#کلام_نور
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۲۷۰ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید حمید سیاهکلی مرادی🌹
✅نويسنده کتاب " یادت باشد" : همه خاطره های ایشان برای من درسی در خود داشت اما با شنیدن خاطره سوار نشدن ایشان به سرویس محل کارشان به اصطلاح سرم سوت کشید.
👇👇👇👇
✍شبی ایشان همراه با خانم شان به منزل دوستی که تازه بچه دار شده بودند می روند. نوزاد در آغوش همسر ایشان شیری که خورده را بالا می آورد و چادر کثیف می شود.همسر دوست حمید آقا چادری به امانت به ایشان می دهد تا به خانه برگردد.صبح فردا خانم سیاهکالی چادر شسته شده را به حمید آقا می دهد تا آن را به دوستش برساند.حمید آقا مثل همیشه عجله ای ندارد تا سر وقت به سرویس برسد و سر حوصله صبحانه می خورد.همسرش که می پرسد چرا عجله ای ندارد .
در جواب می گوید به اندازه سنگینی این چادر هم حق ندارد از بیت المال استفاده کند و برای همین آن روز قید سوار شدن به سرویس را می زند.
شعری از شهید 🙏👇
ما لقا را به بقا بخشیدیم
جان را به اهالي زمین بخشیدیم
تکه جایی در کنار مولا
مابقی را به خزان بخشیدیم
⭐️تاریخ شهادت ۵ آذرماه ۹۵
⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
☘
🌀 #صرفا_جهت_اطلاع| مقصرین وضع موجود چه سناریوهایی را علیه دولت رئیسی در پیش گرفته اند؟
🍃🌹🍃
🔻 جلسات منظمی بهمنظور تأمین محتوای سیاسی برای مطبوعات و رسانهها علیه اقدامات دولت در حال برگزاری است.
🔹 اخیراً جلسهای با حضور تعدادی از چهرهای کارگزاران برگزار شده است که در پی اقدامات اقتصادی دولت سیزدهم قرار است محتوای انتقادی لازم برای انتشار در رسانههای رسمی و غیررسمی را تهیه کنند.
🔸 از جمله این محتواها که قرار است در اختیار برخی از رسانهها قرارگیرد موضوع ممنوعیت صادرات بنزین به کشورهای منطقه است که با رویکرد بیبرنامگی دولت سیزدهم در این زمینه در روزهای آتی منتشر خواهد شد.
🔺 همچنین شنیده شده است جلسات منظمی با حضور آشنا، صادقی، زیباکلام و قوچانی بهمنظور ایجاد حاشیه برای فعالیتهای دولت سیزدهم تشکیل میشود که وظیفهاین افراد تأمین محتوای سیاسی برای مطبوعات و رسانهها در فضای مجازی است.
#روشنگری
#ثامن
#جهاد_تبیین
🍁〰🍂
@Alachiigh
💡 پیش بینی های شهید مدرس درباره آینده ایران
#اختصاصی
🆔 @darseenghelab
🔹شهید مدرس از اعجوبه های تاریخ ایران است که علاوه بر هوش و شجاعت سیاسی بالا، قدرت پیش بینی بسیار خوبی داشتند که ناشی از بصیرت عمیق اوست. او راههای نفوذ استعمار را به خوبی شناسایی کرده و آفت های غربزدگی رضاخانی را به خوبی تشریح می کرد. در ادامه سه نمونه از پیش بینی های مدرس را ببینید👇
1️⃣ فکلی های فاقد آب آشامیدنی ❗️
«قریبا چوپانهای قریههای قراعینی و کنگاور، با فُکُل سفید و کراوات خودنمایی میکنند، اما در زیباترین شهرهای ایران، آب لوله و آب تمیز برای نوشیدن مردم ایران پیدا نخواهد شد. ممکن است شمار کارخانههای نوشابهسازی افزون گردد، اما کوره آهنگدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت.💯
