🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
#قسمت_نهم
🌀همیشه روی لبش لبخند بودنه از این بابت که مشکلی ندارد.من خبردارم که اوبا کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم میکرد.
✳رفاقت بااو هیچکس را خسته نمیکرد.اما مواظب بود در شوخی هایش گناه نباشد.
💟بار اولی که هادی را دیدم قبل از حرکتش به اردوی جهادی بود.وارد مسجدشدم و دیدم جوانی سرش روی پای دیگری گذاشته و خوابیده...
⚡رفتم جلو و تذکر دادم که اینجا مسجداست بلند شو.دیدم بلند شد وشروع کرد به صحبت کردن بامن.خیلی حالم گرفته شد چون بنده خدالال بود و با اَده اَده بامن صحبت میکرد.دلم برایش سوخت معذرت خواهی کردم و رفتم سراغ دیگر شهدا. بچهای دیگر هم خندیدند.
🚌ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و اماده ی حرکت. یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت:نابودی همه ی علمای اس....
بعد از لحظه ای سکوت ادامه داد:نابودی همه ی علمای اسرائیل صلوات.
✳همه صلوات فرستادیم. وقتی برگشتم با تعجب دیدم ❗که این همان جوان لال در مسجد بود.
❓به دوستم گفتم مگه این جوان لال نبود؟دوستم گفت فکر میکردی برای چه توی مسجد میخندیدیم.این هادی ذوالفقاری از بچهای جدیدمسجدماست که خیلی پسرخوبیه،خیلی فعال و دلسوز و درعین حال وشوخ طبع و دوست داشتنی،شما رو سرکار گذاشته بود.....
🗣راوی:جمعی از دوستان شهید
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
️❣❤️❣❤️❣❤️
❣❤️❣❤️❣❤️
✍ ادامه دارد ...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇮🇷🇮🇷
♥️🇮🇷♥️
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#قسمت_نهم
#کتاب_حاج_قاسم 📚
🔸راه نهم...
حاج قاسم تعریف می کرد:
حاج احمد کاظمی همیشه می گفت، ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت، خصوصا آقا امام رضا (ع) بی نیاز نیستیم...
حاج احمد می خواست هواپیمای سوخو را رونمایی کند. کجا؟تهران. نه، مشهد امام رضا (ع) اول به ذهنم همه ی سختی های مشهد آمد، اما وقتی خلبان بر فراز آسمان، هواپیما را چند دور، بلاگردان امام رضا (ع) دور حرم چرخاند، تازه لبخند واقعی بر صورت ها نشست!
♥️♥️♥️
بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی...؛ یعنی دارایی هایم فدای آن هایی که تمام دارایی شان را خرج ما کردند.
ساکن عرش بودند و در فرش هدایت ما را بر عهده گرفتند
در حقشان کوتاهی کردیم، ندیده گرفتند و باز محبت کردند.
دستورات خدا را برایمان فرمودند، ما به فرمان ابلیس زندگی گذراندیم و باز از دعایشان محروممان نکردند.
ادب امر امام را هرکس نگه داشت شد: حاج قاسم.
ادب و امر امام، اطاعت از کلامشان است نه تنها به دل و گفتار، که عمل هم باید باشد.
نمازمان، حجابمان، حلال و حراممان، کلاممان... خدا ببخشدمان!
#علمدار_مقاومت ✌️
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
﴾﷽﴿
📚 #داستان_واقعی
#راز_کانال_کمیل
✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭
9⃣ #قسمت_نهم
🔻آغاز عملیات
✨از میدان مین عبور کردیم. کل مسیر پر از تپه های رملی کوچک و بزرگ بود. اما دو تپه رملی، از بقیه بزرگتر بودند که در شناسایی ها به تپه های دوقلو معروف شده بودند. شروع کار ما ار آنجا بود. درست بعد از این تپه ها بود که اولین کانال، برای جلوگیری از پیش روی ما قرار گرفت. حدود پانصد متر مانده بود به تپه های دوقلو، درست در ساعت نه و سی دقیقه ی شب یکشنبه هفدهم بهمن ماه 1361 از پشت بیسیم رمز عملیات اعلام شد. شیپور جنگ به صدا درآمد، همان شیپوری که شهید چمران، آن را معیار شناختن مرد از نامرد می دانست.
