#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
به زير سُمّ ستوران تنت رها مانده
عمو فدای تو گردد، تنت كجا مانده
صدا زدی تو عمو را ولی خبر دارم
كه نيمی از نفست در گلوت جا مانده
گل بهشتی من گرچه پرپرت كردند
شميم ناب تو در خاک كربلا مانده
ز پشت پردهی خونين اشك خود ديدم
به عضوعضوِ تنت زخم نيزهها مانده
شكستهاند چرا حُرمت تورا ای گل
چقدر بر بدنت جای ردّ پا مانده
هنوز ظرف عسل از لبت نيفتاده
هنوز روی لبت، نقش ربنّا مانده
صداي خواندن امّن يجيب میآيد
كه نجمه منتظرت دست بر دعا مانده
تورا چگونه بَرَد خيمهگه عمو، بنگر
كنار جسم تو از پا دراين منا مانده
نوشتْ اشك «وفایی» پس از شهادت تو
حديث عاشقیات بر زبانِ ما مانده
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست
قمر نجمه و شمس الشرف کربوبلاست
نور او نابتر از رنگ عقیق یمنی است
پرورش یافتهی مکتب ناب حسنی است
طینتش نور و لبش کوثر و قدّش طوباست
نوهی حیدر کرار و عزیز زهراست
نور از روی جبینش به فلک میتابد
مهر ایمان و یقینش به فلک میتابد
نوجوانی که به پیران جهان راهبر است
یم ایثار و وفا را صدفی پُرگُهر است
داشت جامی به کف از جام وفا زرینتر
اشتیاقش به شهادت زعسل شیرینتر
نامهی مرد جمل را به روی دست گرفت
سیزده جام عسل را به روی دست گرفت
بغض پنجه به دل و راه گلویش میزد
بس که او بوسه به دستان عمویش میزد
گفت دانی به شما عشق و ارادت دارم
ای عموجان به دلم شوق شهادت دارم
ای کریمی که کرم هست تو را عادت و خو
بامن ای جان عمو حرف نرفتن تو مگو
هردو نذر حرم دوست متاعی کردند
هردو با ناله و گریه چه وداعی کردند
همه دیدند مه چاردهی سر زده است
با نقابی که به رویش زده او آمده است
آمد و جن و ملک را به تماشا انداخت
«کوهِ طوفان زده را یک تنه از پا انداخت»
بس که بر میسره و میمنهی لشگر تاخت
همه را یاد ابرمردِ جمل میانداخت
کوفیان بار دگر حیله و نیرنگ زدند
وای از آن لحظه که بر او همگی سنگ زدند
با همان دست که بر جسم حسن تیر زدند
شبپرستان به تنش نیزه و شمشیر زدند
موج زد لشگر و دیدند دگر قاسم نیست
استخوانی به تمامیِ تنش سالم نیست
عشق میگفت حسین بن علی را، بشتاب
یک صدا گفت عمو قاسم خود را دریاب
باغبان دید گلش پرپر و پامال شده
بسملی روی زمین بیپر و بیبال شده
ای «وفایی» چه بگویم که حسین از آن دشت
با تن او به چه حالی به حرم بر میگشت
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
گر از کرامتش همه کس فیض میبرد
از نسل خاندان امامی کریم بود
عطر حدیث آل رسول از لبش چکید
در مکتب فضیلت و تقوا فهیم بود
تنها نبود پیک خوشالحان باغ عشق
پرهیزگار و عابد و زاهد، حکیم بود
آموخت درس بندگی از اهلبیت نور
محبوب پیشگاه خدای علیم بود
غیر از خدا نداشت نیازی به هیچکس
در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود
لبخند مهربانی و گرمش چو آفتاب
دست نوازشی به سر هر یتیم بود
گلسیرتان عشق به مدحش سرودهاند
اخلاق او لطیفتر از هر نسیم بود
پیوسته او به منزل مقصود میرسید
زیرا صراط زندگیاش مستقیم بود
هفتاد و نُه بهار ز عمرش گذشت و باز
در سایۀ امید و ولایت مقیم بود
پروانۀ بهشت به دستش دهد خدا
هر کس که زائر حرم این کریم بود
هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت
این بوستان عشق، بهشتیشمیم بود
عبد حقیرِ اوست «وفایی» اگر چه باز
دل در جوار حضرت عبدالعظیم بود
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#امام_زمان_عج_ولادت
صف به صف خیل ملائک به فلک استادند
بال بر بال زنند و ز طرب دلشادند
همه خاموش ز هر ولوله و فریادند
خبر از خلقت طاووس بهشتی دادند
دست بر سینه نهاده، همه گُل در دستند
دل ز کف داده و آمادهی وصلش هستند
ناگهان شور و نشاط دگری برپا شد
صحبت از قطره نبود و سخن از دریا شد
همهجا غرق تماشا، همهجا زیبا شد
آخرین مهر جهانتابِ ولا پیدا شد
واژههای همهی شعر مرا برهم زد
«عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
آه ای عشق! تو ما را به کجاها بُردی
از زمین اوج گرفتی، به ثریا بُردی
دل مارا به سوی گلشن طاها بُردی
نام زیبای گل نرگس مارا بُردی
شکرلله که چنین غرق ارادت شدهایم
باز دعوت شدهی جشن ولادت شدهایم
چند سالست که ما جشن ولادت داریم
با خیال خوش تو، ذکر و عبادت داریم
گرچه دوریم زتو، بر تو ارادت داریم
چشم بر راه تو ای صبح سعادت داریم
کاش جشنی به حضور تو بهپا میکردیم
جان خود را به قدوم تو فدا میکردیم
کافران از خبر آمدنت آشفتند
عرشیان اشک ز مژگان به وصالت سفتند
عاشقان مثل گُل از مقدم تو بشکفتند
عطر انفاس تو پیچید و ملائک گفتند:
«نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد»
ای جلالُ لـلَّه و ای نورِ علی نور! بیا
معنی آیۀ والشّمسی و والطّور، بیا
لیلة القدر بشر! آیۀ مستور! بیا
محیی دین! نَفَست نفخهای از صور، بیا
هستی دینِ خداوند زهست تو بُوَد
پرچم نصرُ من الله به دست تو بُوَد
گرچه در جان همه، شوق تمّنا باقیست
قطره فانی شود و جلوۀ دریا باقیست
جمعهی روز ظهور تو به دنیا باقیست
چند جمعه دگر از زندگی ما باقیست
اشک حسرت زچه در هجر نپاشیم همه
حیف باشد که در آن جمعه نباشیم همه
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_ولادت
درماه رحمت جلوهی توحید آمد
نومیدی از دل رفته و اُمید آمد
ماهِ فَلک نقرهفشانی کرد از شوق
در نیمهی ماه خدا، خورشید آمد
خورشید بر دستان مولا دیدنی بود
از این کرامت، شوق زهرا دیدنی بود
این گلشن توحید چشمانداز دارد
چون باغ جنت جلوهای ممتاز دارد
از عرشِ اعلا تا همین باغ بهشتی
جبریل چون پروانهای پرواز دارد
کروبیان در آسمان، آئینه بستند
یک گل به یاد مجتبی بر سینه بستند
آمد به دنیا و سپس یا ربنا گفت
با لهجهی شیرین خود، نام خدا گفت
او بر خدای خود گواهی داد و دیدند
او اشهدش را زبتدا تا انتها گفت
آری امام است و زخود اعجاز دارد
بر کل خلقت افتخار و ناز دارد
وقتی علی با فاطمه در گفتگو بود
وقتی پیمبر غرق در انوار او بود
جبریل از سوی خداوند جلی گفت
نام حسن زیبندهی این ماهرو بود
آری حسن او را خداوند مبین گفت
باید براین حُسنآفرین، صدآفرین گفت
گفتم حسن، عشق تو در دل شعلهور شد
گفتم حسن، حُسن پیمبر جلوهگر شد
گفتم حسن، دل میل سائل بودنش کرد
گفتم حسن، دل تا مدینه رهسپر شد
تو جلوهای از رحمت ربّ رحیمی
من سائلم؛ اما تو مولای کریمی
در راه دین، امر تو قانون است مولا
دل برشما شیدا و مفتون است مولا
صُلحت زمینهساز عاشورای عشق است
اسلام بر صلح تو مدیون است مولا
فرمان تو، جلوهگر از آیات نور است
این صلح، سازش نیست، تدبیر امور است
پیوسته در حُسن عمل، تو جلوه کردی
صدبار در جنگ جمل، تو جلوه کردی
در کربلا گرچه نبودی، قاسمت بود
در بانگِ احلی من عسل، تو جلوه کردی
گلهای باغت را که خیراندیش کردی
دو شیر را نائب مناب خویش کردی
بر لوح هستی خط زرینی به عالَم
احیاگر این مکتب و دینی به عالَم
کلک «وفایی» با خط زر مینویسد
تو افتخار آل یاسینی به عالَم
نیکو شده با مدحت تو حالم امشب
مُهری بزن بر نامهی اعمالم امشب
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
ای شیعهی ثانی عشرِ حضرت باقر
دین زنده شده از هنرِ حضرت باقر
بخشید به اسلامِ مبین گرمی و رونق
گنجینهی غرق گهرِ حضرت باقر
تا روز قیامت همه چون آینه ماتند
از دانش و علم و هنرِ حضرت باقر
زینت ده توحیدپرستانِ جهان است
گلزار گل و بارورِ حضرت باقر
قدسی نَفَسانِ حرم قدس ندیدند
جز نور خدا در نظرِ حضرت باقر
مرغان دعا تا حرم دوست رسیدند
در سجدهی شام و سحرِ حضرت باقر
جابر چه صمیمانه ز درگاه پیمبر
آورده سلامی به برِ حضرت باقر
عمری زِ غم کربوبلا خونِ جگر خورد
قربان دل و چشم ترِ حضرت باقر
داغ غم زهرا و علی در همه ایام
آتش زده بر بال و پرِ حضرت باقر
زهر ستم و کینهی بیداد چه کردهست
با جان و دل و با جگرِ حضرت باقر
افسوس که در سوگ نشستند ملائک
زین داغِ گران با پسرِ حضرت باقر
دادند مرا کوثر توفیق «وفایی»
تا آن که شوم نوحهگرِ حضرت باقر
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
پیش از آنی که عزادار مُحّرم باشی
سعی کن در حرمش مُحرم و مَحرم باشی
خاک از حُرمت ششگوشۀ او حرمت یافت
گر شَوی خاک رهش قبلۀ عالم باشی
گرچه نیکوست به اندوه و غمش ناله زدن
سعی کن زینت این روضه و پرچم باشی
همره زمزم اشکی که تو را بخشیدند
میتوان مُحرم بیت الله اعظم باشی
شادی هردو جهانت به خدا تأمين است
گر در این ماه عزا همسفر غم باشی
خوش به حال تو «وفایی» که خدا خواسته است
در همه حال عزادار مُحّرم بـاشی
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست
قمر نجمه و شمس الشرف کربوبلاست
نور او نابتر از رنگ عقیق یمنی است
پرورش یافتهی مکتب ناب حسنی است
طینتش نور و لبش کوثر و قدّش طوباست
نوهی حیدر کرار و عزیز زهراست
نور از روی جبینش به فلک میتابد
مهر ایمان و یقینش به فلک میتابد
نوجوانی که به پیران جهان راهبر است
یم ایثار و وفا را صدفی پُرگُهر است
داشت جامی به کف از جام وفا زرینتر
اشتیاقش به شهادت زعسل شیرینتر
نامهی مرد جمل را به روی دست گرفت
سیزده جام عسل را به روی دست گرفت
بغض پنجه به دل و راه گلویش میزد
بس که او بوسه به دستان عمویش میزد
گفت دانی به شما عشق و ارادت دارم
ای عموجان به دلم شوق شهادت دارم
ای کریمی که کرم هست تو را عادت و خو
بامن ای جان عمو حرف نرفتن تو مگو
هردو نذر حرم دوست متاعی کردند
هردو با ناله و گریه چه وداعی کردند
همه دیدند مه چاردهی سر زده است
