eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دوربین‌های مداربسته دروغ گوهر عشقی و براندازان را برملا کردند! 🔹پیداو پنهان ماجرای زنی که مدعی شده بود هفته گذشته توسط برخی افراد ناشناس مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. جنگ‌روایت‌ها در ماجرای گوهرعشقی 🔺داستان‌سرایی رسانه‌های بیگانه و دنباله‌های داخلی آنان درباره ادعای ضرب و شتم گوهر عشقی (مادر ستار بهشتی) را در کنار فیلم بازی کردن نوری‌زاد بعد از آزادی از زندان قرار دهید تا به عمق رذالت و بی‌شرفی این جماعت پی‌ببرید. 🔹ماجرای گوهر عشقی باز هم به همه ثابت کرد که بی بی سی فارسی؛ رادیوی سعودی و سایر تلویزیون‌های فارسی زبان در خارج از کشور رسانه نیستند. آنها ابزاری در دست دشمنان ایران برای سیاه نمایی ؛ ایجاد حس تنفر و انزجار مردم از یکدیگر است. 🔹 روایت تحریف، این‌گونه جای جلاد و شهید را عوض می‌کند! 🔹حال باید بررسی کرد چه کسانی به این پیرزن آموزش دادند تا در یک کلیپ اینگونه دروغ بگوید. عموفیدل 🍁〰🍂 @Alachiigh
⭕️ خانم فاطمه انوری معلم ایرانی مدرسه ای در کبک کانادا بخاطر داشتن روسری از کار برکنار شده! وقتی میگویند «آزادی حجاب» منظورشان این نیست که آزاد هستی هرچه میخواهی بپوشی، بلکه منظورشان فقط آزادی در برهنگی است ⭕️ مردم تو ایالت کبک کانادا در حمایت از فاطمه انوری، معلم ایرانی که بخاطر حجاب از کلاس درس اخراج شده تظاهرات کردن. عموفیدل 🍁〰🍂 @Alachiigh
@seratemahdi_۲۰۲۱_۱۲_۰۸_۰۰_۱۵_۰۱_۲۷۵.mp3
1.23M
🔴سخنان تکان دهنده و سوزناک رهبر انقلاب و استاد پناهیان درباره امام مهدی (عج ) 📝دارن ثبت نام میکنن حاضری اسمتو بنویسی 💔یادمون باشه اگر غم داریم یوسف فاطمه را کم داریم💔 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔴خائن در اندرونی خانه! ♦️می دانید سر برخی بزرگان ما چگونه کلاه رفت؟ کسانی آنها را دوره کرده بودند و مشورت می دادند که اسم ایرانی داشتند و رسم آمریکایی. آمریکایی تر از هر آمریکایی فکر می کردند، اما نام ایرانی داشتند. 🔹یکی اش همین علی واعظ، عضو گروه مثلا بین المللی (آمریکایی) "بحران" که اواخر آذر ماه ۱۳۹۲ به تهران سفر، و با مرحوم هاشمی دیدار و گفت و گو کرد. او اکنون در حالی که آمریکا، برجام را زیر پا گذاشته (نقض دو چندان حقوق ایران)، وقیح تر از خود آمریکایی ها مدعی شده: ♦️"اگر صاحبخانه [!] زد زیر قرارداد و شما را بیرون کرد، تقضیر بر گردن اوست. اما اگر شما در عین تخلیه منزل، زدید شیشه ها را شکستید، یخچال و گاز را درب و داغان کردید، و در کوچه ایستادید و گفتید تا یک قرارداد رهن به شما تحویل داده نشود، تکان نمی خورید، دیگر فقط صاحبخانه مقصر نیست"! 🔹از مامور و مزدور نشاندار دشمن توقعی نیست، اما چه کسانی این ماموران را تا اندرونی برخی سیاستمداران ما (امثال هاشمی و روحانی و خاتمی و ظریف و...) بردند؟! ✍️ محمد ایمانی iransiasat 🍁〰🍂 @Alachiigh
‏🔴 الگوسازی پناهندگی! اون خانم هندبالیست که رفته پناهنده شده، لژیونر بوده. نمیتونسته بره عین آدم بلیط هواپیما بگیره بره اسپانیا؟ خب مشخصا وعده های مالی خوبی گرفته برای این مدل که الگوسازی کنه bidariymelat 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽/ تاثیر مبارزه منفی حضرت زهرا س در افشای مهمترین حقایق تاریخ 🔹هر بچه شیعه که می خواد یک دلیل محکم برای شیعه بودنش داشته باشه این را گوش کند ... عالیه 👌 علامه امینی و علمای اهل سنت ــــــــــــــــ ☑️ پاسخ شبهات فضای مجازی 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 قسمت 47 اول میل چندانی به آمدن نداشتم، ولی حالا که با اصرار حامد آمدم خیلی پشیمان نیستم
🌺دلارام من🌺 قسمت 48 وقتی می‌رسیم به هتل متوجه می‌شویم همه خوابند بجز علی که گوشه سالن نشسته و با گوشی‌اش مداحی پخش می‌کند و به محض رسیدن ما آثار گریه را از بین می‌برد؛ حامد می‌رود به اتاق؛ چمدانش را بیرون می‌آورد و می‌نشیند به بستن ساک. درچهارچوب در می‌ایستم و می‌پرسم: مگه قرار نیست چهارشنبه برگردیم؟ چرا الان ساک می‌بندی؟ طوری نگاهم می‌کند که گویی قبلا همه چیز را گفته، اما سریع نگاهش را می‌دزدد: خوب... من باید فردا صبح تهران باشم... - تهران؟ چرا تهران؟ - برای اعزام دیگه! خشکم می‌زند؛ همه چیز خیلی دورتر از این به نظر می‌رسید! علی ناگهان سرش را بلند می‌کند و بعد می‌فهمد نباید اینجا باشد، می‌رود به اتاقشان. - چرا زودتر نگفتی؟ - نخواستم زیارت بهت بد بگذره. می‌نشینم روی مبل، بالای سرش؛ بغضم را فرو می‌دهم: به همین زودی؟ حداقل می‌ذاشتی برگردیم! - الان باید برم، نمی‌شه عقبش انداخت. - اما... قرار نبود بری... - چرا، خیلی وقته قراره برم. - عمه می‌دونه؟ - نه دیگه قراره تو بهش بگی! یک لحظه از دلم می‌گذرد چرا همه کارهای سخت را من باید انجام بدهم؟ لب‌هایم جمع می‌شود؛ بغضم آماده شکستن است اما جلویش را می‌گیرم؛ حالم را می‌فهمد و می‌نشیند کنارم، به صورتش نگاه نمی‌کنم. - یادته عمه همیشه می‌گفت خواهر دلش به برادر خوشه اما برعکسش خیلی درست نیست؟ دست می‌گذارد زیر چانه‌ام و صورتم را به طرف خودش می‌کشد؛ اما باز هم نگاهش نمی‌کنم؛ آه می‌کشد: شاید برای بقیه همین‌طور باشه که گفتی! اما برای من و تو این‌طور نیست؛ باور کن برای خودمم سخته... ولی باید گذشت کرد... - می‌دونم، منم نمی‌خوام خودخواه باشم؛ ولی... - دیگه ولی نداره که... من تو رو می‌شناسم... می‌دونم ایمان داری؛ ولی وقت عمله الان، ببین! توی زندگیت تا الان شرایط خوب و عادی نداشتی که دست خودت نبود؛ هردوی ما نتونستیم زندگی تو یه خونواده خوب و منسجم رو تجربه کنیم؛ بهمون می‌گفتن بچه طلاق، دست ماهم نبود؛ هردومون تو شرایطی قرار گرفتیم که رشد کنیم؛ آبدیده بشیم. - خدا یه فرصت داد به ما که این‌طوری امتحانمون کنه؛ می‌دونی گاهی با خودم میگم اگه تو این سختیا به خدا تکیه نداشتم منم مثل خیلی از بچه‌های طلاق آسیب دیده بودم؛ ما تونستیم با تکیه به خدا از مشکلاتی که دست ما نبوده بیرون بیایم، بزرگ بشیم، مستقل بشیم، ولی مرحله بعدی زندگی دست خودمونه؛ این‌که بلد بشیم از گذشته درس بگیریم، این‌که یاد بگیریم صبر کنیم، این‌که ایمان داشته باشیم إنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا، قبول داری حرفامو؟ ل**ب پایینم را می‌گزم؛ چقدر وابسته‌اش شده‌ام، نباید انقدر ضعیف باشم. ادامه می‌دهد: مطمئن باش نمی‌ذارم کسی بین ما فاصله بندازه، مهم نزدیکی فیزیکی نیست؛ مهم دل‌هاست که نزدیک باشه، که هست؛ تو ازخودگذشتگی بزرگی کردی حوراء، اجرتو ضایع نکن؛ مطمئن باش خدا یه جای دیگه برات جبران می‌کنه، صبر داشته باش فقط... قبول؟ مثل بچه‌ها سرم را خم می‌کنم؛ باید بحث را عوض کنم که فکر نکند عقب کشیده‌ام: راستی مگه لباسا و وسایلت پیشته؟ - آره آوردمشون، تو ساک مشکیه‌ست! مثل بچه‌ها می‌پرم سر ساکش و دل و روده‌اش را می‌کشم بیرون! حامد هم حرفی نمی‌زند و فقط سری به تاسف تکان می‌دهد! لباس نظامی‌اش را که می‌بینم، دست و دلم می‌لرزد، اما ادای ذوق کردن درمی‌آورم: وای! بپوشش ببینم بهت میاد؟ کاملا تسلیم است، لباس را می‌پوشد روی همان پیراهن و شلوار معمولی‌اش! وقتی او را درحال بستن آخرین دکمه‌های پیراهنش می‌بینم، دوباره دلم می‌لرزد. انگار کم کم باورم می‌شود که رفتنی شده، مثل بچه مدرسه‌ای‌ها با ذوق نگاهم می‌کند؛ چرخ می‌زند و می‌پرسد: چطور شدم؟ بهم میاد؟ به سختی می‎گویم: خیلی... خیلی بهت میاد... اصلا بذار عکس بگیرم چندتا ازت! سربندش را می‌بندم و چفیه را دور گردنش می‌اندازم؛ دلم آشوب شده ولی نمی‌خواهم سستش کنم؛ یک دل سیر نگاهش می‌کنم؛ چه تیپی! مثل عکس روی پوسترها شده؛ زیباتر از آن‌ها... گوشی‌ام را درمی‌آورم: برو اونجا وایسا که چیزی پشتت نباشه... حالا دستتو بذار رو سینه‌ات... شیرین می‌خندد، خیلی خواستنی شده؛ چند عکس قشنگ می‌گیرم و اجازه صادر می‌کنم لباسش را عوض کند. این‌بار خودم با دست‌های لرزان وسایلش را می‌گذارم داخل ساک؛ دست گرمش را می‌گذارد روی دست یخ کرده من: توکل به خدا، حالا همه اینا که میرن شهید نمیشن که! ادامه دارد.... 🍁〰🍂 @Alachiigh
در زمستان هر روز 1 عدد خیار بخورید !🥒 براساس پژوهش های طب سنتی ، اگر روزی یک عدد خیار بخورید از سرما خوردگی در فصل پاییز و زمستان در امان هستید !🍂 نسخه های شفابخش حکیم خیراندیش (طب سنتی ) 🍁〰🍂 @Alachiigh
⭐️زمستان نوید دهنده بهار است ⚜آسمان پیش از طلوع تاریک‌ترین است ⚜طوفان هرقدر سنگین‌تر باشد، ⚜رنگین کمانش درخشان‌تر است ⚜روزهای سخت، همیشه پیش از بهترین روزها می آیند 🎋〰🖤 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا