eitaa logo
احادیث ناب ۱۴ معصوم
210 دنبال‌کننده
330 عکس
45 ویدیو
0 فایل
قال الامام صادق علیه السلام: کسی که احادیث ما را در دل شیعیان ما جای می دهد از هزار عابد برترست. 📚اصول کافی جلد۱صفحه۳۳ #کپی با ذکر #صلوات کانال اول ما #نشر فضایل #امیرالمومنین علی علیه السلام 💫 @ya_amiralmomenin110 💫 خادم کانال @Amirovisi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔳 حضرت معصومه سلام اللَّه علیها ◾️🔸🔸 حضرت فاطمه بنت الکاظم علیه السّلام نیز مانند دیگر اولیای پاک خداوند، دارای کرامتهای باهره بوده و می‌باشند و در اعصار و قرون مختلف، عموم طبقات از عالم و عامی، شاهد و ناظر بعضی از آن کرامات بوده و گواهی داده اند. البته روشن است که در پرتو مقامات عالیه معنوی و تقرّب خاصی که آن مکرّمه در نزد خدای تعالی دارند، از موهبت عظیم عنایات الهی و الطاف ویژه پروردگار برخوردار گردیده، دارای چنین کراماتی شده اند. مرحوم قائم مقام فراهانی می‌گوید: جناب آمیرزا آقای سر کشیک حضرت معصومه قم می‌فرمود: در سنه ۱۳۰۰ ضعیفه مفلوجه ای را از کاشان به قصد استشفا به قم آوردند دخیل حضرت معصومه سلام اللَّه علیها شد، شب کشیک من بود. ضعیفه دور حرم مانده و درب حرم را بستند، چون نصف شب شد آن ضعیفه آواز داد: حضرت مرا شفا داد. در را گشودم. دیدم همانطور است که می‌گوید. واقعه را پرسیدم. گفت: عطش بر من غلبه کرد، خجالت کشیدم آب بخواهم، با آن حالت خوابم ربود، در واقع جام آبی به من دادند و گفتند: این آب را بخور، شفا می‌یابی. آب را خوردم و از خواب بیدار شدم. دیدم نه از عطش خبری است و نه از فلج اثری. دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند/ و می‌فرمود: سالی نیست که دو سه نفر کور و شل از برکت توسل به آن معصومه سلام اللَّه علیها شفا نیابند. [۱] و هم او در جای دیگر می‌نویسد: کراماتی که در عصر خود این حقیر، از حضرت معصومه سلام اللَّه علیها ملاحظه نموده زیاد است، خود کتابی لازم دارد. چند فقره آن را در این رساله درج نموده که از جمله آنها: خاقان مغفور، فتحعلی شاه قاجار البسه اللَّه حلل النّور در مطلبی یکصد هزار تومان نذر نمودند. بعد از رسیدن به مطلب، به علاوه آن وجه را خرج طلای گنبد مبارک و ساختن صحن و مدرسه دار الشفا و غیرها نمودند. حسین خان نظام الدوله شاه سون که نذری نمودند آن گلدسته‌ها را ساختند. نوّاب والامستطاب اشرف ارفع والانائب السلطنه کامران میرزا خود می‌فرمودند: من بعد از زیارت، از قم بیرون آمدم و بر دو فرسنگی برای صرف نهار پیاده شدم. دیدم چند تیهو برخاستند. تفنگ را از تفنگدار خواستم و به جانب آنها انداختم و تفنگ دولوله از میان لولها ترکید. ریزه ریزه شد و آسیبی به من و حاضرین - محض آنکه زوّار آن حضرت بودیم - وارد نیامد. از همانجا شخصی را فرستادم که گلدسته‌های حضرت را صلا نماید. صحن نو را مرحوم مغفور ابراهیم خان امین السلطان ساختند. [۱] مرحوم حاجی نوری رضوان