eitaa logo
"𝐀𝐢𝐥𝐀𝐟𝐬𝐡𝐚𝐫"
292 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
72 فایل
تاریخ چنلمون ⚣︎۱۴۰۰/۴/۱۰⚣︎ ایدی مدیر ㋛︎ @Mohammad_1_9
مشاهده در ایتا
دانلود
"بسم‌الله‌ارحمان‌الرحیم" ✨♥️ (: ♥️✨ محمد= بهتره تسلیم شی ما هیچ کاری باهات نداریم داوود ولش کن شارلوت=یه قدم دیگه بیای جلو این گلوله صاف تو مغزشه داوود= ولم کن به من دست نزن شارلوت= خفه شو نفوذی بیریخت داوود=داری کار اشتباهی می کنی شارلوت=بهت میگم خفشو. بانیپال این جوجه باتو. بانیپال=میبینم که داری بزرگتر دهنت حرف میزنی. داوود =گلومو ول کن دارم خفه میشم شارلوت بانیپال فشارش بده تا میتونی ادامه بده فرشید= داری چیکار می کنی با داداشم؟ دهخدا اگه یک خط روش بیفته خودم میدونم با تو شارلوت =تا چند تا چند ساعت دیگه جنازه تحویلتون میدیم محمد =داری دل میزنی زیره غلط قولت شارلوت=آی سوختم بانیپال =چی شد؟ شارلوت =محمد تیر زد بانیپال =غلط میکنه شارلوت= کار داوود و تموم کن همین حالا محمد =شارلوت این تیری که خوردی برای داوود بود دهخدا اگه بلایی سر داوود بیاد رحم بهت نمیکنم شارلوت =نه بابا ترسیدم 😂تا ۳۰ ثانیه دیگه جنازه داوود و میبینین سعید =مگه به این سادیاست شارلوت =۲۸ ثانیه محمد= بچه ها هجوم بیارین به خونه نذارین بلایی سر داوود بیاد رسول=شارلوت اسلحتو بزار پایین شارلوت =بزن راحتم کن ولی فکر نمی کنی باید بری دنباله بانیپال آخه داوود و با خودش برد تا کارشو تموم کنه رسول= کجا برد؟ شارلوت =بی معرفت نیستم لو بدم رسول =تو ته بی معرفتی داوود و کجا برد؟ شارلوت =تو جیبمه😂 رسول اعصابمو داری خورد می کنی محمد= رسول اسلحه تو بزار زمین. شارلوت برامون با ارزشه رسول =ببخشید آقا فرشید=شارلوت انقدر تو زندان میمونی تا بگی که داوود و کجا بردی شارلوت= مگه تو خوابت ببینی "نویسندگان: (: "
رمان درحال تایپ🙂
"بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم" ✨♥️ (: ♥️✨ فرشید=با زبون خوش دارم بهت میگم ، داوود و کجا بردید؟ شارلوت=😏با خودت چی فکر کردی ، فکر کردی انقدر بی معرفم جاش و لو بدم و رفیقم تو دردسر بندازم؟!زهی خیال باتل... ... داوود=کجا داری منو میبری؟! بانیپال= __ داوود=مگه لالی باتوام میگم داری من و کجا می برید... بانیپال=خفه شو،توی عوضی باعث شدی شارلوت و دستگیر کنن.. داوود=شارلوت..😏 اون که حقش بود.. بانیپال=خفه شو ، فکر کردی کی هستی ، الان من اراده کنم جنازه بی جون کف زمین افتاده😏.. داوود=مثلا میخوای چیکار کنی ، تو اندازه یه نخودم ارزش نداری.. بانیپال=خفه خون بگیر..😡😡 و بعد صدای تیر 🔫.. داوود=اخ😣😖.. "نویسندگان: (: "
"بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم" ✨♥️ (: ♥️✨ بانیپال=ملیکا......ملیکا......کجایی؟ ملیکا=هاااااااا؟چتهههه😒؟ بانیپال= بیا ببین این پسره چش شده؟ ملیکا= چش شده یا بلایی سرش آوردی؟؟؟؟؟؟ چرا به پاش تیر زدی؟؟؟؟ بانیپال=حقش بود😏جلو خونریزیشو بگیر تا شارلوت نصفمون نکرده😕 ملیکا=شارلوت که دستگیر شده.حالا چیکار به این داشتی؟؟؟؟؟ بانیپال=من بعضی وقتا تعجب میکنم که تو و الیکا خواهرین🤥والا الیکا بداخلاق تره ملیکا=به هرحال نباید قربونی میکردین بانیپال:لوس نشو کارتو بکن😐 ملیکا=درد داری؟ داوود با سختی جواب میداد=مگه دکتری😑؟؟؟ ملیکا:اره دکترم داوود:نمیخواد به پام دست بزنی😤 ملیکا:خون ریزی داری😐مبخوام جلوشو بگیرم داوود:حق نداری به پام دست بزنی😠 ملیکا:ببین اقای محترم من...........هیچی ولش کن🙂تیر نخورده بهت یک خراش کوچیکه داوود:میگم دست نزن بهم ملیکا:باشه بیا این وسایل.خودت پانسمان کن تو سایت...... عبدی:محمد،شارلوت و خودت بازجویی میکنی یا اقای شهیدی دست به کار بشه؟ محمد:اقا،شارلوت با من.نمیزارم داوود از دست بره🙂 "نویسندگان: (: "
"بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم" ✨♥️ ♥️✨ عبدی=خوبه ،بهت اطمینان دارم..🙂 محمد=ممنون اقا با اجازه... محمد= هر حرکت شما در دوربین ثبت و در پرونده شما درج خواهد شد. نام و نام خانوادگی ؟! و فرزند؟! شارلوت= من الان اینا بگم به چه دردت میخوره😏 محمد=نام و نام خانوادگی؟! شارلوت=فکر کردی کی هستی،میدونی من و اینجا نگه داشتید ، انگلستان چه بلایی سرتون میاره.. محمد=توهم میدونی من کی هستم و چرا اینجا نشستم؟! شارلوت=تو هرکسی هم باشی برای من هیچی نیستی... راستی اقا داوودتون کجاست ، اخی پیداش نکردید😂 محمد=😡🤬داوود کجاست؟!، شارلوت=اقا داوودتون کجاست ، بزار فکر کنم.... مگه من باید بگم؟! عجیبه واقعا😒 محمد=مطمئن باش پیداش میکنم شک نکن.. داوود=نمیدونم چرا چهره ی این دختره انقدر اشنا بود،کجا دیدمش..؟! بانیپال=به به اقا داوود حال شما احوال شما،پاتون چطوره؟!😏 داوود=به تو هیچ مربوط نیست.. بانیپال=رو دادم بهت پرو شدیا.. 《یه لگد به پهلوی داوود زد》 داوود=اخخ..😣 بانیپال=بهت یاد ندادن به بزرگترت احترام بزاری نه؟!😒 داوود=بزرگتری که تو باشی عمرا😏 《یه مشت دیگه به صورت داوود زد》 داوود=اه..😖 بانیپال=با داد گفت:واسه من زبون درازی نکن پسرجون.. ملیکا ... ملیکا ... کجایی تووو😡 ملیکا=چه خبرته چی شده ،وای چرا با این اینجوری کردی .. چرا صورتش خونیه... " نویسندگان: :) "
