eitaa logo
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
285 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
72 فایل
تاریخ چنلمون ⚣︎۱۴۰۰/۴/۱۰⚣︎ ایدی مدیر ㋛︎ @Mohammad_1_9
مشاهده در ایتا
دانلود
💗🤍💗🤍💗🤍💗🤍💗 رمان: 💞زندگی رویایی با تو💞 💗🤍💗🤍💗🤍💗🤍💗 سینا: خواستم بگم من برای فردا نمیتونم بیام اجرا رو ببینم و اینکه یکی از دوستام میاد اونجا تازه همین دوستم بود که من بهش سپردم سفارش تو رو کرد //:اونوقت اسم این دوست گمنامتون رو نمیگید ما هم بشناسیمش سینا: یکی که میشناسیش البته تازه دیدیش ولی بیخیال حالا مهم نیست که کیه هرکی هست //:خیله خب الان که حرفاتو زدی میزاری برم سینا: عزیزم لطفا یکم با من بهتر رفتار کن //:دستتو از روی دستم بردار یالا دستتو بکش سینا: اوه حالا چه بداخلاق مثل اینکه همین الان گفتم با من بهتر رفتار کن //:یه چیزی بگم بهت برنمیخوره؟! سینا: نه بگو ببینم //:خوشحال شدم که نمیتونی بیای اجرا رو ببینی حالا هم بای بای سینا: عجببب،چی بگم دیگه گنداخلاقی //:چیزی گفتی؟! سینا: نه برو فقط مراقبت کن ...... //:وقتی رسیدم خونه غروب بود زمان عین باد زود میگذشت و انگار عقربه های ساعت میدویدن آبی به صورتم زدم و جلوی آینه ایستاده بودم انگار رنگم پریده بود و رنگم عین گچ سفید شده بود. جلوی آینه تو فکر فرو رفته بودم که اون شخص کیه که سفارش منو کرده و منم تازه دیدمش و میشناسمش هرچی به مغزم فشار آوردم واقعا شخص خاصی به ذهنم نرسید و انگار هرچی بیشتر فکر میکردم که اون کیه دیالوگ های اجرای فردا از ذهنم میپرید پس بیخیال فکر کردن شدم و از شدت خستگی و بی حوصلگی رفتم و خودم انداختم رو تخت تا شاید یکم میخوابیدم حالم بهتر میشد اما خوابم نمیبرد و سرم درد داشت و استرس زیادی برای فردا داشتم واقعا با این استرس و سردرد چجوری میتونستم بخوابم! ادامــــــــه دارد... 💗🤍💗🤍💗🤍💗🤍💗 کپی از رمان حرام