eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
مخزن ادم و حوا: ✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😃 سلام یاد سوتی جاریم افتادم شوهر من و برادرشم هم دوقلو هستن روز عروسی ما جاریم آماده شده بود بیاد که دیده بود داماد خوش تیپو دلش غنج رفته بود و دستشو گرفته بود گفته بود عزیزم چه قدر خوش تیپ شدی ! شوهر من گفته بود چیکار میکنی زنداداش 😂😒 جاریمم فهمیده بود سوتی داده و شوهرش رو با داماد اشتباهی گرفته😁 از اون روز به بعد یه مدت شوهر من ریش و سبیل میزاره یه مدت داداشش که یهو اشتباه نگیریمشون 😁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام سلام دیوونه خانم غریب داره میخونه 😁😁 سلام خانما یه سوتی از زایمان آقا من رفتم زایمان سزارین بعد از اتاق عمل اومدم خانما میدونن یه لرزشی آدم میگیره من لرزش گرفتم هی اسم شوهرمو داد میزنم پرستاره آقاهه اومده میگه چته میگم من شوهرمو میخوام🤣 بگو بیاد دستمو بگیره طرف اومده دستمو گرفته میگه باشه😄😆 حرف نزن بعد رفته یه خروار پرونده آورده چون پاهام بی حس بود گذاشت رو پاهام رفت منم با این که حس نمی‌کنم ولی میگم تو را خدا بیا اینارو بردار حس نمی‌کنم ولی چشام که میبینه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چندتا ترفند خوب خانه داری ‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام ممنون از کانال خوبتون و خدا قوت خواهش میکنم پیام من رو داخل کانالتون بذارین شاید به درد حتی یک نفر خورد 🌹❤️ در جواب خانم عزیزی که گفتن بیماری ارپی دارن... دوست عزیزم شما 23سالته من هم 23. شما مشکل بینایی داری من مشکل شنوایی. شما ارزوی دیدن طبیعی رو دارین ولی من ارزوی شنیدن طبیعی... من هم خیلی مشکلات دارم از هفت سالگیم مشکل شنوایی پیدا کردم و الان که بیست و سه سالمه پرده ی اون یکی گوش سالم ترم هم آسیب دیده و بعد از عمل تمپانوپلاستی(ترمیم پرده ی گوش) هم شنوایی برنگشت و مجدد میخوان عمل کاشت حلزون انجام بدن واسم. ارزوی منم اینه بدون این وسیله(سمعک) بشنوم. ولی بحدی از اسم این کلمه نفرت دارم که نمیگم سمعک ، میگم وسیله. همه ی اطرافیان میگن صورتم واقعا زیباست. و چون مشکل کلامی ندارم هیچکس هییییچکس نمیدونه من این مشکل رو دارم چون اونقدری اعتماد ب نفسم پایین هست که دوست ندارم کسی از مشکلم خبردار بشه... من هم مثل شما یه عشق دارم که تاااابحال مشکلم رو به روم نیورده چون واقعا دوستم داره و منم عاشقشم❤️ فقط تفاوت من با شما اینه ک هنوز ما ازدواج نکردیم. عشق من تومور مغزی داره تحت درمانه 😔 و من هم مشکل شنوایی... ازتون میخام از ته دلتون برای من و عشق خوبم دعا کنین که هر دو سلامتمون رو بدست بیاریم و بهم برسیم. عزیزم خواستم بهت بگم دل بی غم در این عالم نباشد، اگر باشد بنی آدم نباشد... هیچ آدمی نیس ک مشکل نداشته باشه فقط نحوه ی داشتن هر درد متفاوته... یکی جسمی یکی مالی یکی جانی. همونطور ک خدا در قران میگه(و لَنَبْلُوَنَکُمْ بشئٍ مِنَ الخوف و الجوع و نقصٍ منَ الاموالِ و الانفُسِ والثَمرات و بَشِرِ الصابرین)سوره بقره آیه 155. میخوام بگم درسته که من ایییینقدر اعتماد ب نفس پایین دارم ولی اونقدری بخدا امیدوارم که میدونم ب لطف خدا عمل کاشت حلزون برای من و شیمی درمانی برای عشقم جواب میده👍 و اینم بگم جالبه بدونی ک من با وجود این مشکل شنوایی حافظ24جز از قران و مربی قران هستم... امید تنها چیزیه ک باعث میشه ما زنده بمونیم. ب امید روزی که شاهد خنده های از ته دل شما و همه مردم باشیم. برای من و عشقمم دعا کنید روزای خوشمون برسه... یا علی❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