💦 درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیل رمانها و افسانههای خارجی که درواقع جز تحسینکرد فرنگی چیزی نیستند، به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهد گشت، بطوری که پایه افکار را عقاید و اندیشههای نسل جوان از دختر و پسر، تدریجا بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهد گرفت👌 و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسن لوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهد شد، مثل آنکه آن چیزها لازمه متمدن بودن است.»(1)
2️⃣ گردنتان به سوی بیگانه کج خواهد شد❗️
«روزی برسد که برای شیر و پنیر و پشم و پوست هم گردن ما به جانب خارج کج باشد و دست حاجت بدان سو دراز کنیم.»(2)
3️⃣ رضاخان در خارج از کشور میمیرد❗️
«یک ماه پیش رضاخان به وسیله مأموران پیغام داده بود که من دخالت در سیاست نکنم و به عتبات بروم و آنجا ساکن شوم. گفتم: به رضاخان بگویید مدرس گفت من وظیفه خود را دخالت در سیاست میدانم. اینجا هم جای خوبی است و به من خوش میگذرد. تو را هم روزی انگلیسیها کنارت گذاشته و به جایی پرتاب میکنند. اگر قدرت داشتی و توانستی، بیا همین جا (خواف). هرچه باشد بهتر از تبعیدگاهها و زندانهای خارج از ایران است. ولی من میدانم که من در وطنم به قتل میرسم و تو در غربت،👈 در سرزمین بیگانه خواهی مرد!»(3)
🖋 شکل گیری جامعه دوگانه ای که بخش کمی از مردم در کافه ها اما بخش بیشتری در کوره دهات ها و حاشیه شهرها می لولیدند، نتیجه مدیریت غربزده و وابسته دوران پهلوی بود. امری که شهید مدرس از عمق تاریخ نسبت به آن هشدار داده بود؛ هشدارهایی که عده ای در اوایل دولت شبه شاهنشاهی اعتدال هم دادند اما به آنان انگ دلواپس زده شد..
📗(1) رحیم زاده صفوی، اسرار سقوط احمدشاه، به کوشش بهمن دهگان، فردوسی، تهران، 1362،ص86.
(2)نطق ها و مکتوبات شهید سید حسن مدرس، نشر ابوذر، 1355، ص21.
(3)سرگذشت، افکار و آثار آیتالله شهید سید حسن مدرس، سید محمد صادق مزینانی
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دفاع تمام قد اصلاح طلبان از متهم اصلی فساد کرسنت
⁉️چرا جریان اصلاحات بجای انتقاد از شخص فاسد و مطالبه جبران فساد، از بیژن زنگنه دفاع می کند و تلاش دارد موضوع را سیاسی کند؟
✅بصیرت
🍁〰🍂
@Alachiigh
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅•
«نه» ایران به توافق موقت
تحریمها باید یکجا لغو شود
#قسمت_اول
⭕️«توافق موقت» ایده آمریکاییها برای فرسایشی کردن مذاکرات و امتیازگیری بیشتر از ایران است و بیآنکه تحریمهای اساسی مانند کاتسا، آیسا، سیسادا و تحریمهای چرخه دلار (U turn) لغو شود، به ادامه تحریمها علیه ایران، شرطیسازی اقتصاد کشور و تعطیلی فعالیتهای هستهای میانجامد و مابه ازای قابلتوجهی ندارد.
💢هفتمین دور مذاکرات وین بین ایران و ۱+۴ در حالی آغاز شده که برخی به نقل از رسانههای خارجی و منابع آمریکایی بازهم از احتمال «توافق موقت» سخن میگویند! و پادوهای داخلی غرب هم به آن دامن میزنند؛
این در حالی است که مقامات دستگاه دیپلماسی کشورمان در مواجهه با تله و ترفندهای نخ نمای آمریکاییها اعلام کردهاند که هدف ایران از این دور از مذاکرات «لغو همه تحریمها»، «راستیآزمایی مؤثر» و «ارائه تضمین» است.
