سلام
من اولین باریه که سوتی میفرستم
یه خاطره دارم براتون
من شوهرم اصلا اهل کادو خریدن و سوپرایز و اینا نیست در طول این 9سال یکبارم تا حالا برام روز زن نگرفته
خوب بریم سر اصل مطلب
یه روز که من خونه دختر خالم بودم وآخر وقت که شوهرم کارش تموم شد اومد سراغم وقتی نشستم تو ماشین بهم گفت روزت مبارک😊من تعجب کردم گفتم ممنون ولی تو از کجا میدونی، تو که اهل این حرفا نبودی اونم گفت هیچی تو ایتا دیدم فهمیدم روز زنه . منو رسوند خونه و پدرشوهرمو (که اونموقه درگیر یه بیماری پوستی بودو مدام ازاین دکتر به اون دکتر میبردش)رو گفت که باید ببرمش دکتر .و منو گذاشت خونه و رفت
بعد من نمیدونم چرا همش فکر میکردم که ولنتاینه میخاد برا من کادو بگیره الکی مثلا باباشو بهونه کرده منو سوپراز کنه(زهی خیال باطل) خلاصه تا اینکه دوسه ساعت بعدش اومد و منم ناااراااحت رو تخت تو اتاق خواب که چرا شب منو تنها گذاشتی و اینقد دیر ...که اومد و گفت اگه گفتی برات چی خریدم من شوک شدم باخودم گفتم خدایا یعنی حسم درست بوده میخاسته منو سوپرایز کنه دوباره شوهرم گفت یه چیزی خریدم که میدونم خییییلی دوس داری دوباره من😀😀گفتم مرسی خدااا که صدای منو شنیدی و خوشحال و خندون و ناراحتیمم فراموش کردم گفتم چی؟؟!گفت بیا خودت ببین تو آشپز خونس وای من نمیدونین 2قدم اتاق خواب تا آشپزخونه چه فکرای خوشی که باخودم نکردم اومدم تو آشپزخونه چی دیده باشم خوبه....
دیدم یه پلاستیک بادمجون خریده خودشم خوشحاااال ازاین همه لطفی که در حق من کرده
(آخه من بادمجون خیییییلی دوس دارم
و همیشه گفتم 7شبانه روزم کشک بادمجون بخورم سیر نمیشم )
آخرم شوهرم گفت زود باش کشک بادمجون درس کن بخوریم خیلی خستم باید زود بخوابم فردا کلی کار دارم
حسااابی بادم خالی شد و خورد تو ذوقم
تا من باشم و از کسی که محبت بلد نیست انتظار سوپرایز نداشته باشم
اینم بگم تا حالا این خاطره رو برا هیچکس تعریف نکردم ترسیدم مسخرم کنن ولی اینجا دیگه کسی نمیفهمه
اینم از مرد رمانتیک ماااا
امیدوارم خوشتون اومده باشه😘😘
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده جذاب با هویج واسه تزئین سالاد🤩
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام خانوم های عزیز!
من بهتون پیشنهاد میکنم کارهایی که دوست دارین انجام بدین رو روز #خواستگاری خیلی روش تاکید کنید. خیییییلللللیی.
و بیشتر برای شناخت طرف مقابل وقت بذارید.
من گاهی اینقدر پشیمون میشم که چرا تمام کارهایی که دوست دارم رو نگفتم. البته بعضیا رم که گفتم بعد عقد اقایی زد زیر حرفش! 😢😢
مثلا من گفتم دوست دارم درسم و ادامه بدم بعد عقد نذاشت! یا گفتم مسافرت اما بعد ازدواج خیلی برای هر مسافرت اذیتم کرد. خیلی ام ناراحتم که زود ازدواج کردم. من الان ۱۹ سالمه ولی یه دختر ۵ ساله دارم.
از اونجایی که شوهرم با تموم کار ها مخالفه (درس .کار. رانندگی. دوست. و.....) احساس خوشبختی نمیکنم. فکر میکنم یه مرده متحرکم با اینکه من از اول خیلی درکش کردم.
تو خونه هایی که دوست نداشتم به خاطر پول کمش زندگی کردم.
✍ خواستگاری میدان شناخت است. ریز بین و دقیق باشید و بعد ازدواج بر روی بدی ها چشم ببندید.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#ایده_قری
سلام
ممنون بابت کانال خیلی خوبتون من خیلی ایده گرفتم ازش😍
اینم یکی از همون ایده ها
من و همسرم 👫شبش باهم بحث و دعوا داشتیم بخاطر دخالت خواهراش👭 تو زندگیمون
شبش اصلن خوابم نبرد و تا ساعت۳ بیدار بودم 🙄🙁
ب سرم زد ک این ایده رو اجرا کنم
صبحانه اماده کردم🍳☕️ واینو گذاشتم براش
صبحش ک پاشدم دیدم پشتش اینو نوشته برام و زنگ زدو وکلی خوشش اونده بود و تشکر کرد و گفت ک دیگ ناراحتت نمیکنم☺️☺️☺️❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ارسالی_از_خانم_قری
💃💃💃💃💃
من الان پنج ماه عقد كردم يه همسريم چند شب پشت سرهم شيفت بود بعد گفتم شايد بشه خوشحالش كرد حتي با سه تا شاخه گل در وردي سالن خونه رو تا كنار گل شمع وار مر روشن كردم نامه نوشتم گذاشتم بغل گل روشم نوشتم تقديم به بهترين اقاي دنيا خسته نباشي وقتي امد ديد كلي خوشحال شد با چيزاي ساده هم هميشه اقاي رو خوشحال كرد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه داری
تمیز کردن مبل با صابون رنده
#خانه_داری
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام. خواستم یه توصیه به دختر و پسرها کنم. هیچوقت برای اینکه کسی رو فراموش کنین، ازدواج نکنین. مثلا لج کرده باشین یا تنها نباشین. اینطوری تاوان سخت تری میدین و خاطرات یه عمر زجرتون میدن.
هرچقدرم که همسرتون خوب باشه و عاشق، بازم وقتی یه اهنگ گوش میدین، وقتی یه خیابون میرین، وقتی یه پیام میخونین، وقتی بعضی کلماتو میشنوین، خاطرات میاد جلو چشمتون و نابود میکنه همه وجودتون رو.
بعضی شبا ممکنه یه جایی از قلبتون درد کنه. جایی که متعلق به کسی بوده و هنوزم جاش خالی مونده. خواهش میکنم اینکارو نکنین. اگه واقعا تونستین فراموشش کنین، وارد یه رابطه جدید بشین.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام باتشکر از کانال عالیتون میخواستم در جواب اون دخترخانومی که ۳سال پای یه پسر موندن و خانواده ها سر #مهریه راضی نشدن و بهم ریخت ارزوهای ایشون
بگم که :
بعضی وقتا همیشه اونی که میخوایم پیش نمیاد و ایه #قران هست که میگه چه بسیار چیزهایی که فکرمیکنین برای شما خوب است درحالی که به ضرر شماست،
عزیزدلم این اتفاقی که افتاده رو بر مبنای این بزار که قسمت نبوده و خدا بهترین رو همیشه برای بندش میخواد و فقط صبوری کنین در برابر #حکمت_خدا...
چون خودم دردکشیده و رنج کشیده بودم و هستم مثل این خواهرگلم.
امیدوارم حرفام بتونه ایشونواروم وقانع کنه☺️❤️😘
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام به همه عزیزان
بابت کانال فوق العادتون واقعا ممنونم
مخاطب حرفای من تمام دختران مجرد و خانواده هایی هستن ک دختر مجرد دارن
میتونم بگم امروز سختترین روز زندگیم بود چون عشقم زد زیر همه چی😭
تو این هفت ماه هرکاری میتونسم براش انجام دادم با دروغاش ساختم با بی تفاوتی و سردیش کنار اومدم؛
همیشه ب خودم میگفتم همه این کارا بخاطر مشکل بدهی ک داره هست با این حرفا #خودمو #گول زدم 😞 حتی چند میلیون قرض کردم و دادم بهش ...
وقتی نیاز ب پول داشت من میشدم عشقش خانومش...
حتی گوشواره هامو فروختم و دادم بهش ولی الان سهم من شد قرص آرامبخش و بغل کردن قرآنو اشک ریختن😭😭😭
من از اون دسته از آدما بودم ک میگفتم باید با عشق ازدواج کرد و الان شدیدا چوبشو خوردم
خواهرای گلم #عاقلانه انتخاب کنین تا مثل من گیر آدمای عوضی نیفتین
واسه آرامش منم دعا کنید خیلی داغونم....
