آدم و حوا 🍎
داستان زندگی تا به حال این همه اتفاق افتضاح توی یه روز برام نیوفتاده بود، عشرت هم بیشتر نمک روی ز
داستان زندگی
این وسط عشرت گفت خیلی بخور بخوابی.. من خرج الکی ندارم به تو بدم شوهرتم که نیست..
به اوستا قالی گفت و یه دار قالی گوشه اتاق برام زد،
دخترا اون زمان همه بلد بودن قالی ببافن، منم سرمو به اینکار گرم کردم و بدم نبود.
تیکه های عشرت دیگه برام عادی شده بود،
توی آینه اتاقم موهایی که از ته چیده شده بودن و حالا خیلی بلندتر شده بودن رو برانداز میکردم، با خودم دو دوتا چهارتا میکردم که کی دوباره همونقدر بلند میشن..
توری روی پشتی رو برداشتم و با گیره لباسی چسبوندم روی سرم، توی آینه نگاه کردم و تصور کردم که عروسی برام گرفتن، مثل عروسی نریمان مثل بقیه دوستام...
بعد دیدم اینجور نشدنیه، به چشمام سرمه کشیدم، توی رویاهام غرق بودم و مثل دیوونه ها از این طرف به اون طرف برای خودم میرقصیدم..
یدفعه با صدای در از جام پریدم و توری رو از روی سرم کندم،
برگشتم پشتم رو نگاه کردم سعید بود.. یهو خندید و گفت تو نزده میرقصی، چته نازی؟
حال خودش نبود، دوییدم سمت روسریمو سرم کردم گفتم لطفا برو بیرون از اتاقم
ولی بیشتر و بیشتر نزدیکم میشد، عقب عقب رفتم و اون بیشتر نزدیک میشد...
گفت نازی دیوونه ای..
ترسیده بودم، ادامه داد اگه دیوونه نبودی با داداش احمق من نمیموندی...
دستشو اورد جلو و مچ دستمو گرفت، انقد مواد بهش فشار اورده بود که زورش خیلی کمتر از من بود و پیزوری شده بود..!
دستمو از دستش کشیدم و اخر مجبور شدم آینه ی توی تاقچه رو بردارم و محکم بزنم توی سرش...
آینه توی سرش خورد شد و از گوشه سرش خون جاری شد، یدفعه ترس برم داشت، عقب رفتم و همونجور پا برهنه از خونه زدم بیرون...
اشکام سرازیر میشد، به خودم اومدم و دیدم ناخواسته در خونه آقاجونمم... دستمو بردم روی زنگ ولی نتونستم بزنم... نتونستم...
اخر نخ در و کشیدم و رفتم توی خونه و توی حیاط روی تخت نشستم.
با اینکه توی یه محله بودیم اما چقد هوای اینجا خوب بود...
از توی خونه بوی دلمه میومد، یادم افتاد تو این فصل حداقل هفته ای یبار دلمه میخوردیم..
به گل محمدیای توی باغچه که حالا پر پشت تر شده بود نگاه کردم، چقدر همه چیز اینجا خوب و مطبوع و دلنشین بود..
چیزایی که هر روز میدیدمشون گلهایی که هر روز باید آبشون میدادم و غرمیزدم چرا باید من گل آب بدم، و دلمه ای که همیشه غر میزدم خسته شدم چقد دلمه بخورم....
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
آقای همسایه سکته کرده بوده ایست قلبی
دختر 4ساله اش از راه میرسه میبینه باباش خوابیده، برای شوخی میره رو مبل میپره رو باباش😐😂
قلب برمیگرده اما دنده اش شکسته
مامور اورژانس اینقدر خندیده اشکش سرازیر شده😅
خدا وقتی میخواد به بنده اش فرصت بده، میده👌
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند_هویچی🥕🥕🥕
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
خانمای عزیییز!
توی ذهن تون از خانواده همسر و جاری یہ غول نسازید. اون افراد هم انسانن. اونها بہ شما و زندگی شما مربوط میشن، نکتہ اینجاست کہ شیوه ی برقراری روابط رو بلد باشین.
مثلا من جوری رفتار کردم با خانواده ی همسرم کہ اصرار میکنن برم خونشون و همیشہ احترامم رو دارن.