اللَّه علیه داستانی را نقل می‌کنند که چون در زمان خودشان و در نزدیکی محلّ اقامت ایشان واقع شده و گویا صاحب جریان را می‌شناخته اند، داستانی ارزشمند است. ایشان می‌گویند: در ایّامی که ما در کاظمین اقامت داشتیم و مجاور بودیم، در بغداد یک مرد نصرانی بود به نام یعقوب که دچار بیماری استسقا شد و هرچه مراجعه به اطبا کرد نفعی نداد و بیماری او شدت یافت، چنان رنجور و لاغر گردید که از راه رفتن عاجز شد. او خود می‌گوید: پیوسته می‌گفتم خدایا، یا شفایم ده یا مرگم را برسان. تا اینکه شبی همچنان که روی تختخواب، خوابیده بودم، خواب دیدم سید جلیل، نورانی و بلند قامتی نزد من آمده و تخت مرا حرکت داد و گفت: اگر شفا می‌خواهی باید به شهر کاظمین بروی و زیارت کنی که از این بیماری رها شوی. از خواب بیدار شدم و جریان خواب را برای مادرم نقل کردم. او که نصرانی بود گفت: این خواب شیطانی است و رفت صلیب و زنّار آورد و به گردنم آویخت. من دوباره خواب رفتم و در عالم رؤیا بانویی با جلالت و پوشیده را دیدم که آمد و تخت مرا حرکت داد و فرمود: برخیز، چه آنکه صبح طالع شد. مگر پدرم به تو نفرمود به زیارتش بروی تا تو را شفا دهد؟! عرض کردم: پدر شما کیست؟ فرمود: امام موسی بن جعفر علیه السّلام گفتم: تو کیستی؟ فرمود: اَنَا الْمَعْصُومَة اُخْتُ الرّضا علیه السّلام؛ منم معصومه، خواهر رضا علیه السّلام من بیدار شدم و متحیّر بودم که چه کار کنم و کجا بروم. پس در قلبم افتاد که به خانه سیّد محترم، سید راضی بغدادی که ساکن در محله رواق بغداد است، بروم. به راه افتادم تا به خانه او رسیدم. در را کوبیدم. او گفت: کیستی؟ گفتم: در را باز کن، چون صدای مرا شنید، دخترش را صدا زد که در را باز کن که یک نصرانی است و می‌خواهد مسلمان شود...... ---------- 📚منابع: [۱]: ۵۳. قائم مقام فراهانی، میرزا ابوالقاسم، اقامة البرهان علی اصول دین الاسلام، ص ۲۸۹. [۱]: ۵۴. قائم مقام فراهانی، میرزا ابوالقاسم، اقامة البرهان علی اصول دین الاسلام، ص ۴۷۸-۴۷۹. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔳 حضرت معصومه سلام اللَّه علیها ◾️🔸🔸 من وارد شدم و گفتم از کجا دانستید که نصرانی می‌خواهد مسلمان شود؟ گفت: جدّم حضرت کاظم علیه السّلام در خواب به من خبر دادند. بعد مرا به کاظمین و به خانه عالم جلیل شیخ عبدالحسین تهرانی برد و داستان را به ایشان عرض کردم. به دستور او مرا به حرم مطهّر بردند و دور ضریح طواف دادند، ولی اثری از برای من ظاهر نشد. چون بیرون آمدم و مختصر زمانی گذشت دچار تشنگی شدم. آب آشامیدم. در آن وقت حالم دگرگون شد و به زمین افتادم و آن وقت بود که احساس کردم که بار گرانی چون کوه بر پشتم بود و برداشته شد و ورم بدنم از بین رفت و به کلی کسالت و دردم مرتفع گردید. به بغداد برگشتم. بستگانم که از جریان اطّلاع پیدا کردند ناراحت شدند. مادرم گفت: خدا رویت را سیاه کند. کافر شدی؟ گفتم: از بیماری چیزی می‌بینی؟ او گفت: این از سحر است و بالاخره مرا زدند، اذیت کردند و خون آلود نمودند و گفتند: تو از دین ما خارج شده ای. من به کاظمین برگشتم و خدمت شیخ عبدالحسین تهرانی رفتم و او اسلام و شهادتین را به من تلقین کرد و مسلمان شدم و چون خطر، مرا تهدید می‌کرد، او مخفیانه مرا به کربلا فرستاد و چون زیارت کردم و برگشتم مرا با مرد صالحی از اهل اصطهبانات به بلاد عجم فرستاد و یکسال در آن قریه - اصطهبانات - از توابع شیراز ماندم و بعد به عتبات برگشتم... مرحوم محدث نوری می‌گوید: و باز به محل هجرت خود برگشت و در آنجا همسر گرفت و مشغول به قرائت مصائب حضرت امام حسین علیه السّلام شد و الآن در آنجاست و اهل و اولادی دارد... [۱] استاد ما در شیراز در قسمتی از سطوح، مرحوم آیت اللَّه آقای حاج سیّد محمّد باقر آیت اللهی معروف به حاج عالم رضوان اللَّه علیه کرامتی را از حضرت معصومه سلام اللَّه علیها نقل کرده اند که خود در جریان آن بوده و مشاهده کرده اند و آن این است که می‌فرماید: در سال ۱۳۴۹ هجری قمری به قصد تشرّف به قم از شیراز مسافرت نمودم. در اصفهان برای پیداکردن وسیله برای قم به گاراژ رفتم. یک ماشین سواری آماده بود. من و یک نفر دیگر که اصفهانی و مرد باوقاری بود سوار شدیم. جوان دیگری هم آمد که سوار شود، مادرش که به بدرقه او آمده بود با چشم گریان روی به حقیر نموده و گفت: آقا! دعا کن فرزندم به سلامت برسد. ما سه نفر عقب ماشین جا گرفتیم و راننده، جلوی ماشین را برای دیگری در نظر داشت. راه افتادیم. چندین کوچه و خیابان گردش کردیم تا درب خانه ای نگه داشت و شخصی را سوار نموده و به سمت قم به راه افتادیم. ضمناً معلوم شد آن جوان از ارامنه و کارمند بانک تهران است و آن شخص آخر اهل کردستان و رئیس دخانیات اصفهان است. رفتیم تا به مورچه خورت که حدود چند فرسنگی اصفهان می‌باشد، رسیدیم. در اینجا مأمور تفتیش اثاثیه مسافرین آمد و چون شب تاریک بود چراغ دستی را گرفت و نگاه به داخل ماشین کرد. از من پرسید آقا اسباب شما کجاست؟ گفتم جلوی ماشین روی کاپوت بسته اند، برو نگاه کن. از آن جوان پرسید: این صندوقچه که روی رکاب ماشین است چیست؟ گفت: مشروب است. از آقای رئیس پرسید: صندوقچه بسته شده چیست؟ آن هم گفت: مشروب است و ما هم می‌شنیدیم و می‌فهمیدیم، ولی مجبور بودیم خود را به نفهمی بزنیم. بعد مأمور تفتیش آمد و از اینکه سؤال از اثاثیه اینجانب کرده بود، معذرت خواست. به هرحال بدون تفتیش از آنجا گذشتیم. هوا بسیار سرد بود. آقای رئیس - شاید برای رفاع از سرما - بطری را سر می‌کشید. بوی آن بلند می‌شد و به مشام آن جوان ارمنی که عقب سوار بود، می‌رسید و او برای طعنه به اینجانب صدا می‌زد:..... ---------- [۱]:📚 ۵۵. نوری، میرزا حسین، دارالسلام فی الرؤیا و المنام، ج ۲، ص ۱۶۹-۱۷۱، با تلخیص. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹 🔳 حضرت معصومه سلام اللَّه علیها ◾️🔸🔸 او برای طعنه به اینجانب صدا می‌زد: جناب رئیس! بوی خوشی می‌آید و قاه قاه می‌خندید و چند مرتبه ای این جریان تکرار شد و هرچه که تملّق جناب رئیس را گفت، او جرعه ای هم به او نداد و حتی تعارفی هم به او نکرد. به همین ترتیب رفتیم تا از حدود دلیجان گذشتیم. در این هنگام ماشین پنچر شد. برای پنچرگیری بیرون آمدیم و در سرما نشستیم. جوان ارمنی دم به دم می‌گفت: البته ماشینی که در آن خلاف شرع بشود، پنچر می‌گردد و ما را به باد مسخره می‌گرفت و صدای قاه قاه او و نیز آقای رئیس بلند می‌شد. عاقبت این حقیر نزدیک رئیس شدم و خود را به دوستی با آقای صدیقی وزیری از اهل کردستان که در دارایی شیراز بود، برای او معرفی کردم و دم و دود رئیس را با این بهانه بستم و از تکرار سرکشیدن بطری باز داشتم و فیمابین او و جوان ارمنی جدایی افکندم. پس از اتمام پنچرگیری سوار شده و به طرف قم حرکت کردیم. این حقیر به توجّه قلبی متوسّل به ساحت محترم حضرت معصومه سلام اللَّه علیها شدم و از جریان جوان و رئیس شکایت نمودم تا به قم رسیدیم. ماشین درب گاراژ سوت زد که درب بسته باز شود و وارد گردد. درب باز شد و ماشین خواست وارد شود، ناگهان صندوق‌های آن جوان و رئیس که در یک ردیف روی رکاب ماشین بسته بود، اصطکاک با آستانه درب گاراژ پیدا کرد و حساب هر دو صاف شد و از درب گاراژ تا وسط حیاط یک جدول مشروف به راه افتاد و صدای مسخره حمالهای گاراژ برخاست. این حقیر هم فوراً اثاثیه خود را به شخصی دادم که بیاورد و حسابم را با راننده تصفیه کردم و بیرون آمدم و آنها را به حرمان از مقصد واگذار کردم و از عنایت حضرت معصومه سلام اللَّه علیها سپاسگزاری نمودم. [۱] آیت اللَّه شب زنده دار راجع به عموی محترمشان، عبدصالح مرحوم آقای حاج قنبر رحمة اللَّه علیه نقل کردند که: همسرشان حمل پیدا کرده بود و بعد از مدتی متوجّه می‌شوند که جنین حرکت ندارد. مراجعه به دکتر می‌شود و او می‌گوید: بچه در شکم مادر مرده و باید عمل جراحی انجام شود و بچه مرده را بیرون بیاورند. آن زمان - شصت سال قبل - هم که هنوز عمل جراحی شایع نبود و امکانات و وسایل امروز را نداشته اند و از این رو عمل برای آن خانم و بستگانش گران تمام می‌شود و بالاخره تصمیم می‌گیرند که برای استشفا به مشهد مقدّس مشرّف شوند. لذا حرکت می‌کنند تا به قم می‌رسند، خود آن محترمه گفته است: برای زیارت حضرت معصومه سلام اللَّه علیها رو به سوی حرم رفتیم و به مجرّد اینکه پا را داخل حرم گذاشتیم بچه شروع به حرکت کرد و به جنبش آمد. این جریان موجب شادی آنان می‌شود و مرحوم حاج قنبر از قم نامه ای به جهرم می‌فرستد و جریان را اطلاع می‌دهد و می‌گوید: ما پیش از آنکه به مشهد برسیم، خداوند لطف کرده و شفا داد. ---------- [۱]: ۵۶.📚 آیت اللّهی، سیّد محمّدباقر، سرگذشت نیکان، ص ۱۸۴-۱۸۶. ❌ فقط با ذکر به نیت امام عج ❌ ~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~ کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹 💫 @ya_amiralmomenin110 💫