✨کار حسینی در پیش بود. فرزندان خمینی بعد از پیروزی در جهاد اکبر، آماده ی جان بازی در جهاد اصغر، در میدان کارزار بودند. و چه سهل است آن جهادی که از بزرگ به کوچک می رسد. آنجا به خوبی می دیدیم که راه صدساله تکامل، برای فرزندان امام مهربان امت، یک شبه طی می شد. سوز سرمای بهمن ماه توی صورت ما می خورد، اما هیجان و اضطراب عملیات، زمانی برای فکر کردن درباره ی سرما باقی نمی گذاشت. بچه ها به زیر تپه های دوقلو رسیدند. بعثی های مستقر در تپه های از قبل منتظر گردان کمیل بودند! آنها بکباره منوّر زدند و فضا همانند روز روشن شد.
✨معرکه ای برپا شد. دوشکاهای دشمن حسابی از بچه ها تلفات گرفت. اگه شجاعت آر پی جی زنها نبود، بچه های گردان کمیل همان جا قتل عام می شدند. در میان تعدادی از آنها هم شهید شدند. عده ای نیز سنگرهای دشمن را به تصرف درآوردند. بقیه نیروها هم با درایت فرمانده گردان، برادر محمود ثابت نیا، توانستند بدون درگیری تپه دوقلو را دور بزنند و مسیر را ادامه دهند. این هنرمندی فرمانده شجاع و کاردانی مثل ثابت نیا بود که همه نیروها درگیر نشوند. هدف او رسیدن به کانال ها بود. به همین خاطر فقط یک دسته نیرو در کنار تپه های دوقلو نگه داشت و بقیه را همراه خود برد.
👈 #ادامه_دارد...🖊
📚منبع :کتاب راز کانال کمیل
🍃🌹🍃🌹
@mahdisahebazman
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
9⃣ #قسمت_نهم
♨️در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضربالمثل بود آش نخورده و دهن سوخته! شخصی در میان جمع غیبت کرده یا تهمت زده و من هم که غیبت را شنیده بودم در گناه او شریک شده بودم. چقدر گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و فقط برایم گناه ایجاد کرد! خیلی سخت بود خیلی...
🌀حساب و کتاب خود به دقت ادامه داشت اما زمانی که نقایص کارهایم را میدیدم، گرمای چپ گرمای شدیدی از سمت چپ به سوی من می آمد حرارتی که نزدیک بود و تمام بدنم را میسوزاند! همه جای بدنم می سوخت به جز صورت و سینه و کف دست هایم!
🔆برای من جای تعجب بود چرا این سمت بدنم نمیسوزد.. جواب سوالم را بلافاصله فهمیدم. از نوجوانی در جلسات فرهنگی مسجد حضور داشتم. پدرم به من توصیه میکرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا و اهل بیت علیه السلام اشک میریزی
✳️قدر این اشک را بدان و به سینه و صورت خود بکش من نیز وقتی در مجالس اهل بیت گریه میکردند اشک خود را به صورت و سینه می کشیدم. حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدن نمیسوزد
💢نکته دیگری که در آن واحد شاهد بودم به اشکال توبه به درگاه الهی بود و دقت کردم که برخی از گناهانم در کتاب اعمال نیست. آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم... بعد از اینکه انسان از گناه توبه کند و دیگر سمتش نرود گناهانی که قبلاً مرتکب شده بود کاملا از اعمالش حذف می شود.
💥حتی اگر کسی حق الناس بدهکار است،اما از طلبکار خود بی اطلاع است با دادن رد مظالم برطرف میشود. اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد باید در دنیا برگرداند... اگر یک بچه از ما طلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد باید در آن وادی صبر کنیم تا بیاید و حلال کند
🔰از ابتدای جوانی به حقالناس بیت المال بسیار اهمیت می دادم. لذا وقتی در سپاه مشغول به کار شدم سعی میکردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم به کار شخصی مشغول نشوم و یا اگر در طی روز کار شخصی یا تلفن شخصی داشتم، کمی بیشتر اضافه کاری بدون حقوق انجام میدادم. با خودم میگفتم حقوق کمتر ببرم و حلال باشد خیلی بهتر است.
🌷این موارد را در نامه عمل می دیدم. جوان پشت میز به من گفت: خدا را شکر که بیت المال بر گردن نداری وگرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب میکردی! اتفاقا در همانجا کسانی را میدیدم که شدیداً گرفتار هستند گرفتار رضایت تمام مردم،گرفتار بیتالمال!
🔴 این را هم بار دیگر اشاره کنم که بُعد زمان و مکان در آنجا وجود نداشت. من به راحتی می توانستم کسانی را که قبل از من وفات کردن ببینم یا کسانی را که بعد از من قرار بود بیایند. یا اگه کسی را میدیدم لازم صحبت نبود به راحتی می فهمیدم که چه مشکلی دارد.
