نگاه کردم و دیدم گلی که بود نبود
همان که پنجره را با تو میگشود نبود
به فکر رفتم و بالاتر از خیالاتم
به عمق فاجعه که فرصت فرود نبود
پریده بودی و از چشم خیس پنجره، رنگ
پریده بود، رخ آسمان کبود نبود
نشست قاصدکی تا مرا نظاره کند
ولی اتاق جز آوار آه و دود نبود
تو رفته بودی و چشمی به زخم خو نگرفت
برای دیدن من هیچ کس حسود نبود
دوباره آمدم از فکر رفتنت بیرون
سراغ بوی تو رفتم ولی نبود، نبود
میان بود و نبودت دلم دوباره شکست
گلی که گوشهی مویت همیشه بود، نبود
و رفت قاصدکی که نشست بر سنگم
برای رفتن ازین سوگواره زود نبود
#مصطفی_هاشمی_اهری
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
سپردمش به خدا باز هم دلم جا زد
همیشه قبل سفر دستهام میبازد
خدا خدای خداحافظیست غمگینم
خدای من! چه کسی دست بر دل ما زد؟
اجازه خواستم از چشمهاش تا بروم
که خطّ اشک به جشن وداع امضا زد
سفر نبود ولی انتظار حرکت کرد
و ماه ساعت خود را به وقت فردا زد
سفر شروع نشد، مقصدم همانجا بود
قطار بیحرکت ماند و ریل در جا زد
قطار از دل خود رد شد و به جاده رسید
و سوت آخر خود را برای دنیا زد
تکان ذهن من است این نه لحظهی حرکت
که زوزهاش به سکوتی سیاه برپا زد
به روی صندلی آتش گرفت و قلبم سوخت
رسید قصه به جایی که دل به دریا زد
و درد خسته شد از قصهام، نشانه گذاشت
گرفت گوشهی بالای صفحه را تا زد
#مصطفی_هاشمی_اهری
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha