🍃به نام خدا🍃
[°•❄️ #عشق_یخزده ❄️•°]
پارت چهاردهم🌹
^^محمد^^
داوود به گمونم رفته سراغ مهدی و نگار خانم. حواستون باشه سوتی ندین ک تا تهش میره.
داوود=چشم اقا.
نگران مهدی و نگار بودم.
در همین فکر بودم ک ی پیام ازطرف معصومه ارسال شد=اقامحمد سلام ! امیدوارم حالتون خوب باشه. ببخشید مزاحم کارتون شدم. ولی ی کار خیلی مهمی دارم ک باید ببینمتون.
منم پیام دادم=سلام معصومه خانم. سرکار هستم بسیار سرم شلوغه ان شاءالله دفعه ی بعدی.
گوشی و خاموش کردم.
^^مهدی^^
نامرد ، جاسوس ، مردم ازار ، بی رحم ، چی میخوای از جونمون؟
حسام=حرف اضافی نزن😡بقیه گروهتون؟
نگار=چی میگی اقا هِی برای خودت😠
حسام=شماره یک(شماره بادیگارد)دهن این زن و ببندین😤
بادیگارد اومد جای نگار و پاشو گراشت رو باهاش و فشار میداد. نگار خودشو نگه داشته بود تا جیغ نزنه اما نشد با اون وزنی ک اون غول داشت اخر جیغ زد.
حسام=این چسبه. دهنشو ببند.
مهدی=چیکار میکنی بس کن دیگه🤬
حسام=ن بس نیس. اتفاقا هنوز مونده.
مهدی=تو ی شیطانی😕
حسام=ن ک تو ی فرشته ای😂
یکی زد به صورتم.
حسام=من میرم بیرون . فکر کنم بدونم یاراشون کجان. میرم سوراغشون مواظبشون باشین.
حسام ک رف بادیگار ها هم هر کدوم ی وری رفتن.
منم در حال باز کردن طناب=هی غول تشنمه😒
بادیگاز=چ خبرته مگه سر اوردی😤
مهدی=اب میخوام😒
بادیگار=بگیر شکمو😡
اومد جلو ، دستانو باز کردم و از سرش گرفتم و زدم به صندلی ، بیهوش شد و افتاد زمین.
غول دوم اومد و باهاش درگیر شدم.
چاقوشو در اورد ، چاقو زد به دستم ، خوردم به دیوار خودمو به بیهوشی زده بودم اومد جلو.
بعد چشمامو باز کردم و با پا زدم به شکمش و با دستی ک سالم مونده بود مشت میزدم به پهلوش. در اخر سرشو زدم به دیوار و بیهوش شد.
رفتم دست و پای نگار و باز کردم و بعد خودش دهنشو باز کرد.
نگار=اقا مهدی خوبین؟
مهدی=فکز کنم رفت سراغ داوود😥
موبایل غولارو برداشتم و شماره ی داوود و گزفتم.
داوود=بله بفرمایید؟
مهری=داوود منم.
داوود=مهدی تویی؟سوژه کو؟
مهدی=ادمده سراغ شما. بهتون شک کرده بدجور. زود بزن بیرون.
داوود=پس تو و نگار خانم چی؟
مهدی=ما حالمون خوبه. بدو داوود.
نگار خانم دوربین و وسابل و بردار برو.
وسایلارو جمع کردیم و رفتیم سراغ در.
نگاز=در قفله.
مهدی=حتما کلید دست یکی از این غولاس. وایستین بگردم.
^^محمد^^
سر میزم بودم مهسا اومد=داداش.
محمد=جان؟کار داری؟
مهسا=رفتم خونه این پاکتو عزیز داد . گفت پست اورده.
محمد=پست🤨بده بیینم.
باز کردم خیلی کپ کرده بودم.
مهسا=داداش چیه؟
محمد=عطیه درخواست طلاق داده😡😥
مهسا=عطیه🤭غیرممکنه.
محمد=من مبرم خونه.
مهسا=عطیه خونه نیس؟
محمد=پس کجاس؟
مهسا=مهناز حالش بد شد رفتن بینازستان.
محمد=پس چرا به من چیزی نگفتن؟
مهسا=مثل لینکه زنگ میزدم اما برنمیداشتی.
محمد=باشه.
مهسا=پس اقاداوود و اقامهدی چی؟
محمد=حواستون باشه. هر چیزی هم شد تماس بگیرین.
به گوشی مهناز و عطیه زنگ میزدم جواب نمیدادن.
^^داوود^^
زینب خانم بیاین بریم.
زینب=همچی برداشنم اقا داوود.
در و ک باز کردم حسام جلو در بود.
حسام=جایی تشریف میبرین؟
داوود=بله خانمم میخواد بره پیش مادرش☺️
حسام=خانمت یا همکارت😡
حسام اسلحشو در اورد و گذاشت رو پیشونیه من.
حسام=برو خونه برگرد بدو😡
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
https://harfeto.timefriend.net/16573047525522 بحرفیم درخواستی بگین😁
لایو داداش و محسن و سینا و پندار باشه تو کامپیوتره فردا مبزارم🙂
شیر برای جنگیدن با شغال و کفتار نیاز به جنگیدن ندارد ، همان نگاهش کافیس👀🙃
بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو
زیبــاے مـــنـ❤️
کپی ممنوع❌
@AliAfshar🖇❤️
#ادمین_مهلا
داسولی🙌🏻😌
بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو
زیبــاے مـــنـ❤️
کپی ممنوع❌
@AliAfshar🖇❤️
#ادمین_مهلا
نوروز رنگی به سبک گاندو😂💔
بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو
زیبــاے مـــنـ❤️
کپی ممنوع❌
@AliAfshar🖇❤️
#ادمین_مهلا
عکس خوشگمل🤤👀
بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو
زیبــاے مـــنـ❤️
کپی ممنوع❌
@AliAfshar🖇❤️
#ادمین_مهلا