✔️ چقدر افرادی را دیدم که با اختلاس و دزدی از بیت المال و آن طرف آمده بودند و حالا باید از تمامی مردم کشور حتی آنهایی که بعدها به دنیا می آیند حلالیت می طلبیدند!! اما در یکی از صفحات این کتاب قطور یک مطلبی برای من نوشته شده بود که خیلی وحشت کردم!
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_نــهـم
✍هرروز دندان تیزتر میکردم برای دریدنِ مردی مسلمان که ته مانده آرامشم را به گندآب اعتقادات اسلامی اش هدایت کرده بود.
آن صبح مانند دفعات قبل از خانه تا محل اجتماعشان را قدم میزدم که کسی را در نزدیکم حس کردم
چندمتر بیشتر به محل تجمع نمانده بود که ناگهان به عقب کشیده شدم.
از بچگی بدم می آمد کسی،بی هوا مرا به سمت خودش بکشد.
عصبی و ترسیده به عقب برگشتم.عثمان بود!برزخی و خشمگین:میخوام باهات حرف بزنم
و من پیشگویی کردم متن نصیحت هایش را: نمیام..برو پی کارت و او متفاوت تر:کار مهمی دارم..بچه بازی رو بذار کنار با نگاهی سرد بازوم را از دستش بیرون کشیدم و به طرف محل اجتماع رفتم.چند ثانیه بعد دستی محکم بازویم را فشرد و متوقفم کردخبرای جدید از دانیال دارم..میل خودته بای رفت و من منجمد شدم.عین آدم برفی هایِ محکوم به بی حرکتی! با گامهای تند به سمتش دویدم و صدایش زدم..عثمان..صبرکن.
درست روبه رویش نشسته بودم،روی یکی از میزها در محل کارش.سرش پایین بود و مدام با فنجان قهوه اش بازی میکرد.
استرس،مزه ی دهانم را تلختر از قهوه ی ترک،تحویلم میداد لب باز کرد اما هیستریک:میفهمی داری چیکار میکنی؟وقتی جواب تماسهام و ندادی،فهمیدم یه چیزی تو اون کله کوچیکت میگذره چندین بار وقتی پدرت از خونه میزد بیرون،زنگ درتون رو زدم هربار مادرت گفت نیستی نزدیکه یه ماه کارم شده کشیک کشیدن جلوی خونتون و تعقیبت میدونم کجاها میری با کیا رفت و آمد داری اما اشتباهه. بفهم..اشتباه چرا ادای کورا رو درمیاری؟که چی برادرتو پیدا کنی؟ کدوم۸ برادر؟منظورت یه جلاده بی همه چیزه؟
داد زدم خفه شو توئه عوضی حق نداری راجع به دانیال اینطوری حرف بزنی و بلند شدم...
به صدایی محکم جواب داد:بشین سرجات این عثمانِ ترسو و مهربان چند وقت پیش نبود.خیره نگاهش کردم.
و او قاطع اما به نرمی گفت: فردا یه مهمون داری از ترکیه میاد خبرای جالبی از الهه ی عشق و دوستیت داره!فردا راس ساعت ۱۰ صبح اینجا باش بعد هر گوری خواستی برو... داعش…النصر..طالبان..جیش العدل میبینی توام مثه من یه مسلمون وحشی هستی البته اگه یادت باشه من از نوع ترسوشم و تو و خوونوادت مسلمونای شجاع و خونخوار.
🌿💐🌿💐🌿
✍راستی یه نصیحت،وقتی مبارز شدی،هیچ دامادی رو شب عروسیش، بی عروس نکن
حرفهایش سنگین بود..اشک ریختم اما رفتم مهمان فردا چه کسی بود؟یعنی از دانیال چه اخباری داشت که عثمان این چنین مرا به رگباره ناملایمتی اش بست.دلم برای عثمان تنگ شده بود همان عثمان ترسو و پر عاطفه
مدام قدم میزدم و تمام حرفهایش را مرور میکردم و تنها به یک اسم میرسیدم..دانیال..دانیال..دانیال..
