eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴♦️گل دیدنی دروازه بان تیم ملی فوتبال ساحلی ایران که دیشب به تیم قدرتمند تاهیتی زده شد حسابی سر و صدا کرده تو دنیا ❌،،،جونم به ملی‌پوشان ساحلی هم اسپانیا قهرمان اروپا رو بردن هم آرژانتین رو هم تاهیتی نایب قهرمان جهان رو و تیم اول رفتن بالا❤️ دیشب سه گل ایران رو دروازه‌بان‌هامون زدن نه حواله ماشین گرفتن و نه ادعایی دارن اما یکی پس از دیگری حریفشون رو شکست میدن! @Alachiigh
آلاچیق 🏡
#عشقینه #ناحله #قسمت_صدو_نه همه پخش شده بودن وبعضیا به اتوبوس برگشتن. محمد یه گوشه نماز میخوند با
صبح با نوازش دست  شمیم رو موهام بیدار شدم. با بهت بهم نگاه میکرد و ریحانه رو صدا زد که بهم نگاه کنه. نمیدونستم چی تو صورتم دیده که یهو یادِ گریه های دیشبم افتادم. چشمام به زور باز میشد. بچه ها برای صبحانه رفتن. من همراهشون نرفتم. عوضش نشستم و لباسام رو عوض کردم‌. روسریم و لبنانی بستم. با مامان صحبت کردم و اطلاعاتِ روز و دادم که بچه ها اومدن. قرار شد بریم تو اتوبوس. چادرم و سرم کردم و از اردوگاه بیرون رفتم. پشت سرمم شمیم و ریحانه میومدن. دلم نمیخواست دیگه باهاشون صحبت کنم. اولین نفری بودم که وارد اتوبوس شدم‌ بعد من بقیه هم اومدن. دردِ بدی و تو معدم حس میکردم‌ تکیه دادم به پنجره اتوبوس و روی سرم چادر کشیدم. چند بار ریحانه صدام کرد و جوابی بهش ندادم. یخورده که گذشت رسیدیم و اتوبوس نگه داشت. از ماشین پیاده شدم. دلم میخاست به ریحانه و شمیم بگم دنبالم نیان ولی میترسیدم ناراحت شن. طبق گفتشون اومده بودیم هفت تپه. یخورده از مسیر و که رفتیم به تپه ی بلندی رسیدیم. دورتا دورِ منطقه رو سیم خاردار کشیده بودن و رو تابلویی نوشته بودن "خطر انفجار مین" کنار یکی از سیم خاردارا تنهایی نشستم. اطراف و نگاه میکردم و ناخوداگاه اشکام جاری میشد. یخورده که گذشت پاشدم وسمت بچه های گروه رفتم. همشون دور یه تابوت جمع شده بودن. ریحانه نشست و با خودکار یه چیزی روی پرچمِ روی تابوت نوشت‌. پشتش محمد رفت و بعدشم به ترتیب بقیه...‌! دلم میخاست بدونم محمد چی نوشته‌ که ریحانه بازوم رو هول داد و +برو توهم یه چیزی بنویس دیگه _چی بنویسم؟ +حاجتت و _حاجت؟ چندثانیه نگاش کردم و بعد رفتم سمت تابوت. یه گوشه ی خالی پیدا کردم و با خودکار نوشتم "ای که مرآ خوانده ای ...راه نشانم بده" زیرشم امضا کردم و نوشتم "فآطمه موحد" از جام پاشدم و رفتم سمت ریحانه اینا که گفت +چقد لفتش میدی،بیا دیگه!! سال تحویل باید شلمچه باشیم. بدون اینکه چیزی بگم دنبالش رفتم. تو راه راوی ها از شلمچه خیلی تعریف میکردن‌ دلم از گرسنگی ضعف میرفت ولی اشتهای چیزی و نداشتم‌ بعدِ چهل و پنج دقیقه رسیدیم شلمچه. ریحانه خواست دنبالم بیاد که با صدای محمد ازم دور شد. .منم از نبودش استفاده کردم و سعی کردم خودم رو لابه لای جمعیت پنهون کنم. حرف میزد‌ . به ورودی یادمان که رسیدیم کلی کفش دم در دیدم. یه خورده دقت کردم دیدم همه دارن کفش هاشون رو در میارن. منم کفشامو در اوردمو تو دستم گرفتمشون‌. تا وارد شدیم یه مداحی پلی شد ... اولین بار بود که میشندیم. بعد چند ثانیه اهنگ شروع کرد به خوندن.. (دل میزنم به دریا پا میزارم تو جاده راهی میشم دوباره با پاهای پیاده.... به پاهای برهنم نگاه که کردم دوباره گریم گرفت. ولی این دفعه دلیلشو میدونستم‌‌... من به حال خودم گریه میکردم به حال خودم که انقدر دور بودم از شهدا... از خدا ... از این همه آدمِ خوب من ۱۹ سال از زندگیمو تباه کرده بودم.‌... اگه این زندگیه پس کاری که من میکردم چی بود ...! حالم خیلی خوب بود‌ .خیلی بهتر از خیلی. یخورده جلوتر که رفتیم حاج آقا گفت پیش بقیه بشینین رو خاک. اکثرا قرآن دستشون بود‌ انگار منتظر چیزی بودن. مفاتیح گوشیم رو باز کردم و مشغول خوندن دعای توسل بودم که باصدای صلوات سرم رو اوردم بالا و دیدم همه پاشدن. منم از جام بلند شدم و ایستادم. یه چند ثانیه بعد یه اقایی با لباس خاکی اومد و ایستاد رو به رومون. یه لبخند قشنگی رو لبش بود. دقت که کردم دیدم جانبازه. یکی از چشماش درست و حسابی نبود. با بقیه دوباره نشستیم رو خاک . کنجکاو بودم بدونم کیه ک انقد براش احترام قائل بودن. به جوونایی که دورش حلقه زده بودن نگاه میکردم که چشم افتاد به محمد دستش تو موهاش بود و با لبخند به اون اقا نگاه میکرد. تسبیحی که براش خریده بودم تو دستش بود. چقد خوب که نرفت ننداختش سطل اشغال. چشمم رو از روش برداشتم و دوباره مشغول دعا شدم‌ . که یکی شروع کرد به حرف زدن... سرمو اوردم بالا که دیدم همون اقا داره حرف میزنه. همه روبه روش دو زانو نشسته بودن و گوش میدادن منم گوشیم رو خاموش کردم و با دقت به حرفاش گوش میدادم. اول از موقعیت جغرافیایی و موقعیت طبیعی منطقه گفت!! مشغول گوشیم شدم که دوباره با شنیدن صداش سرمو بالا اوردم. "چندتا ادم اینجا خوابیده بچه ها؟ یکی؟ دوتا؟ هزارتا؟ ده هزارتا؟ بیست هزارتا؟ سی هزارتا؟ من حرف از جوونا میزنما حرف از عزیز دردونه ی مامانا میزنما... من حرف از بچه ها و جوونای رعناو بلند قدو قامت میزنما... بچه ها امروز چرا ما رو اوردن اینجا؟ گف میرم مادر... (امشب کربلا میخوانَدَم...) امروز کی تو رو خونده؟ کسی تو رو خونده؟ کسی تو رو دعوت کرده؟ ادبیات اینجا چه ادبیاتیه؟ : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور @Alachiigh
🔴 پاهای خود را خارج از ملافه قرار دهید تا سریع تر بخواب روید... این کار باعث خنک شدن و تعادل حرارت بدن شما شده و موجب می شود سریع تر به خواب روید! @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 و بالاخره اسفندماه هم با لشکر فرماندهان شهید و دوست داشتنی اش از راه رسید... ♦️شهید آوینی: «شهید منتظر مرگ نمی‌ماند، این اوست که مرگ را برمی‌گزیند. شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید، به اختیار خویش می‌میرد و لذت زیستن را نیز هم او می یابد نه آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی به خود او وانمی‌گذاردش و خود را به ریسمان پوسیده غفلت می‌آمیزد.» ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوزاد حسین جلوه اش مصطفویستـ🌺 دقت کہ کنے خَلقاً وخُلقاً نبویستـ 😍 تبریک بگویید بــہ اربــابـ❤️ــ ڪہ او نامشـ،نسبشـ خودشـ،جمالش علویستـ (ع) @Alachiigh
❌🎥علیرام نورایی از طرف مسئولینی که گردن‌گیرشون خرابه از مردم عذرخواهی کرد آقایون مسئول به نظرم یکم شرمندگی هم براتون خوب باشه @Alachiigh
⭕️یه نفر بهم پیام داد و گفت من نه اسلامِ شما رو می‌شناسم؛ نه رهبرِ شما رو. نه محرم نه شعبانِ شما رو. ازشون هم خوشم نمیاد اما یه تیکه از این برنامه‌هه رو دیدم؛ اسمش چی بود؟ همین‌که برای ناشنواها شعر خوندن؟ با شَک گفتم معلیٰ؟ گفت اره. همونی که تهش گفت این شعر مال رهبره؛ من خواهرم ناشنواست؛ با اون شعره گریه کردم… راستی اون کتابه که راجع به رهبرتون بود چی بود؟ تو همین برنامه‌هه اسمش رو گفتن... گفتم، خونِ دلی که لعل شد. 💢می‌خوام بگم که گاهی هم این‌جوریه؛ ما اغلب ترجیح می‌دیم نیمهٔ خالی رو ببینیم درحالی‌که نیمه‌هایِ پُر خیلی زیادن. ما تخـریب‌گریم؛ نقد می‌کنیم تا نابود کنیم؛ درحالی‌که باید نقد کرد که بهتر شود و بماند. @Alachiigh
🔴👆👆تمام مجازی شده خبر امروز مصوبه شورای عالی فضای مجازی که استفاده از فیلترشکن‌ها را غیرقانونی اعلام کرده، مگر با اخذ مجوز و ... فارغ از محتوا باید سوال پرسید ۱۰ روز مانده به انتخابات این هنرنمایی‌ها از کجا می‌آید؟! ❌این مصوبه اگر زمان روحانی بود و ۱۰ روز مانده به انتخابات اعلام می‌شد ما چه می‌گفتیم؟ احتمالا نمی‌گفتیم می‌خواهد نظام رو ساقط کند؟! ❌ تلاش نهادهای حاکمیتی در دو ماه گذشته برای انتخابات باید به وقت خودش و در پرونده‌ای جدا بازخوانی شود ✍حمید کثیری @Alachiigh
👆🔴👆همین ،،و همین کافیه برای شرکت در انتخابات لطفاً بفرستید برای همه.... @Alachiigh