⭕️ماجرای توافق موقت چیست؟
🔻هفته آخر آبان ماه بود که پایگاه خبری «آکسیوس» در آستانه هفتمین دور مذاکرات ایران و گروه 1+4 از پیشنهاد آمریکا مبنی بر «توافق موقت» خبر داد و نوشت: «آمریکا به دنبال یک توافق موقت با ایران است تا زمان لازم برای گفتوگو بر سر یک توافق بهتر را به دست آورد.»
♦️تله آمریکاییها
در «توافق موقت»؛
خرید زمان برای ادامه تحریمها!
🔺بعد از گزارشهای رسانههای آمریکایی («آکسیوس»، «رویترز» و «نیویورکتایمز») برخی چهرههای سیاسی آمریکا هم به این موضوع پرداختند.
🔻اهداف طرح فریبکارانه «توافق موقت»
طرح «توافق موقت» که برخی تحلیلگران آن را اقدام «گامبهگام» برای بازگشت و احیای برجام میدانند، ایدهای بود که در جریان 6 دور مذاکره در وین نیز مطرح بود؛ ایدهای که جمهوری اسلامی آن را فرسایشی کردن مذاکرات خواند و اعلام کرد که ایران بهدنبال احیای کامل و سریع برجام است نه مذاکره برای مذاکره!
♨️«توافق موقت» درنهایت به تحمیل «اجرای دوباره داوطلبانه پروتکل الحاقی»، «توقف تولید و غنیسازی۲۰ و ۶۰ درصدی»، «عدم استفاده از نسل جدید سانتریفیوژها»، «عدم توسعه نیروگاههای هستهای» و... میانجامد و مابهازای قابلتوجهی برای ایران ندارد.
ایران هم در ازای این تعهدات، صرفاً امتیازاتی مانند آزادسازی بخشهایی از داراییهای مسدود شده و یا صدور معافیتهای تحریمیبرای مبادلات کالاهای بشردوستانه را دریافت میکند #بیآنکه تحریمهای اساسی (مانند کاتسا، آیسا، سیسادا و تحریمهای چرخه دلار (U turn) لغو شود!
🚫آمریکاییها اکنون به این نتیجه رسیدهاند که فشار حداکثری علیه ایران جواب نداده و اعمال تحریمهای جدید فراتر از ۱۵۰۰ تحریم ترامپ نمیتواند برای فشار بر ایران موفقیتی را برای ایالاتمتحده و همپیمانانش بیفزاید.
🔸آنها چنانکه ادبیات و اقدامات سیاسی دو دهه اخیرشان نشان داده، از اعلام طرح «توافق موقت» اهداف مشخصی را دنبال میکنند؛
🔻1- فرسایشی کردن مذاکرات و امتیازگیری بیشتر از ایران آنهم بدون «لغو تحریمهای اساسی».
🔻2- بازگشت بدون هزینه آمریکا به برجام
🔻3- لغو دورهای تحریمها (مثلاً دوره سهماهه و سپس تمدید یا عدم تمدید)
🔻4- شرطیسازی اقتصاد ایران
🔻5- عوض کردن جای طلبکار و بدهکار و مطرح کردن مسائل موشکی و منطقهای
⛔️که قطعا ایران توافق موقت در وین را نخواهدپذیرفت.❌
[ #زمانه | آنچه یڪ تحلیلگر بایست بداند ]
┄═❁๑🍃๑ 🇮🇷 ๑🍃๑❁═┄
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 قسمت 31 یک «نه» محکم حوالهاش میکنم، طوری که چند لحظه ساکت بماند؛ غرور نظامیاش باشد ب
🌺دلارام من🌺
《خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ
بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍباشد》
قسمت 32
خودش آخرین بار که زنگ زد گفت حالاحالاها اینجا کار دارد و به این زودیها برنمیگردد، مگر این که به زور برش گردانند! حالا هم به زور برش گرداندهاند و ما دوباره پایمان به بیمارستان باز شده. اینبار من هم ملتهبم، نه به اندازه عمه؛ میرسم به اتاقش، در نمیزنم و جلوتر از عمه میروم داخل، بیاختیار میگویم: حامد...!
