#زیارت ۳
دختر احمقم گول زن داداشش رو خورد و سر زندگیش برگشت هر چقدر بچه ش رو نگه داشتم که مزاحم ارامشش نباشه و طلاق بگیره عروسم نذاشت انصافا دامادم ادم خوبی بود ولی من ازش خوشم نمیومد هر کاری که میخواستم بکنم عروسم نمیذاشت و فوری جلوم در میومد چندباری نشستماز دامادم بد گفتم و همزمان عروسم خوبش رو گفت هر چقدر بهش کنایه میزدم و ناراحتش میکردم بازم کوتاه بیا نبود تا اینکه ی روز با پسرم رفتم بنیاد شهید و گفتن نوبت کربلات رسیده و میتونی بجز خودت سه نفر و هم به خرج بنیاد ببری کربلا، پسرم فوری اسم زنش و دوتا بچه هاش رو داد بهش گفتم من با خواهرت میرم گفت اون سری اونارو بردی مشهد اینسری زن و بچه منو ببر کربلا
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#زیارت ۴
به حرفش اهمیت ندادم برگشتم خونه و هی به عروسم غیرمستقیم گفتم دخترمو میخوام ببرم اونم پوزخند زد گفت بابد ببینی امام حسین کیو میطلبه دست ما نیست هر چی صلاح خداست همون بشه اهمیتی بهش ندادم و با دخترم هماهنگکردم و کد ملیش رو پرسیدم فرداش بی خبر از پسرم رفتم و خودم و دخترم رو اسمنویسی کردم مسئول اسمنویسی گفت دیروز اسم عروست رو دادی خندیدم و گفتم مگر من بمیرم اون بره زیارت امام حسین اول دخترم باید بره سر تاسفی تکون داد و منم برگشتم خونه تمام کارهام رو کردم که اخر ماه با دخترم بریم کربلا به عروسم گفتم با دخترم میرم بیشتر بهم خوش میگذره و راحت ترم اونم خندید و گفت خوش بگذره بهتون پسرم ولی باهام قهر کرد گفت ازت انتظار نداشتم من به زنم گفتم میفرستمت بعد تو منو جلوی زنم سنگ رو یخ کردی
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#زیارت ۴
به حرفش اهمیت ندادم برگشتم خونه و هی به عروسم غیرمستقیم گفتم دخترمو میخوام ببرم اونم پوزخند زد گفت بابد ببینی امام حسین کیو میطلبه دست ما نیست هر چی صلاح خداست همون بشه اهمیتی بهش ندادم و با دخترم هماهنگکردم و کد ملیش رو پرسیدم فرداش بی خبر از پسرم رفتم و خودم و دخترم رو اسمنویسی کردم مسئول اسمنویسی گفت دیروز اسم عروست رو دادی خندیدم و گفتم مگر من بمیرم اون بره زیارت امام حسین اول دخترم باید بره سر تاسفی تکون داد و منم برگشتم خونه تمام کارهام رو کردم که اخر ماه با دخترم بریم کربلا به عروسم گفتم با دخترم میرم بیشتر بهم خوش میگذره و راحت ترم اونم خندید و گفت خوش بگذره بهتون پسرم ولی باهام قهر کرد گفت ازت انتظار نداشتم من به زنم گفتم میفرستمت بعد تو منو جلوی زنم سنگ رو یخ کردی
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#پیری ۱
پدرشوهرم خیلی پولدار بود و با مادرشوهرم هر دو جوون بودن و تمام بچه هاشون رو سرو سامون دادن شوهر من اولین پسر بود و خونمون نزدیک خونشون بود که اگر چیزی شد زود کنارشون باشیم و همینجورم بود تا حالشون بد میشد زنگمیزدن و عین زورو بالا سرشون بودیم خونه مادرشوهرم دقیقا روبروی ما نبود و ی خونه پایین تر بود اما از لای در به خونشون دید داشتم و دو طرف خونشون خونه های دو طبقه بودن خونه پشتی هم سه طبقه بود شوهرم میگفت خیالم راحته که امنیت داره خونشون و دزد نمیره پدر شوهرم چون تو جوونی خیلی کار کرده بود با اینکه جوون بود ولی از کار افتاده شده بود و همش مریض بود در عوض مادرشوهرم تکون نخورده بود پیر بود و خوشگل
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#پیری ۲
پدرشوهرم خیلی مهربون بود ولی عمرش کفاف نداد و فوت شد مرگ دل همه رو سوزوند و همه ناراحت بودن مادرشوهرم حالش از همه بدتر بود همش میگفت رفیق روزای سختم و یار بچگیم رفت، تمام این روزها گذشت و همه به زندگی عادی برگشتیم ولی شوهرم و برادرهاش توجه بیشتری به مادرشون نشون میدادن و نمیخواستن کمبودی داشته باشه دلمبراش میسوخت زن بیچاره همش ۵۴ ساله بود که بیوه شد گاهی اوقات میرفتم خونشون میدیدم به خودش یکم رسیده ولی فوری گریه میکرد و میگفت وقتی کسی نیست براش خوشگل باشم دیگه اینکارا چه ارزشی داره دلداریش میدادم و میگفتم خدا بیامرزتش شماهم باید زندگی کنی و غصه نخور
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#پیری ۳
کم کم بعد از گذشت دو سال متوجه رفتارهای خاصی شدم مادرشوهرم تا چند وقت پیشم ناراحتی تنهایی و نبود شوهرشو میکرد ولی یهو ورق برگشت ی روز متوجه شدم موهاشو رنگ کرده به شوهرم گفتم گفت داره حالش خوب میشه، اینم بگما ثروت زیادی پدرشوهرم داشت و بعد از مرگش بچه ها همه رو دادن به مادرشون گفتن دستت باشه کم و کسری نداشته باشی ی روز رفتم خونه مادرشوهرم لاک زده بود و لباس باز پوشیده بود میگفت میخوام برم پشت پلکم رو بکشم صورتم صاف شه هر روز عجیب تر میشد ی بار زنگ زدمبهش گفتم الان سر ظهره برات نهار بیارم؟ خیلی سریع گفت نه اصلا نمیخوام خودم دارم و نیا خونه من تا خودم بهت بگم سرظهر مزاحم من نشو، من شک کردم به شوهرم گفتم و اونم داد و بیداد کرد که تو داری گیر میدی به مادر من و قرار نیست بابام فوت شده مامانمم بمیره
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#پیری ۴
ی روز سر ظهر از لای در نگاه کردم مادرشوهرم داشت با یکی حرف میزد اما طرف رو ندیدم دیگه کارم شده بود که از لای در نگاه کنم و ببینم چیکار میکنه ی روز دیدن ی مرد وارد خونه شد باورم نمیشد یعنی اون کی بود تو فامیل هم ادم اون تیپی نداشتیم زمان گرفتم سه ساعت اونجا بود و اومد بیرون قیافه ش رو دیدم حدود سی الی سی و پنج ساله بود فوری از کوچه رفت بیرون دیگه کارم شده بود که ببینم این پسره کی میاد تقریبا یک روز در میون میومد و چند ساعتی میموند و میرفت خواستم ازش فیلم بگیرم که نشد ی روز که میدونستم میاد به شوهرم گفتم قبل از ظهر بیاد خونه و اونم اومد وایسادم لای در و گفتم فقط نگاه کن
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#جاری ۱
من بجز خودم دوتا جاری دارم که از من بزرگتر هستن و من ی جورایی جاری کوچیکه حساب میشم از اول زندگیمون شوهرم بهم گفت ارتباطش با فامیلاش براش مهمه و نمیخواد قطع بشه گفت انتظار دارم که توام باهاشون صمیمی بشی و عین خواهر با هم برخورد کنید میگفت هر چی بهتر باشید من بیشتر دوستت دارم منم سنم کم بود و خیلی از مسائل رو نمیفهمیدم و تمام تلاشم این بود که شوهرم خیلی دوسم داشته باشه و ازم راضی باشه بخاطر همین با جاریام خیلی صمیمی بودم جاری بزرگه م هم خوب بود ولی خیلی با جاری دومم صمیمی نمیشد و چند باری نامحسوس بهم گفت زیاد صمیمی نشو مراقب باش اما من میگفتم اون کج خیاله و بیخودی اینجوری میکنه
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#جاری ۲
