eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۸۶ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهید محمدزمانی🌹 شهید تفحص ✍ آخرین بار که می خواست برای تفحص برود یک شب بعد از شب های قدر بود. باتک تک افراد خانواده خداحافظی کرد حتی از فردی که او را در مسیر تا جایی رسانده بود نیز حلالیت طلبیده بود. محمد قبل از شهادت، دفترچه تلفن وکارت هایش را در دستگاه خردکن ریخت وبه عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد. حتی انگشترش را هم بخشید واینها آخرین ورق های دفتر خاطرات زندگی اش بود وبالاخره در 26 آذرماه سال 1380 در منطقه فکه بعد از عید فطر حرفی که همیشه می زد به حقیقت پیوست:" من مال این دنیا نیستم" وشعرش که دائم زمزمه می کرد بر سنگ مزارش نقش گرفت: عشق است در آسمان پریدن عشق است در خاک وخون غلطیدن ⭐️شهادت : امروز ۲۶ آذر ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دوربین‌های مداربسته دروغ گوهر عشقی و براندازان را برملا کردند! 🔹پیداو پنهان ماجرای زنی که مدعی شده بود هفته گذشته توسط برخی افراد ناشناس مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. جنگ‌روایت‌ها در ماجرای گوهرعشقی 🔺داستان‌سرایی رسانه‌های بیگانه و دنباله‌های داخلی آنان درباره ادعای ضرب و شتم گوهر عشقی (مادر ستار بهشتی) را در کنار فیلم بازی کردن نوری‌زاد بعد از آزادی از زندان قرار دهید تا به عمق رذالت و بی‌شرفی این جماعت پی‌ببرید. 🔹ماجرای گوهر عشقی باز هم به همه ثابت کرد که بی بی سی فارسی؛ رادیوی سعودی و سایر تلویزیون‌های فارسی زبان در خارج از کشور رسانه نیستند. آنها ابزاری در دست دشمنان ایران برای سیاه نمایی ؛ ایجاد حس تنفر و انزجار مردم از یکدیگر است. 🔹 روایت تحریف، این‌گونه جای جلاد و شهید را عوض می‌کند! 🔹حال باید بررسی کرد چه کسانی به این پیرزن آموزش دادند تا در یک کلیپ اینگونه دروغ بگوید. عموفیدل 🍁〰🍂 @Alachiigh
⭕️ خانم فاطمه انوری معلم ایرانی مدرسه ای در کبک کانادا بخاطر داشتن روسری از کار برکنار شده! وقتی میگویند «آزادی حجاب» منظورشان این نیست که آزاد هستی هرچه میخواهی بپوشی، بلکه منظورشان فقط آزادی در برهنگی است ⭕️ مردم تو ایالت کبک کانادا در حمایت از فاطمه انوری، معلم ایرانی که بخاطر حجاب از کلاس درس اخراج شده تظاهرات کردن. عموفیدل 🍁〰🍂 @Alachiigh
@seratemahdi_۲۰۲۱_۱۲_۰۸_۰۰_۱۵_۰۱_۲۷۵.mp3
1.23M
🔴سخنان تکان دهنده و سوزناک رهبر انقلاب و استاد پناهیان درباره امام مهدی (عج ) 📝دارن ثبت نام میکنن حاضری اسمتو بنویسی 💔یادمون باشه اگر غم داریم یوسف فاطمه را کم داریم💔 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔴خائن در اندرونی خانه! ♦️می دانید سر برخی بزرگان ما چگونه کلاه رفت؟ کسانی آنها را دوره کرده بودند و مشورت می دادند که اسم ایرانی داشتند و رسم آمریکایی. آمریکایی تر از هر آمریکایی فکر می کردند، اما نام ایرانی داشتند. 