آن شب با بی خوابی،هم خواب شدم خاطراتِ برادر بود و شوخی هایِ پر زندگی اش صبح زودتر از موعد برخاستم یخ زده بودم و میلرزیدم این مهمان چه چیزی برای گفتن داشت؟؟
آماده شدم و جلوی آینه ایستادم... حسی از رفتن منصرفم میکرد افکاری افسار گسیخته چنگ میزد بر پیکره ی ذهنیاتم اما باید میرفتم
چند قدم مانده به محل قرار میخِ زمین شدم دندانهایم بهم میخورد.آن روز هوا،فراتر از توانِ این کره ی خاکی سرد بود یا؟
نفس تازه کردم و وارد شدم...
عثمان به استقبالم آمد آرام ومهربان اما پر از طعنه:ترسیدی؟! نترس ترسناکتر از گروهی که میخوای مبارزش بشی،نیست.میزی را نشانم داد و زنی سر خمیده که پشتش به من بود...
بازهم باران و شیشه های خیس
زل زده به زن،بی حرکت ایستادم:این زن کیه؟و عثمان فهمید حالِ نزارم را،
نمیدانم چرا،اما حس کسی را داشتم که برای شناسایی عزیزش، پشت در سرد خانه،میلرزد عثمان تا کنار میز،تقریبا مرا با خود میکشید،آخه سنگ شده بودند این پاهای لعنتی زن ایستاد دختری جوان با چهره ایی شرقی و زیبا موهایی بلند،و چشم و ابرویی مشکی،درست به تیرگی روزهایی که سپری میکردم
من رو به روی دختر
و عثمان سربه زیر،مشغوله بازی با فنجان قهوه اش؛کنارمان نشسته بود چقدر زمان،کِش می آمد دختر خوب براندازم کرد سیره سیر لبخند نشست کنار لبش،اما قشنگ نبود. طعنه اش را میشد مزه مزه کرد
صدای عثمان سکوتم را بهم زد:سارا.. اگه حالتون خوب نیست بقیه اشو بذاریم برای یه روز دیگه با تکان سر مخالفتم را اعلام کردم
دختر آرامشی عصبی داشت:بار سفر بستم..و عجب سوپرایزی بود رفتیم مرز از اونجا با ماشینها و آدمهای مختلف که همه مرد بودن به مسیرمون ادامه میدادیم مسیری که نمیدونستم تهش به کجا میرسه و تمام سوالهام از دانیال بی جواب میموند ترسیده بودم،چون نه اون جاده ی خاکی و جنگ زده شبیه مکانهای توریستی بود نه اون مردهای ریش بلند و بد هیبت شبیه توریست.میدونستم جای خوبی نمیریم و این حس با وجود دانیال حتی یک لحظه هم راحتم نمیذاشت
⏪ #ادامہ_دارد...
@mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
#خطبه_فدکیه
#قسمت_نهم
🍃((شکایت از غصب فدک))🍃
⁉شما گمان میبرید که مرا بهرهای نبوده و سهمی از ارث پدرم نمی برم و نسبت خویشاوندی میان من و پدرم نیست؟،
⁉آیا خداوند این آیات را به شما اختصاص داده و پدر من را از شمول آن آیات خارج ساخته؟
⁉یا میگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمیدانید؟
⁉و یا شما از پدر و پسر عمویم نسبت به قرآن داناترید؟
اینک(ای ابوبکر) بر این مرکب،آماده و زین شده بنشین که در روز رستاخیز تو را ملاقات خواهد کرد.
پس در آن روز چه نیک داوری است خداوند،
☝🏻و نیکو دادخواهی است پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، و
✨چه نیکو وعده گاهی است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان میبرند،
😔و پشیمانی به شما سودی نمیرساند،
👈🏻و برای هرخبری قرارگاهی است،
🔥پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل میشوند
آنگاه خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به سوی انصار كرده و فرمودند:
👈🏻ای گروه نقباء، و ای بازوان ملت،ای یاوران دین!
⁉این سستی در برابر حق من و به خواب زدن در برابر ظلمی که به من شود،از چه روست؟
⁉ آیا پدرم پیامبر اکرم صلی الله
علیه و آله و سلم نمیفرمودند:
✨احترام و رعایت مرد،احترام و رعایت حال فرزندان اوست»؟
در بدعت گذاری سرعت گرفتید و چه به شتاب پیش رفتید؟ و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت،
👈🏻در حالیکه شما بر پیگیری خواسته من قادر و توانا هستید.
ادامه دارد.