حامد که روی تخت نشسته، با چشمان گرد شده نگاهم میکند: هیس! سلام!
تازه متوجه میشوم بیمار دیگری روی تخت کناری خوابیده، میروم کنار تخت و آرام میپرسم: دوباره چه بلایی سر خودت آوردی دیوونه؟ انقدر موندی که خدا با پس گردنی برت گردوند؟
بازهم انگشتش را روی لبش میگذارد: هیس! بذار برسی، بعد ببندم به رگبار!
عمه با دلخوری حامد را نگاه میکند؛ حامد کمی تنهاش را بالا میکشد و دست بر سینه میگذارد: بــــــه! سلام! حاج خانوم! احوال شما؟ با زحمتای ما؟
عمه بازهم نگاه میکند؛ این نگاههای عمه از هزارتا بد و بیراه هم بدتر است اما محبت پنهانی درخودش دارد، صدایش بخاطر بغض گرفته: تو بازم زدی خودتو ناقص کردی بچه؟
حامد سعی میکند خندهاش را بخورد و خودش را لوس کند: باشه، اصلا دفعه بعد شهید میشم و میام، خودم که به دردتون نخوردم شاید تسهیلات بنیاد شهید به یه دردی خورد!
عمه عصبانی میشود: خبه خبه! چقدرم خودشو تحویل میگیره نیم الف بچه!
حامد ابروهایش را بهم گره میزند: مامان! خبرم بیست و پنج سالمهها!
عمه بالاخره تسلیم دلبری حامد میشود و در آغوشش میگیرد؛ سر حامد را مانند پسربچهای میچسباند به سینهاش و موهای بهم ریختهاش را میبوسد. میروم که از دکترش بپرسم درچه حال است؟
- خدا خیلی رحمش کرده... ممکن بود پاش رو بخوایم قطع کنیم؛ اما خدارو شکر که تونستیم یکی از تیرهایی که به پاش خورده بود رو در بیاریم؛ اون یکی گلوله خیلی توی عمق فرو رفته، باید دوباره عمل بشه و خطر عفونت هم هست، چون دیر برگشته عقب و با پای مجروح کلی راه رفته و دویده!
باورم نمیشود! اینکه خاطره شهدای دفاع مقدس نیست؛ اما چقدر حامد به آنها شبیه است! تازه میفهمم حامد بیش از آن چیزیست که میشناختم.
با عجله میروم به سمت در اتاق و میخواهم وارد شوم که خانمی مسن در آستانه در میایستد، حواسم نبود اول بزرگترها باید وارد شوند! در چهارچوب در متوقف میشوم و شرمگین، به خانم مسن تعارف میزنم: ببخشید! شما بفرمایید.
سرم پایین است و فقط صدایش را میشنوم: برو دخترم.
- نه شما بزرگترید،بفرمایید!
- خدا خیرت بده!
و وارد میشود؛ پایین تخت حامد میایستم و با اخم نگاهش میکنم؛ حامد نگران از عصبانیت من، انگشتش را روی دهانش میگذارد که ساکت بمانم، عمه با دست اشاره میکند که جلو بروم و آرام میپرسد: دکتر چی گفت؟
به حامد چشم غره میروم و با صدایی خفه از حرص میگویم: آقا با پای تیر خورده میگشته اونجا، دیر برگشته عقب! حامد دلم میخواد انقدر بزنمت که بمیری!
حامد خنده خنده میگوید: اسیر داعشم میشدم این بلاها سرم نمیومد!
عمه لبش را به دندان میگیرد: زبونتو گاز بگیر بچه!
حامد با لبخندی که حرصم را درمیآورد نگاهم میکند: ای جونم با اون محبتای خشنت! اینا یعنی خیلی نگرانمی؟
صدایم بالاتر میرود: یه کلمه دیگه حرف بزنی...
عمه لب میگزد: هیس! آروم باش دختر! نمیبینی تخت کناری رو؟
حامد آه میکشد؛ نیم نگاهی به تخت کنارم میاندازم، جوانی همسن و سال حامد، روی تخت دراز کشیده و پدر و مادر مسنش بالای سرش، چشمان جوان نیمه باز است و لبخندی کم جان روی لبش؛ با چشمهایشان باهم حرف میزنند و مادرش اشک میریزد.
حامد طوری که فقط من صدایش را بشنوم میگوید: باهم مجروح شدیم، اون البته خیلی وضعش بدتر از من بود.
عمه درگوشم زمزمه میکند: مادرش باهام دوسته، الهی بمیرم!معلوم نیس چی به سر تک پسرش اومده.
دیگر نگاهشان نمیکنم و جوابی هم نمیدهم، برمیگردم سر بحث اصلی: دکتر گفت حامد باید دوباره عمل بشه!
حامد با چشمان گرد شده میگوید: داری از خودت درمیاری؟
- نخیر! به دکترتم میگم بدون بیهوشی عملت کنه تا یاد بگیری وقتی مجروح شدی برگردی عقب!
میخندد و صورتش از درد درهم میرود: باشه بابا فهمیدیم چقدر نگرانی، آبجی مغرور من!
دوباره نیم نگاهی به تخت کناری میاندازم، پدر و مادر جوان گریه میکنند، چشمان خود جوان هم پر اشک شده اما میخواهد پدر و مادرش را آرام کند. لرزش شانههای مردانه پیرمرد، دل من را هم میلرزاند.
ادامه دارد...
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
درمان درد کلیه👇
▫️پونه کوهی
▫️آویشن شیرازی
برای کسانیکه درد شدید،ناراحتی و عفونت کلیه دارند
و همچنین کسانیکه ماهیچههای کلیه آنها سرماخورده، مفیداست
📚کانال حکیم خیراندیش (طب سنتی
#سلامت_بمانید
🍁〰🍂
@Alachiigh
✨بعضی از بهترین روزهای زندگیت هنوز اتفاق نیفتادن.
فقط ریلکس باش و ادامه بده✨
#مثبت_اندیشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
#کلام_نور
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۲۷۱ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید احمد وکیلی🌹
شهیدی که گوشت بدنش را خوردند😭
✍دشمنان برای اعتراف گرفتن، هر دو دستش را از بازو بریدند. با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند. بعد از آن پوستهای نو که جانشین سوخته شد همان پوستهای تازه را کنده و با همان جراحات داخل دیگ آب نمک انداختند. او مرتب قرآن را زمزمه میکرد.
سرانجام او را داخل دیگ آب جوش انداخته و همان جا به دیدار معشوق شتافت. کوموله ها جسدش را مثله نموده و جگرش را به خورد هم سلولیهایش دادند و مقداری را هم خودشان خوردند!😭😭
👈حضور در کردستان، ایمانی قوی و دلی چون شیر را می طلبید، در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزاد سازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است.
بعد از مجروحیت و اسارت، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که خواندید 😔
⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
❤️🍃آیت الله خامنه ای:
🌹🍃شما بانوان نخبه، دختران نخبه، جوانان نخبه، یکی از مهمترین مسئولیت هاتان امروز این است که نقش زن را از دیدگاه اسلام ترسیم کنید، برجسته کنید، روشن کنید؛ تربیت انسانی زن بزرگترین خدمت به جوامع انسانی و اسلامی است؛ این حرکت باید راه بیفتد. البته راه افتاده است، باید تشدید بشود، باید فراگیر بشود، باید پیش برود و شما در این حرکت، بدون تردید پیروز خواهید شد.
🔮گفتمان
#سبک_زندگی
🍁〰🍂
@Alachiigh
📑متن مقاله علی باقری در فایننشال تایمز را بخوانید. مفهومش این است دوران کسانی که فرق Lift و Terminate را نمیدانستند وبعد مذاکره برای آن پیرزن امریکایی پیام تبریک میفرستادند تمام شده
امروز موضع اصولی ایران این است؛ یا تحریمها را لغو میکنید یا توافق بی توافق!
