#اینستاگرام ۱
من توی ی خانواده مذهبی بدنیا اومدم و بزرگ شدم از اولشم بابام میگفت مرد باید سختی بکشه تا نون حلال در بیاره برای زن و بچه ش افتخارمون این بود که حلال خوریم و حتی ذره ای کاری با مردم نداشتیم کاملا سرمون به کار خودمون بود بابام خیلی مومن بود و ی محل سرش قسم میخوردن چند باری دهن به دهن شنیده بودم که خیلیا میخوان بیان خواستگاری من و خواهرام ولی میگن اینا مذهبین و میترسیم زن پسرامون نشن نمیریم خلاصه که ما معروف بودیم تو محله مون مادرشوهرم منو توی روضه خونه خاله م دید و پسندید برای پسرش وقتی اومدن خواستگاری بابام گفت باید تحقیق کنیم و رفت تگو زیر و روی خاندانشون رو کشید بیرون ولی چیز بدی ازشون نبود
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌
#اینستاگرام ۴
متوجه شدم سرش خیلی تو گوشیه اما خودمو دلداری دادم که گیر بیخود میدم تا اینکه دختر خاله م بهم پیام داد شوهرت تو اینستا عالیه منظورش رو متوجه نشدم تا اینکه ی روز دیدم شوهرم داره ارایش میکنه اونم زنونه گفتم چیکار میکنی که گفت درامد داره و مگه چیه گفتم یعنی چی نشست برام توضیح داد که الان ده هزار نفر دنبال کننده داره هر چی بیشتر بشن بهتر میگفت از بیکاری راحت شدم و دیگه در مغازه نمیرم درامد این بیشتره مردمم کلی دوسم دارن و طرفدارم هستن بهم گفت اینجوری پیشرفت میکنیم فقط باید بشینم خودمو ارایش کنم باور نمیکردم مردی که بهش تکیه کردم برای ی زندگی خوب حالا نشسته بود و با لوازم ارایش من و ی سری خرت و پرت خودشو درست میکرد که لایک بگیره
#ادامهدارد
#کپی_حرام❌❌
#خونه ۱
من توی ی خانواده با سطح مالی رو به بالا بدنیا اومدم بابام از همون اول به همه مون یاد داد خیلی تلاش بکنیم و دست از تلاش برای ی زندگی بهتر نکشیم همه مون شاغل و تحصیلکرده بودیم من توی بیمارستان پزشک زنان بودم شوهرم رو بارها توی بیمارستان دیده بودم و میدونستم که اونم پزشکه ی روز به واسطه یکی از پزشکای قدیمی و سن بالا ازم خواستگاری کرد منم قبول کردم ادم به ظاهر خوبی بود شب اول گفت من برای خانواده خودم احتران خاصی قائلم و برای خانواده شما هم همینطور و همیت توقع رو از شما هم دارم منم قبول کردم دوتا جاری هم داشتم که از من بزرگتر بودن مثل همه دخترا فکر میکردم که با اینا دوست میشم و ادمای محترمی هستن
#ادامهدارد
#کپی_حرام❌❌
#خونه ۲
بعد از اینکه رفتن بابام گفت حواست به این جاریا باشه تو زردن گفتم نه شما بدبینی بابامم هیچی نگفت بعد از عقد باهاشون رفت و امد کمی داشتیم ادمای به ظاهر خوب و دلسوزی بودن و حس خاصی بهشون نداشتم خیلی معمولی بودیم چندباری ازم نسخه خواستن و منم دادم جاری وسطیم خیلی تلاش میکرد با من و شوهرم صمیمی باشه تا حدودی هم موفق بود و با شوهرم صمیمی برخورد میکرد ی بار مارو دعوت کرد خونشون و شروع کرد با من شوخی های زننده کردن منم هیچی نگفتم و لبخند زدم کم کم حرف پیش کشید که میخوایم وام بگیریم و بخاطر همین باید ی خونه به نامم باشه رو سندش وام بگیرم، من با طلاهای خونه پدریم و حقوقی که داشتم با کمک وام ی اپارتمان نقلی تو تهران خریده بودم و داده بودم اجاره، گفت که اره میدونم ی اپارتمان داری و میخوام بهم اعتماد کنی
#ادامهدارد
#کپی_حرام❌❌
#خونه ۳
به محض گرفتن وام برمیگردونم بهت رو کردم به شوهرم که گفت اره به من گفتن کسیو میناسی گفتم کی بهتر از زن من بهش میگن و قبول میکنه رو کرد به جاریم و گفت زن داداش زنم موافقه اصلا نگران نباش پس فردا میریم محضر منم قبول کردم شوهرم حسابی کیفش کوک بود موقع برگشتنه گفتم توقع نداشتم بهشون چیزی بگی نمیخواستم کسی از اون خونه خبر دار بشه سرحال و قبراق نگاهم کرد ای بابا اونا که کسی نیستن خانواده مون هستن اصلا هم نرو تو فاز پنهان کاری ما هر چیزی دارم مال همه هست توام رفتارت رو خوب کن یعنی چی جلوی زن داداشم بق کردی هیچی نگفتم و فرداش رفتم سفته خریدم دو برابر خونه روزی که قرار بود بریم محضر سفته ها رو بردیم اخر کار گذاشتم جلوش و گفتم امضا کن
#ادامهدارد
#کپی_حرام
#خونه ۳
به محض گرفتن وام برمیگردونم بهت رو کردم به شوهرم که گفت اره به من گفتن کسیو میناسی گفتم کی بهتر از زن من بهش میگن و قبول میکنه رو کرد به جاریم و گفت زن داداش زنم موافقه اصلا نگران نباش پس فردا میریم محضر منم قبول کردم شوهرم حسابی کیفش کوک بود موقع برگشتنه گفتم توقع نداشتم بهشون چیزی بگی نمیخواستم کسی از اون خونه خبر دار بشه سرحال و قبراق نگاهم کرد ای بابا اونا که کسی نیستن خانواده مون هستن اصلا هم نرو تو فاز پنهان کاری ما هر چیزی دارم مال همه هست توام رفتارت رو خوب کن یعنی چی جلوی زن داداشم بق کردی هیچی نگفتم و فرداش رفتم سفته خریدم دو برابر خونه روزی که قرار بود بریم محضر سفته ها رو بردیم اخر کار گذاشتم جلوش و گفتم امضا کن
#ادامهدارد
#کپی_حرام
#خونه ۴
گفت اینا چیه گفتم سفته هستن دوبرابر خونه گفت من امضا نمیکنم این روزگار روزگاری نیست که اعتماد کنم گفتم پس چطور انتظار داری خونه م رو بزنم به نامت اونا رفتن و ما هم برگشتیم خونه تا خونه شوهرم داد و بیداد کرد و گفت نباید اینکارو میکردی فرار که نمیکردن گفتم مس چرا سفته امضا نکرد؟ گفت چرا امضا کنه مگه دزده؟ گفتماون منو قبول نداره چهارتا سفته بده بهم بعد میخواد خونه منو ببره تا وقتی بزنه به نامم من دزدم؟ اصلا من زنتم یا اون که طرف اونی؟ شوهرم هیچی نگفت برگشتیم خونه دیدم داره با گوشیش پیام بازی میکنه شب که خوابید گوشیش رو برداشتم و دیدم زن داداشش بهش پیام داده که از اولم بهت گفتم این خوب نیست و نگیرش گوش ندادی
#ادامهدارد
#کپی_حرام
#خونه ۵
الانم قرار بود که خونه رو از چنگش در بیاریم زرنگ بود فهمید مجبورش کن بیاد امضا بزنه وگرنه همه چیزو باختی این زن زندگی نیست از خوندن پیامها شوکه شدم به خودم که اومدم دیدم شوهرم بیدار شده و گوشی رو تو دست من دیده میخواست توضیح بده اما بهش اهمیتی ندادم زنگ زدم بابامبیاد دنبالم هر چی حرف زد گوش نکردم بابام که اومد میخواست بابام رو مجاب کنه که منو نبره ولی بابام محلش نذاشت منم طلاقم رو گرفتم خداروشکر میکنم که از نیتشون اگاه شدم
#ادامهدارد
#کپی_حرام
#اشتباه ۱
من نوزده سالمه و تو خانواده مون بجز من دوتا خواهر و سه تا برادر هم داریم خب این گرونی و شرایط سخت زندگی همه رو اذیت میکنه ما هم مثل بقیه همه مون سرکار میرفتیم و من تو مغازه پیش بابام وایمیسادم و کمکش میکردم بابامم سرماه عین ی کارگر بهم حقوق میداد کم و زیاد تا اخر ماه باهاش سر میکردم و سرم گرم بود بابام میگفت اگر همیشه پیش خودم باشی مغازه رو کامل میدم بهت و میتونی برای خودت کار کنی نصف درامد مغازه هم مال خودت از خدا خواسته قبول کردم جوونایی تو شرایط من له له میزدن برای کار و من همچین موقعیت خوبی گیرم اومده که اصلا نیاز نیست برم برای مردم کار کنم خوب میدونستم که چند وقت دیگه هم بابام مغازه نمیاد و من میشم اقای خودم خیلی خوشحال بودم وسعی میکردم کارمو درست انجام بدم تا بابام زودتر بهم اعتماد کنه و مغازه رو بده دستم دیگه نیاد
#ادامهدارد...
❌کپی حرام⛔️
#اشتباه ۳
همه میگفتن که نظام باید عوض بشه و مردم بیاید توی خیابون به فکر خودتون باشید نمیدونم چرا یهو جوگیر شدم و منم شروع کردم به گفتن که اره اینا اختلاس میکنن همشون دزدن، هی بقیه تاییدم میکردن و منم حسابی جوگیر شده بودم فکر میکردم مثلا چه خبره هی میگفتم برید این شعارو بدید اون شعار و بدید یکی گفت مهندس خودت چی ؟ گفتم منم میام و شروع کردم اموزش کوکتل مولوتوف و شعار نویسی و تیرکمون ساختن برای زدن به پلیس ها و شناسایی ماشین های بسیجی و پلیس لباس شخصی که بچه ها ماشینا شناسایی شدن داغونشون کنید رحم نکنید و باید نابود کنید تا بتونید به ابادی برسید، من خودم وجود این کارها رو نداشتم فقط جو گرفته بودم که حرف بزنم وگرنه منو چه به اینکارا با چندتا از بچه ها که خیلی پر شور بودیم قرار گذاشتیم همو ببینیم...
#ادامهدارد
❌کپی حرام⛔️
#اشتباه ۴
اولش شک داشتم که نکنه بلایی سرم بیارن ولی بعد گفتم نه بابا اینا هم چهار نفرت مثل خودم، با اونایی که صمیمی بودیم قرار گذاشتیم و رفتم سر قرار، از دور دیدمشون و شناختمشون یکی مون بود که از همه خوش پوش تر و سرزنده تر بود تقریبا با همه صمیمی بود، اسمش حمید بود وایسادیم تو پارک به احوالپرسی و سلام علیک اینا به من گفتن تو کی هستی گفتم اسمم تو گروه سکوتی میکنم بالا تر از فریاد یهو حمید گفت عه تو همونی هستی که اموزش میدادی اره؟ گفتم اره من همونم نزدیکم شد و شروع کرد باهام حرف زدن یکم که گذشت به خودم گفتم نکنه این مامور باشه، از کنارشون بلند شدم و گفتم من برم دستشویی یهو حمید دستمو گرفت گفت بشین داداش در نرو تا خواستم به خودم بیام دیدم وای مامورای سپاه گرفتنمون و به زور مارو بردن تو ماشین یکم که با ماشین رفتیم مارو پیاده کردن وسط سپاه بودیم...
#ادامهدارد...
#لیدر ۱
محله ما ی محله اروم بود کسی دنبال دردسر نمیگشت هر کسی سرش به کار خودش بود صبح به صبح همه میرفتن سرکار و بارشون یکی مغازه داست یکی کارگر بود هر کسی پی کار خودش بود تا شب، شب همه جمع میشدیم پارک سر خیابون دور هم حرف میزدیم یا خوراکی چیزی میخوردیم و هر کس میرفت خونه خودش، حالا اینجوری هم نبود که همه هر شب باید بیان ی سری میومدن ی سری نمیومدن ی سری کلا با ما دم خور نبودن ی سری بعضی شبا نمیومدن ولی در کل اونایی که میومدن خوش میگذشت چندتا خونه تو نزدیکی ما بودن که خالی بودن و مالکاشون گذاشته بودن برای اجاره، ی روز دیدم املاکی محله با ی پسری اومدن تو کوچه و رفتن توی یکی از همون خونه های خالی فهمیدم که قراره برامون همسایه جدید بیاد دو روزی گذشت که دیدم ی وانت وایساد
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