"بسم الله الرحمن الرحیم" ✨♥️ ♥️✨ پارت شش☘ بانیپال=حقش بود.....پسره دیووانه😏 الیکا=چتونه😠صداتون میاد بیرون ملیکا=از این بانیپال بپرس😕 الیکا=بانیپال چتهههههه؟ بانیپال=زبون درازی کرد زدمش. الیکا=عجبش کردی😏افرین😁👏 ملیکا=چی میگی😐؟ الیکا=تو هم خیلی مهربون شدیا😑حواستو جمع کن بانیپال و الیکا رفتند. ملیکا=چیکار کردن با شما😥؟ داوود=اخ چشمم😓شما چقدر قیافتون برای من اشناست ملیکا=چی؟من شما را تا حالا جایی ندیدم داوود=ولی اخلاقتون شبیه خواهرتون نیس😀 ملیکا=بس کنین لطفا نگار=سلام بابا.چیز خاصی از شالوت گیر اوردین؟ محمد=خانم حسینی من هزار بار بهتون گفتم اینجا محل کاره.فامبل نشین نگار=شرمنده.چشم.نتیجه چی شد اقای حسینی؟ محمد=حرفی نزد. نگار=میخواین من کمکتون کنم؟ محمد=مگه بلدین؟😳 نگار=از اقای شهیدی یاد گرفتم محمد=پس دفعه ی بعدی که موقع بازجویی بود شما دست به کار بشین. نگار=امیدوارم هر چه زودتر عموداوود و پیدا کنیم.خیلی دلم تنگ شده😢از اون طرف دلم برای خاله حدیث میسوزه😔 محمد=راستی خانم عباسی حالش چطوره؟ نگار=از اون موقع که عمو داوود نیس خاله حدیثم زیاد خوب نیس😔💔 نرگس=بیا حدیث جان این ابقند☺️ حدیث=ممنون عزیزم.میل ندارم🤧 نرگس=اینطوری نمیشه که حدیث جان.داری از پا در میای🙁 حدیث=نگران داوودم😓اخه کجا بردنش؟چرا اخه همسر من😭 نرگس=اقاداوود خیلی مرد محکمی هستن🙂کلا برای روزای سخت افریده شدن.نگران نباش دورت بگردم بالاخره پیداش میکنیم.توکلت به خدا😊 حدیث=ان شاءالله☺️❤️ بانیپال=میگم وقتشه که بکوشیمش؟ الیکا=اره فردا وقتشه😌بالاخره داوود ، مزاحم همیشگی فردا میره😁اخیییییششششش😌.....
"بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم" ♥️✨ ✨♥️ 👌 .. داوود=امروز چندم بود، من چندروزه‌اینجام...اخه خدایا این چه امتحانی که داری از من میگیری😔 ملیکا=سلام🙂 داوود=علیک... ملیکا=حالتون چطوره، امروز بهترید؟! داوود=یه سوال چرا شما و خواهرتون انقدر فرق دارید؟! ملیکا=🙂جواب سوال من و ندادیدا... داوود=اول شما جواب سوال من و بدید چرا؟!شما چرا چهرتون انقدر برای من اشناست،شما کی هستی؟! ملیکا=بایدم اشنا باشم من... ملیکا=به به اقا داوود،... ملیکا تو اینجا چیکار می کنی؟! ملیکا=اممم چیزه،اومدم به ایشون سربزنم... الیکا=سربزنی که چی؟! ملیکا=سر زدم دیگه چرا نداره... الیکا=مشکوک میزنی...هوففف ولش کن،خوب اقا داوود میدونی انروز چه روزیه؟! داوود=چه روزی؟! الیکا=امروز...روزیه که من به یکی از ارزوهام میرسم،.. {اروم‌گفت:روزمرگ تو} الیکا=ملیکا یه نگاه به زخماش بکن یک دفعه عفونت نکرده باشه پسرمون عوف بشع😂😏 {و رفت} ملیکا=رفت جلو..بزار زخمات و نگاه کنم.. داوود=لازم نکرده خوبم. ملیکا=ببین ما وقت نداریم،پس به حرفایی که میگم خوب گوش کن.. داوود=چی داری میگی، درباره چی حرف میزنی؟! ملیکا=ببین من، من... من جزوی از شمام.. چیزه یعنی من.. منم مامور امنیتیم.. داوود=چرا چرت میگی. ملیکا=حرفام و باور کن .. من از طرف اقای عبدی اینجا نفوذ کردم تا بتونم به یک پرونده مهم دست پیدا کنم و هیچ کس هم به جز اقای عبدی و اقای شهیدی از این موضوع خبر نداره و من باید تورو فراری بدم ، تو باید زنده بمونی... داوود={پرید وسط حرفش} وایستا چی داری میگی،چرا حرف الکی میزنی ، اصلا من من چرا باید حرفای تورو باور کنم؟🤨 ملیکا=مجبوری باور کنی... " نویسندگان: راحیل و مهلا :) "
