eitaa logo
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
292 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
71 فایل
تاریخ چنلمون ⚣︎۱۴۰۰/۴/۱۰⚣︎ ایدی مدیر ㋛︎ @Mohammad_1_9
مشاهده در ایتا
دانلود
اسم ندادید لغو😔🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام😃
🍃به نام خدا🍃 [°•❄️ ❄️•°] پارت چهاردهم🌹 ^^محمد^^ داوود به گمونم رفته سراغ مهدی و نگار خانم. حواستون باشه سوتی ندین ک تا تهش میره. داوود=چشم اقا. نگران مهدی و نگار بودم. در همین فکر بودم ک ی پیام ازطرف معصومه ارسال شد=اقامحمد سلام ! امیدوارم حالتون خوب باشه. ببخشید مزاحم کارتون شدم. ولی ی کار خیلی مهمی دارم ک باید ببینمتون. منم پیام دادم=سلام معصومه خانم. سرکار هستم بسیار سرم شلوغه ان شاءالله دفعه ی بعدی. گوشی و خاموش کردم. ^^مهدی^^ نامرد ، جاسوس ، مردم ازار ، بی رحم ، چی میخوای از جونمون؟ حسام=حرف اضافی نزن😡بقیه گروهتون؟ نگار=چی میگی اقا هِی برای خودت😠 حسام=شماره یک(شماره بادیگارد)دهن این زن و ببندین😤 بادیگارد اومد جای نگار و پاشو گراشت رو باهاش و فشار میداد. نگار خودشو نگه داشته بود تا جیغ نزنه اما نشد با اون وزنی ک اون غول داشت اخر جیغ زد. حسام=این چسبه. دهنشو ببند. مهدی=چیکار میکنی بس کن دیگه🤬 حسام=ن بس نیس. اتفاقا هنوز مونده. مهدی=تو ی شیطانی😕 حسام=ن ک تو ی فرشته ای😂 یکی زد به صورتم. حسام=من میرم بیرون . فکر کنم بدونم یاراشون کجان. میرم سوراغشون مواظبشون باشین. حسام ک رف بادیگار ها هم هر کدوم ی وری رفتن. منم در حال باز کردن طناب=هی غول تشنمه😒 بادیگاز=چ خبرته مگه سر اوردی😤 مهدی=اب میخوام😒 بادیگار=بگیر شکمو😡 اومد جلو ، دستانو باز کردم و از سرش گرفتم و زدم به صندلی ، بیهوش شد و افتاد زمین. غول دوم اومد و باهاش درگیر شدم. چاقوشو در اورد ، چاقو زد به دستم ، خوردم به دیوار خودمو به بیهوشی زده بودم اومد جلو. بعد چشمامو باز کردم و با پا زدم به شکمش و با دستی ک سالم مونده بود مشت میزدم به پهلوش. در اخر سرشو زدم به دیوار و بیهوش شد. رفتم دست و پای نگار و باز کردم و بعد خودش دهنشو باز کرد. نگار=اقا مهدی خوبین؟ مهدی=فکز کنم رفت سراغ داوود😥 موبایل غولارو برداشتم و شماره ی داوود و گزفتم. داوود=بله بفرمایید؟ مهری=داوود منم. داوود=مهدی تویی؟سوژه کو؟ مهدی=ادمده سراغ شما. بهتون شک کرده بدجور. زود بزن بیرون. داوود=پس تو و نگار خانم چی؟ مهدی=ما حالمون خوبه. بدو داوود. نگار خانم دوربین و وسابل و بردار برو. وسایلارو جمع کردیم و رفتیم سراغ در. نگاز=در قفله. مهدی=حتما کلید دست یکی از این غولاس. وایستین بگردم. ^^محمد^^ سر میزم بودم مهسا اومد=داداش. محمد=جان؟کار داری؟ مهسا=رفتم خونه این پاکتو عزیز داد . گفت پست اورده. محمد=پست🤨بده بیینم. باز کردم خیلی کپ کرده بودم. مهسا=داداش چیه؟ محمد=عطیه درخواست طلاق داده😡😥 مهسا=عطیه🤭غیرممکنه. محمد=من مبرم خونه. مهسا=عطیه خونه نیس؟ محمد=پس کجاس؟ مهسا=مهناز حالش بد شد رفتن بینازستان. محمد=پس چرا به من چیزی نگفتن؟ مهسا=مثل لینکه زنگ میزدم اما برنمیداشتی. محمد=باشه. مهسا=پس اقاداوود و اقامهدی چی؟ محمد=حواستون باشه. هر چیزی هم شد تماس بگیرین. به گوشی مهناز و عطیه زنگ میزدم جواب نمیدادن. ^^داوود^^ زینب خانم بیاین بریم. زینب=همچی برداشنم اقا داوود. در و ک باز کردم حسام جلو در بود. حسام=جایی تشریف میبرین؟ داوود=بله خانمم میخواد بره پیش مادرش☺️ حسام=خانمت یا همکارت😡 حسام اسلحشو در اورد و گذاشت رو پیشونیه من. حسام=برو خونه برگرد بدو😡
رمان🙂👆 اغاز یزید بازی با اقا داوود و زینب😎🔥😈
https://harfeto.timefriend.net/16573047525522 بحرفیم درخواستی بگین😁
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
https://harfeto.timefriend.net/16573047525522 بحرفیم درخواستی بگین😁
لایو داداش و محسن و سینا و پندار باشه تو کامپیوتره فردا مبزارم🙂
شیر برای جنگیدن با شغال و کفتار نیاز به جنگیدن ندارد ، همان نگاهش کافیس👀🙃 بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو زیبــاے مـــنـ❤️ کپی ممنوع❌ @AliAfshar🖇❤️
داسولی🙌🏻😌 بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو زیبــاے مـــنـ❤️ کپی ممنوع❌ @AliAfshar🖇❤️
نوروز رنگی به سبک گاندو😂💔 بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو زیبــاے مـــنـ❤️ کپی ممنوع❌ @AliAfshar🖇❤️
عکس خوشگمل🤤👀 بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو زیبــاے مـــنـ❤️ کپی ممنوع❌ @AliAfshar🖇❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا