eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
103 ویدیو
16 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
یازده روز ابتدایی دهه اول است که همزمان با (س) در ۱ ذی‌القعده آغاز و با ولادت برادرش (ع) در ۱۱ ذی‌القعده پایان می‌یابد. در تقویم جمهوری اسلامی ایران، روزهای ۱ ذی‌القعده به عنوان ، ۵ ذی‌القعده ، ۶ ذی‌القعده روز بزرگداشت احمد بن موسی بن جعفر معروف به و ۹ ذی القعده نامگذاری شده است. 👌🏻🌷 امروز پنج شنبه در شب میلاد بی بی، رزق زیارت آقازاده ی بلافصل امام جواد (ع) که محضر چند امام و حضرت معصومه (س) را درک نمودند داشتم خوشا به حال من که همسایگانی اینچنین دارم🤦🏻 آدرس منزل ایشان: قم - خیابان شهید دل آذر- آستان حضرت و و به همین روی، شعری تقدیم میکنم به آقا (ع) که در آن از ایشان هم یاد کردم👇🏻
🌷به مناسبت روز دختر و میلاد بانوی کرامت حضرت فاطمه معصومه (س)💐 و تقدیم به دختردارها و دختر دوست ها🥰 😚🌷🙏 برای آنها که عشق اولشان، همسرشان هست و عشق دومشان، دخترشان من که یه پسر زیبا به نام روزی ام شده🥳🤗 دختر ............ دلم در موج غم ها، مونس و همراز می خواهد دلم در اوج تنهایی، صدای ساز می خواهد دو تا چشمی که عشق و آسمان از آن سرازیر است جهان چیزی برای آخرین آغاز... می خواهد نخواه از من که با یک بوسه ی خشکت شوم قانع دلم خرما پزانِ شرجی اهواز می خواهد چه می بینم!؟ شِکن از زلف و از ابروی خود وا کن که مرد خانه، رویی باز و مویی باز می خواهد تو را می خواهم و می خوانی از چشمم چه می خواهم دلم یک دختر شیرین زبان ناز می خواهد یکی مثل خودت آرام و مغرور و تماشایی یکی مثل خودت یکدنده و لجباز می خواهد پر از نیلوفرم بی تو، فقط بال و پرم... بی تو بیا ای قوی زیبا که دلم پرواز می خواهد پدر، شعر است و دختر استعاره؛ شاعری می گفت: پدر، تشبیه می داند ولی ایجاز می خواهد پسر، قند است و بابا بیشتر میل نمک دارد اگر دختر بیارد همسرش... او باز می خواهد به دنیای من و مادر، عجب خوش آمدی دختر که بابا نوعروسی دلبر و طناز می خواهد عصای دست موسی باش در جمع پریشانان که شهرِ ساحرانِ شب زده، اعجاز می خواهد قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🌹🥺 تقدیم به به مناسبت و از هست که سوم اردیبهشت ماه سال ۹۶ در توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید! همه ما گفتگوی تلفنی را با دختر این بارها و بارها شنیدیم که سردار خطاب به فاطمه می‌گوید: «سلام فاطمه جان! من پدرت را گرفتم». پدر ........... مادرم هست و پدر نیست، ولی نه... او هست! پدری که دلم از رفتن او آب شده عصبانی نشده هیچ زمان از دستم در اتاقم لب خندان پدر، قاب شده ساعتی بعدِ نمازم سر عکسش رفتم همه ی خستگی ام را به سرش داد زدم تا سرِ حال بیاید نفسی خانه یمان با کتابم چقدَر پنجره را باد زدم بی تو در کوچه مرا پنجره ها هو کردند بی تو سخت است عزیزم به دبستان رفتن زنگ تفریح ندارم! نفسم تنگ شده مدرسه رفتنِ بی توست، به زندان رفتن تا که فهمید شهیدی! دهنش را وا کرد همکلاسیِ من آن روز گرفت از تو غلط آه... یک شب که روی دفتر خود خوابم برد مشقِ شب های مرا ماه نوشت از سر خط نیمهْ شب خواب تو را دیدم و گفتم برگرد آینه، آه شد از درددلم؛ باران شد! مادرم، زندگی ام کرد و به من ایمان داد دست بر دامن سجاده و یک قرآن شد خسته بودم، روی زانوی خدا پژمردم در سحرگاه پر از سوزِ شبی پاییزی ساعت هشت که خورشید به چشمم گل کرد یک نفر گفت: «برا بابا چایی می ریزی!؟» پدرم رفت ولی او پدرم بود هنوز با همهْ مشغله، ما را به کسی وانگذاشت بغلش بود از آغوش پدر، گرم تر و بوسه اش بر سر من باغ اقاقی می کاشت قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15