eitaa logo
آدم و حوا 🍎
39.7هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
به وقت عروسی سلام. این خاطره مال ازدواج داییمه من ۱۰ سال اینا داشتم. داییم ی سال تو عقد بود که خونش آماده شه. وقتی شد قرار گذاشتن تاریخ عروسی تعیین کنن. دو سه روز قبل مراسم زنگ زدن مادربزرگ عروس مرده. مراسم باشه برا بعد چهلمش. باز بعد چهلم برا ی چند روز بعدش قرار گذاشتن یهو زنگ زدن خاله مامان عروسم مرگ خواهرشو تاب نیاورده اونم سکته کرده مرده باشه ۴۰ روز دیگه بیست و چند روز گذشته بود باز زنگ زدن دایی عروس مرگ مادرشو تاب نیاورده اونم مرده. قشنگ یادمه خونه مامانبزرگم بودم داییم اومد نشست جلو مامانبزرگم گفت تا کل فامیل اینا قتل عام نشدن بیا زن منو راضی کن عروسی نگیریم بریم یه سفر درست درمون. انگار اومد نداره ما عروسی بگیریم 😂😂 زنداییمم دیگه چون تو عقدشم لباس عروس پوشیده بود. راضی شد. رفتن اومدن ی شام دادن به ملت کلکش کنده شد. 😂😂❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام به همه دوستان عزیز. من 20 سالمه و همسرم 27 ، دوسال عقد بودیم و دوسال هم ازدواج کردیم ، ما عاشقانه ازدواج کردیم و قرار بر این بود من ادامه تحصیل ندم. اوایل همسرم تا اسمشم میومد مخالفت میکرد ک حتی دیپلم رو غیرحضوری بگیرم اما من بعد مدتی رو خیلی کردم که دانشگاهت رو ادامه بده واسه اجتماعیت خوبه و دوس دارم تحصیلاتت بره بالا به خاطر خودت و آینده دخترمون ک یک سالشه ، دیگه اصلا حرفی از خودم نمیزدم ، تا اینکه ی شب گفت فلانی ک استاد دانشگاست گفته با همسرت ادامه تحصیل بدین ، الان میگه بیا باهم ادامه بدیم. گاهی باید برای رسیدن ب خواستتون ی مدت رهاش کنید و اونو به همسرتون بدین تا بفهمه ک چیز بدی نیست. مرسی ک گوش دادین. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
تجربه ازدواج : دخترم ۲۱ ساله ، ماجرا برا ۳ سال پیشه و الان توراهی داریم یک روز مونده بود به عقدمون که پدرم بی دلیل مخالفت کرد مهمونی و همه چی رو کنسل کرد کادو ، حلقه و هرچی بود رفت پس داد. یک ماه تمام مخالفت می‌کرد و هیچ جوره کوتاه نمیومد حتی دلیلش رو هم نمی‌گفت بعد کلی حرف زدن و پادرمیونی بزرگترا قبول کرد الان چنان باهم خوبن که انگار من اضافیم😂😂 تو این مدت هر فرصتی پیش میومد مامانم هماهنگ می‌کرد و ما همو می‌دیدیم هرسری هم کلی وزن کم می‌کرد درنهایت ۱۰ کیلو کم کرده بود ، به قول خودش اولین وعده غذایی که خورده بود تو اون مدت شام عقد بود درسته خیلی سختی کشیدیم ولی خدارو شکر که بهم رسیدیم انشالله قسمت همه عاشقا •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام خدمت ادمین محترم و دوستان گل🌹 من 28 سالمه و همسرم 33 سالشه. و یک سال هست ک ازدواج کردیم. من رشتم روانشناسی و تو زندگی خیلی ازش استفاده میکنم. توی دوران نامزدیمون گاهی اوقات بحثمون میشد و من براش ی پیشنهاد کردم ک همسرم هم استقبال کرد😊 ما گذاشتیم ک هر دلخوری پیش میاد همه رو نگه داریم و روزای جمعه که وقت بیشتری داشتیم باهم باشیم اونارو مطرح کنیم و حلش کنیم. یعنی روزای جمعه شده بود انتقاد و پیشنهاد. اینطوری هم از عصبانیت اون لحظه کم میشد هم اینکه بعدا ک میگذشت میفهمیدیم اصلا موضوع بی اهمیتی هست و اینکه کارایی رو که دوست داشتیم طرف مقابل انجام بده یا نده رو مطرح میکردیم. البته من خودم برای اول از کارای خوب همسرم میکردم 😁 مثلا اینکه تو مهمونی واسم میوه پوست میکرد و ... از این کارا ، اینطوری وقتی میخواستم انتقاد کنم بهتر قبول میکرد.☺️ این تجربه ک برای خود من خیلی مفید بود.امیدوارم به دردتون بخوره. با آرزوی خوشبختی برای همه ی دوستان گل.🌹🌹🌹 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