شیوه ی رفتاری من بہ این صورتہ کہ :
⬅️ رفت و آمدم بہ خونہ ی خانواده ی همسرم کنترل شده ست ( نہ زیاد میرم نہ کم )...
⬅️ همیشہ احترام تک تکشونو دارم...
⬅️ اگر کسی از خانواده ایشون بخواد در زندگیمون دخالتی کنہ فورا مقابلش جبهہ نمیگیرم. اجازه میدم نظرش رو بگہ بعد من با همسرم دودوتا چهارتا میکنیم و تصمیم گیرنده ی نهایی خودمونیم. (ما نباید از مشورت غافل بشیم چون استفاده از تجربہ ی دیگران باعث تأثیر مثبت روی زندگی میشه.)
گاهی کہ نظر ما موافق با نظرات دیگران نیست هرچہ خودمون صلاح بدونیم، اعمال میکنیم...
⬅️ خبر نمیبرم بیارم کہ این خواهر چی گفت بہ اون خواهر و...
⬅️ بیشتر اوقات دست پر بہ خونشون میرم. ( هرچی کہ در توان مالیم بود، حتما نباید گرون باشہ. میخوام یادآور بشہ بہ فکر و یادشون هستم )
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام
خدا بیامرز مادربزرگم برای ناهار مارو دعوت کرده بود، میخواست مثلا غذای جون پسند درست کنه«لازانیا»منتهی اسمشو بلدنبوده، میره فروشگاه و میگه آقامالزی دارین؟ اون بدبختم هی گفته حاج خانم مالزی چیه ،مادربزرگمم میگه همین ماکارونی درازا😂🙈🙈من فداشبشم جاش خیلی خالیه😭
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه
من و همسرم با عشق ازدواج کردیم. خدارو شکر امکانات اولیه ازدواج رو داشتیم ولی چند بار شغلش رو عوض کرد و چندین سرمایه گذاری جدید. هزینه و بدهی های جدید.
من چون ترس از بی پولی داشتم، استرس میگرفتم. اعصابم بهم میریخت. با هم #بحث داشتیم. خیلی جاها بی احترامی شد.
دیدم همسرم چقدر تلاش میکنه که نیازمون رو برآورده کنه ولی بازم میترسیدم و توکل نداشتم.
دوستای نازم! الان از نظر اقتصادی تو شرایط مناسبی نیستیم. همسرم بیکاره، چون داره تغییر تو شغلش میده، پس اندازی هم نداره ولی حالمون خوبه و توکلمون به خداست.
به نظر من شرایط #مالی گذراست. میگذره ولی آسیب، بی احترامی و صدماتی که به خود و اطرافیانمون میزنیم، غیر قابل جبرانه.
مهم سلامتی، آرامش و حال خوبه. مهم اینه که در همه حال شاکر خداوند باشیم.
زندگیتون شاد و جیب تون پر پول🙏
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام
بابام زنگ زده بود به مدیرمون که بگه واسه اردو میخام برم و....
بعد داشتیم تمرین میکردیم
سلام.حال شما.فلانی هستم.نمازروزه هاتون قبول..
خلاصه دفعه دوم تا جواب داد،بهش گفت سلام خوبید قبول باشه خانوم نمازی
منم اینور بال بال میزدم اینو نگو اونو بگو
إخرم گفت بچم میگه میخاد بره اردو ببریدش ممنون
..هیچی دیگه،احساس کردم داره منو میندازه گردن اینو اون
بازم شکر
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#سیاست_زنانه
جملاتی که مرد را جادو کرده و بی تاب دیدن زنش میکنه!!!
🌷 بهت افتخار میکنم
🌷 به وجودت می بالم
🌷 باعث افتخارمه که همسر توام
🌷 چشم
🌷 سرور
🌷 آقای من
🌷 مرد قدرتمند من
🌷 تو چقدر زور داری ماشاالله
🌷 تکیه گاهم
🌷 تنها پناهم
🌷 امیدم
⭕️ اشتباهی که خیلی خانما میکنن اینه که شوهرشونو با چنین کلماتی خطاب میکنند :
جوجو ، نازی ، پیشی ... یا حتی شوهرش آماده شده میخواد بره بیرون میگن " چقدر خوشگل شدی "
این جمله حالت زنونه داره بهتره بگین " چقدر خوش تیپ شدی "😌
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
مدیرای مدرسه طورین که میگن اگر خواستین با کسی دعوا کنین،چیزی بهشون نگین بیایین به ما بگین بعدش هم که میریم میگیم میگن شما هنوز بچه این که دعوا میکنید و میخواین به اولیاتون بگم و سه روز اخراج؟!