با نقابی که به رویش زده او آمده است
آمد و جن و ملک را به تماشا انداخت
«کوهِ طوفان زده را یک تنه از پا انداخت»
بس که بر میسره و میمنهی لشگر تاخت
همه را یاد ابرمردِ جمل میانداخت
کوفیان بار دگر حیله و نیرنگ زدند
وای از آن لحظه که بر او همگی سنگ زدند
با همان دست که بر جسم حسن تیر زدند
شبپرستان به تنش نیزه و شمشیر زدند
موج زد لشگر و دیدند دگر قاسم نیست
استخوانی به تمامیِ تنش سالم نیست
عشق میگفت حسین بن علی را، بشتاب
یک صدا گفت عمو قاسم خود را دریاب
باغبان دید گلش پرپر و پامال شده
بسملی روی زمین بیپر و بیبال شده
ای «وفایی» چه بگویم که حسین از آن دشت
با تن او به چه حالی به حرم بر میگشت
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست
قمر نجمه و شمس الشرف کربوبلاست
نور او نابتر از رنگ عقیق یمنی است
پرورش یافتهی مکتب ناب حسنی است
طینتش نور و لبش کوثر و قدّش طوباست
نوهی حیدر کرار و عزیز زهراست
نور از روی جبینش به فلک میتابد
مهر ایمان و یقینش به فلک میتابد
نوجوانی که به پیران جهان راهبر است
یم ایثار و وفا را صدفی پُرگُهر است
داشت جامی به کف از جام وفا زرینتر
اشتیاقش به شهادت زعسل شیرینتر
نامهی مرد جمل را به روی دست گرفت
سیزده جام عسل را به روی دست گرفت
بغض پنجه به دل و راه گلویش میزد
بس که او بوسه به دستان عمویش میزد
گفت دانی به شما عشق و ارادت دارم
ای عموجان به دلم شوق شهادت دارم
ای کریمی که کرم هست تو را عادت و خو
بامن ای جان عمو حرف نرفتن تو مگو
هردو نذر حرم دوست متاعی کردند
هردو با ناله و گریه چه وداعی کردند
همه دیدند مه چاردهی سر زده است
با نقابی که به رویش زده او آمده است
آمد و جن و ملک را به تماشا انداخت
«کوهِ طوفان زده را یک تنه از پا انداخت»
بس که بر میسره و میمنهی لشگر تاخت
همه را یاد ابرمردِ جمل میانداخت
کوفیان بار دگر حیله و نیرنگ زدند
وای از آن لحظه که بر او همگی سنگ زدند
با همان دست که بر جسم حسن تیر زدند
شبپرستان به تنش نیزه و شمشیر زدند
موج زد لشگر و دیدند دگر قاسم نیست
استخوانی به تمامیِ تنش سالم نیست
عشق میگفت حسین بن علی را، بشتاب
یک صدا گفت عمو قاسم خود را دریاب
باغبان دید گلش پرپر و پامال شده
بسملی روی زمین بیپر و بیبال شده
ای «وفایی» چه بگویم که حسین از آن دشت
با تن او به چه حالی به حرم بر میگشت
✍ #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#غزل
🔹فصل رویش گل🔹
مدینه باز پر از آیههای نورانیست
حریم وحی، ز انوار حق چراغانیست
بلور نور به سقف فلک مگر بستند؟
که این فضای مقدس همیشه نورانیست
نسیمِ بال ملائک نوید میبخشد
که فصل رویش گل، لحظههای روحانیست
گلی به گلشن سرسبز وحی روییدهست
که کار پیک امین خدا گلافشانیست..
به آیه آیۀ رویش فروغ توحید است
به جلوه جلوۀ او جلوههای قرآنیست..
جلال و منزلت اوست حیدری، اما
شکوه فاطمی او شکوه رحمانیست
هر آن کسی که نصبیی نبرد از مهرش
به روز حشر نصیب دلش پشیمانیست
فروغ دیدۀ این آفتاب هستیبخش
شهاب شبشکنِ آسمانِ ظلمانیست
بخوان دعای فرج را ظهور نزدیک است
گمان مدار که غیبت همیشه طولانیست..
📝 #سیدهاشم_وفایی
https://eitaa.com/AhmadRahbari470