💬 امیرحسین ثابتی
🔮گفتمان
#مذاکره
🍁〰🍂
@Alachiigh
حکومت وهابی / انگلیسی دیلمون (بحرین) در اقدامی حساب شده نشست ضداسلامی صدمین سالمرگ عباس افندی رهبر فرقه ضاله بهائیت را در این سرزمین شیعی برگزار کرده است. اگر پایمردی امام، شهدا و رهبر انقلاب نبود، برخی جریانات سیاسی این مراسم را در ایران، شیعه خانه امام زمان (عج)، برگزار میکردند.
✍️رضا قریبی
بیداری ملت
🍁〰🍂
@Alachiigh
مداحی_آنلاین_دلم_به_یاد_حرم_کریمی.mp3
4.64M
🙏صلی الله علیک یااباعبدالله🤚♥️
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃دلم به یاد حرم تا کربلا راهیه
🎤 محمود کریمی
🙏التماس دعا از همراهان عزیز
#شب_جمعه
#هیئت_مجازی
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ورود بزرگترین کلاهبردار کشور از مسکو به تهران
🔻بزرگترین کلاهبردار کشور که سال ۹۹ متواری شده بود، در مسکو دستگیر و به فرودگاه امام خمینی (ره) منتقل شد.
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 《خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍباشد》 قسمت 32 خودش آخرین
🌺دلارام من🌺
《خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر¹صلواٺ
بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍباشد》
قسمت 33
تازه از بیمارستان مرخص شده و پای چپش تا زانو داخل گچ است، اما حاضر نیست یک گوشه بنشیند. بچههای نرگس و نجمه ریختهاند دورش و دارند از خجالتش در میآیند. گچ پایش را که پر از نقاشی کردند هیچ، الان از سر و کولش بالا میروند و صدای آه و ناله و خندهاش خانه را برداشته؛ همیشه دنبال بچهها میگذاشت و انقدر باهم بازی میکردند که بچهها از خستگی میافتادند، اما حالا نمیتواند دنبالشان بدود.
نیما هنوز غریبی میکند؛ جو خانواده ما زمین تا آسمان با خانواده مادر فرق دارد، گوشهای نشسته و با چشمانی پر اشک، حامد را نگاه میکند؛ وقتی گفتم حامد مجروح شده و برگشته، با مادر خودش را رساند برای عیادت. نمیدانستم انقدر به هم نزدیکند؛ منتظر است بچهها دور حامد را خلوت کنند تا برود دیدنش.
عمه بچهها را صدا میزند که بستنی بخورند؛ من هم باشم بستنی را به عمو حامد پا شکسته ترجیح میدهم! دور حامد که خلوت میشود، نیما جلو میرود. حامد با شور و حال همیشگیش میگوید: به! داداش نیما! احوال شما؟
نیما کنار حامد مینشیند: سلام.
میزند پشت نیما: خوبی؟ یکتاخانوم بهترن؟
- ممنون، بهتره! شما... یعنی تو... چی شدین؟
- هیچی بابا یه تیر سرگردون بود، جایی بهتر از پای من پیدا نکرد؛ اینام شلوغش کردن گفتن برو خونه! امدادگرم امدادگرای قدیم... یه قطره خون میبینن آدمو میفرستن بیمارستان فوق پیشرفته!
انرژی حامد تمامی ندارد، خوش به حالش! میپرسد: بالاخره چه تصمیمی گرفتی؟
- میخوام کنکور بدم، یکتا هم از بیمارستان مرخص شده، حالش خیلی بهتره، اونم درسشو ادامه بده تا بعد.
- هنوزم دوستش داری؟
نیما سر تکان میدهد: خیلی فکر کردم؛ آره!
حامد لبخند میزند: به خوبی و خوشی، فقط یادت باشه هنوز برای ازدواج خیلی زوده، حداقل بذار بیست و دو سالت بشه!
نیما بازهم سرش را تکان میدهد؛ ناگاه مادر میآید توی اتاق، این اولین بار است که حامد را بعد از مجروحیت میبیند، حامد میخواهد بلند شود اما نمیتواند. مادر تحکم آمیز میگوید: بشین!
