😭😭😭😭😭😭
کربلا را از تو میخواهم رضا
مشهدت را هم خودت امضا بکن
#محمد_عابدی
🖤😭 برای امام رضا (ع) و زائرانی که در شهادت ایشان کیلومترها راه را بر سر و سینه زنان و اربعین گونه به مشهد می رسند
دسته دسته
.....................
می رسد خورشیدِ گنبد کم کم از پشت کَلات ۱
از قدمگاهت، خراسان... آب دارد نه قنات
دسته دسته می رسند از کوه های بی عبور
خیل مشتاقان تو از بامیان و از هرات ۲
تا برایت مویه و افغان کنند از عمق جان
پیرزن ها می رسند از این دهات و آن دهات
با هزاران عشق، آهوها به سمتت می دوند
جاده ها هم راه افتادند از شوق صدات
تا شفا گیریم از لب های باران خورده ات
حمد می خوانیم و هستیم ای رضا بر این صراط
چشم ما در روضه های جدّ تو دریا شده
خضر این راهیم و دلخوش بر همین آب حیات
کاروان ها از عطش پر بود اما چشم ها...
کربلا پشت سر ما بود و ما رو به فرات
با سلیم از زینب و کنز حیا اغنا شدیم ۳
با موذن زاده دل بستیم بر آهِ بیات ۴
شب به شب روشن تر از قبلیم در چشمان تو
نور می گیرد دل ما از تو ای خورشید ذات
روز آخر، بی قراری بود و یک شهر شلوغ
تا ببینم روی ماهت را... شدم از دور مات
یک خیابان مانده تا گنبد زمینگیرم کند
آه از آن ساعت که این دیوانه می افتد به پات
#محمد_عابدی
#اشعار_رضوی
قم المقدسه
...................................................
۱. کلات:
یک. نام شهری مرزی در شمال شرقی مشهد به نام کلات
دو. قلعه ای به نام کلات نادر یا کاخ خورشید
۲. بامیان و هرات: نام دو شهر افغانستان
۳. قطعه زینب زینب اثر استاد سلیم موذن زاده اردبیلی
۴. اذان معروف استاد رحیم موذن زاده اردبیلی در آواز بیات ترک
👌🌷 به امام رضا (ع) که چشم است و چشم انداز
چشمت
................
مرا آیینه کرده، نور چشمت
خدا پیداست در منشور چشمت
دل بیچاره من قصد دارد
شبی راهی شود تا طور چشمت
چه چشمانی! چه چشمانی! جهانی -
نخواهد شد حریفِ زور چشمت
وجودت عین قرآن است و دارد
هزاران آیه در یک سوره، چشمت
کلامت، سبزوارِ باشکوهی ست
یقین دارم به نیشابور چشمت
تو را مسموم و من را مست کردند
حکایت هاست در انگور چشمت
#محمد_عابدی
#اشعار_رضوی
قم المقدسه
🖤🤦🏻 برای شهادت امام رضا (ع)
خون دل
.................
تو مأمن بودی و او بود مأمون
تو خوردی خونِ دل، او «خون» پیِ «خون» ۱
همانکه در تکبر بود نمرود
همانکه در تفکر بود قارون
همانکه بَرده ی تن بود و تن داد
برای جان، به صد نیرنگ و افسون
خودش بازیچه ی دست جهان شد
یزیدی که تماماً بود میمون
به جز آگاهی و اصلاح و درمان
چه باید کرد با طاغوتِ طاعون!؟
کسی که لقمه هایش از حرام است
ندارد اعتنا بر شرع و قانون
تلافی کرد با انگورِ مسموم
سر فرزند کاظم؛ ابن هارون!
تمام شهر فهمیدند او را
به جز او نیست در این شهر، مظنون
رضا آبی ترین روحِ خدا بود -
همینکه آمد و لب زد به معجون
حرم داری، خدا را شکر ای عشق!
