می رسید رفت تا بنشیند آن سوتر کمی بر صندلی که پشتش بود چشمم را زد و گفتم اسمت چیست آقا!؟ گفت: من!؟ قم المقدسه ............................................ ۱. آیین سنتی و مذهبی قالی‌شویان فین کاشان و روستای خاوه اردهال که همه ساله در دومین جمعه مهرماه در مشهد اردهال در ۴۲ کیلومتری غرب کاشان برگزار می‌شود، تنها آیین مذهبی اسلامی است که به تقویم خورشیدی برپا می‌شود. در این مراسم نمادین، شرکت‌کنندگان که از منطقه فین برای برگزاری این مراسم آمده‌اند، در حالی که چوب‌هایی به دست دارند که نشان مبارزه با دشمنان دین است، قالی را به عنوان پیکر نمادین علی بن محمد باقر در چشمه‌ای می‌شویند. ۲. مزار سهراب سپهری در صحن حضرت سلطانعلی در مشهد اردهال می باشد. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
می‌خوام رازی رو با شما در میان بگذارم و شمارو با روایتی همراه کنم از حالم در روزها و شب های آخر اردیبهشت و خرداد ۱۴۰۳ بریم به چند شب قبل از حادثه بالگرد 🤔😳😲 خیلی عجیبه😲😳🤔 این غزل را برای خودم سروده بودم اما نشانه هایی در آن است که گویا برای سروده شده🤦🏻👇🏻 مرگ ................ فکری به حال این دل آواره خواهد کرد مرگِ عزیزم، مشکلم را چاره خواهد کرد دست نسیمی می رسد بر عصمتِ سبزم پیراهنم را این زلیخا پاره خواهد کرد یک روز خوابم می شود تعبیر و عزرائیل یاد مرا در قلب ها همواره خواهد کرد پرواز، رویای من است و مرگِ با غیرت من را سوارِ بهترین طیّاره خواهد کرد آتش طوافم می کند مانند ابراهیم دنیا گلستان را به کام ساره خواهد کرد اما کماکان من دلم با مرگ آرام است آرامشی که در حرم، نقاره خواهد کرد تابوت می آید به استقبال من از دور دستان خود را بالش و گهواره خواهد کرد با خاطراتم اشک می ریزند میدان ها چشم جهان در سوگ من، فوّاره خواهد کرد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤 برای و رفتند و ما هم می‌رویم .................................. خوبان درگاه خدا پیغمبران بی‌ریا حتی امامان هدیٰ رفتند و ما هم می‌رویم هم پادشاهان رفته‌اند هم رعیت و خان رفته‌اند هم این و هم آن رفته‌اند رفتند و ما هم می‌رویم یک روز گفتند آه... مُرد مالش به فرزندان سپرد کس با خودش چیزی نبرد رفتند و ما هم می‌رویم دنیا نمی‌ماند عزیز تا می‌شود اشکی بریز حتما نباید شد مریض رفتند و ما هم می‌رویم کو باقیات‌الصالحات!؟ ماییم و یک راه نجات اشک است اشک، آب حیات رفتند و ما هم می‌رویم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏🏻😭 تقدیم به () ................ ای کاش نکند رد ما را چون نگاه می‌کند بد ما را دادند به ما نشان، هنوز می پذیرد ما را قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 به سرِ خط ............. « را تو مپندار که شهری ست فقط» ۱ را تو مپندار عطش در لب شطّ را تو مپندار فقط روضه و اشک را تو مپندار شکست و ذلّت نقطه ی آغاز مسلمانی بود بنویسید سرِ نیزه نشین را سر خط! نقطه ی پایان دورویی ها بود نورِ خدا بود میان ظلمت این است که اسلام به او تکیه زده اوست که بالاست هنوز از او همان ، همان بود که سر نیزه نمی گفت مگر از او بود و به دنبال می رفت : است! امان از ؟! او بود و پی آمد بارها داد به صد شکل به دشمن مهلت بر سر دست گرفت را تا نگویند نیاورد برامان آیت! را که امامِ پس از او بود شکست بود در آنجا که نگو... از ، شیرین تر از این...! «هم بخوری» با نیزه کِش بیایی چو در بغل مولایت!؟ سپرِ جان عمو شد پسر شیر او گرفت از همه ی مدعیانش سبقت ساقی اش داد به عالَم آن روز آب را دید و گذشت از لب دریا راحت تا بگیرد سر خود را بشریّت بالا از سر اسب، زمین خورد چنان... با صورت دل هزار آینه شد در خیمه سجده اش نور شد و نور، سرآغازِ لغت افتاد به خاک و سفری داشت به عرش تا به روی همه در وا بکند از آتش افتاد به دامان سه ساله، اما خورد سیلی و نشد ثانیه ای بی عفت آمد که بگوید همهْ زیبایی بود ، قصه ی عشق است! ندارد غایت قطعه ای از باغِ بهشتِ ابدی ست که به اندازه ی قلبِ همه دارد وسعت از دور شدیم و به خدا مشکوکیم از تُهی و پُر شده ایم از کشته شد تا که نمیرد جنگ ما بود ولی بر سر ، فقط بود و ما ‌عطش داشته ایم آه... به می توان بود و طلبید می توان بود و شد از ، سقط می توان بود ، آینه ی کبر شکست می توان بود عُمَر، با همه گفت از بیعت من از هیجان لبریزم خانه ی اول من بوده و باشد تا به لب داشته باشم سر قبرم بگذارید به کامم، این است که خونش به رگ ما جاری ست این است که سر داد ولی با عزت نشد ای دل، سر خود را ببُریم! وای به ما هر چه گفتیم از اندیشه ی او... بود غلط « منتظر ماست بیا تا برویم» ۲ غافل از قافله ایم! آه و دریغ از حسرت! که بود و چه شد آزادترین شد به جهان!؟ هیچ...! تنها به خودش داد فقط وقت، تنگ است! کمی مانده که برسد آه... این بار بیا جان بگذاریم وسط قم المقدسه ............................................‌....... ۱. از نوشته های معروف شهید مرتضی آوینی ۲. از نوحه های معروف حاج صادق آهنگران در هشت سال دفاع مقدس 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
😭🤦🏻 به پیشگاه که عمری در هیئت‌ها نفس زدند و برکت مجالس حسینی بودند ................... بودم و دادم به تو هر روز، پای تو ماندم و خواندند مرا در جوانی چه به ما داد که همان بود دلیل ما به مأمن و ملجأ ما بود در این شهر غریب و و پخش ، ما را چقدَر کرد در شب کوفه‌ی آن روز، در آن به کابوس همه سر می‌زد رگمان بود به دستان ناخن پای مرا یک شبَهِ زشت، کشید بود و... شکمش سفره‌ای از کارمان بود کماکان دم از زدن صبح و شب، نقل حدیث از لب مشتمان شد گره و جرأتمان شد رد شدیم از شب صحرای سکون، گام به گام انقلابی که به دل کاه انداخت کوه شد داشت برای همه‌ی دشت، پیام او نشان داد که ما مرگ بر تیغِ زبان، باشد اگر وقف نیام! رود خون، خشک نخواهد شد و است خاک، میخانه شود! دستی اگر باشد جام تا که آمد دلمان شاد شود، رسید ، شد و قسمت ما شد صد دام و و به میدان رفتند همگی گوش به فرمان و مریدان مقتدا بود «»، مقصدمان: اینچنین بود اگر یافت دوام سال‌ها می‌گذرد از شب «» و دلم می‌شود تنگ و کو!؟ کجا رفت که در آن دوران بود کو!؟ کجا رفت ، نفسِ حق عوام آمده و گم شده ، دریغ! قشر مستضعفمان دربدر کوچه‌ی وام عده‌ای مستِ دلارند و به ، دچار عده‌ای دلخوشِ مفهوم به سهام ، نگاهش گل سرخی‌ست هنوز کاش قرمز بشود هرچه چراغ است مدام تا کمرش خم شده در سطل کثیف خسته نرفته‌ست دو ماهی، حمّام ما چه بودیم و چه شد ما کدامیم کدامیم کدامیم کدام!؟ با همهْ مسئله‌ها با همهْ فاصله‌ها اول راه که گفتیم ، پیدا بود که چه سخت است بمانیم و بماند وسط راه که گفتیم ، این یعنی راهیِ و نبینیم آخر راه که گفتیم ، یعنی که بوده‌است همان نگران نیستم آقا... که تو را می‌بینم می‌آید و من به چشمان شمام نگران نیستم آقا... که مزاری دارم می‌گذارند رفیقان دمِ ، مرام نوکران تو می‌آیند و نخواهند گذاشت که مرا خاک کنند مثل تو می‌آیند، وَ خواهند گذاشت بر منِ دلسنگ، شبی سنگِ تمام را بگذارید به کامم مردم این زبان‌بسته مبادا که بماند است دوای من و ، درمان. کن و بگذار مرا، ختم کلام! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
