🔴همه ی دلدادگان به غرب و اصلاح طلب ها بدونن برجامی که ۸ سال معیشت مردم رو گروگان گرفته بود دیگه نیست و چیزی که در حال مذاکره هست اسمش شده "رفع تحریم" بیخود سر قبری که توش مرده نیست گریه نکنید ..
بقولی بِچا :حَیفی اَشکادونِس!
😁😜
بیداری
#برجام_ظریف
#رفع_تحریم
#معیشت_گروگان
🍁〰🍂
@Alachiigh
✅ #یک_خبر_یک_تحلیل( ۱۴۵)
🌀 خبر: محسن هاشمي در سه سال متوالي در آستانه سالگرد رحلت پدر، موضوعاتي را درباره شهید سلیمانی نقل میکند كه جداي از اتقان و اعتبار منابع و مستندات آن، با گفتههای طيف طرفدار مرحوم هاشمی نیز در تناقض آشكار است:
1⃣ ۱۶ دی ۱۴۰۰ «سردار سلیمانی بعد از رحلت آیتالله هاشمیگفت که شاید بابرکتترین عمر را آقای هاشمی داشت و در همه موضوعات انقلاب نقش داشت».
2⃣ ۱۲ دي ۱۳۹۹ «سردار سلیمانی در تشییع پیکر آیتالله هاشمی رفسنجانی، گفتند، آقای هاشمی همانطوری که از اول بود تا آخر بود».
3⃣ ۱۵ دی ۱۳۹۸ «آیتالله هاشمی رفسنجانی نسبت به صحت و دقت گزارشاتی که بهوسیله سردار سلیمانی به ایشان ارائه میشد، اطمینانی مضاعف داشتند».
🔹 هرچند محسن هاشمی در مواضع خود تلاش کرده از شهید سلیمانی یک سرباز پارکاب برای مرحوم هاشمی رفسنجانی بسازد ولی واقعیت چیز دیگری است. یک نمونه آشکار از نگاه متفاوت شهید سلیمانی با مرحوم هاشمی رفسنجانی، حوادث سوریه و نوع بازیگری ایران در آن بود. فائزه هاشمي، در برنامه زنده اینستاگرامی ۱۸ دیماه ۱۳۹۹ می گوید که هاشمی با رفتن به سوریه مخالف بود.
🔺 واقعیت آن است که برخی از افرادی مانند آقای هاشمی که امروز از حاج قاسم می نویسند و می گویند بیشتر از اینکه خاطره بگویند خاطره می سازند. در این میان آنچه سره را از ناسره جدا می کند دو چیز است: وصیت نامه حاج قاسم و سیره او در مسیر انقلاب و رهبری.
✍حسين عباسيان
#روشنگری | #ثامن
#هاشمی
🍁〰🍂
@Alachiigh
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️لحظات ورود رهبرمعظم انقلاب به منزل شهید احمدی روشن در دیماه ۹۰
و شادی فرزند شهید از دیدن رهبر انقلاب
شادی روح شهید بزرگوار صلوات 🙏
#شهید_هسته_ای
🍁〰🍂
@Alachiigh
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕۳ بانک کشور ۲۵ درصد حجم سپردههای بانکهای کشور را در اختیار دارند
❌۳۰ تا ۴۰ درصد هم به خودشان وام دادهاند
حل مشکلات بانکداری دروازه حل شدن مشکلات اقتصادی
Afsaran
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ واقعا چه خانوادهای با چه استعدادهای نابی رو از دست دادیم 😔😔
👤 آدم
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭕️مسیح علینژاد پیشنهاد شده برای جایزهی صلح نوبل
البته جایزهای که قبلا به گرگی مثل اوباما و کفتاری مثل سوچی داده شده، تعجبی نداره که به شغالی همچون علینژاد هم برسه
دنیا رو قشنگ تبدیل کردن به مستند راز بقا!
⭕️ صلحى كه نامزد جايزه اش فردى همانند مسيح علينژاد باشد از هزاران جنگ خانمانسوزتر است. چنين انتخابى نشان از افول جايگاه اخلاقى و ارزشى جايزه نوبل دارد. واى به حال فرداى فرزندانمان وقتى ادبيات صلح چنين بازيچه و ابزار سياست مى شود.
👤 ایشیخاکی Amir Naimi
#علینژاد
#صلح_نوبل
#جنایتکار
#راز_بقا
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺رمان زیبای #بی_تو_هرگز ⭐️⭐️⭐️📣📣📣 خب همراهان عزیز، طبق قولی که داده بودیم از امشب رما
🌺 بی تو هرگز 🌺
قسمت 2⃣
چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه ... پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام ... می رفتم و سریع برمی گشتم ... مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد ... تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت…
با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد ... بهم زل زده بود ... همون وسط خیابون حمله کرد سمتم ...موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو ...
اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم ... حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه ... به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم ...
هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم ... چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم ... اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود ...
بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت ... وسط حیاط آتیشش زد ... هر چقدر التماس کردم ... نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت ... هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت ... اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند ... تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم ... خیلی داغون بودم ...
بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد ... اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود ... و بعدش باز یه کتک مفصل ... علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد ... ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم ... ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج کنم ...
تا اینکه مادر علی زنگ زد ...
به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم ... التماس می کردم ... خدایا! تو رو به عزیزترین هات قسم ... من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده ...
هر خواستگاری که زنگ می زد، مادرم قبول می کرد ... زن صاف و ساده ای بود ... علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه...
تا اینکه مادر علی زنگ زد و قرار خواستگاری رو گذاشت
شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد ... طلبه است؟ ... چرا باهاشون قرار گذاشتی؟ ... ترجیح میدم آتیشش بزنم اما بهاین جماعت ندم ... عین همیشه داد می زد و اینها رو می گفت ...
مادرم هم بهانه های مختلف می آورد ... آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره ... اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون... ولی به همین راحتی ها نبود ... من یه ایده فوق العاده داشتم ... نقشه ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم...به خودم گفتم ... خودشه هانیه ... این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی ... از دستش نده ...
علی، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتی بود ... نجابت چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت ... کمی دلم براش می سوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه ...
یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم ... وقتی از اتاق اومدیم بیرون ... مادرش با اشتیاق خاصی گفت ... به به ... چه عجب ... هر چند انتظار شیرینی بود اما دهن مون رو هم می تونیم شیرین کنیم یا ...
مادرم پرید وسط حرفش ... حاج خانم، چه عجله ایه... اینها جلسه اوله همدیگه رو دیدن... شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد…
- ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم ... اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته ...
این رو که گفتم برق همه رو گرفت ... برق شادی خانواه داماد رو ... برق تعجب پدر و مادر من رو ...
پدرم با چشم های گرد، متعجب و عصبانی زل زده بودتوی چشم های من ... و من در حالی که خنده ی پیروزمندانه ای روی لب هام بود بهش نگاه می کردم ... می دونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده ...
به روایت همسر و دختر شهید
خواندݩهࢪقسمٺتنهاباذڪر1صلواٺ
بھنیٺتعجیڵدࢪفرجآقامجازمۍباشد
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
پوست انار را دور نریزید👇
دود کردن پوستِ خشک شده ی انار مثل اسفند، هم ضد عفونی کننده فضاست و ضد سرطانه و یه جور، آنتی بیوتیکه! انار داروی کودکانیه که مهر و خاک و گچ میخورن و بشدت ضدکمخونیه!انار لکنت زبان را رفع و زبان بازکن معروف کودکان است.
#سلامت_بمانید
🍁〰🍂
@Alachiigh