مکن ما را از این میخانه بیرون
در آغوش تو ای آهوترین صید
غزل، بهلولِ عاقل بود و مجنون ۲
اگر بارِ گران بودیم رفتیم ۳
مرا مدیون خود کن باز، مدیون!
خداحافظ رفیقِ بی زبان ها
وداع آخر است، ممنون ممنون
#محمد_عابدی
#اشعار_رضوی
قم المقدسه
......................................
۱. خون: خون مردم/ شراب
۲. بُهلول (بهلول دانا، بهلول مجنون کوفی یا ابو وهب بن عمرو صیرفی کوفی) یکی از عقلای مجانین سدهٔ دوم هجری و معاصر هارونالرشید بود. وی در کوفه رشد و نمو یافت و مردم محل او را با نام فارسی بهلول دانا یا عاقل دیوانه مینامیدند.
برخی بهلول را از شاگردان پیشوای ششم شیعیان دانستهاند.
در سال ۱۸۸ق/ ۸۰۴م بود که هارونالرشید را ملاقات کرد. زمانی که از سوی هارونالرشید در معرض خطر قرار گرفت خود را به دیوانگی زد ولی در مواقع لزوم به مردم پند و اندرز میداد.
همچنین اشاره به محمّدتقی بُهلول بیلُندی گنابادی مشهور به شیخ بهلول یا علامه بهلول از واعظان و عارفان و فقهای معاصر ایران که در گناباد خراسان دفن است و به سبب رفتارهای خاص و جنون آمیز به نام بهلول خوانده شد و در واقعه مسجد گوهرشاد نیز نقش داشت.
۳. بیتی از جلال مهرپویان
اگر بار گران بودیم رفتیم
اگر نامهربان بودیم رفتیم
🖤😭 برای شهادت امام رضا (ع)
انگور
.............
انگورها را دانه دانه خورد و پرپر شد
تا آستان در رسید و یک کبوتر شد
گاهی نشست و گاه از دیوار، یاری خواست
در طول راه از بس به خود پیچید مادر شد
آنقدر مأمون با زبان، آزار داد او را
مثل حسن در حجره گفت: ای زهر... بهتر شد!
هر شاخه ی انگور، تیری بود بر چشمش
باب الحوائج را به یاد آورد و ساغر شد
خون می چکید از بین انگشتان بی جانش
چشم خدا از دیدن چشمان او تر شد
در سایه روشن های حجره، دید نوری را
حال و هوای خانه بعد از آن معطر شد
شمس الشموسِ روی او تا در محاق افتاد
در آسمان ها، خاطر خواهر مکدر شد
معصومه، هفده بار افتاد از نفس در قم
آن روز از آن سرفه ها، خواهر... برادر شد
این برگه، بعد از کربلا خونین ترین صفحه ست
دل چون کبوتر بود و از این داغ پرپر شد
#محمد_عابدی
#اشعار_رضوی
قم المقدسه
🖤😭 برای غربت امام حسن (ع) و حضرت زهرا (س)
آنگونه
.............
دنبال تو می دوید مست آنگونه
ای وای که راه بر تو بست آنگونه
طوفان شد و چادری به پایت پیچید
آمد طرف تو چند دست آنگونه
سیلی نزنید بر رخ مادر من
آیینه ی شبنم و گل است آن گونه
پشت درِ خانه هیزم آورد خزان
زد آتش و شد مِهرپرست آنگونه
این طایفه از قدیم هستند غریب
زهرا و حسن که از الست، آنگونه
ای کاش تنت شبانه می شد تشییع
تا حُرمت تو نمی شکست آنگونه
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_فاطمی
قم المقدسه
💚 برای امام حسن (ع)
خاطرات کوچه 😭
...........................