امروز غم انگیز ترین روز عمرم بود با اینکه هر روز خانومای باردار زیادی بهم مراجعه میکردن ولی امروز یه مورد عجیب داشتم .آخر وقت کاریم بود که زنی حدودا سی‌ساله با حال نزار که دونفر زیر بغلش را گرفته بودند آمد تو. شش‌ماهه باردار بود. دو روز پیش درِ آهنی افتاده بود روی پسر پنج‌ساله‌اش و طفلک فوت كرده بود. حالا آمده بود چون بچه‌ ش تکان نمی‌خورد. گفت: «سر خاک بچه‌م بودم که احساس کردم بچه‌ی توی شکمم تکون نمی‌خوره. بهم شربت و نبات‌داغ دادن ولی باز هم حسش نکردم.»خیلی دلم براش سوخت گفتم بخواب ببینمت...رفتم قلب بچه را پیدا کنم خوشبختانه یه صدای ضعیفی رو حس کردم اما یه دفه دیدم چشمای اون زن ....👇😔🔴 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db چقدر صبر داری خدا😭👆
🔴سربه راه شدن فرزند یا همسر نااهل🔴 اگر در خانه جوان نااهل یا همسری دارید که به حرف شما گوش نمیدهد و از نماز و دعا فاصله گرفته و شب دیر وقت به خانه میآید و باعث پریشانی و آزار شما شده است ،برای اصلاح شدن و تغییر رفتارش به طوری که مطیع شما شود و حرف شما را گوش بدهد تنها یک راه قطعی و موثر وجود دارد.در یک اتاق تنها بنشینید و بدون اینکه با کسی حرف بزنید ۳۶۰ مرتبه این دعا را بخوانید....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db خیلیا با این دعا سربه راه شدن😍👆
بر جلوه ی روی    مهدی  صلوات 🌸🍃 بر جذبه ی هر نگاه مهدی صلوات 🌸🍃 ما رانبود چو هدیه یی در  خور او🌸🍃 بفرست به پیشگاه مهدی صلوات 🌸🍃 ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اللهم صل ؏ محمد وآل محمد ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ ‎🕊️🕊️🌾🌸🌾🕊️🕊️
🚫 ✅حالا بعضی از آقایان عزیز هم برا این که دل همسر رو بدست بیارن فقط هی دروغ میگن و از دست زن فرار میکنن تا به عشق و حال خودشون برسن و ...‌ ❌حالا غافل از این که زنه میفهمه ولی ما خودمون و میزنیم به نفهمی تازه انتظار داریم اومدیم زنمون برامون گوسفند هم بکشه.🥴 آخه چطور؟؟؟؟🤭 مگه داریم،؟؟؟😁 مگه میشه؟؟؟😂 ترو خدا دروغ نگید نپیچونید گناه داره منتظرتونه تو خونه تو دروغ میگی اون به من زنگ میزنه و میگه نکن اینجور 😁😁😁😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام ممنون از کانال بینظیرتون... الان پیام اون خانمی که گفتن با سیاست جواب مادرشوهرشون و میدن و به شوهرشون گله نمیکنن و خوندم... منم از این ایده استفاده کردم واقعا جواب داده حالا میخوام تجربه خودم و بگم مادر شوهر من خیییلی خییییلی باسیاست بود وقت های که من تنها میرم خونشون هر چی دوست داشت بهم میگفت ولی وقتی با شوهرم میرفتم انقد بهم احترام میزاشت که نگو عزیزم عزیزمی بود که بهم میگفت، وقتی میومدم خونه گریه میکردم داد میزدم میگفتم مادرت ایجوری کرد اینطوری گفت اونم زیر بار نمیرفت تا اینکه این مسئله رو به مادرم گفتم بهم گفت هانیه جان من 25 سال تجربه زندگی مشترک دارم این حرفی که بهت میگم و گوش کن و از من قبول کن... گفت هیچ وقت هیچ وقت زندگی خودت رو به خاطر مردم تلخ نکن حتی به خاطر خود من... گفت مگه نمیگی مادر شوهرم این سیاست رو داره ؛ تو چرا از این سیاست استفاده نمیکنی؟ توام پیش شوهرت واقعا بهش احترام بزار و هیچی نگو ولی وقتی تنها بودی و حرفی بهت زد خیلی محترمانه جوابشو بده بی احترامی نکن ولی جوابشو بده منم همین کار رو کردم ، یه روز که رفتم خونشون تو حرف هاش برگشت گفت من از هیچکدوم از عروس هام خوشم نمیاد از همشون بدم میاد، بعد برگشت به من گفت ناراحت شدی؟ گفتم نه مادر جون اونی که باید خوشش بیاد اومده بقیه اصلا برام مهم نیستن که بخوام ناراحت بشم... باورتون نمیشه از تعجب دهنش باز موند یه بار دیگه ام داشتم خونشون آشپزی میکردم اومد سر گاز گفت انقد روغن میریزی تو غذا اصلا آدم نمیتونه یه لقمه بخوره(اصلا اینحوری نیست واقعا روغن کم میریزم فقط قصدش ناراحت کردن من بود وگرنه من انتقاد پذیرم) بعد گفت نسرین (اون یکی جاریم) واقعا خوب غذا درست میکنه، منم گفتم مادر جون نسرین بهتر از من درست میکنه؟ گفت آره ؛ گفتم پس از این به بعد غذا هاتو بده نسرین درست کنه منم اتفاقا خوشحال میشم چه خوب شد که گفتین منم راحت کردی گفت داری حسودی میکنی؟ بهش گفتم چیزی توش نمیبینم که حسودی کنم اتفاقا به خاطر زندگی که دارم دیگران باید بهم حسودی کنند باورتون نمیشه از تعجب شوکه شده بود شاید این حرف ها یه چیز های ساده ای باشه ولی از منی که لال بودم بعید بود باورتون نمیشه رفتارش انقد تغیر کرد که نگو. ببخشید طولانی شد میخواستم کامل تعریف کرده باشم ممنون از وقتی که گذاشتید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
نشونه هایی که ینی یه پسر از شما خوشش میاد💘🌈 +سعی میکنه همیشه نزدیکتون بشینه تا بهتون حس امنیت و آرامش بده یا جوری میشینیه که بتونین بهش تکیه بدین. +زیاد لبخند میزنه و مدام ارتباط چشمی برقرار میکنه. +مدام سعی میکنه بهانه ای پیدا کنه تا دستتون رو لمس کنه. چون حس خوبی میده بهش. +به هر نحوی دوس داره باهاتون سر صحبت رو باز کنه تا حوصلتون سر نره یا خسته بشین. +روتون حساس میشه و گاهی اوقات به چیزایی که دوس دارین و اهمیت میدین، علاقه نشون میده. +همش سعی میکنه بخندونتون[وقتایی که جوک یا چیز خنده داری تعریف میکنه شما اولین کسی هستین که بهتون نگاه میکنه تا ببینه میخندین یا نه]. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من تو کلاس قدم از همه بلند تر بود همیشه من پروژکتورو روشن میکردم اونم باخودکار بزور دستم می رسید بعد یه تکه کلامم داشتم واسه هرچیزی میخاستم خییییییییلی دیگه ازش تعریف کنم میگفتم "جووووون" یبار دبیر جغرافیامون که آقا بود قدش خیلی بلند بود رفت پروژکتورو روشن کنه گفتم جووووووون عجب قدی داری آقای فلانی 😂😂😂😂😂😂 همونجا پق زد زیر خنده سرتکون میداد😂😂 از اون ب بعد سعی کردم کلا محو بشم از جلو چشمش الانم که الانه یادش میفتم میخوام برم تو افق محو