"بسم الله الرحمن الرحیم" ♥️✨ ✨♥️ پارت هشت☘ ملیکا= مجبوری باور کنی.امروز راس ساعت ۱۵ توسط خواهر زبونم لال ... دور از جونتون شهید میشین.. داوود=من هنوز یک چیزیو نفهمیدم.چطور شما و الیکا خانم خواهرین🤔؟؟ ملیکا=بببین اقای محمدی ، قضیش مفسله. من بعدا براتون توضیح میدم🙂این موبایل و بگیرین. چند دقیقه دیگه الیکا و بانیپال میرن از اینجا ، شما به اقای عبدی زنگ بزنین...قایمش کنین. بانیپال=تو اینجا چه غلطی میکنی😠 ملیکا=اول اینکه درست حرف بزن. دوم اینکه الیکا گفت زخمشو پانسمان کنم سوم اینکه به تو ربطی نداره من اینجا چیکار مبکنم بانیپال=میبینم که زبون درازم شدی😶همرو این جوجه بهت یاد داده😠 ملیکا=گفتم که به تو هیچ ربطی نداره الیکا=بانیپال بیا بریم دیگه. شارلوت گفت بریم پیش خواهرش. بانیپال=باش بریم😚 الیکا=دیگه سفارش نمیکنم ملیکا . حواست حسابی بهش باشه🙃 بعد چند دقیقه داوود به اقای عبدی زنگ زد : اقای عبدی=الو خانم لرستانی؟ داوود=سلام عمو جان🙂منم داوود. اقای عبدی=داوود تویی؟خوبی؟پس بالاخره خانم لرستانی بهت گفت. داوود=ممنون عمو. پس ملیکا خانم همون خانم لرستانی تو سایتمون هست. اقای عبدی=اره. بانیپال=بیا ببین الیکا خانم. مار تو استینت پرورش میدادی. گوشی دست تو چیکار میکنه😡 صدای تیر اومد گوشی غط شد. اقای عبدی=داوود .... الو😰💔 یا امام رضا😱محمد سریع اماده بشین برین برای ماموریت. خدایا نزار اون دنیا نتونم جای برادرم سرامو پایین بگیرم. داوود تنها یادگار برادرمه. خودت حواست بهش باشه😓
"بسم الله الرحمن الرحیم" ♥️✨ ✨♥️ داوود: چکار میکنییییی😡 بانیپال : چقدر خدا تورو میخواد که به جا اینکه تیر تو مغزت بخوره به گوشی خورد😏 آقا عبدی: محمدددددد بدوووو کل عواملا جمع کن تا ماموریت را شروع کنیم جون داوود در خطره😢 اقا محمد : وای آقای عبدیییی 😢 بچه هااا آماده بشید برای ماموریت رسول تو ، تو سایت بمون سعید ، فرشید ، برید آماده بشید😢 بانیپال : الیکا باریکلا با این خواهرت ملیکا جاسوسی مارا میکردههههه😡😡 الیکا : من نمیدونستم ملیکا جاسوسههه😢 حالا داوود چکار کنیممم بانیپال : دیگه باید بکشیمشش اول باید این ملیکا خانوما پیدا کنم اگه فقط دستم بهش برسه من میدونم چکارش کنمم😈😡 داوود: من را کجا میبریددد😣 بانیپال: یه جای خوب دیگه کارمون باهات تموم شده😁 داوود : کمک یکی کمک کنهههه😢 بانیپال: اینجا کسی کمکت نمیکنه😁 اینجا فقط من و تو هستیم ايندفعه حتی خدا هم نمیتونه کمکت کنه😁 محمد: بچه ها