نتیجه اخلاقیش با هر کسی که دعواتون شد بزنیدش هیج ... نمیتونن کنن😁😁😁
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
درخواستی/
#افزایش_قد
🔹با انجام این عمل قد شما در عرض ۴۰ روز بین یک تا دو سانتیمتر افزایش پیدا میکند
🔻برای این کار در سه هفته اول ماه قمری در روز پنج شنبه یا جمعه در ساعت مشتری 🌛سوره حمد🌜 را در کاغذ سفید بدون خط با جوهر روحانی بنویسید و در بازوی راست خود ببندید و تا چهل روز در بازوی راست شما باشد
🔺ابتدا وضو بگیرید و رو به قبله بنشینید
ابتدا سه بار ایه الکرسی بخوانید و به خود و اطراف فوت کتید در حین نوشتن با کسی حرف نزنید ابتدا قلم را در دست بگیرید و سپس کاغذ را در پایان سوره بنویس افزایش یابد قد و اندام نام خود زاییده نام مادر خود به حرمت سوره حمد بعد از نوشتن در انتها امضای تعویذ را هم قرار دهید
🔹ذکات عمل:
🔺تا سه روز اول روزی دو رکعت نماز به نیت سید الشهدا بخوانید و بعد از نماز ۱۴ صلوات هم هدیه به امام حسین (ع) کنید در روز چهل و یکم یک بسته خرما بیرون خیرات کنید .
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#تجربه
من اول عضویت تو کانال می گفتم: من که تجربه ای ندارم!🙄 ولی وقتی دیدم زندگیم بهتر شده، خودمو مسئول دونستم که تجربیاتمو بگم. 😳😉
این اواخر زندگیمون تکراری شده بود. همسرم مدام سرش تو گوشی یا تلویزیون بود، منم نمیدونستم چیکار کنم. هر روز بیشتر #غر میزدم. از طرفی هم اتفاق وتصمیمات زندگیش رو به من نمیگفت.
🌹 من با این کانال اینا رو یاد گرفتم و همسرم خیلی فرق کرد: 🌹
1⃣ چیزی که من فراموش کرده بودم یکی #آرایش و لباس خوب بود و حفظ #آرامش خودم موقع عصبانیت و اینکه ناراحتیم رو بروز نمیدادم. 😔
2⃣ #تشکر و ذوق کردن موقع خرید و هدیه هم خیلی تاثیر داره. من شوهرم خیلی وقت بود که برام کادویی نمی خرید ولی با این ترفند، برام گل و کادو میخره.😁
3⃣ یکی هم بدرقه ی همسرم ساعت ۵ صبحه. من با این که خیلی برام سخته ولی بیدار میشم براش قاضی میگیرم و با لبخند بدرقه اش میکنم.
✍ شاید بعضی کارا به نظر ما ساده بیاد ولی برای آقایون خیلی مهمه و باعث شادی زندگی میشه.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #ایده_شیطنت 😜😁
#ارسالی
من ایده دارم برای خواهرای گلی که آقاشون بخاطر بزرگ شدن بچه ها کمتر ابراز علاقه میکنه.
منم همینطور بودم و برای اینکه آقایی قربون صدقه ام بره یه فکری به سرم زد.
یه روز که نشسته بود پشت لبتاب، بهش گفتم: آقایی! منو شارژ کن.
نازم کن،
وقتی نوازشم کرد، گفتم: آخیش! #شارژ شدم، جون دوباره گرفتم. ☺️
اونم خوشحال شد و خندید.
این کار رو چند بار تکرار کردم تا اینکه الان خودش راه افتاده و به روشهای مختلف با کادو گل و... مدام در پی شارژ کردن منه😉.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•