با جاری وسطیم حیلی بیش از حد صمیمی بودم اونم با شوهرم صمیمی بود با اسم کوچیک صداش میکرد و گاهی رمزی حرف میزدن اما من انقدر احمق بودم که فکر میکردم همش بخاطر صمیمیت هست و اینجوری خودمونی تریم گاهی اوقات که برادر شوهرم نبود میدیدم یواشکی حرف میزنن ولی باز عین کبک سرمو کرده بودم زیر برف، کم کم رفتارهای شوهرم عوض شد و خیلی سرد باهام برخورد میکرد هر چی بهش میگفتم چی شده و چه ایرادی دارم اهمیتی نمیداد حتی جوابمم نمیداد خودمو بهش میچسبوندم اما سرد بود هر موقع اعتراض میکردم داد و بیداد میکرد و میگفت دهنتو ببند ی روز برای جاری وسطیم تعریف کردم و اونم گفت که شاید سرکار مشکلی داره تو زیادی داری گیر میدی ولش کن مرد باید رها باشه منم به حرفش عمل کردم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#جاری ۳
هر چی بیشتر شوهرم و رها میکردم بدتر میشد ی روز رفتم خونه مادرم و بهش گفتم اونم گفت دختر ساده بدبخت پای ی زن وسط زندگیته این جاری عفریته ت هم ی کاره ای هست باورم نشد که جاریم بخواد همچین کاری بکنه گفتم اشتباه میکنی گفت الان زنگ بزن به شوهرت بگو شب نمیام خونه ببین اصرار میکنه؟ به حرف مادرم عمل کردم و به شوهرم گفتماونم استقبال کرد و گفت صبح خودم میام دنبالت منم قبول کردم حرفهای مامان تاییدی بود برای رفتار شوهرم ولی جاریم میگفت مشکل کاریه، نمیدونستم حرف کیو قبول کنم ولی مسلما مادرم بیشتر از جاریم دلسوز من بود به حرف مادرم اعتماد کردم بابام اوضاع مالیشون از خانواده شوهرم بهتر بود بابام گفت بابا نترسی ها هر چی بشه من ی وکیل خوب میگیرم برات
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#جاری ۴
تا شب صبر کردیم مامانم به داداش بزرگم گفت پاشو بریم تا ی جایی به منم گفت لباس بپوش بریم راه افتادیم و رفتیم سمت خونه من گفتم اینجا چرا؟ گفت بدبخت ساده وایسا ببین یکم بعدش جاریم از اژانس پیاده شد و وارد خونه من شد باورمنمیشد که جاریم انقد پست باشه خواستم پیاده بشم که مامانم گفت بشین ببینم زنگ زد به پلیس و پلیس اومد در خونه من رفتم جلو گفتم اینجا خونه منه و شوهرم با ی زن تو خونه هست حکم ورود به منزل نداشتن و من زنگ درو زدم و بلند گفت بیاید بیرون پلیس اینجاست شوهرم ترسیده اومد و میخواست منو اروم کنه لای در باز بود گفتم جناب سروان اینجا خونه منه بفرمایید داخل رفتم داخل که دیدم جاریم ی گوشه جمع شده و روبروش ی زن هست با لباسهای ناجور هر سه رو بردیم کلانتری زنگ زدم پدرشوهرم و برادرشوهرمم اومدن
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#جاری ۳
هر چی بیشتر شوهرم و رها میکردم بدتر میشد ی روز رفتم خونه مادرم و بهش گفتم اونم گفت دختر ساده بدبخت پای ی زن وسط زندگیته این جاری عفریته ت هم ی کاره ای هست باورم نشد که جاریم بخواد همچین کاری بکنه گفتم اشتباه میکنی گفت الان زنگ بزن به شوهرت بگو شب نمیام خونه ببین اصرار میکنه؟ به حرف مادرم عمل کردم و به شوهرم گفتماونم استقبال کرد و گفت صبح خودم میام دنبالت منم قبول کردم حرفهای مامان تاییدی بود برای رفتار شوهرم ولی جاریم میگفت مشکل کاریه، نمیدونستم حرف کیو قبول کنم ولی مسلما مادرم بیشتر از جاریم دلسوز من بود به حرف مادرم اعتماد کردم بابام اوضاع مالیشون از خانواده شوهرم بهتر بود بابام گفت بابا نترسی ها هر چی بشه من ی وکیل خوب میگیرم برات
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️