برای و یارانش .............. سخت است که کنی و باشی دلواپس باشی سخت است ملتی تو باشد اما تو هنوز باشی صد مرده کنی زنده به لطف نفْس گرمت آخر به امید خلق، بر باشی سخت است که با این همه و از هرچه رفاه و وام، بی‌نصیب باشی سخت است که در پاسخ گستاخی لبخند به لب داشته و نجیب باشی _ از پنجره‌ی سینه‌ی تو نور ببارد باشی یک عمر گرفتارِ لب دوست شوی تا در سایه‌ی خال‌ی، نفسی باشی با ذکر توسل به می‌شود آری هم و هم و هم باشی بیا تا که تو را خوب ببینم یا حق بده از دور کمی عجیب باشی! در که تو را سرودند گفتند که صد پنجره، باشی مربع ای آنکه دم از زدی باز او رفته و باید پس ازین شکیب باشی پر کشیدند به یک آن تا شوی و باشی! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak_15
😭🖤 به و سرِ خط ............. « را تو مپندار که شهری ست فقط» ۱ را تو مپندار عطش در لب شطّ را تو مپندار فقط روضه و اشک را تو مپندار شکست و ذلّت ، نقطه ی آغاز مسلمانی بود بنویسید سرِ نیزه نشین را سر خط! ، نقطه ی پایان دورویی ها بود ، نورِ خدا بود میان ظلمت این است که اسلام به او تکیه زده پرچم اوست که بالاست هنوز از غیرت او همان ، همان بود که سر نیزه نمی گفت مگر از رحمت او بود و به دنبال عدالت می رفت : است! امان از غفلت؟! او بود و پی آمد بارها داد به صد شکل به دشمن مهلت بر سر دست گرفت را تا نگویند نیاورد برامان آیت! را که امامِ پس از او بود شکست بود در آنجا که نگو... از ، شیرین تر از این...! «هم بخوری» با نیزه کِش بیایی چو در بغل مولایت!؟ سپرِ جان عمو شد پسر شیر او گرفت از همه ی مدعیانش سبقت درس وفا داد به عالَم آن روز آب را دید و گذشت از لب دریا راحت تا بگیرد سر خود را بشریّت بالا از سر اسب، زمین خورد چنان... با صورت دل هزار آینه شد در خیمه سجده اش نور شد و نور، افتاد به خاک و سفری داشت به عرش تا به روی همه در وا بکند از آتش افتاد به دامان سه ساله، اما خورد سیلی و نشد ثانیه ای بی عفت آمد که بگوید همهْ زیبایی بود ، قصه ی عشق است! ندارد غایت قطعه ای از باغِ بهشتِ ابدی ست که به اندازه ی قلبِ همه دارد وسعت از دور شدیم و به خدا مشکوکیم از تُهی و پُر شده ایم از کشته شد خون خدا تا که نمیرد ایمان جنگ ما بود ولی بر سر پست و قدرت!؟ درد اصحاب، فقط دین خدا بود و خدا ما ‌عطش داشته ایم آه... به مسئولیّت می توان بود و شهادت طلبید می توان بود و شد از ننگ، سقط می توان بود ، آینه ی کبر شکست می توان بود عُمَر، با همه گفت از بیعت من نسبم از هیجان لبریزم خانه ی اول من بوده و باشد تا به لب داشته باشم سر قبرم بگذارید به کامم، این است که خونش به رگ ما جاری ست این است که سر داد ولی با عزت نشد ای دل، سر خود را ببُریم! وای به ما هر چه گفتیم از اندیشه ی او... بود غلط « منتظر ماست بیا تا برویم» ۲ غافل از قافله ایم! آه و دریغ از حسرت! حُر که بود و چه شد آزادترین شد به جهان!؟ هیچ...! تنها به خودش داد فقط یک فرصت وقت، تنگ است! کمی مانده که برسد آه... این بار بیا جان بگذاریم وسط قم المقدسه ............................................‌....... ۱. از نوشته های معروف شهید مرتضی آوینی ۲. از نوحه های معروف حاج صادق آهنگران در هشت سال دفاع مقدس 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15