زندگی را می توان با خنده ای از سر گرفت
آه... اما نه در آنجا که عزیزی پر گرفت
خاطراتِ کوچه را می زد قدم با اضطراب
سال ها در خانه ی خود، روضه مادر گرفت
وای از آن روزی که غافلگیر شد با ازدحام
دور تا دورِ جهانش را چهل کافر گرفت
جنگ با دشمن فقط در بین میدانگاه نیست
گاه باید در میان کوچه ها سنگر گرفت
رد شد از روی سرش، دستانِ سنگین کسی
سیلیِ ملعون، تمام کوچه را در بر گرفت
این ولی کافی نبود! آتش به جان دین زدند
هیزم آوردند و از این... کار بالاتر گرفت
با لگد کوبید زهرا را به دیواری که ریخت
انتقام غزوه ها را از علی، آخر گرفت
باغبانی خسته از مسجد رسید و شوکه شد
او که یاسی کاشت و یک مشت، خاکستر گرفت
روضه ها را بارها کردم مرور و گفته ام
مزد خدمت کردنش را خوب، پیغمبر گرفت
تا بماند بعدِ پروازِ پرستو، روی پا
مجتبی از آسمان، یک فرصت دیگر گرفت
با برادر، انس و الفت داشت و با دیدنش
از عطش لبریز شد! تا... چشم های تر گرفت
کربلا را گاه می دید و صدا می زد: «حسین -
قلبم از گودالِ آه و... کُندیِ خنجر گرفت»
تا نباشد حس غربت در دل معصومشان
دست عبدالله و قاسم را علی اکبر گرفت
آنقدَر فریاد زد صلح و سلوک و عشق را
که صدای بی قرارش روی هر منبر گرفت
سال ها از صلح گفت و... جنگ را مغلوبه کرد
درس زیبایی از او... آن روزها خواهر گرفت
آتشش زد جعده با زخم زبان و بعد از آن
جام زهر آورد و جانش را به یک ساغر گرفت
تیر آمد روی تیر و زخم آمد روی زخم
روز تشییع تنش، باران تندی درگرفت
#محمد_عابدی
#اشعار_حسنی_عاشورایی
قم المقدسه
👌 در ستایش مادران امام رضاییِ شهدای مدافع حرم
و آنها که در روزهای ابتدایی سوریه به مبارزه با داعش رفتند
مادرم
....................
دلخوشم تنها به لبخند و دعای مادرم
هرچه دارم، دارم از شبْ گریه های مادرم
فاطمیه آمده، کوچه... دلش تنگِ عزاست
ابریِ ابری شده، حال و هوای مادرم
من هم ای ارباب، حساسم به نام فاطمه
فاطمه، شام است و کوفه، کربلای مادرم
کوچه کوچه گشتم این شهرِ بدون عشق را
مادرت را دیدم آخر در صدای مادرم
از قنوتش زندگی می گیرم، او هم فاطمه ست!
گاه می ترسم ولی از ربّنای مادرم
مرگ می خواهد میان روضه های مادرت
کوچه ها پُر می شود از وای وای مادرم
ما نمک گیرِ شماییم و سرِ این سفره ایم
ریخته زهرا نمک ها... در غذای مادرم
با مُحرم رنگ و بوی دیگری دارد دلم
دسته ها می آید و من هم عصای مادرم
کربلا آتش به جانم می زند، نی می شوم
نوحه می خوانم برایت - همنوای مادرم
کربلا را باید از مشهد گرفت، اما چطور!؟
گفته سلطان جهان: من خاک پای مادرم
می روم تا پنجره فولاد، امضایم کند
قبل از آن اما رضایم با رضای مادرم
از حرم سوغات باید برد، سوغاتم دل است
دل که باشد جایگاه و جانفدای مادرم
در مُحرم، دیدنِ هر چیز در من روضه است
می روم بازار و درگیر حنای مادرم
یاد جسم تو می افتم زیر سُمّ اسب ها
زعفران وقتی که می گیرم برای مادرم
تربتت، قرصی ست که زیر زبان باید گذاشت
چیست غیر از این دوای من، شفای مادرم
مادرم می ترسد و می لرزد از بازار شام
می روم امسال سوریه به جای مادرم
#محمد_عابدی
#اشعار_دفاع_مقدس
#اشعار_رضوی_عاشورایی
قم المقدسه