🌿کانال #امام_زمان_عج
لینک عضویت: 👇
https://eitaa.com/akharin_khorshid313
#خطبه_فدکیه
#قسمت_نهم
🍃((شکایت از غصب فدک))🍃
⁉شما گمان میبرید که مرا بهرهای نبوده و سهمی از ارث پدرم نمی برم و نسبت خویشاوندی میان من و پدرم نیست؟،
⁉آیا خداوند این آیات را به شما اختصاص داده و پدر من را از شمول آن آیات خارج ساخته؟
⁉یا میگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمیدانید؟
⁉و یا شما از پدر و پسر عمویم نسبت به قرآن داناترید؟
اینک(ای ابوبکر) بر این مرکب،آماده و زین شده بنشین که در روز رستاخیز تو را ملاقات خواهد کرد.
پس در آن روز چه نیک داوری است خداوند،
☝🏻و نیکو دادخواهی است پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، و
✨چه نیکو وعده گاهی است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان میبرند،
😔و پشیمانی به شما سودی نمیرساند،
👈🏻و برای هرخبری قرارگاهی است،
🔥پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل میشوند
آنگاه خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به سوی انصار كرده و فرمودند:
👈🏻ای گروه نقباء، و ای بازوان ملت،ای یاوران دین!
⁉این سستی در برابر حق من و به خواب زدن در برابر ظلمی که به من شود،از چه روست؟
⁉ آیا پدرم پیامبر اکرم صلی الله
علیه و آله و سلم نمیفرمودند:
✨احترام و رعایت مرد،احترام و رعایت حال فرزندان اوست»؟
در بدعت گذاری سرعت گرفتید و چه به شتاب پیش رفتید؟ و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت،
👈🏻در حالیکه شما بر پیگیری خواسته من قادر و توانا هستید.
ادامه دارد..
🌿کانال #امام_زمان_عج
لینک عضویت: 👇
https://eitaa.com/akharin_khorshid313
#خطبه_فدکیه
#قسمت_نهم
🍃((شکایت از غصب فدک))🍃
⁉شما گمان میبرید که مرا بهرهای نبوده و سهمی از ارث پدرم نمی برم و نسبت خویشاوندی میان من و پدرم نیست؟،
⁉آیا خداوند این آیات را به شما اختصاص داده و پدر من را از شمول آن آیات خارج ساخته؟
⁉یا میگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمیدانید؟
⁉و یا شما از پدر و پسر عمویم نسبت به قرآن داناترید؟
اینک(ای ابوبکر) بر این مرکب،آماده و زین شده بنشین که در روز رستاخیز تو را ملاقات خواهد کرد.
پس در آن روز چه نیک داوری است خداوند،
☝🏻و نیکو دادخواهی است پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، و
✨چه نیکو وعده گاهی است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان میبرند،
😔و پشیمانی به شما سودی نمیرساند،
👈🏻و برای هرخبری قرارگاهی است،
🔥پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل میشوند
آنگاه خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به سوی انصار كرده و فرمودند:
👈🏻ای گروه نقباء، و ای بازوان ملت،ای یاوران دین!
⁉این سستی در برابر حق من و به خواب زدن در برابر ظلمی که به من شود،از چه روست؟
⁉ آیا پدرم پیامبر اکرم صلی الله
علیه و آله و سلم نمیفرمودند:
✨احترام و رعایت مرد،احترام و رعایت حال فرزندان اوست»؟
در بدعت گذاری سرعت گرفتید و چه به شتاب پیش رفتید؟ و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت،
👈🏻در حالیکه شما بر پیگیری خواسته من قادر و توانا هستید.
ادامه دارد..
🌿کانال #امام_زمان_عج
لینک عضویت: 👇
https://eitaa.com/akharin_khorshid313
458_30069068504082.mp3
12.86M
. 🌾🌾🌾🌾
شبهای پیشاور قسمت 9⃣
موضوع فایلصوتی:
مناظره بسیارشیرین
مودبانهبینعلمای
اهل سنت پاکستان
وعالمشیعه
مرحوم سلطانالواعظین
شیرازی
نمایش رادیویی
خیلی قشنگ و
مستندهست
از کتاب شبهای
پیشاور
#کتابشبهایپیشاور
#قسمت_نهم
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
🌿کانال #امام_زمان_عج
لینک عضویت: 👇
https://eitaa.com/akharin_khorshid313
SAMERI-09.mp3
2.54M
#گوساله_سامری
#قسمت_نهم
فکر میکنید چقدر عقل دارید❓
بزرگان جامعه چقدر عقل دارند❓
خدا عقل را چگونه تقسیم کرد❓
#گوساله_سامری
🌿کانال #امام_زمان_عج
لینک عضویت: 👇
https://eitaa.com/akharin_khorshid313