‹اغمــٔـا›
گویی مردمانش ناشنوا بودند... صدای شکستن هیچ دلی را نمیشنیدند:). #دست_نوشته
و قسم به حرف های نگفته و بغض های نشکسته که دیگر شب هایمان صبحی ندارند .!
#دست_نوشته
تنهایی تباهم می کند و بودن در جمع بودن آزارم می دهد ؛ من در مبهم ترین حالتِ این تن قرار دارم.
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
همه چیز را به خوبی درک میکنیم و این ، آخر مارا خواهد کُشت:))!
پیری میگفت: اگه میخوای جوان بمونی دردهای دلتو فقط به کسی بگو که دوستش داری و دوستت داره.
خندیدم و گفتم: پس چرا تو جوان نموندی؟
پیر لبخند تلخی زد و گفت:
دوسش داشتم، دوستم نداشت .
کاش میشد خودم را بگذارم بروم ؛
حقیقتاً جانم از کالبد خسته به تنگ آمده است . !