🔹یکی اش همین علی واعظ، عضو گروه مثلا بین المللی (آمریکایی) "بحران" که اواخر آذر ماه ۱۳۹۲ به تهران سفر، و با مرحوم هاشمی دیدار و گفت و گو کرد. او اکنون در حالی که آمریکا، برجام را زیر پا گذاشته (نقض دو چندان حقوق ایران)، وقیح تر از خود آمریکایی ها مدعی شده: ♦️"اگر صاحبخانه [!] زد زیر قرارداد و شما را بیرون کرد، تقضیر بر گردن اوست. اما اگر شما در عین تخلیه منزل، زدید شیشه ها را شکستید، یخچال و گاز را درب و داغان کردید، و در کوچه ایستادید و گفتید تا یک قرارداد رهن به شما تحویل داده نشود، تکان نمی خورید، دیگر فقط صاحبخانه مقصر نیست"! 🔹از مامور و مزدور نشاندار دشمن توقعی نیست، اما چه کسانی این ماموران را تا اندرونی برخی سیاستمداران ما (امثال هاشمی و روحانی و خاتمی و ظریف و...) بردند؟! ✍️ محمد ایمانی iransiasat 🍁〰🍂 @Alachiigh
‏🔴 الگوسازی پناهندگی! اون خانم هندبالیست که رفته پناهنده شده، لژیونر بوده. نمیتونسته بره عین آدم بلیط هواپیما بگیره بره اسپانیا؟ خب مشخصا وعده های مالی خوبی گرفته برای این مدل که الگوسازی کنه bidariymelat 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽/ تاثیر مبارزه منفی حضرت زهرا س در افشای مهمترین حقایق تاریخ 🔹هر بچه شیعه که می خواد یک دلیل محکم برای شیعه بودنش داشته باشه این را گوش کند ... عالیه 👌 علامه امینی و علمای اهل سنت ــــــــــــــــ ☑️ پاسخ شبهات فضای مجازی 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 قسمت 47 اول میل چندانی به آمدن نداشتم، ولی حالا که با اصرار حامد آمدم خیلی پشیمان نیستم
🌺دلارام من🌺 قسمت 48 وقتی می‌رسیم به هتل متوجه می‌شویم همه خوابند بجز علی که گوشه سالن نشسته و با گوشی‌اش مداحی پخش می‌کند و به محض رسیدن ما آثار گریه را از بین می‌برد؛ حامد می‌رود به اتاق؛ چمدانش را بیرون می‌آورد و می‌نشیند به بستن ساک. درچهارچوب در می‌ایستم و می‌پرسم: مگه قرار نیست چهارشنبه برگردیم؟ چرا الان ساک می‌بندی؟ طوری نگاهم می‌کند که گویی قبلا همه چیز را گفته، اما سریع نگاهش را می‌دزدد: خوب... من باید فردا صبح تهران باشم... - تهران؟ چرا تهران؟ - برای اعزام دیگه! خشکم می‌زند؛ همه چیز خیلی دورتر از این به نظر می‌رسید! علی ناگهان سرش را بلند می‌کند و بعد می‌فهمد نباید اینجا باشد، می‌رود به اتاقشان. - چرا زودتر نگفتی؟ - نخواستم زیارت بهت بد بگذره. می‌نشینم روی مبل، بالای سرش؛ بغضم را فرو می‌دهم: به همین زودی؟ حداقل می‌ذاشتی برگردیم! - الان باید برم، نمی‌شه عقبش انداخت. - اما... قرار نبود بری... - چرا، خیلی وقته قراره برم. - عمه می‌دونه؟ - نه دیگه قراره تو بهش بگی! یک لحظه از دلم می‌گذرد چرا همه کارهای سخت را من باید انجام بدهم؟ لب‌هایم جمع می‌شود؛ بغضم آماده شکستن است اما جلویش را می‌گیرم؛ حالم را می‌فهمد و می‌نشیند کنارم، به صورتش نگاه نمی‌کنم. - یادته عمه همیشه می‌گفت خواهر دلش به برادر خوشه اما برعکسش خیلی درست نیست؟ دست می‌گذارد زیر چانه‌ام و صورتم را به طرف خودش می‌کشد؛ اما باز هم نگاهش نمی‌کنم؛ آه می‌کشد: شاید برای بقیه همین‌طور باشه که گفتی! اما برای من و تو این‌طور نیست؛ باور کن برای خودمم سخته... ولی باید گذشت کرد... - می‌دونم، منم نمی‌خوام خودخواه باشم؛ ولی... - دیگه ولی نداره که... من تو رو می‌شناسم... می‌دونم ایمان داری؛ ولی وقت عمله الان، ببین! توی زندگیت تا الان شرایط خوب و عادی نداشتی که دست خودت نبود؛ هردوی ما نتونستیم زندگی تو یه خونواده خوب و منسجم رو تجربه کنیم؛ بهمون می‌گفتن بچه طلاق، دست ماهم نبود؛ هردومون تو شرایطی قرار گرفتیم که رشد کنیم؛ آبدیده بشیم. - خدا یه فرصت داد به ما که این‌طوری امتحانمون کنه؛ می‌دونی گاهی با خودم میگم اگه تو این سختیا به خدا تکیه نداشتم منم مثل خیلی از بچه‌های طلاق آسیب دیده بودم؛ ما تونستیم با تکیه به خدا از مشکلاتی که دست ما نبوده بیرون بیایم، بزرگ بشیم، مستقل بشیم، ولی مرحله بعدی زندگی دست خودمونه؛ این‌که بلد بشیم از گذشته درس بگیریم، این‌که یاد بگیریم صبر کنیم، این‌که ایمان داشته باشیم إنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا، قبول داری حرفامو؟ ل**ب پایینم را می‌گزم؛ چقدر وابسته‌اش شده‌ام، نباید انقدر ضعیف باشم. ادامه می‌دهد: مطمئن باش نمی‌ذارم کسی بین ما فاصله بندازه، مهم نزدیکی فیزیکی نیست؛ مهم دل‌هاست که نزدیک باشه، که هست؛ تو ازخودگذشتگی بزرگی کردی حوراء، اجرتو ضایع نکن؛ مطمئن باش خدا یه جای دیگه برات جبران می‌کنه، صبر داشته باش فقط... قبول؟ مثل بچه‌ها سرم را خم می‌کنم؛ باید بحث را عوض کنم که فکر نکند عقب کشیده‌ام: راستی مگه لباسا و وسایلت پیشته؟ - آره آوردمشون، تو ساک مشکیه‌ست! مثل بچه‌ها می‌پرم سر ساکش و دل و روده‌اش را می‌کشم بیرون! حامد هم حرفی نمی‌زند و فقط سری به تاسف تکان می‌دهد! لباس نظامی‌اش را که می‌بینم، دست و دلم می‌لرزد، اما ادای ذوق کردن درمی‌آورم: وای! بپوشش ببینم بهت میاد؟ کاملا تسلیم است، لباس را می‌پوشد روی همان پیراهن و شلوار معمولی‌اش! وقتی او را درحال بستن آخرین دکمه‌های پیراهنش می‌بینم، دوباره دلم می‌لرزد. انگار کم کم باورم می‌شود که رفتنی شده، مثل بچه مدرسه‌ای‌ها با ذوق نگاهم می‌کند؛ چرخ می‌زند و می‌پرسد: چطور شدم؟ بهم میاد؟ به سختی می‎گویم: خیلی... خیلی بهت میاد... اصلا بذار عکس بگیرم چندتا ازت! سربندش را می‌بندم و چفیه را دور گردنش می‌اندازم؛ دلم آشوب شده ولی نمی‌خواهم سستش کنم؛ یک دل سیر نگاهش می‌کنم؛ چه تیپی! مثل عکس روی پوسترها شده؛ زیباتر از آن‌ها... گوشی‌ام را درمی‌آورم: برو اونجا وایسا که چیزی پشتت نباشه... حالا دستتو بذار رو سینه‌ات... شیرین می‌خندد، خیلی خواستنی شده؛ چند عکس قشنگ می‌گیرم و اجازه صادر می‌کنم لباسش را عوض کند. این‌بار خودم با دست‌های لرزان وسایلش را می‌گذارم داخل ساک؛ دست گرمش را می‌گذارد روی دست یخ کرده من: توکل به خدا، حالا همه اینا که میرن شهید نمیشن که! ادامه دارد.... 🍁〰🍂 @Alachiigh
در زمستان هر روز 1 عدد خیار بخورید !🥒 براساس پژوهش های طب سنتی ، اگر روزی یک عدد خیار بخورید از سرما خوردگی در فصل پاییز و زمستان در امان هستید !🍂 نسخه های شفابخش حکیم خیراندیش (طب سنتی ) 🍁〰🍂 @Alachiigh
⭐️زمستان نوید دهنده بهار است ⚜آسمان پیش از طلوع تاریک‌ترین است ⚜طوفان هرقدر سنگین‌تر باشد، ⚜رنگین کمانش درخشان‌تر است ⚜روزهای سخت، همیشه پیش از بهترین روزها می آیند 🎋〰🖤 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۸۷ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهید آیت الله مفتح 🌹 رهبر انقلاب در بیست و ششم آذر 1364 به دانشکده الهیات رفتند و با دست خط مبارک در دفتر یادبود این دانشکده در خصوص شهید مفتح این گونه نگاشتند:                                     بسم الله الرحمن الرحیم یاد شهید عزیز مرحوم آیت الله مفتح, آن شمع پرسوز و گداز و روشنی بخش آن روحانی پرجد و جهد و جسور آن مبلغ دانا و سخنور آن مبارز شجاع و خستگی ناپذیر آن شخصیت متواضع و محبوب گرامی باد. او که با خون خود, سخن خود, تلاش خود, هدف و راه خود را امضاء کرد و صحت و حقانیت آن را به ثبت رسانید. ⭐️سالگرد شهادت امروز ۲۷آذر ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5898005221518346771.mp3
6.99M
🔔 👈🏻 ویژه ⚡️ بسیار شنیده‌ایم که باید برای امامِ زمانِ خود مانند حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها باشیم... 💢 مگر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برای امامش چه کرد؟؟ ◾️منظور همان ماجرای در و دیوار و آتش است یا موضوعی فراتر از آن است که هنوز نمی‌دانیم؟ ◾️▪️ــــــــــــــــــــــ صــراط 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔴 باز هم پای روحانی وسط است! / پرتوقع بودن غربی ها به خاطر امتیازات فراوانی است که روحانی در دوره ششم مذاکرات به طرف غربی قول داده بود! مهدی پیش بین فعال رسانه ای: 🔹درمذاکرات بیشتر توان تیم ایرانی صرف خنثی سازی فاجعه امتیازات داده شده توسط تیم روحانی در مذاکرات قبلیست! 🔹امتیازات فراوانی که روحانی در دوره ششم مذاکرات به طرف غربی داده بود را تیم رئیسی قبول نمیکند بخاطر همین غربیها تاکید دارند که پیش نویس زمان روحانی باید ملاک مذاکرات قرارگیرد! 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 باز فلک ز حركت افتاد؛ مولای سخن به لكنت افتاد... ▪️روضه‌خوانی حاج محمود كريمی در حضور رهبرمعظم انقلاب 😭😭😭 🏴یا زهرا التماس دعا 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛اعتراف در برنامه‌ی تلوزیونی اپوزیسیون؛ ما مردم را فریب میدهیم که به خیابان بیایند 🔺وقتی ما میگیم، عده‌ای باور نمیکنن! بفرما... خودشون خودشون رو لو میدن! فقط کافیه عناد و لجاجت رو کنار بذارید و ببینید حقیقت رو Afsaran 🍁〰🍂 @Alachiigh
باسمه تعالی محرمانه جناب آقای دکتر علی لاریجانی سلام عليكم بازگشت به درخواست جناب عالی از شورای نگهبان مبنی بر اعلام مکتوب ادله عدم احراز صلاحیت در انتخابات ریاست جمهوری، فارغ از وجود یا عدم وجود موضوع ردصلاحیت و آثار آن در قوانین انتخابات ریاست جمهوری، به اطلاع می رساند؟ تصمیم گیری در خصوص احراز صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری مطابق بند ۹ اصل ۱۱۰ و اصل ۱۱۰ قانون اساسی بر مبنای گزارش های رسمی دستگاه های قانونی و شناخت و اطلاعات اعضا از سوابق و ویژگی های داوطلبان، پس از بحث و مذاکره با رأی مخفی صورت می گیرد. بدیهی است مستند رأی اعضا ممکن است یکسان نبوده و مانند تصمیم گیری در موارد مشابه در سایر نهادها، هر یک از اعضا به یک یا چند گزارش با اطلاعات خود توجه کرده باشند. در عین حال اهم مطالب مطرح شده در جلسه شورای نگهبان صرف نظر از میزان تاثیر یا عدم تاثیر هر یک از آنها در رأی اعضای شورا به شرح زیر اعلام می گردد ۱- مواضع سیاسی و اظهارات در موضوعات و مقاطع مختلف از جمله فتنه سال ۱۳۸۸ ۲- حمایت از افراد ردصلاحیت شده و دفاع از عملکرد آنها و به کار گیری برخی از آنان در مناصب تحت امر خود ۳- مداخله یکی از فرزندان در قراردادهای خدماتی و ساختمانی مجلس شورای اسلامی در زمان ریاست شما بر مجلس شورای اسلامی ۴- اقامت و ادامه تحصیل برخی از منسوبین درجه یک در کشور معاند انگلیس بر خلاف مصوبه لازم الاجرای شورای عالی امنیت ملی ۵- سفر های متعدد اعضای خانواده به خارج از کشور از جمله اروپا و آمریکا و اقامت فرزند دیگر شما در آمریکا ۶- عدم رعایت اصل ساده زیستی مسئولان، مورد تاکید حضرت امام (قدس سره) و مقام معظم رهبری مدظله العالی (بر اساس ملاحظه فهرستی از اموال غیر منقول مربوط به همسر و فرزندان، اعلام شده از سوی مراجع قانونی کشور) ۷- تلقی سهیم بودن در بخش هایی از نابسامانی و وضع نامطلوب موجود در دولت مستقر احمد جنتی دبیر شورای نگهبان شخصا مفتوح فرمائید عموفیدل 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 قسمت 48 وقتی می‌رسیم به هتل متوجه می‌شویم همه خوابند بجز علی که گوشه سالن نشسته و با گو
🌺دلارام من🌺 قسمت49 دیشب دوباره همان خواب معروف را دیده‌ام؛ این را روی فرش‌های صحن جامع به حامد می‌گویم. - بعیده دلارامت من باشم! شما که تو این مدت از من بجز دردسر و نگرانی و زحمت چیزی ندیدی! برادر نیمه کاره! چرا انقدر بدجنس شده است؟ می‌داند چقدر زندگی‌ام را تغییر داده و پرشم داده است؟ می‌خواهد خودش را لوس کند که آتشم می‌زند؟ - یعنی نمی‌دونی چقدر زندگیم عوض شده تو این مدت؟ نمی‌خواهم صریح بگویم دلارام من است؛ دوست دارم همین‌طور منتم را بکشد؛ من هم بدجنس شده‌ام! اما ذهنم را می‌خواند: دنبال دلارامی بگرد که برات بمونه، همیشه باشه؛ نه من نه هیچ آدم دیگه‌ای موندنی نیستیم، پشتت رو به کسی گرم کن که یهو نذاره بره وسط راه؛ این‌طوری هرچی بشه، هر اتفاقی بیفته آب تو دلت تکون نمی‌خوره. حرف‌هایش بوی رفتن می‌دهد؛ هرچند من نخواهم باور کنم؛ خودم را این‌طور آرام می‌کنم که هربار می‌خواهد برود همین‌طور است و بار اولش نیست. آخرین باری ست که باهم به زیارت می‌آییم. گریه‌امان بند نمی‌آید؛ مخصوصا حامد که حال و هوای غریبی دارد. دل سپرده‌ام به دلارام ؛ از خودش خواسته‌ام هوایم را داشته باشد؛ زیارتمان که تمام می‌شود، حامد سنگین‌تر قدم برمی‌دارد؛ دوست ندارد برود؛ به در هرصحن که می‌رسیم، چند دقیقه‌ای سرش را روی در می‌گذارد و گریه می‌کند، به گنبد خیره می‌شود و حرف می‌زند با نگاهش؛ دست بر سینه می‌گذارد و خم می‌شود، دست تکان می‌دهد و سخت از گنبد چشم برمی‌دارد؛ هوای صحن را تا می‌تواند در ریه‌اش می‌کشد و می‌خواند: ای سلطان کرم... سایه‌ات روی سرم... باز آقا بطلب که بیام به حرم... همین حالات غریبش می‌ترساندم؛ می‌دانم او از امام شهادت می‌خواهد و من، او را! باید همه چیز را به صاحب این حرم سپرد که می‌داند حاجت کدام یک از ما به قضای الهی نزدیک‌تر است؟ دقیقا دم رفتن به همه گفت می‌خواهد برود و حالا عمه حسابی دلخور است، در راه فرودگاه همه ساکت بودند؛ عمه گرفته‌تر از همه و من در فکر خواب دیشب! انقدر این خواب برایم تکرار شده که در صادقه بودنش شک ندارم، اما هربار که می‌بینمش برایم تازه است؛ هنوز هم نمی‌دانم تعبیرش چیست؟ حامد از همه سرحال‌تر است؛ هم‌پای ما سالن‌ها را طی می‌کند و حرف می‌زند برایمان؛ علی گرفته است و پدر و مادرش هنوز مبهوتند. اما من می‌دانم باید لحظه لحظه را با تمام وجودم درک کنم وقدرشان را بدانم؛ به سالن پرواز که می‌رسیم، حامد خداحافظی را از حاج مرتضی شروع می‌کند، مثل پدر و پسر یکدیگر را در آغوش می‌گیرند، نمی‌دانم حاج مرتضی علی را چطور بدرقه کرده ولی با حامد مثل پسر خودش رفتار می‌کند. می‌رود سراغ علی، علی نگاهش را بالا نمی‌آورد، هردو از دست هم شرمنده‌اند و دلخور! حامد پیش دستی می‌کند و علی را در آغوش می‌کشد؛ درگوشش چیزهایی می‌گوید که ما نمی‌شنویم؛ هرچه باشد حرف‌های مردانه‌ایست که برادرها برای هم نجوا می‌کنند؛ هردو چندبار با دست می‌زنند پشت هم. حامد از علی جدا می‌شود و به طرف عمه می‌رود، عمه را چندقدم آنطرف‌تر می‌برد، هم را بغل می‌گیرند و عمه ثمره زندگی و یادگار برادرش را سیر نگاه می‌کند، می‌بوسد و می‌بوید. حرف‌هایی باهم می‌زنند، بعد هم حامد دست می‌اندازد دور گردن عمه و می‌آوردش بین ما؛ اشک‌های عمه را هم پاک می‌کند. وقتی به طرف من که با فاصله ایستاده‌ام برمی‌گردد، قلبم تکان می‌خورد؛ خجالت می‌کشم مثل عمه بغلش کنم، تبسم او هم با دیدن من می‌خشکد؛ جلو می‌آید بدون این‌که نگاهم کند؛ زیرچشمی تماشایش می‌کنم تا تمام حالاتش را به خاطر بسپارم؛ کاش زمان کش بیاید یا اصلا بایستد، بین دو حس متضاد گیر افتاده‌ام: خدا و خودخواهی‌هایم؛ می‌دانم باید کدام را برگزینم اما غلبه بر احساسات کار سختی‌ست؛ همیشه کارهای سخت پاداش بزرگ دارند. دستم را کمی بالا می‌آورم و به انگشتری که خریده نگاه می‌کنم؛ دوست دارم جو عوض شود؛ گرچه حال من هم مثل آسمان ابریست ولی جلوی باریدن را می‌گیرم: - خیلی خوش سلیقه‌ای! انگشترمو دوست دارم! - خداروشکر! - اگه هوا سرد بود یادت نره کلاه سرت کنی! سوز بخوره به شقیقه‌هات حتما سینوزیت می‌گیری، نرفته برت می‌گردونن! - چشم. - خوراکی خوردی یادم کن! - مگه دارم میرم اردو؟! صدایم خش‌دار می‌شود: زود به زود زنگ بزنیا، باشه؟ - چشم خواهر من! حواسم هست! ادامه دارد.... 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ماجرای مرد مرموزی که همواره با ظریف بود! 🔻آن مرد کیست و از کجا ماموریت داشت؟ pedarefetneh 🍁〰🍂 @Alachiigh
امام على عليه السلام⚜ ➖گذشته ی امروزت، سپرى شد ➖ آينده ‏اش، مورد ترديد است ➖ زمان حال ،غنیمت است 《ماضي يَومِكَ فائتٌ، وآتيهِ مُتَّهَمٌ، ووَقتُكَ مُغتَنَمٌ 》 📚غررالحكم، حدیث 9840 🍁〰🍂 @Alachiigh