"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
دوستان الان میخوام رمان بزارم اما ی شرط دارم🙃 مارا به ۵۲۰ نفر برسونین رمان و میزارم بعدم قول بدن ترک
خوب شوخی کردم.میدونم شوخی بدی هم بود.رمان و الان میزارم😉فقط منو ببخشید یکم شوخی کردم.الان میزارم
#ادمین_مهلا
هدایت شده از ستاره سادات🍓🤍
به نام خدا💖
تلخـ💔ـی و شیرینـ❤️ـی زندگـ💍ـی
پارت بیست و چهارم🌷
#امیرحسین
من و داوود از دیوار رفتیم بالا و درو برای اقا محمد اینا باز کردیم و یک جا بی سروصدا قایم شدیم.
رسول:اقامحمد وحید توی یک انباره پشت گاوداریه.
اقامحمد:چند نفر هستن تو گاوداری؟
رسول:اقا سه نفر.
اقامحمد:فقط سه نفر🤨
رسول:بله اقا😕
اقامحمد:مشکوک میزنن.داوود برو جلو.رسول حواست بهمون باشه.
رسول:خیالتون راحت اقا.
#سعید
با داوود رفتیم سراغ انباری که کاه هارو توش جاساس میکردن و وحیدم اونجا بود.
داوود با علامت بهم نشون داد که من اینجا وایستم و اون بره نفر اول و خیط کنه.
داوود نفر اول و خیط کرد و من دستای وحیدم و باز کردم.بدبخت وحید😔
معتادش کرده بودن و اصلا مست شده بود و تو حال خوش نبود.
داوود:داداش گلم.خوبی؟
وحید:اه ستایش حالت چطوره؟
داوود:من و با ستایش اشتباه گرفتی😟من ریش دارم اما ستایش ریش نداره.ستایش چادر داره اخخ من چادر سرمه🙁
سعید:ولش کن داوود.الان مسته و هیچی نمیفهمه.
وحید به من اشاره کرد.:اااه اینم خاله قورباغست.😂سلام خاله غورباقه خوشحالم میبینمت.
داوود:🤣🤣🤣🤣
سعید:استغفرالله من غورباقم🙁
داوود:تو حال خودش نیس دیگه مسته😏داداش بیا بریم.
وحید:ستایش کجا منو میبری؟
داوود:ستایش سبیلی فدات بشه😆داریم میریم خونه.
وحید و با مستیش بردیم بیرون انبار.
اقامحمد و امیرحسبنم با دونفر دیگه رودررو شده بودند.
بعدم وحید و برداشتین و رفتیم خونه.
واقعا به این راحتی بیخیالمون شدن🤨
میدونم این پادت بیمزه بود☹️
@dehghanfadakar
اگه موافقی با من بپو به من.
تا پارت بعدی خدافظ😇
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
دلبر افشار در بچه های گروه بلال😍 #ادمین_مهلا کپی حرام❌
دیشب من تبلیغ گروهان بلال رو دیدم دلبر افشار هم دیدم
#ادمین _غزل
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
کی میزارن؟ #ادمین_مهلا
یادم نیست ساعت چهار صبح اون تبلیغ رو دیدم 🤦♀
#ادمین_غزل