مینشیند روبروی حامد؛ حامد سر به زیر دارد، مادر در اقدامی بیسابقه! جلو میرود و پیشانی حامد را میبوسد؛ مادر است دیگر! حتی اگر سالها از پسرش دور شده باشد. صدایش بغض دارد:
- عین باباتی، معلومه دستپخت عباسی؛ ولی خواهشا مثل عباس، خانوادتو قربانی عقیده شخصیت نکن!
و دوباره حامد را میبوسد؛ حسودیام میشود، به ذهنم فشار میآورم تا آخرین باری را که مادر مرا بوسید به یاد بیاورم؛ هرچه میگردم، چیزی دستگیرم نمیشود؛ حامد میخواهد دست مادر را ببوسد که مادر عقب میکشد.
حامد از حرف مادر گرفته شده؛ مادر نمیداند چیزی که حامد بخاطرش میجنگد، عقیده شخصی نیست، حقیقت است؛ حقیقتی که با خون پدر و امثال او امضا شده و حامد بهتر از همه میداند در دنیا چیزی به شیرینی حقیقت وجود ندارد.
یک ساعتی مینشینند و میروند؛ بعد از رفتنشان، حامد صدایم میزند. حالش خوش نیست، صدایش میلرزد: مامان چادر سرش نمیکنه؟
میفهمم دلیل ناراحتیاش را؛ بیآنکه نگاهش کنم، با صدایی آرام میگویم: نه!
خودم هم میدانم با این «نه» من، چقدر به غرورش برخورده. آه میکشد: کاش مامانم چادر سرش میکرد.
اینجاست که میفهمم گاهی انرژی حامد هم تمام میشود.
نیما تصمیمش را گرفته؛ یکتا را دوست دارد؛ بدون مو، با صورتی تکیده و بیرنگ؛ یکتا اما دنبال چیز دیگری میگردد، دنبال خودش؛ دنبال هدفش؛ این را وقتی فهمیدم که مادرش با عصبانیت به من زنگ زد و گفت زندگی دخترش را بهم ریختهام با کتابهای مسخرهام، گفت دخترش در دوران جوانی و تفریحش، نماز میخواند و صمیمیت قبل را با پسرخالههایش ندارد؛ گفت دیگر نه لباس، نه تفریح و نه چیز دیگری یکتا را شاد نمیکند، خیلی صریح و قشنگ هم گفت پایم را از زندگی دخترش بیرون بکشم و بیشتر از این افسردهاش نکنم!
یکتا گاهی یواشکی و دور از چشم مادرش زنگ میزند؛ هربار هم میگویم که رضایت پدر و مادرت مهم است اما او سریع جواب میدهد که خودت گفتی اگر دستورشان خلاف امر خدا بود نباید اطاعت کنم! و من صدباره یادآوری میکنم با رعایت احترام!
عمه از پایین صدایم میزند: حوراء؟ یکی اومده دم در با تو کار داره! میگه دوستته!
کدام یکی از دوستان من اجازه دارند ساعت ده شب بیرون باشند و بیایند خانه ما؟! از شدت کنجکاوی درحال انفجارم! میروم پایین، دم در؛ سوز سرما دستانم را دور بدنم میپیچد؛ در را باز میکنم، پشت به در ایستاده و یک چمدان کنارش، کامم با دیدن چمدان تلخ میشود؛ یاد آن شب میافتم که...
ادامه دارد...
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ ببینید | #فریب مردم 😓
💢 پشت پردههای فتنه در اصفهان ⚠️⚠️
🍁〰🍂
@Alachiigh
#هوشیار_باشیم 🔔🔔
«مطالبهی قانونمند» با «آشوب و کشتهسازی» فرق دارد‼️🤔
#فتنه_را_بشناسیم 💥
#اصفهان_دشمنان_را_ناامید_میکند ✌️🏻
🍁〰🍂
@Alachiigh