eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 🌾 من ۵ ساله ازدواج کردم. اوایل عقدم وقتی خونه مادرشوهرم میرفتم چایی درست میکردم، چای میریختم، استکانا رو جمع میکردم و میشستم. چند وقت که گذشت دیدم انگار واسم وظیفه شده!!! دیگه خاهرشوهرا میشینن، من باید اینکارا رو بکنم.😒 گفتم تا دیر نشده کنم. دیگه همه کارا رو نمیکردم. یه وقتایی بعضی کارا رو انجام میدم ولی نه مثل قبل. 🌾 تجربه دیگم هم اینکه هیچوقت دعوا رو با اقوام شوهر یا خودتون مطرح نکنید. با حلش کنید و نذارید که متوجه بشن شما دعوا میکنید. 🌾 همیشه همسرتون رو داشته باشید. با بی احترامی حرمتا شکسته میشه و سخته که باز مثل اول شد. 🌾 یه چیز دیگه هم اینکه بقول مادرم اگه خواسته یا حرفی دارید، نذارید زمانیکه شوهرتون از سرکار برگشته و خسته س! بذارید غذا بخوره، استراحت کنه، سرحال که شد، باهاش مطرح کنید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من خیلی دوست دارم احترام فامیلو نگهدارم ولی خودشون نمیذارن😕 شوهر عمم عکس یک زن زشت قدیمی مثلا میخوره مال دوران پهلوی یا قاجار باشه فرستاده میگه این عکس لیلی هست که موزه لوور پاریس نگهداری میشه، 😂 من چی بگم؟! الان نگم چطوری مهندس؟! نویسندش نظامی گنجویه مال حدود ۸۰۰-۹۰۰ سال پیشِ بعد عکس از لیلی گرفتن؟! درد داره یک چیزایی😂 دوربین کجا یوده؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
دختر خاله وخاله من سال زیبایی داشتن یه روز رفتم پیششون،منو دختر خالم تصمیم گفتیم بریم کافه دختر خاله خنگ من دوتا طبقه پایین تر دفتر یه وکیل که خواستگارشه ...خلاصه ما آسانسورو زدیم ما که رفتیم تو در بستیم یک بوی بدی نیومد شدید، نفسمون بالا نمیومد حالا ما تا عطر دربیاریم که آسانسور وایساد از شانس بد خواستگار دخترخالم اومد داخل داشت تلفن صحبت می‌کرد  در بسته شد  یعنی جوری نگاه مون میکرد از صدتا فحش بدتر بود ما که شده بودیم لبو دلمون میخواست آسانسور سقوط کنه ، 😂 خلاصه نگم براتون، خواستگار رفت که رفت... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام! چندتا ايده ميخواستم واسه خانوماي گل بگم. 😍❤️ 1⃣ از ابراز احساستون نترسيد. غرور را براي شريك زندگيتون كنار بگذاريد🙈❤️ به شرطي كه از ته دلتون باشه. شايد چندبار اول جواب نده 😞 ولي كم كم اقايي هم نرم ميشه. ميتونيد براي بيان احساس از ايده هم استفاده كنيد. خيلي جواب ميده. 2⃣ موقع سكوت كنيد🤐 تا عشقتون اروم بشه. هرچي بيشتر جواب بديد، بحثتون بيشتر ميشه.😥 ولي اگر سكوت كنيد بعد از دعوا، خودشون پشيمون ميشن و عذر خواهي ميكنن.😍 3⃣ به هاي كوچيكشون گوش كنيد و انجام بديد و به روشون بياريد. 🙄 مثلا من امروز تا ١٠خواب بودم و اقايي وقتي بهش تلفن كردم؛ گفت يعني چي آنقدر ميخوابي؟☹️ امشب موقع شب بخير😴 بهش گفتم: ساعتو گذاشتم روي هشت و نيم. اخه اقاييم دوست داره سحرخيز باشم.😥 بعد خودش گفت: نه هشت و نيم زوده عزيزم تا ١٠😁😋بخواب. منم خوشحال گفتم چشمممممم. ✍ وقتی مورد رو حفظ میکنی ، هر آنچه شما بخواهید میشود •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
عقدمون ولی خب ناخون نذاشته بودم🥲 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
به وقت عروسی عروسی خواهرم بود دو روز قبلش تو مدرسه یکی با کله زد تو دماغم و من کل اون دو روز رو کمپرس یخ گذاشتم ولی در نهایت تاثیری نداشت و خیلی پف کرده بود؛تازه روز حنابندونش هم(یه شب قبل عروسی) یه جوش رو دماغم زد ، شد عین اتوبوس دوطبقه🥲 شب قبل عروسیشم بخاطر درد دماغم انقد گریه کرده بودم که صبح وقتی پاشدم تمومممم صورتم باد کرده بود و تا قبل اینکه بریم ارایشگاه من هرکاری که پف صورت رو میخوابوند انجام دادم ولی خب نتیجه ای نگرفتم و ظهر با سرو صورت پف کرده رفتم ارایشگاه و کلی منو مورد عنایت قرار داد و فک میکرد بخاطر خواهرم گریه کردم.... کلی اونجا بهم خندیدن، در نهایتم موهامو به طرز فجیعی زشت در آورد عین جوجه تیغی شده بودم، در نهایت دیدم راهی ندارم بیخیال شدم از عروسی لذت بردم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