گل خواستگاریم🥺 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت خواستگاری سلام سالها قبل خاستگاری خواهرم بود شاید خاطرم واستون یکم دوراز ذهن باشع ولی واقعا اتفاق افتاد ما تو همسایگیمون یه دختر سندرم دان بود که در هر خونه ای باز بود میرفت داخلش کل محل عادت داشتند به این قضیه ،شب خاستگاری خواهرم برقا میره وقتی بعد چنددقیقه روشنایی رو روشن میکنن یهو دیدیم بله خانم وسط جمعیته نگو در باز بوده اومده واسه خودش نشسته وسط مراسم پیش مادر داماد،اون بنده خدا وقتی صحنه رو دید یه جیغ بلند کشید خلاصه یه وضعی شده بود عجیب نمیدونستیم چی بگیم اونام مونده بودن این کیه این وسط😂😐 این بچه ها آنقدر مهربونن و محبت رو میفهمند که گفتنی نیست، هیچی دیگه اونشب این بچه پیش ما موند اتفاقا قدمش هم خیلی خوب بود و زندگی خواهرم عالیه شکر خدا •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آقا صحبت از پدربزرگ های آلزایمری شد منم یه خاطره ای یادم افتاد پدربزرگ من به خاطر آلزایمر خونه بچه هاش میمونه و هر چند وقت یکبار میره خونه اون یکی بچش،یه بار خونه ما بود که برامون مهمون اومد همین که وارد شدن پدربزرگ من با سختی و به زور عصا داشت از جاش بلند میشد.اون بنده خداها هم هی میگفتن حاج آقا بشینید تو رو خدا بلند نشید و از این حرف ها.خلاصه از پدربزرگ من اصرار که بلند بشه از اون ها انکار که بشینید😁 آخرش فکر می کنید چی شد؟بابا بزرگم نه گذاشت نه برداشت گفت میخوام برم دستشویی دستمو ول کنید بابا😳برای شما بلند نشدم🤦‍♀😐🤣واقعا از خجالت مونده بود سینه بزنیم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
17.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•شام فوری😋😍 یه ساندویچ خفن دیگه با سس جذابش😍 ~موادلازم: مرغ چرخ شده(جایگزینش گوشت چرخ شدس):۳۰۰گرم پیاز یک عدد سس باربیکیو بادمجون سس خردل نون ادویه ها:نمک فلفل پاپریکا آویشن پودرسیر پودرپیاز ~مواد لازم برای سس: ریحون سیر گردو گوجه خشک روغن زیتون •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام از وقتی که من هفت سالم بود خونه ی پدری آقامون مستاجر بودیم مامان خودم و مادر همسرم خیلی روابط صمیمانه ای داشتن و از خانواده های هم برای هم میگفتن(مادر همسرم همیشه کمتر میگفت و سعی میکرد بپرسه و جواب بگیره😡)ما تو اون سالها هیچ وقت فکر نمی‌کردیم من بشم عروس این خانواده به همین خاطر از ریزو درشت زندگیه من همه چیو میدونستن....و وقتی من ازدواج کردم این شد نقطه ضعف من... متاسفانه من تعصب بیجا خیلی دارم 😔حتی دوست ندارم راجع به مردم روستامون هم بد حرف بزنن😠 خانواده همسرم هم چون اینو میدونستن همیشه یه چیزی در مورد گذشته بمن میگفتن منم از کوره در میرفتم...تا این که یه روز که آقایی خیلی سره حال بود در قالب یه دختر کوچولو نشستم و باهاش حرف زدم ایشونم گفت که اگه میخوای مادره من یه حرفو دیگه تکرار نکنه نشنیده بگیر حرفاشو منم چون به آقاییم و حرفاش ایمان داشتم این حرفو گوش دادم...الآنم خدارو شکر همه چی خوبه... نکته : 1 تعصب بیجا اصلا خوب نیست 2 وقتی میخواید چیزی رو با همسرتون مطرح کنید وقتی حالش خوبه بهش بگید 3 اینکه مثل دختر کوچولوهای بامزه باهاش حرف بزنید واقعا جواب میده...😘😘😍😍 عاشقتونم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت عروسی سلام میخواستم خاطره عروسی دختر خالمو بگم اسم شوهرش مهدی‌‍ه شب عروسی خالم و دختر خالم فهمیده بودن که این آقا اول منو می‌خواسته بگیره😑😑😑 دقیق یادمه مگه اینا تا فردا یه نگاه به من کردن فردا شبش دختر خالم با من دعوا کرد😐با اینکه اصلا آدم حسودی ام نیستم بخوام بهشون حسودی کنم یا هر چیز دیگه ای شوهرش هی میومد حرف بزنه بهش میگفت تو خفه شو الآنم بعد س هفته دختر خالم بهم زنگ میزنه هر روز که بیا خونمون بمونو بریم بیرون و اینا خدا شفاش بده🚶🏿‍♀‍➡️😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•صبحانه😍😋 انقدرررر خوشمزه و خوش بافت و زيبا شد كه بايد درست كنيد باايد زوريه😅🍳👩🏼‍🍳 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⛔️دعای پایبند کردن شوهر به زن وزندگی اگر زنی شوهرش به زن دیگر تمایل پیدا کرده یا از زنش سرد شده و مالش را جای دیگری خرج میکند این دعا را بنویسد و در لباس خود نگه دارد شوهرش میل به زن دیگری نمیکند و از غریبه سرد میشود و محبتش به همسرش چند برابر میشود..👇👇🔮 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 عالیه این دعا 😳👆