eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
143 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 محبتی از تو در دل ماست که خاموش شدنی نیست... گواهش همین كه هر لحظه دلمان کربلاست...‌♥️ #صلے‌الله‌علیڪ‌یااباعبدالله 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995❤️
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌹🍃🍃🍃 من مطمئن هستم چشمــے🌹 که به نگاه حرام عادت کند، خیلی چیزها رو از دست میدهد ؛😭 چشم گنهکار
💠🌷🍃🌾 🌷🍃🌾 🍃🌾 🌾 ☀️خورشید بزرگتریڹ مؤذڹ صبـح است وشـــــــهید والاتریڹ مڪبر آزادگے #شهید_احمد_مشلب #هر_روز_با_یک_عکس @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستانک ◀️ مسیر روستا ▶️ 🔻در یک روستا، تاجری مقدار زیادی محصول از کشاورزان خرید تا آنها را با ما
◀️ عصبانیت ▶️ خری به درختی بسته بود. شیطان خر را باز کرد. خر وارد مزرعه همسایه شد و تر و خشک رابا هم خورد. زن همسایه وقتی خر را در حال خوردن سبزیجات دید؛ تفنگ را برداشت ویک گلوله خرج خر نمود و کشتش. صاحب خر وقتی صحنه را دید؛ عصبانی شد و زن صاحب مزرعه را کشت. صاحب مزرعه وقتی با جسد خونین همسرش روبرو شد صاحب خر را از پای دراورد.! به شیطان گفتند چکار کردی؟!!!. گفت من فقط یک خر را رها کردم! @AHMADMASHLAB1995
🌴یاد شهید به خیر؛ خانومش کرد اگه زنده از جبهه برگشت گوسفند قربانی کنند عبدالحسین هم وقتی اومد همین کارو کرد و خودش همه قسمت‌های گوسفند تا پوست و جگرش را بسته بندی کرد و توی گونی گذاشت پشت موتورش. خانومش گفت من به فامیل و همسایه ها می دم _مگه نذرت فی سبیل الله نبوده؟ _آره _اونا به نون شبشون محتاج نیستند. همه رو با خودش برد کتاب 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995❤️
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
💠🌷🍃🌾 🌷🍃🌾 🍃🌾 🌾 ☀️خورشید بزرگتریڹ مؤذڹ صبـح است وشـــــــهید والاتریڹ
مےدانے #آرزوے مادرت دامادےاٺ بود اما #مُـ‌هــرے ڪہ در شناسنامہ‌اٺ خورد مےارزد بہ تمام آرزوهاے #مادرانہ‌ اش #شـ‌هید_مدافع_حرم_احمد_مشلب #هر_روز_با_یک_عکس @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستانک ◀️ عصبانیت ▶️ خری به درختی بسته بود. شیطان خر را باز کرد. خر وارد مزرعه همسایه شد و تر و
◀️ موش و گربه ▶️ دو موش سر تقسیم پنیری دچار اختلاف شدند و نزد گربه ای رفتند تا با استفاده از ترازویی که داشت، پنیر را به طور مساوی بین آن ها تقسیم کند. گربه پنیر را به نحوی تقسیم کرد که یک تکه سنگین تر از تکه بعدی شد. پس از تکه سنگین مقداری جدا کرد و خورد. این بار تکه بعدی سنگین گردید .گربه دوباره از آن مقداری جداکرد و خورد. باز هم یکی از دو تکه پنیر از دیگری سنگین ترشد .گربه آنقدر این عمل را تکرار کرد تا تنها تکه ای کوچکی باقی ماند . پس گربه آخرین تکه را به موش ها نشان داد وگفت : این هم مزد کارم است وآن را بر دهان گذاشت و خورد و دو موش گرسنه با شکم گرسنه باز گشتند. این عاقبت کسانیست که مشکلاتشان را با دشمن در میان گذاشته و از او راه حل میخواهند امام على عليه السلام : اعتماد كردن به دشمن، عامل فريب خوردن [از او] است. @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
در اکثر عملیات ها، او می رفت و پیکر پاک شهدا را برای تحویل به خانواده هایشان به عقب می آورد.... ماج
#شهیدمجتبی_علمدار : اگرخواستےزندگےکنی،باید منتظر مرگ باشی! ولے اگر #عاشقـ🌹ــــــ شدی 🙏 دوان دوان سمتِ فداشدن در راهِ معشوق میروی! این خاصیت کسانے است ڪه در فکرِ جاودانہ شدن هستند. 👌 #شهید_سید_مجتبی_علمدار #هر_روز_با_یک_شهید @AHMADMASHLAB1995
🌸🍃 نوشته‌اند تورا سرور و امیر آقا نوشته‌اند مـرا هم غلام‌زاده‌ی تو سلام مݩ‌ به‌تواے شاه سر جدا ارباب سلام مݩ به‌تو و دشټ ڪربلا ارباب ♥️
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
مےدانے #آرزوے مادرت دامادےاٺ بود اما #مُـ‌هــرے ڪہ در شناسنامہ‌اٺ خورد مےارزد بہ تمام آرزوهاے #مادرا
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم یک آه کشیدند و به معراج رسیدند #شهید_احمد_مشلب #هر_روز_با_یک_عکس 🌷کانال شهید احمد مشلب🌷 @AhmadMohammadMashlab
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستانک ◀️ موش و گربه ▶️ دو موش سر تقسیم پنیری دچار اختلاف شدند و نزد گربه ای رفتند تا با استفاد
◀️ نعمت و مصیبت ▶️ 🏠 روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می‌خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند. خیلی او را صدا میزند اما به خاطر شلوغی و سرو صدا کارگر متوجه نمی‌شود. به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰ دلاری به پایین می‌اندازد تا بلکه کارگر بالا رو نگاه کند. کارگر ۱۰ دلار را برمی‌دارد و توی جیبش می‌گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می‌شود. بار دوم مهندس ۵۰ دلار می‌فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می‌گذارد. بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می‌اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می‌کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند می‌کند و بالا را نگاه می‌کند و مهندس کارش را به او می‌گوید. 💠 این داستان همان داستان زندگی انسان است، خدای مهربان همیشه نعمت‌ها را برای ما می‌فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم. اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می‌افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی‌اند، به خداوند روی می‌آوریم. بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد! @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #فـــــراری۱ قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی. در خور
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 ۲ ولی تصمیمش را گرفته بود. او توبه کرده بود و مےخواست گذشته اش را کند... به درِ خانه کسانی رفت که روزی به آنها ظلم کرده بود و طلبید، اگر جای بود، جبران مےکرد... هر چه داشت داد تا حلالش کنند... مردم هم که مےدیدند چقدر برای حلالیت طلبیدن اصرار دارد، واقعا حلالش مےکردند ... کم کم قضا شده را نیز جبران کرد و مشغول و عبادت شد... شب ها از تباه کردن عمرش، به درگاه خدا، ناله مےکرد و اشک مےریخت... آری! !!! وقتی آتش جنگ بین ایران و عراق روشن شد، ارتش و سپاه در منطقه با عراقےها درگیر شدند و حالا نبود یک در مناطق مرزی، مشکل اساسی بود... محمدرضا خودش را به نیروهای نظامی رساند و گفت که سال ها در این کوه ها و دره ها زندگی کرده است... بین ارتش و سپاه برای داشتنِ او دعوا بود!!!! یک روز با نیروهای ارتش به شناسایی مےرفت و یک روز با نیروهای سپاه. ۱۳۶۰ بود که همراه نیروهای ارتش به شناسایی رفت فرمانده زخمی شد و در مقابل نیروهای عراقی، به زمین افتاد!! محمدرضا او را نجات داد اما خودش با دشمن به شهادت رسید @AHMADMASHLAB1995
‍ وصیت شهید تازه داماد: به همه خواهران وبرادرانم سفارش میکنم که تقوای الهی پیشه کنید ،درجوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است،ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزگار #شهید_محمد_امین_زارع شهادت۳آذر۹۵ 🌹فرازهایی از وصیت نامه شهید تازه داماد #محمدامین_زارع: 💠هرزمانی که به امام حسین (ع) سلام می دادم می گفتم که شما که حضرت حُر را پذیرفتی زمانی که به سوی شما آمد و گفت من را بپذیر و شما هم او را پذیرفتی و حُر شهید شد و به شهدای کربلا پیوست و من را هم بپذیر امام حسین (ع) و مثل حُر شهیدم کن انشاا... . 💠برادران و خواهران گرامی اگر ما الان در جبهه سوریه و عراق بر علیه تکفیریها و داعش نجنگیم فردا باید در ایران با آنها مبارزه کنیم. 💠زمانی که در هشت سال دفاع مقدس برادرانی بودندکه از با ارزش ترین چیزشان یعنی جانشان گذشتندتا ما در آرامش باشیم.امروز هم وظیفه منِ پاسدار و امثال من هست که راه شهدا را ادامه دهیم تا آیندگان در آرامش باشند 💠و به همه خواهران و برادران خودم چه در خانواده و اقوام و جه برادر خواهر ایرانی خود سفارش می کنم که تقوای الهی پیشه کنید(در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است-ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار) 💠خواهران عزیز و گرامی شما با رعایت حجاب می توانید مقداری زیاد از گناه را در جامعه بردارید. حجاب محدودیت نیست بلکه مصونیت از گناه میباشد. 💠از پول حقوقم ده درصد آن را هر ماه کمک به هیأت های عزاداری امام حسین و ایمه اطهار کنید؛ ده درصد دیگر حقوقم را کمک به کمیته امداد برای تهیه جهاز برای عروس و داماد ها کنید هر ماه. #شهید_محمد_امین_زارع @AHMADMASHLAB1995
🌸🍃 #شهید_سجاد_طاهرنیا #شهید_مدافع_حرم #عکسنوشته #وصیت_نامه #سالروزآسمانےشدن 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995❤️
•┄❁ #قرار‌_شبانہ ❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌ #شهید_احمد_مشلب♥️ @AHMADMASHLAB1995
🌸🍃 نشَـوَدْ صُبحْ اگَـر عَـرضِ اِرادَت نَڪُنَم... نٰـامِ زیباےِ ٺورٰا صُـبحْ ٺِلٰاوَت نَڪُنَم... #صلے‌الله‌علیڪ‌یااباعبدالله #صبحتون‌حسینی 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995❤️
دوستان عزیزی که در طراحی و ساخت لوگو میتونن کمکی کنند به آیدی زیر پیام بدن @mahsa_zm_1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم یک آه کشیدند و به معراج رسیدند #شهید_احمد_مشلب #هر_روز_با_یک_عکس
🕊 🍃 "شهادت"🌹 داستان #ماندگاری آن هایی است که دانستند دنیا جایی برای ماندن نیست... 🍃 🕊 #شهید_احمد_مشلب #هر_روز_با_یک_عکس @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#داستانک ◀️ نعمت و مصیبت ▶️ 🏠 روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می‌خواهد که با یکی از کارگرانش حر
◀️ دعای مادر ▶️ 💎 از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت: شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم: «اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید: چرا ایستاده‌ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان». 💠 اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام‌های والای معنوی می‌رساند @AHMADMASHLAB1995