اماده با علامت من وارد خونه میشید 🙂 بچه ها : بله آقا محمد محمد: تا ۳ میشمارم ۱و۲و۳ بچه ها حمله🙂 سعید: آقا محمد کسی اینجا نیس😕 محمد : مگه میشههه😳 رسول با استفاده از جی پی اسی که تو لباس داود کار گذاشتیم داوودا پیدا کن رسول: اقا یه لحظه😉 محمد: رسول بدووو وقت نداریم تا الانم معلوم نیس این بانیپال عوضی داوود کشته یا نه😢 رسول: اقا پیداش کردم محمد: برام بفرس بانیپال: خب اقا داود اگه حرفی داری بزن چون دیگه چند دقیقه دیگه کشته میشی😁🔪 داوود: عوضی بانیپال: اینگار حرفی نداری 😁 راستی بزار یه چیز بگم😁 درمورد خواهرته من به خواهرت خیلی علاقه مندممم😁 میخوام باهاش ازدواج کنمم داودد: چی گفتیییییی تو غلط میکنیییییی😡😡 مگه من مرده باشم بزارم تو با خواهرم ازدواج کنییی😡 بانیپال : میکشمت وبعد با خیال راحت میرم سراغ خواهرت محمد: بانیپال دستا بالااا😁 بانیپال: ببین کی اینجاست اقا محمد فرمانده تیم دیگه دیر شده الان داوود را میکشمم😁 محمددددد: نههههههههههه😢
"بسم الله الرحمن ارحیم" ♥️✨ ✨♥️ محمد=نهههههههههههه بانیپال=اییییییییییی😖دستمممممم محمد=ارهههههههه😀فرشید دستبند بزن بهش. فرشید=به روی چشم اقا🙃 بانیپال=اخه کی به من جرعت کرد تیر بزنه😡 محمد=تنها تک تیرانداز زن تو گروهمون😌خانم نسرین لرستانی بانیپال=نمیشناسمش😕؟ بعد ملیکا از پشت خرابه ها اومد بیرون ، اما با پوشش متفاوت و غیراز ملیکا ، با چادر بود. نسیرین=سلام اقای هامون بانیپال=اینه تک تیرانداز زنتون😂اینکه ملیکای خودمونه.این نمیتونه خودشو جمع کنه😂 نسرین=فکر کنم فهمیده باشین که من ی نفوذی بودم😏و حالا میتونه تفاوت من و خواهر دوقولومو بهتر ببینی بانیپال=اخه من نمیفهمم. اخه انقدر چقدر میتونه کثیف باشه که به خواهرخودش خیانت کنه😠 نسرین=من خیانت نکردم.اون کسی که خیانت کرد بهم الیکا بود محمد=جالبع. شما به خانم لرستانی میگین کثیف ، باید به خودتون چی بگین که دارین خاک کشورتونو در مقابل پول و مقام میفروشین🇮🇷 ببرینش تو ماشین. خواهرتون کجاس؟ نسرین=نگران نباشین فرمانده.من میدونم خواهرم کجاس🙂اقای محمدی خوبین؟ داوود=به لطف شما و عموجان و فرمانده و دوستان خوبم😁فقط این پای که باید عمل بشه😅 نسرین=واقعا شرمندتونم که گذاشتم با شما همچین کاری بکنن😔نمیتونم جلو حدیث جون سرمو بالا کنم داوود=ن خانم لرستانی ، مقصر شما نیستین🙂خودتونو الکی ناراحت نکنین.من شریک زندگیمو بهتر از هر کی میشناسم😉اونم دلش رضاست ولی دل منم رضا باشه🙂 نسرین=ان شاءالله هر چی ک میخواین خدا به شما و حدیث جون بده😍 محمد=بسه چقدر طارف میکنین😅برین سراغ الیکا خانم بعد هم سایت سعید=خانم لرستانی باید کجا بریم؟ نسرین=معمولا تنها جایی که الیکا وقتی تنهاس میره فقط پارکه. شما حرکت کنین من ادرسو میدم بهتون.