در بدنم التیام از رنج معنایی ندارد، سلول ها زخمی کهنه را رها و به سوی زخم های جدید میروند.
بعضی وقتا از خودم میترسم دیگه رفتن آدما ناراحتم نمیکنه یا خودم بدون هیچ ناراحتی و نگرانی ترکشون میکنم حتی پشت سرمم نگاه نمیکنم، ترسناکه برام خیلی ترسناک .
‹اغمــٔـا›
؛
خیلی تلاش کردم بفهمم چرا خیلی از اتفاقا رخ داده ولی هرچقدر بیشتر تلاش کردم، بیشتر نفهمیدم. شاید اگه از اولش بگیم قِسمتمون همین بوده، هم خودمونو راحت کردیم هم توی بیشترین فهمِ ممکن، موضوع رها شده.!
شایدهم یک رگ در قلبم مسدود شده است، همان رگی که امید، عشق و شادی را به قلبم میآورد.
بزرگترین بدی زندگی اینه که هیچوقت اون چیزی رو که میخوای، همون لحظه نداریش! یه موقعی بهش میرسی که دیگه برات مهم نیست .
اگه قرار باشه یه روز برم یه نامه کوتاه برای آدمای اطرافم مینویسم . " متاسفم هیچ دلیلی برای لبخند و ادامه این زندگی وجود نداشت، اگر هم وجود داشت شما خلافشو ثابت کردین ."
Alireza Ghorbani - Man Asheghe Chashmat Shodam (320).mp3
9.72M
آغاز و ختمِ ماجرا .!
#بگوشیم🌱