راننده هستم،رفتیم بار ببریم،با شاگردم بودم(کمک راننده) بار رو زدیم ،داشتیم توی جاده میرفتیم،طرفای ساعت۳شب بود،سر یک پیچ.یکهو یک چیزِ (مث آدم)سر تا پا سفیددددددددد اومد سمت ماشین،انگاری میخواست خودشو بندازه زیر ماشین.صورتشم اصلاااا معلوم نبود،داشت میرسید به ماشین که فرمون رو چرخوندم ،با صدای بدی ماشین رو دوباره صاف کردیم.. تا تونسیم پا رو گذاشتیم روی گاز و الفرار.. نمیدونم این چی بود نصف شبی، داشتم سکته میکردم..😐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
تجربه ازدواج : سلام به همگی اومدم از تجربه ازدواجم بگم من یک دختر 20 سالم من یک خانواده سخت گیری داشتم اجازه بیرون رفتن نداشتم و پدرم یک کارمند ساده بود که توان برآورد کردن خواسته های منو نداشت ... از دستشون خسته شده بودم یک روز ی خواستگاری برام اومد که وضع مالی خیلی خوبی داشت من از این فرصت برای ازادی خودم استفاده کردم و به خانواده ام گفتم میخوام باهاش ازدواج کنم دو سال پیش باهاش عقد کردم و اومدم تو خونه ایی بسیار مجلل ولی بلافاصله بد عقد پشیمون شدم من این مرد دوست نداشتم ولی با گفتن جمله بری تو زندگی عاشق میشی خودمو گول زدم تموم اون پول و ثروت برام عادی شد من از زندگی عشق میخواستم چیزی ک نداشتم لبخند های زوری حرف های اجباری نقابی بودن برای رابطه حس تعرض بهم دست میداد هربار چشمامو میبستم و به این چاهی که برای خودم کندم فکر میکردم و گریه میکردم اون فکر میکرد من به لذت رسیدم که گریه میکنم تا اینکه بد یک سال و نیم زندگی ازم خواست که بچه دار بشیم اولش بهانه آوردم شرایط بچه دار شدن نداریم ؛ من نمیتونم حامله بشم و... ولی تا کی دورغ بالاخره بهش تموم حقیقت گفتم و درخواست کردم جداشیم اون در کمال تعجب درکم کرد و دلداریم داد ازم معذرت خواست چرا زودتر نفهمید از هم توافقی جدا شدیم 5 ماه از اون ماجرا میگذره و من اومدم پیش خانواده ام کسایی که با تموم مشکلات عاشقشونم خواسته های بیجام ترک کردم و با خوشحالی کنارشونم .. دخترا هیچ وقت از دست فرار از خانواده تون ازدواج نکنید ببخشید که طولانی شد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام خانوما وقتتون بخیر💐 با تشکر فراوان از گروه بسیار خوب و سازنده تون من ۳۱ساله و همسرم ۳۹ساله هستیم. همسر من یه شخصیت و بی تفاوتی داشت که من خیلی دلم میخواست بیشتر به من کنه و بیشتر وقتا از دستش بودم زیاد ابراز علاقه نمیکرد. از وقتی که با کانال شما آشنا شدم تصمیم گرفتم رو کنم دیگه از همسرم نداشتم و هر کاری که فکر میکردم درسته رو واسش انجام میدادم از لحاظ رابطه هم بیشتر بهش توجه کردم البته سعی میکردم افراط نکنم . سوره ی طلاق رو هم هر روز میخوندم و می خونم. نتیجه ش این بود که بیشتری داشتیم و تر بودیم تا اینکه چند روز پیش شوهرم یه چیزایی گفت که خیلی حالم گرفته شد گریه کردم ولی دعوا نکردم . شوهرم رفت سر کار .من هم از این همه محبتی که کرده بودم پشیمون و ناامید شده بودم . ولی بازهم قران رو باز کردم و رو خوندم و بلند شدم به بچه هام رسیدگی کردم . ولی باورتون نمیشه شوهر من که اهل اینجور حرفا نبود تو دو سه روزی که باهاش سرسنگین بودم چهار یا پنج بار اومد با محبت عذرخواهی کرد و گفت تو همه چیز منی و خیلی دوستت دارم و....... و با چشمانی پراز خواهش میگفت تو رو خدا مثل قبل مهربون باش😍😉 خودمم باورم نمی شدچون قبلا حتی اگر ده روز هم باهاش قهر بودم اونم قهر میکرد و برا آشتی هم الکی یه بهونه جور میکرد و باهام حرف میزد. الان به نتیجه رسیدم که کارهام و محبت هام جواب داده وخوشحالم که صبوری کردم😍😌 باتشکر فراوان از ادمین های گروه و اون خانومی که سوره ی طلاق رو پیشنهاد دادن. خدانگهدار💐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🎂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•