بشم😩😩😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سعی کنید تا حد امکان در حضور مادرشوهرتان عصبانی نشوید. با رعایت ادب، نظرتان را در مورد موضوع مورد بحث اعلام کنید، اما صدای تان را بلند نکنید. پیش از آنکه کار به جاهای باریک برسد، با ادب و فروتنی بحث را خاتمه دهید. اگر شما آن فردی هستید که مادرشوهرتان دوست دارد وقتش را با وی در آشپزخانه بگذرانید تا هم به او کمک کرده و هم احساس تنهایی نکند، گهگاهی همراهی کنید اما زیاده روی نکنید تا این عمل به وظیفه همیشگی تان تبدیل نشود. شاید فقط آخر هفته ها! 👇👇👇.. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی و تا جون داشتم زدمش... افتخار نمیکنم به کارم.. ولی یاسمین نقطه ضعف من بود... بچه ی س
داستان زندگی روز سوم مادرم زنگ زد بهم که دارم یاسمین رو می برم بیمارستان... زن حیوونت تلفنو پرت کرده خورده به سر و صورتش.. بچه اولش گفت خودم خوردم زمین ولی بعدش با کلی نوازش و وعده وعید راستشو گفت... هر جایی ولش کن پاشو بیا... اصلا نفهمیدم چطوری خودمو رسوندم شهرستان... وسیله هام حتی توی هتل جا موند.. رفتم بیمارستان پیشش... یاسمین رو که دیدم با اون وضع دیگه نتونستم تحمل کنم، سریع رفتم توی همون اوضاع، درخواست طلاق با دادن مهریه ی کامل رو کردم و توی بیمارستان به آرزو گفتم حق نداری پاتو بزاری خونه .. چون در اون صورت خون ات گردنه خودته... آرزو نمیخواست طلاق بگیره و بارها رفت و اومد...ولی میدونستم هیچ حرفش واقعی نیست.. و رفتارش با یاسمین و حتی با من درست نمیشه... بارها بهش فرصت داده بودم. بالاخره با دادن تموم مهریه ازش جدا شدم.. ولی آخر هفته ها قرار شد بچه رو ببره پیش خودش.. رای دادگاه بود...ولی آخر هفته ها که میرسید عزا میگرفتم که نکنه بلایی سر بچه بیاره توی این دو روز...ولی خونوادش خیلی مراقب بودن و بهونه دستم نمیدادن... دو سال از اون قضیه گذشت و خانواده ی من اصرار داشتن که ما نمیتونیم خوب به یاسمین برسیم.. زن بگیر... تا اینکه مادرم یه روز منو برداشت با قسم دادنم، برد خواستگاری... فکرشم نمیکردم بخواد وصلتی سر بگیره و فقط به خاطر تموم شدن بهونه های مادرم رفتم..و با نرگس آشنا شدم... فکرشم نمیکردم بخواد وصلتی سر بگیره و فقط به خاطر تموم شدن بهونه های مادرم رفتم..و با نرگس آشنا شدم... نرگس مجرد بود و من مطلقه و یه دختر ۶ ساله داشتم... خیلی طول کشید تا نرگس راضی به ازدواج با شرایط من بشه...مادری کردن واسه بچه ای که مال خودت نیست و هنوز آثار روحی بچگیش توی رفتارش مشخصه، آسون نیست... بالاخره نرگس قبول کرد و با هم ازدواج کردیم... یاسمین خیلی نرگس رو دوست داره و نرگسم باهاش اصلا باهاش بدرفتاری نمیکنه. بیشتر سعی می کنه دوستش باشه و قرار شد نرگس جون صداش کنه از روز اول... زندگیمونم خداروشکر خوبه...و خدا بهمون یه دو قلوی پسر هم داد ... امسال یاسمین کلاس اول میره و کنار داداش هاش خیلی بهش خوش می گذره..و هنوزم آخر هفته ها به دیدن مادرش میره.. دورادور هم از آرزو گاهی خبر می رسه که درمانشو سفت و سخت داره ادامه میده... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پایان •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