ممنون از همگی
✍ عاقلانه انتخاب کنید
عاشقانه زندگی کنید
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
ی بار صبح رفتم مغازه ماشینمو جا گذاشتم پیاده اومدم خونه بعد بعداز ظهر که میخواستم برم دنبال بچم دیدم ماشین نیست کل فامیلو جمع کردم در خونمون و جیغ و داد که ماشینمو دزد برده. شوهرم با همکارش اومد بعد یهو یادم اومد ای دل غافل صبح که رفتم مغازه پیاده برگشتم خونه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#طنز
مرد : ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺳﺎ ﭼﯿﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﯼ؟!🤔🤔
ﺯﻥ : ﺁﺥ ﺑﺎﺯ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﮔﻮﻟﻢ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺎﺩ!😍😍
ﻣﺮﺩ : ﻣﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻮﻟﺖ
ﻣﯿﺰﺩ ﺑﮕﻮ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ، ﺩﻭﺭ ﺷﻮ ...😡😡
ﺯﻥ : ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﻮ ، ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ وااای..😍😍
ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻬﺖ میاااد😜
🔴 🔴
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی خبر بارداریم به خانوادمم رسیده بود، امید داشتم حالا دیگه باهام آشتی کنن و حمایتم کنن.
داستان زندگی
برگشتم تو چشماش نگاه کردم، این بارداری بهترین موقعیت بود که حرفامو به عشرت بزنم و نترسم،
گفتم حق داشتن که نوکرشونم نفرستن، من اومدم و دیدم چه وضعیتیه...
گفت باشه بتازون.. منتظرم بزایی، فقط دعا کن بچت پسر باشه..
با نفرت نگاهش کردم و رفتم توی اتاقمو درو محکم زدم بهم.
همین موقع ها بود سمیه که عقدی بود بدون عروسی رفت سر خونه زندگیش، روش نمیشد که بخواد عشرت رو نشون بده، میترسید یه سوتی ای چیزی بده و آبرو براش نزاره.. برای همین عطای عروسی رو به لقاش بخشید و رفت سر زندگیش.
تمام امید و پشت و پناهمو از دست داده بودم، انقد که من بخاطر رفتن سمیه گریه کردم مطمئنا هیچ مادری برای دخترش هم گریه نمیکرد..
ولی عشرت کلی ذوق داشت میگفت آخیش یه نون خور کمتر..
ماه های اخرم بود، مادرم همون یکبار بهم سر زده بود،
استرس داشتم که بعد از زاییدنم کی از من مراقبت میکنه، اگه پسر باشه شاید یه امیدی داشته باشم، اما اگه دختر باشه هیچ امیدی نداشتم...
برای زایمان ارزون ترین بیمارستان رو انتخاب کردم، اخیرا دیده بودم حمید سیگار میکشه و این داغون ترم میکرد..
خلاصه بالاخره روز زایمانم رسید، حمید ماشین دوستشو گرفته بود و منو برد بیمارستان،
عشرت که گفت حوصله ندارم و سمیه تنها امیدمم سر زندگیش بود، مادرم اگر هم میخواست بیاد از ترس برادرم نمیتونست..
تنها کسی که گفت میرم دنبالش مادربزرگ حمید بود، اومد تو بیمارستان و قبل از زاییدن از همون گوشت های به سیخ کشیده معروفش اروم گذاشت دهنم و گفت بخور جون بگیری، من مواظبتم...
حالم خیلی خوب شد، نتونستم طبیعی زایمان کنم سزارین کردم، یه بچه تپل خوشگل گذاشتن توی بغلم، یه پسر تپلی بود،
خوشحال بودم فکر کردم وضعیت زندگیم با پسر شدن بچم بهتر میشه..
مادربزرگ حمید بالای سرم بود،
گفتم خداروشکر پسره، با جدیت گفت چرا خداروشکر؟! چی تو زندگیت عوض میشه؟
ناراحت شدم و گفتم خیلی چیزا مثلا عشرت رفتارش باهام بهتر میشه..
گفت بهتر بشه چی میشه مثلا عشرت خیلی پولداره الان یه خونه میده بهت؟
گفتم نه ولی بهتره دیگه،
اومد نزدیکتر و گفت تو قدر و قیمت خودتو نمیدونی اگه میدونستی جات الان تو این بیمارستان نبود...
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
یبار یه خواستگار اومد واسم با همه خانواده اش اومدن نشستن سر جامون بعد از چندین روز ک با هم در ارتباط بودیم دیدم زنی بامن تماس گرفت و کلی عکس شناسنامه و سند ازدواج و ... فرستاد ک این عاقا شوهر منه ، جالبه ک حتی توی تحقیقات هم ب ما کسی نگفت ک مردک متاهله☹️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•